زندگی به سبک حسینی

درشماره پيشين هفته نامه «مشعل»،  نمونه هايي از ارزش هاي اخلاقي و جلوه هايي از سبک زندگي سرور آزادگان بيان شد؛ نمونه هايي چون مشورت، امانت داري و شکر و زبان نيکو که درس هاي زندگاني حضرت اباعبدالله الحسين(ع) درباره آنها را ارائه کرديم. در اين شماره جلوه اي ديگر از سبک زندگي امام حسين (ع)  مي پردازيم.

عشق به امام حسين(ع)، قرن هاست در قلب پير و جوان مي جوشد و به آن گرمي و روشنايي مي بخشد. مردم با دل و جان به ابا-عبدالله(ع)، اهل بيت(ع) و ياران باوفايش عشق مي ورزند و در اندوه حادثه عاشورا، اشک مي ريزند و سوگواري مي کنند و اين هم افتخار بزرگي است. افتخاري براي انسان از اين بزرگ تر نيست که بتواند در تمام عمر خويش فقط يکبار نام مقدس حسين(ع) در دهانش بيايد. اما افسوس و صدافسوس که گاه شور عزاداري بر شعور انديشه ورزي غالب مي شود و «ما به جاي آموختن از حسين(ع)، بر او گريه مي کنيم». حسين(ع) آمد تا به ما درس عزت، انتخاب درست، زيستن اخلاقي، شجاعت، فروتني، پيوند انساني و احسان و سخاوت بدهد، نه اينکه او را در قالب يک روز يا يک دهه و فقط گريه و عزا خلاصه کنيم. حسين(ع) بزرگ ترين «درس» تاريخ بشريت است. سزا نيست بي آنکه از واقعه عاشورا عبرتي بگيريم و در خود قيامتي بپا کنيم، پس از اتمام مراسم محرم و صفر، همچنان در خصلت هاي زشت و تاريک بمانيم و آماده عروج با حسين(ع) نباشيم. امام حسين(ع) الگويي براي همه کساني است که مايلند سرافراز و آزاد زندگي کنند. او الگويي است براي کساني که در پي زندگي شرافتمندانه و حيات انساني اند. سيدالشهدا(ع) الگويي است براي مردماني که عاشق خدايند و گرداگرد نام مقدسش حلقه مي زنند و به دور او مي چرخند. نشايد که فقط در حد مدعي عشق به حسين(ع) باقي بمانيم. عشق نشانه مي خواهد و عشق بي نشانه دروغ و فريب است. مهم ترين نشانه عشق، معرفت است. چه زيباست عشق خويش را به ساحت مقدس حسيني، با معرفت همراه کنيم. به اين منظور کافي است احاديث و سيره آن حضرت(ع) را بخوانيم و سبک زيستن خود را با معيار ايشان هماهنگ کنيم؛ در اين مجال، اندکي درباره سبک زندگي امام حسين(ع) مطالبي بيان مي شود.

1) پرهيزگاري

زندگي ما برابر است با سختي ها، فشارهاي رواني، رنج، گريه، خنده، عشق و ايمان. برخي انسان ها زندگي را پوچ مي انگارند. واضح است که اين افراد نه تنها خوشبخت نيستند، بلکه لياقت زندگي را هم ندارند؛ چرا که فلسفه آفرينش را زير سوال برده اند. افرادي نيز هستند که مي دانند چرا نفس مي کشند، چرا گريه مي کنند و براي چه از ته دل مي خندند. اين دسته از انسان ها حقيقت زندگي را دريافته اند و مي دانند که زندگي با کار، رنج و مشقت، عشق به واقعيت هاي زندگي و خلقت خداوندي معنا مي يابد.

زندگي و فضاي رواني انسان مانند يک باغچه است که بايد در آن به جاي خار، گل کاشت. ممکن است کنار گل ها، زمينه براي رشد علف هاي هرز نيز فراهم شود.

درس اول: زحمت کاشتن گل هاي زيبا کمتر از وجين کردن علف هاي هرز است. بايد درون باغچه وجود، آنقدر گل هاي زيبا کاشت تا علف هاي هرز فرصت روييدن پيدا نکنند

انسان ها از خلقت يکساني برخوردارند؛ ولي به دليل تفاوت در روش زندگي و برخورداري از باورهاي متفاوت، طلاي وجودشان متفاوت است. انسان ها مي توانند به گونه اي رفتار کنند که مس وجودشان به طلاي ناب تبديل شود و باغچه وجودشان را گل هاي زيبا و رنگارنگ پر کند. لازمه اين امر، توجه به زندگي معنوي و عمل به راهکارهايي است که در کلمات نوراني قرآن و بيان پيشوايان معصوم بيان شده است.

يکي از راهکارهاي مهم براي ايجاد زندگي معنوي، تقواست. در نظام هاي تربيتي به طور معمول به تعامل فرد و جامعه و تاثير و تاثر آنها توجه شده و اصول، هدف ها و روش هايي ذکر مي شود که نتيجه آن تصحيح اين تعامل هاست.

در نظام تربيتي مکتب اسلام، علاوه بر توجه به تعامل هاي متقابل فرد و جامعه، به تعامل فرد با خدا، خود و طبيعت نيز توجه مي شود که از ميان آنها، تعامل فرد با خدا، اهميت بيشتري دارد و محور اساسي تعامل هاي ديگر به حساب مي آيد، زيرا رسيدن انسان به هدف غايي آفرينش، در گرو همساز بودن همه تعامل ها با اين تعامل است. در واقع واژه کليدي در تعامل انسان با خدا تقواست، زيرا هيچ عملي بدون آن پذيرفته نمي شود: «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِين؛ خدا فقط از تقواپيشگان مى‏پذيرد.»

واژه تقوا و کلمات همخانواده آن در مجموع 258بار به دو گونه اسمي و فعلي در قرآن به کار رفته است. در زبان فارسي اين کلمه بيشتر به پرهيزگاري و ترس ترجمه شده است که برگردان چندان دقيقي نيست. اصل اين کلمه از «وقايه» به معناي پوشش، حفظ و صيانت چيزي از آزار و ضرر است. راغب مي گويد: «وقايه عبارت است از: محافظت يک چيزي از هرچه به آن زيان مي رساند. تقوا يعني نفس را در وقايه قرار دادن از آنچه بيم مي رود؛ اما گاهي به قاعده استعمال لفظ مسبب درباره سبب و استعمال لفظ سبب درباره مسبب، خوف به جاي تقوا و تقوا به جاي خوف استعمال مي شود؛ از اينرو تقوا به معناي محفوظ نگهداشتن و استعمال آن به معناي خوف، مجاز است. در عرف شرع، تقوا يعني نگهداري نفس از آنچه انسان را به گناه مي کشاند. در حقيقت تقوا، ملکه مقدسي است که در روح پيدا مي شود، به روح، نيرو مي دهد و نفس اماره و احساسات سرکش را رام و مطيع مي کند.

واژه تقوا در کاربردهاي قرآني، به معاني زير آمده است: خشيت، عبادت و بندگي، عدم عصيان، يکتا دانستن خدا و اخلاص در عمل.

تقوا دو جزء اساسي دارد: سلبي و ايجابي. جزء سلبي آن عبارت است از: صيانت ذات از آلودگي هاي شؤون طبيعي محض و تمايلات حيواني و نگهداري دل و جان از تباه شدن در شعله هاي سوزان خودخواهي. اين جزء از تقوا مقدمه ضروري براي قرار گرفتن در جاده تکامل است که هر اندازه بيشتر رعايت شود بر مقدار آمادگي و دگرگوني افزوده مي شود. تمام آيات مربوط به لزوم تزکيه و تهذيب نفس و بسياري از اصول و قواعد اخلاقي، مربوط به اين جزء از تقواست.

جزء ايجابي تقوا عبارت است از: تحصيل صفات پسنديده انساني و اعتقاد به پذيرش سلطه الهي و اينکه تمام حرکات و رفتار انسان در منظر پروردگار است و آدمي بايد خود را در جاذبه کمال معنوي قرار دهد.

بنابراين تقوا، لباسي است که خداوند در اختيار بندگان قرار مي دهد و قلب ها را براي پذيرش آن امتحان مي کند. تقوا دو گونه دارد: تقواي الهي که پوششي است که نشاني از خداوند و هدايتش دارد، خداوند آن را به جويندگان هدايت و مشتاقان حقيقت مي بخشد و تقواي بندگي که به معناي رعايت اصول بندگي و نکات ايمني راه سلوک است. راهي که پايان آن کمال آدميان است؛ چنانکه مولا علي(ع) فرمود: «از خدا براي تقوا و از تقوا براي رسيدن به خدا ياري بگيريد.»

در مکتب اسلام، تقوا از جايگاه ممتازي برخوردار است و يک ارزش اصيل اخلاقي، هدف تشريع احکام، بهترين توشه آخرت و بزرگترين وسيله سعادت معرفي شده است: «وَ تَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى؛ و براى خود توشه برگيريد كه در حقيقت، بهترين توشه، پرهيزگارى است.»

مومن به وسيله تقوا، راه خودسازي را مي پيمايد، زيرا تقوا نيرويي دروني است که او را در برابر گناه کنترل مي کند. همچنين تقوا لجامي است که اسب سرکش نفس را از پرت شدن در دره هاي شهوت و هواهاي نفساني بازمي دارد. به همين دليل است که اميرمومنان(ع) فرمود: «بدانيد اي بندگان خدا! تقوا دژي مستحکم و غير قابل نفوذ است.»

سخنان گوهربار امام حسين(ع)

* «الشَّرَفُ التَّقوى؛ شرافت، به پرهيزگارى است.

* بندگان خدا! پرهيزگارى كنيد و از دنيا بر حذر باشيد... توشه برداريد كه‏ بهترين توشه، پرهيزگارى است. پرهيزگارى كنيد، شايد كه رستگار شويد.

* به واجبات الهى عمل كن، پرهيزگارترين مردم مى‏شوى‏.

* به واجبات الهى عمل كن، تا پرهيزگارترين مردم شوى. به قسمت خدا راضى شو، تا بى‏نيازترين مردم شوى. از حرام‏هاى الهى باز ايست تا پارساترين مردم شوى

درس اول: عاشق حسين(ع) مي کوشد پارساترين مردم شود

2) زبان نيکو

يکي از مهم ترين عوامل برقراري ارتباط موثر، اين است که انسان شايسته و زيبا سخن بگويد. به بيان ديگر هم «سخن زيبا» و هم «زيبا سخن» بگويد. قرآن کريم بر اين مهم پافشاري کرده است. به دو نمونه مي توان اشاره کرد:

نمونه نخست: آيه پنجم، سوره نساء ناظر به مديريت زبان است: «وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَّعْرُوفًا؛و با آنان سخني پسنديده بگوييد.» در اين زمينه به حديث ديگري ميتوان تمسک جست.

پيامبر خدا(ص) فرمودند: «و إِملاءُ الخَيْرِ خَيْرٌ مِنَ السُّكُوتِ و السُّكُوتُ خَيْرٌ مِنْ إملاءِ الشّرِّ؛ و سخن خوب از سکوت، بهتر و سکوت از سخن بد، بهتر است.» کلمه «إِملاءُ» به معناي تفهيم است؛ زيرا اگر کسي متني را املا کند، مطلب براي مخاطب قابل فهم و براي او تفهيم مي شود. در سخن مزبور ملاکي بيان شده و آن اينکه اگر سخن خوب باشد، از سکوت بهتر است و اگر سخن بد باشد، سکوت از آن بهتر است. حضرت علي(ع) در سخني زيبا جايگاه کلام و سکوت را چنين بيان مي کند: «تمام خوبي ها در سه خصلت نگاه، سکوت و سخن جمع شده است؛ بنابراين، هر نگاهي که در آن عبرتي نباشد، نگاه غافلانه، هر کلامي که ذکر خدا در آن نباشد، بيهوده و هر سکوتي که با تفکر آميخته نباشد، غفلت است. خوشا به حال کسي که نگاهش عبرت آموز، سکوتش با تفکر و کلامش ذکر خدا باشد!» اگر سه حديث پيش گفته را بازبيني کنيم، معيارهاي ذيل براي کلام اين گونه به دست مي آيد؛ ايمن بودن از آفات زبان، سخني که حاوي مطالب مفيد باشد و کلام حاوي ذکر خدا، در صورتي  که سخن واجد معيارهاي مزبور نباشد، سکوت ترجيح دارد. پس اگر در سخن گفتن آفتي بود يا کلام حاوي مطلب مفيدي نبود يا در زبان ذکر خدا جاري نشد، سکوت ترجيح دارد.

امام حسين(ع) درباره جايگاه سکوت فرمود: «الصَّمتُ زَينٌ؛ سكوت، زيور است.»

نمونه دوم: آيه 83 سوره بقره، فصلي ديگر درباره مديريت زبان را نشان مي دهد: «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً؛ و با مردم[به زبان] خوش سخن بگوييد.»

اين آيه با صراحت به اصل «سخن زيبا» اشاره مي کند. در تفاسير «قول حسن» اين گونه تفسير شده است:  سخن زيبا، سخني است که دوست داريد به شما گفته شود. پس همانگونه با ديگران سخن بگوييد. ضمنا نکته جالبي به دست مي آيد و آن اينکه آيه فرمود: با همگان به زيبايي سخن بگوييد؛ چه دوست، چه دشمن و چه بدزبان يا خوش زبان. حضرت ابا عبدالله(ع) دربارة نحوه سخن گفتن فرمود: در آنچه به كارت نمى‏آيد، سخن مگو كه من از گرانى بار آن بر تو مى‏ترسم و در آنچه به كارت مى‏آيد، هم سخن مگو تا آنكه براى سخنت، جايى مناسب ببينى. بسى گوينده به حق را [چون نابه‏جا گفت] عيبناك کردند. با بردبار و نابخرد ستيز مکن كه بردبار، تو را دشمن مى‏دارد و نابخرد، به سقوطت مى‏كشد. پشت سر برادر مومنت چيزى مگو، جز مانند آنچه دوست دارى او در پشت سر تو بگويد و به گونه كسى عمل كن كه مى‏داند به سبب جرم‏هايش، دستگير و به نيكى‏هايش، پاداش داده مى‏شود. امام سوم شيعيان(ع) از دروغگويي بيزار است. آن حضرت فرمود: «الكَذِبُ عَجزٌ؛ دروغگويى، [از] ناتوانى است.» سومين نور پاک ولايت درباره زشتي غيبت به مردى كه نزد ايشان، غيبت مرد ديگرى را كرد فرمود: «يا هذا! كُفَّ عَنِ الغيبَةِ؛ فَإِنَّها إدامُ كِلابِ النّارِ؛ اى مرد! از غيبت، دست بكش؛ چرا كه خورشِ سگان دوزخ است.» يکي از کارهاي زشت زباني، سخن چيني است. امام حسين(ع) فرمود: «مردى نزد امير مومنان(ع) آمد و از گروهى بدگويى کرد. امام(ع) به من فرمان داد كه قنبر را برايش فرا بخوانم [چون آمد] على(ع) به او فرمود: اين سخن‏چين را بيرون كن و به او بگو: چيزى به ما شنواندى كه خداى متعال، ناپسند مى‏دارد. بازگرد، بى‏آنكه در حفظ و امان خداى متعال باشى‏.»