سویه های فرهنگی -  اجتماعی در یک نمایشگاه صنعتی

جوشش نفت و کوشش نفتی ها

علی بهرامی وقتی از نمایشگاه بین المللی نفت، گاز، پالایش و پتروشیمی صحبت می کنیم، قطعا یاد لوله های عجیب و غریب، محصولات رنگارنگ پتروشیمی، محاسبات سخت مهندسی و ... می افتیم؛ اما در مطلب پیش رو، تلاش کرده ایم تا نمایشگاه را از زاویه ای دیگر ببینیم. بنابراین تمرکز مان را نه روی اقتصاد و صنعت؛ بلکه بر مسائل اجتماعی و فرهنگی قرارداده ایم. در این میان، با مدیران و متخصصان شاغل در غرفه ها، کاری نداشتیم؛ بلکه بیشتر بر تحلیل فضا و محیط و گپ های کوتاه با بازدیدکنندگان تاکید کردیم.

 

ساعت کار نمایشگاه 9 صبح تا 5 بعد از ظهر است. سالن های مختلف، محوطه و غرفه ها برای مقابله با کرونا مجهز شده اند. در ورودی همه سالن ها، دستگاه های ضد عفونی خودکار وجود دارد. محال است از سالنی به سالن دیگر بخواهی بروی و تب سنجی نشوی. در غرفه ها و دَمِ در ورودی سالن ها، مواد ضدعفونی برای ویروس زدایی از دست ها وجود دارد. به رفتارهای بهداشتی غرفه داران و شرکت کنندگان که نگاه می کنی، فرهنگ بالایی را در رعایت شیوه نامه های بهداشتی می بینی و همین، نقطه امیدوار کننده ای است که مشتاقت می کند با خیال راحت، به همه جای نمایشگاه سر بزنی و بگردی. به نظر می رسد که همه چیز آماده است و همه عوامل دست به دست هم داده اند تا با وجود جولان ویروس کرونا، بیست وپنجمین دوره نمایشگاه برگزار شود. رادیو نمایشگاه، نام شرکت های ایرانی را که می آورد، احساس افتخار می کنی. از بلندگوها می شنوی که چه می سازند. خیلی سریع یاد حرف رزم آرا، آخرین نخست وزیری که پیش از ملی شدن صنعت نفت ترور شد، می افتم. او در تیرماه برای تحقیر ملت ایران فریاد زد: «ملتی كه لیاقت لولهنگ سازی ندارد، چگونه می تواند صنعت نفت را اداره كند؟» اما لولهنگ چه بود؟ یک آفتابه گلی. همان موقع هم دروغ می گفت و دنبال چنبره زدن استعمار بر صنعت نفت ایران بود. حالا چیزی نزدیک به70 سال از آن روز تحقیر آمیز می گذرد و ایرانیان در بیشمار شرکت صنعتی، به بسیاری از فناوری های کاربردی در صنعت نفت دست یافته اند. بگذریم که 40 سال از این 70 سال را در جنگ و تحریم بودیم و 30 سال دیگر آن را نیز زیر چکمه استبداد پهلوی و استعمار اجنبی. به هر حال اگر نفت در این کشور جوشش داشته و دارد، صنعت نفتی ها و کارکنان بخش های مختلف آن هم کوشش شایسته ای از خودشان نشان داده اند و اکنون تنها بخش کوچکی از آن در نمایشگاه دیده می شود.

 باور جامعه و اعتقاد به ایرانی

هر چه به ساعت 10 صبح نزدیک تر می شویم، کم کم بازدیدکنندگان و علاقه مندان به نمایشگاه هم وارد محوطه نمایشگاه و سالن های مختلف می شوند. تقریبا همه سالن ها را یک دور می بینم. در طراحی و چیدمان غرفه ها علاوه بر زیبایی و ترکیب های مناسب بصری، فاصله گذاری اجتماعی هم رعایت شده است. مشخص است که کرونا اگر چه موجب اذیت و آزار شده؛ اما برای طراحان داخلی، دیدها و ایده های هنری بیشتری ایجاد کرده است. آقایی حدودا 40 ساله با یک کیف چرمی زرشکی رنگ با دقت به چند محصول صنعتی نگاه می کند، می ایستم تا پرسش هایش درباره ویژگی ها و کیفیت، از مسؤول غرفه تمام شود. نزدیک می شوم، پس از معرفی خودم، از او سوال می کنم، می گوید که وقت محدودی دارد و نمی تواند به سوالم پاسخ دهد. همچنان در سالن مشغول بازدید هستم و البته به دنبال شکار سوژه. به در خروجی می رسم و می خواهم به سالن دیگری بروم که همان آقا، جلویم را می گیرد: «آقا سوال شما چی بود؟»، تکرار می کنم که: «نگاهتان به تولیدات ایرانی نمایشگاه چگونه بود؟» خودش را محمد میر فخرایی معرفی می کند، کارشناس ارشد مهندسی مواد و می گوید: «فکرش را هم نمی کردم با این وضعیت کرونایی، نمایشگاه بیست وپنجم برگزار شود. وقتی شنیدم با رعایت پروتکل ها نمایشگاه برپا شده، خیلی خوشحال شدم؛ چون نمایشگاه برای ما، دنیایی واقعی و ملموس از اطلاعات و دانش هاست. شرکت های ایرانی، امسال خیلی خوب ظاهر شده اند. دستگاه هایی دیدم که باورم نمی شد کار خودمان باشد. خیلی پیشرفت کرده ایم. ایرانی ها در صنعت نفت، حرف های زیادی برای گفتن دارند. این را که می گویم شعار نیست؛ بلکه به چشم می بینم. با این وضعیتی که دیدم، فکر می کنم در یک دهه آینده، با تکیه بر توان خودمان و بهره گیری ازفناوری های روز و توانای دنیا، موفقیت های چشمگیری داشته باشیم. جامعه صنعت و به طور کل، جامعه ایرانی اگر خودش را باور کند و تعامل های ابزاری با دنیا داشته باشد، قطعا مسیر صنعت ما روشن تر خواهد شد.»

 بنویس که به کجاها رسیده ایم

به سالن دیگری می روم، تعداد بازدیدکنندگان بیشتر شده و تقریبا کمتر غرفه ای دیده می شود که مراجعه کننده نداشته باشد. سه جوان حدودا 35 ساله هر کدام مقدار زیادی کاتالوگ و دفترچه راهنما در کیسه های تبلیغاتی گذاشته و به دست گرفته اند و از سنگینی آن بسختی راه می روند. احتمال می دهم که مزاحمشان باشم؛ اما شور و نشاط آنها تشویقم می کند درخواست کنم تا گپی با هم بزنیم. گوشه ای از میدانِ تهران، روی یک نیمکت می نشینیم. هر سه مکانیک خوانده اند. خودشان را علیرضا، محمدرضا و افشین معرفی می کنند. علیرضا درباره نمایشگاه درخواستی دارد و می گوید: «آقای خبرنگار، بنویس که به کجاها رسیده ایم. در فرهنگ عمومی ما تصور می شود که همه چیز نزدِ غیر ایرانیان است و بس. در صورتی که جامعه مهندسان ایرانی خیلی موفق بوده اند، آن هم با این همه تحریم. شما می دانید زمانی ما لنگ یک پیچ بودیم؟ اما حالا با خودباوری و با تکیه بر توان داخلی، دستگاه های عظیم همان پیچ ها را می سازیم.» محمدرضا حرفش را قطع می کند، کمی به هیجان آمده و می گوید: «هنوز هم بعضی ها فکر می کنند ما در صنعت نفت ایران، فقط مصرف کننده و وارد کننده تجهیزات هستیم. درست است که در صنایع بالادستی به هزار و یک دلیل کمی عقبیم؛ اما در صنایع پایین دستی حرف هایی جدی در دنیا داریم. اینها دیگر کارشماست که به مردم بگویید چه شده. توسعه و اقتصاد، بدون بسترهای فرهنگی - اجتماعی که رسانه ها موظف به ایجاد آن هستند، به دست نمی آید.» افشین، نفر سوم این جمع بازدیدکننده نیز می گوید: «اگر ملت و مسؤولان، فرهنگ ملی قوی داشته باشند، قطعا اقتصاد و صنعت نفتمان هم قوی خواهد شد.» او به تاریخ ملی شدن صنعت نفت اشاره می کند و بر باور رهبران آن به هویت ایرانی متمرکز می شود و ادامه می دهد: «اقتصاد قوی، بدون هویت، پا نمی گیرد. اگر صنعتی قوی، اثرگذار و توانا می خواهیم، باید هویتمان را حفظ کنیم و با تاکید بر این هویت است که متخصصان ایرانی و محصولات و تکنولوژی شان باور می شود. نگوییم هویت به اقتصاد ربطی دارد و اقتصاد، اقتصاد است. نه، هر کشوری که در 200 سال گذشته، موفق بوده و به توسعه پایدار رسیده، حتما زیرساخت های هویتی اش را قوی کرده است. باورهای اجتماعی _ فرهنگی، می تواند یک کشور را به اوج پیشرفت برساند.»

 دانشگاه در نمایشگاه

صدای اذان هم در محوطه پیچیده و خیلی ها را به تکاپو انداخته است. آفتاب وسط آسمان رسیده و کمی از سوز سرما را کاهش داده است. خوراکی فروش ها و رستوران ها مشتری دار شده اند. متوجه می شوم که وقت نماز و ناهار است. حدود ساعت 2 در فضای سبز کنار یکی از خوراکی فروشی ها، جمع زیادی از دختران جوان، آخرین تکه های باقیمانده ساندویچ شان را می خورند. حدودا 15 نفر هستند. در حال شوخی با یکدیگرند که از چند نفرشان می پرسم: چرا به نمایشگاه نفت آمدید؟ فضای گفت و گویشان جدی می شود و تقریبا بیشترشان می خواهند پاسخ دهند. یکی به نمایندگی از جمع می گوید: همه مان دانشجوی کرونایی هستیم. می پرسم چرا کرونایی؟ می گوید : «ترم دومیم و ورودمان به دانشگاه، با اوج گیری ویروس کرونا همراه بود. تا حالا دو سه بار بیشتر به دانشگاه نرفته ایم و تنها از طریق فضای مجازی و به شیوه غیر حضوری، درس می خوانیم. همه مان دانشجوی برقیم.» یکی دیگر از دخترانی که حالا فهمیده ام ترم دوم رشته مهندسی برق هستند هم می گوید: «برگزاری نمایشگاه نفت برای ما یک غنیمت بود. ما که کلاس حضوری نداشتیم، بنابراین در فضای مجازی با هم قرارگذاشتیم که همگی برای بازدید به نمایشگاه بیاییم. شاید برای عده ای، نمایشگاه امسال مثل نمایشگاه های سال های دیگر باشد؛ اما برای ما یک کلاس درس حضوری بود. خیلی چیزها دیدیم که با شرایط کرونایی ترم گذشته، محال بود ببینیم. پرسش هایی داشتیم که پاسخ های خیلی خوبی دریافت کردیم. واقعا یک کلاس حضوری چهار ساعته را تا الان تجربه کردیم. احساس می کنیم آمده ایم دانشگاه». به نکته ای که این دانشجوها درباره دانشگاه و نمایشگاه اشاره کردند، اصلا دقت نکرده بودم و برایم تازگی داشت. نوع نگاهشان به بیست و پنجمین نمایشگاه نفت، گاز، پالایش و پتروشیمی هم جالب توجه بود. یکی دیگر از دختران دانشجو از میان جمع می گوید: «باور برخی ها در جامعه این است که دختران و زنان نمی توانند در صنعت موفق باشند، بخصوص در صنعت نفت که کار در آن طاقت فرساست؛ اما اگر می نویسید، به شما بگویم که ما بزودی این تصور اجتماعی را عوض می کنیم. دختران ایرانی در حوزه مهندسی و صنعت ایده های زیادی دارند و می توانند خیلی موفق باشند. روزی را خواهید دید که در کشورمان وزیر نفت خانم خواهیم داشت.» دانشجوها پر از ایده و جنبش بودند و انگار حرف هایشان تمامی نداشت. نگاه سراسر امیدشان، امیدوارکننده بود؛ آن هم در زمانه و دورانی که یاس و سرخوردگی به طور مداوم در فضای اجتماعی تزریق و تبلیغ می شود.

نام شرکت های ایرانی در فضای سالن ها و محوطه، هر چند دقیقه یک بار می پیچد و گوینده در قالب تبلیغات یا خبرِ رونمایی، اطلاع می دهد که این شرکت ها به چه افتخاراتی در صعت نفت و صنایع جانبی آن رسیده اند. شرایط تحریم سخت است و کرونا بهره گیری از نمایشگاه را سخت تر از هر زمان دیگری کرده؛ اما امید به آینده بهتر برای جامعه ایرانی هنوز هم قلب تپنده ای است که خون حیات را در رگ های همه وارد می کند و مگر نه این است که آدمی به امید زنده است و این شوق زندگی را در تمام سالن های نمایشگاه می شدید.