خاطره ای به رنگ  شهادت از دوران انقلاب

تاریخ سرزمین ما به ویژه مبارزات مردم علیه رژیم سلطنت شاهنشاهی صحنه هایی مملو از رشادت انسان های از خودگذشته است. یکی از این صحنه های بدیع، واقعه قیام مردم ساری را در روزهای پایانی آبان 1357 روایت می کند که منجر به شهادت نوجوانی به نام محمود علامه شد.

مهدی علامه، برادر کوچک تر این شهید والامقام و شاهد قیام مردم ساری در آبان 1357 از آن روزها می گوید. 

علامه که پزشکیار مرکز انتقال نفت گل پل، زیرمجموعه شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت ایران در منطقه شمال است، درباره شهادت برادرش می گوید: برادرم، نوجوانی اجتماعی، باهوش، دلسوز و با انگیزه بود و بهترین روزهای زندگی و خاطراتم، همراهی او در برنامه های مذهبی و اجتماعی در سال های آخر زندگی اش است؛ به ویژه در راهپیمایی هایی که در اعتراض به حکومت پهلوی برگزارمی شد.

   پررنگ ترین خاطره  

وی با اشاره به خاطرات برادر شهیدش اظهار می کند: پررنگ ترین خاطره من از آن ایام، به وقایع روز شهادت برادرم در 29 آبان 1357بازمی گردد؛ زمانی که 11 سال داشتم و در منطقه پنجشیر خیابان فرهنگ شهر ساری ساکن بودیم.

پزشکیار مرکز انتقال نفت گل پل در ادامه می گوید: ساعت 8 صبح من و برادرم برای بازی فوتبال به کوی پیوندی رفتیم و چون از قبل خبر داشتیم که تجمع اعتراضی برگزار می شود، بعد از بازی یک راست به میدان شهرداری،ابتدای خیابان فرهنگ رفتیم؛جمعیت زیادی آمده بودند و یادم هست ماموران نظامی و ساواک هم برای کنترل جمعیت و متفرق کردن آنها سوار بر اسب حاضر شده بودند تا هراس در دل مردم ایجاد کنند.

علامه در پاسخ به این پرسش که با آن سن و سال از حضور در چنین فضایی نمی ترسید، اظهار می کند: به طور حتم اگر تنها بودم، می ترسیدم، چون سربازان و ماموران ساواک با اسلحه و سرنیزه به تعداد زیاد حضور داشتند و صدای مسلح کردن تفنگ هایشان گوش فلک را کر کرده بود و نمی شد هراس نداشت؛ اما چیزی که به ما شجاعت و اعتمادبه نفس می داد، سیل جمعیت بود که یک صدا و متحد خواهان تغییر نظام شاهنشاهی و رسیدن به آزادی بودند.

این برادر شهید با هیجانی وصف ناشدنی ادامه می دهد: رفته رفته جمعیت بسیار زیاد شد و به علت یورش ماموران، مردم نیز به سمت خیابان فرهنگ فرار می کردند و در همین حال شعار می دادند «مرگ بر شاه، درود بر خمینی و... »

پزشکیار مرکز انتقال نفت گل پل با ثبت لحظه لحظه آن روزها در ذهن خود، روایت را این گونه ادامه می دهد: طولی نکشید که تظاهرکنندگان به اواسط خیابان رسیدند و عده زیادی از ترس تیراندازی ماموران وارد کوچه ما شدند. مادرم و بسیاری از زنان کوچه درهای خانه های خود را باز گذاشته بودند تا مردم بی پناه را پناه دهند. آنها به تظاهرکنندگان خسته آب می دادند، من و برادرم هم از بالای پشت بام با تیروکمان به سمت ماموران ساواک سنگ می انداختیم تا حواس ماموران را پرت و آنها را از کوچه دور کنیم.

علامه ادامه می دهد: در همان اثنا که من و برادرم با سنگ پرانی سعی در دور کردن ماموران داشتیم، یکی ازماموران از فاصله 50متری شروع به تیراندازی به سمت جمعیت داخل کوچه کرد؛ برادرم مرا به گوشه‎ای پرتاب کرد و چند ثانیه بعد هم صدای مادر را شنیدم که با خطاب به من و برادرم فریاد می زد: «بیاید پایین، بیایید پایین....»

 شهادت برادر

مهدی علامه لحظه شهادت برادرش محمود علامه را اینطور می کند: وقتی به محمود نگاه کردم، دیدم خون از بدنش فواره می زند، بی درنگ مادرم را صدا زدم، مادر بالا آمد و متوجه شد خون از گردنش با فشار خارج می‎شود.

پزشکیار مرکز انتقال نفت گل پل ادامه می دهد: صحنه بسیار فجیعی بود؛ گلوله اسلحه ژ-3 مستقیم به سرش اصابت کرده بود، برادرم جلوی چشمانم پر زد و شهید شد. با جیغ وداد و شیون خانواده، مردم وارد خانه ما شدند. با دیدن پیکر غرق به خون برادرم خشمشان بیشتر شد؛ پیکر شهید را روی دست گرفتند و به سمت مسجد مصطفی‎خان که آن روزها پایگاه اصلی اجتماعات ضدحکومتی بود، حرکت کردند و در تمام مسیر شعار می دادند «شهیدان زنده اند الله اکبر به خون غلتیده اند الله اکبر، مرگ بر شاه و...»

 پیامدهای شهادت برادر

برادر کوچک شهید محمود علامه با بیان اینکه آن روز با شوک شهادت برادر گذشت، اظهار می کند: این تازه اول راه بود و با زدن نخستین جرقه های علنی انقلاب در شهرساری، مخالفت مردم با رژیم نیز آشکارتر شد.

علامه با اشاره به اینکه به جز برادرش شهید محمود علامه، سه شهروند دیگر در همان روز توسط عوامل رژیم پهلوی شهید شدند و یک نفر به مقام جانبازی رسید، می گوید: نام برادر14ساله ام به عنوان اولین شهید راه انقلاب در ساری جاودانه شد.

وی درباره زخمی شدن خود نیز می گوید: من هم در همان بالای پشت بام از ناحیه ران پا، گلوله خوردم و زخم سطحی برداشتم. علامه که امروز 55 سال دارد و به سن میانسالی رسیده است، ادامه می دهد: پس از شهادت برادرم، تا چند روز ساواک اجازه ورود مردم به خانه ما را نمی داد. آنها حتی اجازه ندادند برای نوجوان شهیدمان مراسم ختم برگزار یا حجله ای گذاشته شود.

 آنچه بر مادر شهید گذشت...

به گفته پزشکیار مرکز انتقال نفت گل پل، شرایط بسیار سختی بود و مادرم خیلی صبوری کرد؛ اما دیری نپایید که غم از دست دادن فرزند کمرنگ تر شد چون شهادت برادرم، محمود آغازی شد برای تظاهرات روزهای دیگر مردم این شهر و ادامه آن با ملحق شدن به جریان سیل خشم ملت مسلمان ایران پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران را رقم زد. وی از نوجوانی همراه با برادرش «محمود» که سه سال بزرگتر از او بود، در فعالیت های ورزشی، فرهنگی و اجتماعی حضور داشته است.