نگاهی به نقش نفت در روابط ایران با یک استعمارگر ناکام (بخش دوم و پایانی)

افتادن نقاب نفتی از چهره آلمان

  علی بهرامی- آلمانی ها خیلی تلاش کردند میدان استعماری وسیعی در ایران ایجاد کنند و البته در این باره با چشمانی خیره به نفت ایران می نگریستند. آنها چند رقیب بسیار جدی هم داشتند که از میدان به در کردن شان بسیار مشکل بود. در شماره قبل به پیشینه روابط اقتصادی و فرهنگی ایران و آلمان اشاره کردیم و گفتیم که راه نفوذ استعماری آلمانی ها به ایران چگونه باز شد. در بخش دوم و پایانی این نوشته، تلاش داریم تا ابعاد دیگری از رویکردهای استعماری آلمان نسبت به ایران را نشان دهیم. رویکردی که صنعت نفت ایران، طعمه لذیذی بود که آلمانی ها دندان خود را برایش تیز کرده بودند.

حالا که وزیر اقتصاد آلمان به ایران آمده و بسترهای فرهنگی و نفوذ فکری در قالب نژادپرستی و باستان گرایی، توانسته است آلمانی ها را به چاه ها و شیرهای نفت ایران نزدیک و نزدیک تر کند، وقت آن رسیده تا نازی ها چند گام جلوتر بیایند. البته آلمانی ها، اهداف ایرانی شان را محملی برای ضربه رقبای انگلیسی و فرانسوی شان نیز قرار داده بودند. ایران برای آلمانی ها، میدان خوبی بود تا با انگلیس و فرانسه، دو استعمارگر پیر و دشمن، پنجه در پنجه شوند. کاوه فرخ در کتاب «ایران در جنگ: از چالدران تا جنگ تحمیلی» و روح الله اسلامی در کتاب «ارزیابی الگوی سیاست خارجی ایران بین دو انقلاب» در این باره تحلیل های جالب توجهی دارند: «آلمانی ها ضمن مشارکت در ساخت کارخانجات، بر معادن و بهره برداری از آنها نیز نظارت داشتند. این موضوع فرصت مناسبی برای این کشور فراهم آورد تا سهم مهمی از این فعالیت های اقتصادی و صنعتی در کشور را به خود اختصاص دهد. افزایش وابستگی ایران به متخصصان فنی آلمان به احساسات هواخواهی از آلمان دامن زد. این اقدامات بیش از آنکه از حس اشتراکات فرهنگی و نژادی نشئت گرفته باشد، بیشتر به خاطر تهدید امنیت انرژی و مستعمرات انگلیس و فلج کردن جهان سرمایه داری صورت می پذیرفت».

ماجرای نیروی سوم

برای شیفتگی و روی آوردن پهلوی اول به آلمانی ها لازم است اندکی به عقب برگردیم و یک روند سیاسی را که موجب شد، آلمانی ها تا سر چاه های نفت ایران هم برسند، روایت کنیم. واقعیت این است که روسیه و انگلستان در ایران سابقه خصومت و استعمار داشتند اما پرونده آلمانی ها برای ایرانیان از این نظر سفید بود. نکته مهم دیگر این بود که پهلوی اول به دنبال توسعه درب سفارت های روسیه و انگلیس را زد و دست به دامان آمریکایی ها هم شد، اما نتیجه ای نگرفت بنابراین مشتاق شد به دنبال آلمانی ها برود. آنها هم از همین اشتیاق ایرانیان بهره برده و نفوذ استعماری شان را شروع کردند. علیرضا امینی در کتاب «تاریخ روابط خارجی ایران در دوران پهلوی» و کاوه فرخ در کتاب «ایران در جنگ: از چالدران تا جنگ تحمیلی» درباره زمینه های نفوذ آلمانی ها و به ایران می نویسند: «رضاشاه مدت زمان کوتاهی پس از به چنگ آوردن قدرت برای مدرن کردن ایران به دنبال متخصصان خارجی رفت. هرچند از نظر او رابطه با روسیه و انگلستان مودت آمیز و سازنده بود، مردم ایران و طبقه روشنفکر هنوز خاطره تحکم بریتانیا و روسیه را به یاد داشتند. ایرانیان برای صنعتی کردن کشور ابتدا به ایالات متحده روی آوردند، اما پیشنهاد های آنان نادیده گرفته شد. از طرفی ایرانیان که هنوز خاطره اقدامات آلمانی ها در خلال جنگ جهانی اول و به ویژه تضمین استقلال و حاکمیت و تخلیه قوای خارجی از ایران را که بر اثر اصرار آلمان در عهدنامه «برست لیتوفسک» (1918م) قید شده بود، به یاد داشتند، آلمان را به عنوان نیروی سوم می نگریستند و به آن چشم یاری دوخته بودند... این امر باعثِ روی آوردن به آلمان شد؛ کشوری که پیشینه امپریالیستی در ایران نداشت. از سوی دیگر، هراس ایرانیان از کمونیسم و بلندپروازی های امپریالیسم روسیه، ایرانیان را به همکاری با آلمان سوق داد. در سال های 1305 تا 1308 کمپانی هوایی «یونکرز» آلمان برای توسعه خدمات پستی، سیستمِ راه آهن و بانک ملی با ایران قرارداد بست و افزایش وابستگی ایران به متخصصان فنی آلمان به احساسات هواخواهی از آلمان در میان روشنفکران ایرانی دامن زد. این شدت از نزدیکی برای دیگر کشورها خوشایند نبود؛ برای مثال بریتانیا قبل از حمله به ایران در 3 شهریور 1320 برای کاستن از روابط رو به رشد آلمان و ایران دست به تحرکات تهاجمی در دریا زده بود. یکی از نمونه های روشن آن توقیف کشتی آلمانی حامل قطعات کارخانه ذوب آهن ایران بود».

نقشه راه استعماری

همه شواهد و قرائن نشان می داد که آلمانی ها برنامه بسیار بلند مدتی برای روابط استعماری شان با ایران دارند. شاید نقشه راه آلمانی ها را به توان در سه میدان ترسیم کرد. آنها از میدان فرهنگ و تاریخ به میدان اقتصاد و نفت می رسیدند و از آنجا به میدان سیاست. حسین رفیع در مقاله «بررسی روابط ایران و آلمان از آغاز دوره پهلوی تا پایان جنگ جهانی دوم (1324-1304ه.ش) به نکات جالبی اشاره کرده و راهبرد سیاسی آلمانی ها را در سه مرحله و بعد تقسیم کرده است:«به طور خلاصه جمهوری وایمار برای توسعه روابط خود با ایران برنامه ریزی خاصی کرده بود که اصول این برنامه ها را می توان در اهداف زیر خلاصه کرد: 1. آماده کردن زمینه روابط از طریق تسلط بر خطوط ارتباطی و به کار گرفتن این خطوط برای حمل ونقل محصولات آلمان به ایران 2. نفوذ سیاسی در ایران و جلب توجه رضاشاه از طریق نفوذ در اقتصاد ایران ۳. جذب ایران به حوزه نظامی. آلمان در خاورمیانه در پی یک پایگاه اقتصادی و نظامی برای رقابت با انگلیس بود که ایران گزینه مناسبی برای اجرای این امر قلمداد می شد».

دو نمونه نفتی- آلمانی

علیرضا ازغندی در کتاب «روابط خارجی ایران ۱۳۵۷-۱۳۲۰» آورده است: «از اوایل آبان ۱۳۱۸ ستاد مشترک آلمان به گروهی ماموریت داد تا راهی برای اشغال حوزه های نفتی که در کنترل شرکت نفت ایران و بریتانیا قرار داشتند، یا خرابکاری در پالایشگاه نفتی آبادان و دیگر تاسیسات نفتی جنوب پیدا کنند. این گروه مخصوص پس از دو ماه مطالعه و بررسی، برنامه ای در این زمینه تهیه کرد و در اختیار ستاد مشترک ارتش قرار داد. این برنامه پیشنهادی را آدولف هیتلر، رهبر آلمان پس از آنکه از سوی کار شناسان نظامی قابل اجرا تشخیص داده شد، تایید و شخصاً دستور اجرای آن را صادر کرد. متوقف شدن هجوم آلمانی ها به منطقه قفقاز اما اجرای این برنامه را به تاخیر انداخت».

همچنین «در سال ۱۳۱۶ یعنی دو سال پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، مسئولان بخش اقتصادی وزارت امور خارجه آلمان از سفرای این کشور در ایران و عراق می خواهند گزارش های کاملی درباره میزان منابع نفتی این دو کشور و وضعیت بهره برداری از آن ها تهیه و ارسال دارند. در گزارش دیگری که اروین اتل، سفیر آلمان در تهران در سال ۱۳۱۹ (۱۹۴۰) به برلین می فرستد توصیه می کند که دولت آلمان تمام توان خود را مصروف تسخیر منابع نفتی ایران سازد و از آنجا که متحد دیگر آلمان یعنی ایتالیا نیز به نفت ایران چشم داشته، اتل پیشنهاد می کند که دو کشور هم پیمان سیاست های خود در این زمینه را با یکدیگر هماهنگ سازند».

 

نفت برای تکنولوژی

اگر چه آلمانی ها پیش از وقوع جنگ جهانی دوم برای نفت ایران نقشه کشیده بودند اما همه شواهد نشان می دهد که آنها می دانستند که بنا دارند وارد یک جنگ عظیم بین المللی شوند و تکنولوژی های جدید در صنایع نظامی به درد شان نخواهد خورد، مادامی که به نفت سرشاری دسترسی داشته باشند. آمارهای اقتصادی در دوره های خاص پیش از جنگ جهانی دوم و در اثنای آن گویای عمق یک فضای تنش زا و پر رقابت بین المللی بر سر نفت است و چه نفتی بهتر و ارزان تر و سهل الوصول تر از نفت ایران وجود دارد؟ علیرضا ازغندی در کتاب «روابط خارجی ایران ۱۳۵۷-۱۳۲۰» در این باره می نویسد: «آمارهای مربوط به استخراج نفت ایران بین سال های ۱۹۳۵ تا ۱۹۴۵ مشخص می سازد که میل به بهره مندی هر چه بیشتر از منابع انرژی در سال های منتهی به وقوع جنگ و در جریان سال های جنگ جهانی دوم، منحنی پر شیب و رو به رشدی در بهره برداری از نفت را نشان می دهد. استخراجِ نفت ایران از سال ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۹ از حدود ۹ میلیون تن در سال به بیش از ۱۱ میلیون و سیصد هزار تن می رسد که این رقم کمی پیش از اشغال ایران دچار افت شد، اما به تدریج و دوباره رو به افزایش نهاد، طوری که با هجوم نیروهای بریتانیایی و روسی در شهریور ۱۳۲۰ (۱۹۴۱) این رقم به کمتر از ۸ میلیون و هشتصد هزار تن رسید. با این همه نیاز گسترده متفقین به ذخایر انرژی، موجب استخراج هرچه بیشتر این منابع در سال های پایانی جنگ جهانی دوم شد و استخراج نفت ایران را در سال ۱۹۴۲ (۱۳۲۱) به بیش از ۱۱ میلیون و هشتصد هزار تن و تا سال ۱۹۴۵ به رقم ۱۸ میلیون و ۳۱۰ هزار تن رساند... دسترسی و تسلط بر این حجم انبوه از ذخایر نفتی برای طرفین درگیر در جنگ جهانی، امتیازی غیرقابل چشم پوشی و وسوسه انگیز بود. تمایل به تسلط بر حوزه های نفتی غنی خاورمیانه، پیش از آغاز جنگ جهانی دوم در محافل رسمی آلمان، ابراز شده و معلوم بود که با حرکت ماشین جنگی آلمان این تمایل بیشتر و بیشتر هم خواهد شد. از اوایل آبان ۱۳۱۸ ستاد مشترک آلمان به گروهی ماموریت داد تا راهی برای اشغال حوزه های نفتی که در کنترل شرکت نفت ایران و بریتانیا قرار داشتند، یا خراب کاری در پالایشگاه نفتی آبادان و دیگر تاسیسات نفتی جنوب پیدا کنند. این گروه مخصوص پس از دو ماه مطالعه و بررسی، برنامه ای در این زمینه تهیه کرد و در اختیار ستاد مشترک ارتش قرار داد. این برنامه پیشنهادی را آدولف هیتلر، رهبر آلمان پس از آنکه از سوی کار شناسان نظامی قابل اجرا تشخیص داده شد، تایید و شخصاً دستور اجرای آن را صادر کرد. متوقف شدن هجوم آلمانی ها به منطقه قفقاز اما اجرای این برنامه را به تاخیر انداخت».