از بدنتان عصبانی نباشید

مشعل   اين احساس که ديگر بدنمان راضي مان نمي کند يا به خاطر آن احساس خجالت و سرکوب دروني داريم، اتفاق جديد يا خاصي نيست که محدود به افراد کمي باشد يا فقط افراد چاق به آن دچار شوند؛ بلکه تقريبا همه افراد در دوره هاي مختلف زندگيشان، به نحوي دچار اين احساس مي شوند. با اين تفاوت که براي برخي، اين احساس گذراست و براي برخي ديگر تا آخر عمر ادامه دارد. براي برخي هم عاملي براي تغيير در ظاهر و روند زندگي مي شود و براي بعضي ديگر هيچ تفاوتي ندارد و همان شيوه زندگي را ادامه مي دهند. آنچه درباره نداشتن احساس رضايت از بدن گفته مي شود، در شکل شديد آن مي تواند به احساس شرمندگي و سرخوردگي اجتماعي منجر شود. به همين دليل بايد توجه داشت که اين نگاه به بدن، محدود به موضوع چاقي و لاغري نيست. چين و چروک هاي بدن و افتادگي پوست، شکل بيني، فرم لبها يا قالب صورت نيز مي تواند شامل اين عدم رضايت شود. بسياري از خانم ها و آقايان از سني به بعد، نسبت به ريزش مو و کيفيت پوستشان حساس تر مي شوند و همين حساسيت اگر به نتيجه مورد نظر منجر نشود، سرخوردگي فرد را در پي دارد. تحقيقات نشان مي دهد، شرمساري از اضافه وزن به طور مستقيم بر مردان تاثير دارد و هر چه ميزان اين شرمساري از اضافه وزن بالا باشد، ارتباط آن با فعاليت هاي بدني و ورزش بيشتر مي شود، در حالي که شرمساري از اضافه وزن بر زنان تاثير غيرمستقيم دارد، به اين معنا که هرچه ميزان شرمساري از اضافه وزن بيشتر باشد، انگيزه کمتري براي فعاليت بدني و پياده روي پيدا مي کنند. اين تحقيق، از تاثيرات متفاوت تجربه شرمساري از اضافه وزن در زنان و مردان خبر مي دهد.

در اين مورد اگرچه نمي توان خط و خطوط مشخصي بين زنان و مردان قائل شد؛ اما به طور معمول و طبيعي و با توجه به ويژگي هاي ظاهري، زنان بيش از مردان نارضايتي يا شرمندگي از بدن را تجربه مي کنند. به همين دليل نوک پيکان بسياري از تبليغات و برنامه ريزي هاي تجاري و اقتصادي به سوي زنان است. با اين حال بسياري از زنان و مردان نسبت به حجم زيادي از اين فشارهاي اجتماعي، رواني، تجاري و تبليغاتي مقاومت مي کنند و معتقدند، اگرچه ظاهرشان نزديک به حد ايده آل نيست؛ اما سالم هستند و همين براي آنها کفايت مي کند و دليلي براي احساس شرمندگي وجود ندارد. همين ديدگاه از دهه هاي گذشته تاکنون در کشورهاي مختلف، جريان هاي گوناگون اجتماعي را به وجود آورده تا جلوي انگ زدن به زنان به دليل کوتاه يا بلندي قد، چاقي يا لاغري يا هر ويژگي ديگر را بگيرد، ضمن اينکه اين ديدگاه تاکيد دارد زيبايي يک انسان در کوتاهي يا بلندي قد يا چاقي و لاغري او و يا لباس هايي که با توجه به همين سايز بر تن مي کند، نيست. آنها توصيه مي کنند که فرد به جاي آنکه مدام خودش را وزن کند و براي خوردن يک وعده غذايي وسواس به خرج دهد، به زندگي سالم همراه با غذاي سالم و ورزش توجه داشته باشد و مطمئن باشد که همين برايش کفايت مي کند.

در اين ديدگاه تاکيد شده، ممکن است نزديک ترين اطرافيان به فرد، در بروز و اصرار به اين ديدگاه نقش داشته باشد و بيشترين صدمه، طعنه، کنايه و عدم باور را از سوي پدر، مادر، خواهر، برادر يا همسر ببيند. درست است که نمي توان اين افراد را از زندگي حذف کرد؛ اما مي توان فاصله ها را در مورد اين موضوعات کم يا محدود کرد و با نوع برخورد، اجازه دخالت به آنها نداد. در عين حال بهتر است درباره تصميم ها، برنامه غذايي يا ورزش با آنها وارد گفت وگو شد و رودربايستي را کنار گذاشت. آنها وقتي جديت و اهتمام فرد را براي قبول شرايط يا اصلاح امور ببينند، بيشتر همکاري خواهند کرد.

در عين حال نبايد فراموش کرد که بدن ما شرايطي متاثر از روح و روان ما دارد. اگر با اين احساس شرمندگي، دچار استرس و فشار عصبي شويم، يعني در حال صدمه زدن به خود هستيم. بنابراين بهتر است با پذيرشي دروني از آنچه در درون ما وجود دارد، آگاه باشيم و با بدنمان مهربان برخورد کرده و انرژي مثبت را در درون خود زياد کنيم؛ چرا که بدن ما همه سرمايه اي است که در طول زمان و عمر همراه ماست و آثار سوء هر بي مهري به آن به طور مستقيم به خودمان برمي گردد. اين احساس مي تواند بر حضور ما در محيط هاي دوستانه و عمومي تاثير زيادي بگذارد، از اين رو بايد فارغ از شکل ظاهر شاد بود و روابط اجتماعي خود را گسترش داد.

ضمن اينکه هر فردي حق دارد، کساني را که به هر دليلي، مشکل يا هر ويژگي ژنتيکي او را مورد تمسخر قرار مي دهند، از دامنه دوستي هاي خود حذف کند.

 

از عشق بگو

رضا هلاورجانی با نام هنری رضا بهرام، خواننده پاپ و آهنگساز محبوب و خوش صدای ایرانی است که در یکی دو سال اخیر با چند تک آهنگ، معروف و پرطرفدار شده است. رضا بهرام از سال 1393 قطعه هایی منتشر کرده و در سال 1396 در اجرای آهنگ گلی با آرش و مسیح همخوانی داشته است. او در سال 1397 با انتشار اولین ترانه اش به نام از «عشق بگو» به محبوبیت بسیار رسید و معروف شد. در همان سال آهنگ «مو به مو» را که تیتراژ پایانی سریال ممنوعه بود، خواند که موجب رشد و پیشرفت بیشتر او شد.

 

 

شعر

گـاهـي چـنان بـدم که مبـادا بيـني ام

حتـي اگـر بـه ديـده ي رؤيـا ببينـي ام

من صورتم به صورت شعرم شـبيه نيست

بـر اين گـمان مبـاش که زيـبا ببـيني ام

شاعر شنيدني ست ولي ميل، ميل توست

آمـاده اي که بشـنوي ام، يـا ببـينـي ام؟

ايـن واژه هـا صـراحـت تنـهايي مـن اند

با ايـن هـمه مـخواه که تنـها ببـينـي ام

مبـهوت مي شـوي اگـر از روزنت شــبي

 بي خويـش در سـماع غـزل ها ببـيني ام

يـک قـطره ام وگاه چـنان مـوج مي زنم

درخـود، کـه نـاگزيـري، دريـا ببيـني ام

شب هـاي شعر خواني من بي فروغ نيست

امـا تـو بـا چـراغ بـيـا تـا بـبـيـنـي ام

*محمد علي بهمني

 

«بخوان، بی گور  بخوان»

اين کتاب را «جزمين وارد» نوشته است. «پملا ميلر» در باره او گفته است: «تا زماني که آمريکا رمان نويساني چون «جزمين وارد» دارد، روحش را از دست نخواهد داد.» در دومين کتاب برنده جايزه ملي کتاب آمريکايي «وارد»، زني سياهپوست با دو فرزند خود راهي سفري جاده اي مي شود تا همسر سفيدپوستش را پس از آزادي از زندان برگرداند. سفر بدون مشکل پيش نمي رود و اين هم مسيري، رابطه عشق - نفرت بين نژادها را به نحوي هنرمندانه به نمايش مي گذارد. به عقيده «سارا بيگلي»، اين اثر، ريسک پذيرترين کار «وارد» تاکنون است. اين رمان به همان شيوه داستاني «بازيابي استخوان ها» شروع مي شود و در ميانه راه به سمت المان هاي ماوراءالطبيعي مي رود. ترجمه تازه اين رمان را سهيل سمي از سوي نشر چترنگ روانه بازار کتاب کرده است. جزمين وارد، رمان نويس سياه پوست آمريکايي و دانشيار دانشگاه تولين است که پيش از اين براي نگارش رمان «بازيابي استخوان ها» برنده جايزه نشنال بوک اوارد شده بود و تنها بانوي رمان نويسي به شمار مي رود که دو بار اين جايزه را به دست آورده که دومين نوبت آن براي انتشار همين رمان است. رمان «بخوان بي گور، بخوان» بدون اينکه به صورت مستقيم به موضوع زندگي سياه پوستان در آمريکا بپردازد، سعي کرده موضوع تبعيض نژادي در جامعه آمريکا را به صورتي غير مستقيم به مخاطب يادآوري کند.

 

خط باریک قرمز

«خط باريک قرمز»، به کارگرداني فرزاد خوش دست، به عنوان بهترين فيلم مستند در حوزه آسيب هاي اجتماعي سيزدهمين جشنواره سينماي حقيقت معرفي و انتخاب شده است. اين مستند درباره يک گروه نوجوان بزهکار است که از ميان 170 مجرم در کانون اصلاح و تربيت انتخاب و با کمک چند مربي نمايشي آموزش داده مي شوند. آنها بتدريج از طريق تمرين هاي نمايشي، ناگفته هاي زندگي خود را بيان مي کنند. سپس تصميم مي گيرند نمايشنامه اي را در يک جشنواره مهم در خارج از زندان روي صحنه ببرند تا شايد از اين طريق يک روز از زندان خارج شوند. آنها براي مشخص نشدن تصويرشان، گريم جوکري دارند.