از بخشش به آرامش مي رسيم

آرامش، واژه اي است که خيلي ها را به دنبال خود کشانده است. برخي آن را گم کرده اند و برخي ديگر خواهان مقدار بيشتري از آن هستند، اما آرامش در کجا يافت مي شود و اگر آن را گم کرده ايم بايد در کجاي اين عالم دنبالش بگيرديم. در هشت شماره پيشين، آرامش را از منظر آموزه هاي ديني بررسي کرديم و اين بار به مبحث بخشش پرداخته ايم.

 

بخشش و بخشندگي به دو صورت ممکن است مطرح شود؛ گاهي بخشندگي در حوزه مسائل مالي تبيين شده به معناي سخاوت است. اين صفت به کسي اطلاق مي شود که از مال خود (به معناي عام) گذشت و آن را انفاق و ايثار کند. در اين رابطه مضامين فراواني وجود دارد که تنها به يک نمونه بسنده مي شود. رسول خدا(ص) فرمود: سخاوت موجب مي شود که فرد بخشنده نزد اهل آسمان و زمين محبوب شود: «فرد سخي محبوب است در آسمان ها، محبوب است در زمين، از خاک پاک آفريده شد و اشک دو چشمش از آب کوثر خلق شد.»

بخشش عام و خاص

گونه دوم صفتِ بخشندگي در ارتباط با پليدي ها، حق کشي ها و رفتارهاي ظالمانه ديگران معنا پيدا مي کند. در اينجا بخشش معادل عفو، غفران و گذشت قرار مي گيرد. نسبت ميان دو معناي بخشش، عام و خاص مطلق است؛ به اين معنا که فرد سخي، اهل گذشت هم هست، اما ممکن است شخصي از ظلمي که به او شده بگذرد، اما از مال خود گذشت نکند. اين نسبت شاهد قرآني هم دارد؛ آنجا که عفو از مصاديق انفاق محسوب شده است، در آيه 219 سوره بقره آمده است:

وَيَسْأَلُونَکَ مَاذَا يُنفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ؛ و از تو مى‏پرسند: چه چيزى انفاق كنند؟ بگو: عفو.

بخشش چه به معناي انفاق و چه به معناي غفران، آرامش زاست. فردي که اهل انفاق و مغفرت است، از اين رهگذر براي خود رضايتمندي و آرامش دروني فراهم مي کند. پيوند ميان بخشش و آرامش به گونه هاي مختلف در مضامين ديني موج مي زند که مي توان به نمونه هايي اشاره کرد: آيات 261 به بعد از سوره بقره با محور قرار دادن بخشش، ابعاد متنوعي را از صفت بخشندگي به زيبايي تبيين مي کند. اين آيات بعد از ماجراي زنده کردن چهار مرغ توسط ابراهيم خليل(ع) و حصول آرامش قلبي براي ابوالانبياء آغاز مي شود و حدود 20 آيه ادامه مي يابد و در بين مسئله حکمت و خير کثير هم به صحنه مي آيد.

لذت آرامش

در اين بين به اين نکته والا اشاره مي شود که کسي که اهل بخشش بود و همانند اسم رحمانِ خدا، بخشندگي خود را همراه با منت و آزار نکرد، دو پاداش به او داده مي شود؛ اجري در آخرت و احساسي لذتبخش در دنيا که نام آن آرامش است. به تعبيري خداوند ترس و اندوه را از وجود او برمي گيرد و شادي و آرامش را نثار وي مي کند، در آيه 262 سوره بقره آمده است:الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواْ مَنًّا وَ لَا أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُون؛ کساني که اموال خود را در راه خدا انفاق مي کنند، سپس در پي آنچه انفاق کرده اند، منت و آزاري روا نمي دارند، پاداش آنان برايشان نزد پروردگارشان [محفوظ] است و بيمي بر آنان نيست و اندوهگين نمي شوند.در ادامه اين مجموعه آيات به افزايش برکت بعد از بخشش اشاره مي شود؛ آنان که دارايي خويش را مي بخشند و از اين طريق رضايت حق مي جويند، در نفس خويش حالت «تثبيت» يافته خداوند بر رزقشان مي افزايد: وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَ تَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَاتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْن فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِير و مَثَل [صدقات] کساني که اموال خويش را براي طلب خشنودي خدا و استواري روحشان انفاق مي کنند، همچون مَثَلِ باغي است که بر فراز پشت هاي قرار دارد [که اگر] رگباري به آن برسد، دوچندان محصول برآورد و اگر رگباري هم بر آن نرسد، باران ريزي [براي آن بس است] و خداوند به آنچه انجام مي دهيد، بيناست.

استحکام نفس

در آيه شريفه به دنبال انفاق، «تثبت نفس» مطرح شده است. اين حالت معادل استواري نفس و استحکام درون است، اما سؤال اين است که استحکام نفس چگونه حاصل مي آيد؟ يکي از پاسخ هاي برجسته اي که دانشمندان ارائه کرده اند، اينکه سکونت و اطمينان نفس عامل مهم ثبات و استحکام دروني است. نمونه سوم از آيات قرآني که به پيوند مبارک بخشش و آرامش اشاره مي کند، در ارتباط با «مخبتين» مطرح است. تفاسير در باب معناي مخبتين ديدگاه هاي متفاوتي دارند که شامل موارد ذيل مي شود: متواضعين، مخلصين، مطيعين، خاشعين، مشتاقين، مجتهدين و مطمئنين، اما بيشتر به معناي اطمينان و آرامش اشاره دارند.خداوند پس از آنکه به اهل آرامش بشارت مي دهد ـ و پيداست که بشارت دادن خدا هم موجب آرامشي افزون مي شود ـ چهار ويژگي براي آنان بيان مي کند؛ هرگاه اسم خدا به ميان آيد، از عظمت او قلبشان به هراس مي افتد، تحمل آنها در گرفتاري ها بالاست، اهل اقامه نمازند و سرانجام اينکه صفت بخشش در آنها برجسته است.

کسي که خدا را پذيرفت و حضور او را در زندگي خويش احساس کرد، همانند او رفتار مي کند. خداوند اولين نام خود را بعد از اسم شريف الله، رحمان گذارده است.

 مؤمن از اين نام زيباي خدا الگو گرفته، اهل بخشش مي شود و از اين طريق ايمان خود را به خدا نشان مي دهد و آن را به اثبات مي رساند.يکي از معضلاتي که انسان ها را مي فشارد و بر آنها باران دلهره و تنش مي باراند، نداشتن معنا براي زيستن خويش است. درد بزرگ انسان معاصر اين است که نمي داند براي چه چيزي زندگي مي کند؟ چرا اينجاست؟ مقصود از زندگي چيست؟ معناي راستين حيات در اين چند روز دنيا در کدام راز مهم نهفته است؟ مي دانيم که در مکاتب مختلف پاسخ هاي متعددي به اين پرسش سرنوشتساز داده اند. پاسخي هم بر اساس نگاه آفريننده هستي مي توان ارائه کرد.

ادامه دارد...

 

نگاهي به سيره امام حسن عسکري(ع) (بخش دوم)

از آنجا که امامان معصوم(عليهم السلام) برترين نمونه و اسوه کامل صفات عاليه انساني بودند، رفتار آنان در همه ابعاد مي تواند براي پيروانشان درس آموز باشد.

ترويج فرهنگ صرفه جويي

برنامه ريزي صحيح در زندگي موجب رشد اقتصادي و از زير ساخت هاي توسعه اجتماعي و بالندگي اقتصادي يک جامعه محسوب مي شود. در سيره امام حسن عسکري(ع) در اين رابطه نکات قابل توجهي وجود دارد که در ذيل نمونه اي از آن را مي خوانيم:

محمد بن حمزه سروري مي گويد: توسط ابوهاشم جعفري - که با هم دوست بوديم - نامه اي به محضر امام حسن عسکري (ع)نوشته و درخواست کردم که آن حضرت دعا کند تا خداوند متعال در زندگي من گشايشي ايجاد بفرمايد. وقتي که جواب را توسط ابوهاشم دريافت کردم، آن حضرت نوشته بود: «مات ابن عمک يحيي بن حمزة و خلف ماة الف درهم و هي وارده عليک، فاشکرالله و عليک بالاقتصاد و اياک و الاسراف، فانه من فعل الشيطنه؛ پسر عمويت يحيي بن حمزه از دنيا رفت و مبلغ صد هزار درهم ارث باقي گذاشت و اين درهم ها بر تو وارد مي شود (به ارث به تو مي رسد) پس خدا را سپاسگزاري کن و بر تو باد به ميانه روي، و از اسراف بپرهيز که اسراف از رفتارهاي شيطاني است.»بعد از چند روزي، پيکي از شهر حران آمده و اسنادي مربوط به دارايي پسر عمويم به من تحويل داد. من با خواندن نامه اي که بين آن اسناد وجود داشت، متوجه شدم که پسرعمويم يحيي بن حمزه دقيقا همان روزي فوت کرده است که امام(ع) آن خبر را به من داد.به اين ترتيب از تنگدستي و فقر رهايي يافته و بعد از اداي حقوق الهي و احسان به برادرهاي ديني ام، طبق دستور امام (ع) زندگي خود را بر اساس ميانه روي تنظيم و از اسراف و ولخرجي پرهيز کردم و به اين ترتيب زندگي ام سامان يافت؛ در حالي که در گذشته فردي مبذر و اسراف کار بودم.

سخاوت و جود

محمد بن علي مي گويد: زماني بر اثر تهيدستي کار زندگي بر ما سخت شد. پدرم گفت: بيا با هم نزد امام حسن عسکري(ع) برويم. مي گويند او مردي بخشنده است و به جود و سخاوت شهرت دارد. گفتم: او را مي شناسي؟ گفت: نه، او را هرگز نديده ام.

با هم به راه افتاديم. در بين راه پدرم گفت: چقدر خوب است که آن بزرگوار دستور دهد به ما 500 درهم بپردازند! تا با آن نيازهايمان را برطرف کنيم. دويست درهم براي لباس، دويست درهم براي پرداخت بدهي و صد درهم براي مخارج ديگر!من پيش خود گفتم: کاش براي من هم سيصد درهم دستور دهد که با صد درهم آن يک مرکب بخرم و صد درهم براي مخارج و صد درهم براي پوشاک باشد تا به کوهستان (در اطراف همدان و قزوين) بروم. هنگامي که به سراي امام رسيديم، غلام آن حضرت بيرون آمده و گفت: علي بن ابراهيم و پسرش محمد وارد شوند.

چون وارد شده و سلام کرديم، امام به پدرم فرمود: «يا علي! ما خلفک عنا الي هذا الوقت؟اي علي! چرا تا کنون نزد ما نيامده اي؟»

پدرم گفت: اي آقاي من! خجالت مي کشيدم با اين وضع نزد شما بيايم.

وقتي از نزد آن حضرت بيرون آمديم، غلام آمده و کيسه پولي را به پدرم داد و گفت: اين پانصد درهم است، دويست درهم براي پوشاک، دويست درهم براي بدهي و صد درهم براي مخارج ديگر.

آنگاه کيسه اي ديگر درآورده و به من داد و گفت: اين سيصد درهم است، صد درهم براي خريد مرکب و صد درهم براي پوشاک و صد درهم ديگر براي ساير هزينه ها، اما به کوهستان نرو بلکه به سوراء برو....

 

برگزاري نشست هم انديشي رابطين قرآني صنايع پتروشيمي

در راستاي برگزاري هشتمين دوره مسابقات قرآن کريم، اذان، نهج البلاغه و مهدويت ويژه کارکنان و همسران و پنجمين دوره مسابقات قرآن کريم ويژه فرزندان کارکنان صنايع پتروشيمي منطقه ماهشهر، نشست هم انديشي و هم افزايي با حضور رابطين قرآني صنايع در منطقه ويژه اقتصادي پتروشيمي برگزار شد.

محمد حلافيان، دبير جلسه و معاون فرهنگي حوزه بسيج شهيد تندگويان شرکت ملي صنايع پتروشيمي در اين هم انديشي که روز دوشنبه (25 آذر) برگزار شد، گفت: اين نشست براي نخستين بار است که با حضور حداکثري رابطين قرآني شرکت ها  برگزار مي شود و اين مسئله نشان از همت و سعي دبيرخانه مسابقات و همچنين امور قرآني حوزه بسيج صنايع پتروشيمي دارد.

بناست با همکاري و همراهي مديران عامل و واحد هاي فرهنگي صنايع از جمله ستادهاي اقامه نماز، پايگاه هاي مقاومت بسيج و روابط عمومي شرکت ها، اقدام هاي ممتازي براي ارتقاي سطح قرآني کارکنان و خانواده هاي آنان در سال 98 و سال هاي آتي انجام شود.وي در اين نشست، ضمن ارائه توضيحاتي در خصوص آيين نامه مسابقات و پاسخ به ابهام ها و پرسش هاي رابطين، تاکيد کرد: رابطين بايد ضمن برنامه ريزي مدون و در جريان قرار دادن مسؤولان مربوطه در شرکت محل فعاليت در خصوص مصوبات جلسه، نسبت به برگزاري برنامه هاي معارف قرآني اقدام هاي قابل قبولي انجام دهند تا امسال شاهد يک انقلاب قرآني در صنايع پتروشيمي باشيم.

 

شهيد عبد الرسول ماخوذي

شهيد عبدالرسول ماخوذي متولد 1338در شهر آبادان بود و سال 1361همکاري خود را با شرکت ملي نفت ايران آغاز کرد. شهيد ماخوذي در تاريخ 23 تير 1361 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش به درجه رفيع شهادت نائل آمد. برادر اين شهيد درباره وي مي گويد: «شهيد عبدالرسول ماخوذي فردي دلير و شجاع بود و در جريان مبارزات ضد رژيم شاهنشاهي و در جبهه ها از خود فداکاري هاي بسيار زيادي نشان داد، به طوري که در ميان همرزمانش خاطرات فراواني در اين باره بر جاي گذاشته است.»

 

تملق گويي نکنيد

امام هادي(ع) فرمود: شخصيت خود را محترم شمار و تملق مکن، چون تملق موجب سوءظن مي گردد، زماني که برادرت را مورد وثوق يافتي از تملق احتراز کن و نسبت به او حُسن نيّت داشته باش.

 (محجّة البيضاء، ج. 5، ص. 283)

 

همسفر با يک عابر؛ رازهاي زندگي يوسف پيامبر(ع) (جلد اول)

مجموعه «همسفر با يک عابر» که دفتر نخست آن سال 1398 توسط نشر تيماس منتشر شده است، رسالتش بيان رازها و پشت صحنه هاي زندگي يوسف پيامبر(ع) است. تمام توقف هاي زندگي، يک نشانه است. پيامش اين است که در «جايي از حد گذرانده ايد و در چيزي زياده روي کرده ايد». اگر اندکي انديشه کنيد و آنجا را بياييد و سعي کنيد به نقطه تعادل بازگرديد، مسير زندگي تان باز مي شود. آرام باشيد؛ نه با کسي دعوا کنيد و نه با ديگري دست به يقه شويد. فرافکني نکنيد و با ديگران چالش نداشته باشيد. شيوه ارائه مطالب در اين مجموعه به اين منوال است که در ابتدا، هر آيه به همراه مضمون آن ذکر شده است.

 سپس ذيل هر آيه، عبرت ها، مثال ها و تمرين هايي که راهنماي مخاطبان براي عينيت بخشي به يک زندگي زيبا و نيل به آرامش و پيروزي حقيقي است، بيان شده است.

 

آرزوي مرگ نکنيد

دَخَلَ رَسولُ اللّهِ (ص) عَلى رَجُلٍ يَعودُهُ وَ هُوَ شاکٍ فَتَمَنَّى المَوتَ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ (ص):

لا تَتَمَنَّ المَوتَ فَاِنَّکَ اِن تَکُ مُحسِناً تَزدَد اِحساناً اِلى اِحسانِکَ وَ اِن تَکُ مُسيئاً فَتُؤَخَّرُ تُستَعتَبُ فَلا تَمَنَّوُا المَوت: رسول خدا (ص) نزد مردي رفت تا از او عيادت کند؛ او از بيماري شکايت داشت و آرزوي مرگ مي کرد.

 رسول خدا (ص) به او فرمود:

آرزوي مرگ نکن؛ زيرا اگر نيکوکار باشي، [با زنده بودن] نيکي اي به نيکي هايت افزوده مي شود و اگر گناهکار باشي فرصت مي يابي از گناهانت عذرخواهي کني؛ پس آرزوي مرگ نکنيد.

 دَخَلَ رَسولُ اللّهِ (ص) عَلى رَجُلٍ يَعودُهُ وَ هُوَ شاکٍ فَتَمَنَّى المَوتَ

پيغمبر به عنوان عيادت رفتند سراغ يکي از مسلمان ها که مريض بود و شکايت داشت؛ لابد دردي، مشکلي، چيزي داشته. به پيغمبر گفت: «آقا! دلم مي خواهد زودتر مرگم فرا برسد».

فَقالَ رَسولُ اللّهِ (ص): لا تَتَمَنَّ المَوتَ فَاِنَّکَ اِن تَکُ مُحسِناً تَزدَد اِحساناً اِلى اِحسانِک

 پيغمبر فرمود: آرزوي مرگ نکنيد، دعا براي مرگِ خودتان نکنيد؛ اگر شما آدمِ خوبي هستيد، وقتي [شما] ان شاءالله چند سال ديگر و جوانهايتان ان شاءاﷲ شصت هفتاد سالِ ديگر زنده مانديد، طبعاً بر احسانِ خودتان خواهيد افزود، کفه حسنات خودتان را سنگين خواهيد کرد.

 اگر اين زندگيِ طولاني زحماتي دارد و مشکلاتي و خطر، اين حُسن را هم دارد که اگر انسان اهل احسان باشد، اهل تقوا باشد، کفه حسنات خودش را روز به روز افزايش مي دهد.

 

وَ اِن تَکُ مُسيئاً فَتُؤَخَّرُ تُستَعتَبُ فَلا تَمَنَّوُا المَوت

آمديم و شما گناهکاري و مسلِم نيستي؛ اجلِ تو را عقب مي اندازند تا تو عذرخواهي کني.

 تُستَعتَب، يعني همين که در دعاها هست: لَکَ العُتبي؛ عذرخواهي کردن، معذرت خواهي کردن.

عمرت به تأخير مي افتد و اين فرصت وجود دارد که انسان عذرخواهي کند.

 پس فرصتِ حيات، فرصتِ خوبي است؛ مرگ را آرزو نکنيد!

 

سه نکته اخلاقي

امام علي (ع) فرمود: أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ.

آن كه جان را با طمع ورزى بپوشاند، خود را پست كرده و آن كه راز سختى هاى خود را آشكار سازد، خود را خوار كرده و آن كه زبان را بر خود حاكم كند، خود را بى ارزش كرده است.

 

نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتي، حکمت دوم