شانس دیدن رقص نور در سرزمین های شمالی

شفق قطبي؛ تلألويي از نورهايي رنگي که بيشتر بژ، بنفش و زرد هستند. تصويري زيبا و رويايي که بايد مسافتي سخت و سرد و دور و البته گران را به جان بخريد تا با شانس زيادي بتوانيد لحظاتي آن را ببينيد. حتما در فيلم ها يا برنامه هاي مستند تلويويوني، لحظاتي از شفق قطبي را ديده ايد و دلتان خواسته وقايعي در زير اين آسمان متفاوت و خاص قرار بگيريد؛ اما با توجه به هزينه هاي زياد و دوري مسير پشيمان شده ايد. شمال کشور روسيه و منطقه اي به نام «مورمانسک»، شمال کانادا يا بخش هاي شمالي کشورهاي اسکانديناوي نظير نروژ و سوئد که نزديکي بيشتري به قطب شمال دارند، از جمله مناطقي هستند که براي ديدن شفق قطبي پيشنهاد و مدل هاي مختلف تورهاي اختصاصي يا ترکيبي براي اين مناطق اجرا مي شوند.

در واقع شفق قطبي، يکي از پديده هاي جوي کره زمين است که در قالب نورهاي رنگين و متحرک در آسمان شب و معمولاً در عرض هاي نزديک به دو قطب زمين ديده مي شود. از نظر علمي اين پديده بر اثر برخورد ذرات باردارِ بادِ خورشيدي و يونيزه شدن ملکول هاي موجود در يونوسفر زمين به وجود مي آيد. در عرض جغرافيايي قطب شمال به شفق قطبي «شفق هاي شمالي» نيز گفته مي شود که اين نام بر گرفته از نام ايزدگونه رومي «سپيده دم» و نام يوناني «باد شمالي» است. در عين حال به شفق هاي قطبي «نور قطب شمال» هم گفته مي شود؛ زيرا آنها غالباً در نيمکره شمالي رويت مي شوند و هر چقدر به قطب شمال نزديک مي شويد،  با توجه به مجاورت با قطب مغناطيسي شمالي زمين احتمال بيشتري مي رود که بتوانيد آنها را ببينيد. رنگ و شدت نور شفق قطبي، متناسب با موقعيت و نزديکي به قطب متفاوت است. شفق هاي قطبي در نزديکي قطب مغناطيسي شمالي ممکن است خيلي بالا باشد، ولي در افق شمالي به صورت سبز بر افروخته و در صورت طلوع خورشيد به صورت قرمز کمرنگ ديده مي شود. شفق هاي قطبي معمولاً از سپتامبر تا اکتبر و از مارس تا آوريل اتفاق مي افتند. بعضي از قبايل کانادايي به اين پديده «رقص ارواح» مي گويند.

طبق فرضيات جديد محققان درباره شفق قطبي، اين پديده، علاوه برجريان پلاسما، ميدان مغناطيسي و جو زمين، به خورشيد و ميدان مغناطيسي آن و بادهاي خورشيدي هم وابسته است. مطالعات و مشاهدات نشان مي دهند که شدت ميدان مغناطيسي خورشيد در لکه هاي خورشيدي (نقاط تاريک بر سطح خورشيد که دمايشان از دماي ساير نقاط سطح خورشيد کمتر است و کمتر تابش مي کنند) تقريبا هزار برابر شدت ميدان مغناطيسي در ساير نقاط است. بنابراين مي توان نتيجه گرفت که اختلالات ميدان مغناطيسي خورشيد، عامل شکل گيري لکه هاست و تعداد لکه هاي سطح خورشيد به طور متناوب تغيير مي کند. تعداد لکه ها تقريبا هر 11 سال ماکزيموم مي شود و اين دوره 11 ساله را «چرخه لکه خورشيدي» مي نامند. زماني که تعداد لکه هاي خورشيدي ماکزيموم است، فعاليت سطح خورشيد بيشتر است. در اين حالت خورشيد را «خورشيد فعال» مي نامند. برعکس، هنگامي که تعداد لکه هاي خورشيدي مينيموم است، فعاليت خورشيد کاهش پيدا مي کند و خورشيد آرام است. از آنجا که شدت شفق قطبي هم مانند تعداد لکه هاي خورشيدي تقريبا هر سال يک بار ماکزيموم مي شود، با مقايسه نمودار فراواني لکه هاي خورشيدي و شفق قطبي، مي توان به همزمان بودن مينيموم و ماکزيموم آنها پي برد، بنابراين ديگر ترديدي در دخالت خورشيد در شفق قطبي باقي نمي ماند.

اما آنچه اين گزارش را خواندني تر مي کند، اثبات همين نظريه در تصاويري جديد است که دوربين ها و تلسکوپ هاي قوي ثبت کرده اند. در فيلمي که بتازگي منتشر شده، مي توان نتيجه برخورد ذرات باردار خورشيد به اتم هاي اتمسفر زمين را مشاهده کرد که باعث مي شوند الکترون هاي داخل اتم ها به حالتي با انرژي بالاتر منتقل شوند. هنگامي که الکترون ها به حالت انرژي کمتري باز مي گردند، فوتون آزاد مي کنند که نتيجه آن نور است. اين فرايند باعث ايجاد شفق قطبي يا نورهاي شمالي يا جنوبي زيبا مي شود. همه اين روند با عکس هايي زيبا و فيلم هايي مستند قابل رويت است و هر ساله هزاران گردشگر در شهرهاي مختلف نيمکره شمالي به تماشاي اين پديده مي نشينند.

نکته قابل توجه و جذاب ديگر اين که در تصاوير فضانوردان ايستگاه هاي فضايي هم شفق هاي قطبي بر فراز زمين قابل مشاهده هستند. ماهواره ها مي توانند از شفق هاي قطبي عکس بگيرند. در واقع اين شفق ها به قدري پر نور هستند که حتي از يک سياره ديگر نيز هنگام شب زمين قابل مشاهده هستند؛ البته از آنجا که اين پديده غير از زمين در ديگر سيارات هم وجود دارد، دانشمندان بخوبي با آن آشنا هستند. فضانوردان تاکنون بارها تصاويري از شفق هاي مشتري، زحل، اورانوس و نپتون ثبت کرده اند.

به هر حال اين نشانه هاي زيبا و ديدني در آسمان که بسياري   آن را به « آتش سرد» هم تعبير کرده اند و از قديم ديدگاه ها و اعتقادات متفاوت و متناقضي درباره آنها بوده، پديده اي کاملا منحصر به فرد است که بايد براي ديدن آن علاوه بر پول و قرار گرفتن در زمان و مکان مناسب، خوش شانس هم باشيد. چون بسياري از افراد شب هاي زيادي در مناطق مورد نظر حاضر بوده اند، اما شانس ديدن شفق قطبي را نداشته اند. هنوز هم دانشمندان پيشنهادي براي پيش بيني دقيق زمان و مکان شفق هاي قطبي ندارند. با اين حال برخي از وبسايت ها داده هايي روزانه از شفق هاي قطبي را جمع کرده و طبق آمار، مناطقي را که احتمال رخ دادن شفق هاي قطبي در آنها بيشتر است، نشان مي دهند؛ اما اين آمار قطعي نيست. بسياري از مردمي که براي مشاهده شفق قطبي مي روند، معتقدند که درست مثل رنگين کمان، اگر شانس ديدن شفق قطبي را داشتيد و همزمان زير آن آسمان بوديد، بهتر است در همان لحظات، آرزويي کنيد.

 

دریچه

مخاطبی که دیگر نیست

مشعل   نام خانم «آمريکا» شايد براي بسياري از مخاطبان ما آشنا باشد. از زنان اهالي روستاي روزنه در 40 کيلومتري اهواز در منطقه نفت خيز گريت که گزارش نشريه« مشعل » از آبرساني شرکت بهره برداري نفت و گاز کارون به اهالي اين بخش در شماره 881 منتشر شد. او که يکي از خوانندگان پيگير و مشتاق اين نشريه   بود، به تازگي دار فاني را وداع گفته که اين ضايعه را به خانواده ايشان تسليت مي گوييم.

روزنه، روستاي فاقد لوله کشي و شبکه آب است که چند سالي است با ورود تانکرهاي آبرساني از شرکت ملي مناطق نفت خيز جنوب، مردم آن خرسند و شکرگزار بوده و البته چشم به ايجاد لوله هاي پايدار آبرساني دارند.

در گزارش ميداني نشريه «مشعل» از اين روستا، خانم آمريکا مي گفت: «آبرساني به روستا واقعا همه ما را خوشحال کرده است. دعاگوي مسؤولان نفت هستم. دعاگوي شما هم هستم که به اينجا آمديد. ما در محروميت مطلق هستيم.»

او درباره مشکلات قبل از روانه شدن تانکرهاي آبرسان به اين روستا هم توضيح مي داد: «مشکل بي آبي، مشکل حادي است. تا پيش از اينکه تانکرهاي آب به اينجا برسند، از گودال هايي که آبي از باران در آن باقي مانده بود، استفاده مي کرديم، واقعا سخت بود. ظرف آب را روي شانه هاي مان حمل مي کرديم و مي آورديم. ما محروم و مظلوم هستيم و نگاهمان به دولت است که حالا خدا را شکر نفت برايمان تانکر آب تصفيه شده مي آورد.»

علي بالدي، فرزند او با اعلام خبر درگذشت مادرش مي گويد: «مادرم هميشه پيگير اخبار مشعل و از خوانندگان آن بود.»

 

چه ببینیم؟

شام آخر

شام آخر به کارگرداني فريدون جيراني محصول سال 1380 است. اين فيلم، پس از فيلم هاي «قرمز» و «آب و آتش» يکي از فيلم هاي پرفروش فريدون جيراني بود که حول داستان زندگي يک زن رخ مي داد. کتايون رياحي، محمدرضا گلزار و هانيه توسلي، بازيگران اصلي اين فيلم بودند و محمد رضا گلزار و هانيه توسلي بعد از اين فيلم شهرت زيادي کسب کردند.

 

چه بخوانیم؟

ژاکت آبی

اين اثر، نوشته ژاکلين نووگراتز است که نخستين بار در سال 2009 به چاپ رسيد. اين کتاب پرفروش، به داستان الهام بخش زني مي پردازد که شغل خود را در عرصه   بانکداري بين المللي رها کرد تا زندگي اش را صرف درک فقر در جهان و يافتن راه هاي نوين و تأثيرگذار براي حل آن کند. تمام ماجرا در خانه ژاکلين در ويرجينيا، با ژاکتي آبي شروع مي شود؛ هديه اي که براي ژاکلين بسيار ارزشمند بود. البته تا روزي که اين ژاکت برايش بيش از اندازه کوچک شد و او آن را به خيريه بخشيد. او يازده سال بعد در آفريقا، پسر کوچکي را ديد که همان ژاکت را بر تن داشت، در حالي که اسم ژاکلين همچنان بر آن ديده مي شد. ژاکلين نووگراتز با خود فکر کرد اين که آن ژاکت تمام اين مسير طولاني را تا رواندا طي کرده، گواه بر اين است که چگونه همه ما انسان ها به هم مرتبط هستيم و چگونه کارهايي که مي کنيم يا نمي کنيم، بر انسان هاي ديگر در سراسر جهان تأثيرگذار است؛ انسان هايي که شايد در زندگيمان هيچ وقت نبينيم و نشناسيم.

در بخش هايي از کتاب آمده است: «... در ويرجينياي دهه 70 در محله ما، رسم خريدن لباس نو، سالي يکي دو بار انجام مي شد: در سپتامبر به مناسبت بازگشايي مدارس و در کريسمس براي سال جديد. من که بزرگ ترين فرزند خانواده ام بودم، به ندرت لباس دست دوم (از بقيه بچه ها) نصيبم مي شد و از اين که لباس هايم را خودم انتخاب مي کردم، خوشحال بودم. با اين وجود، علاقه زيادي به آن ژاکت آبي داشتم. با اين که با رشد اندامم، آن ژاکت مثل قبل بر تنم نمي نشست، ساليان سال آن را پوشيدم و توجهي به اين تغيير شرايط نداشتم...»

«... ناگاه پسرکي در برابرم ظاهر شد که ژاکت آبي (ژاکت قديمي من)  را بر تن داشت. همان ژاکت دوست داشتني که اهدايش کرده بودم. پسرک شايد ده ساله بود، لاغراندام، با سري تراشيده، چشماني درشت و قامتي کوتاه. ژاکت چنان بر تنش زار مي زد که ران هاي استخواني و زانوان نوک تيزش را پوشانده بود. آستين هاي وارفته ژاکت تا نوک انگشتانش کش آمده بودند. با اين وجود شک نداشتم که اين لباس متعلق به من بوده است.»

 

چه بشنویم؟

پرنده

ماني رهنما، خواننده پاپ ايراني است که از دهه 80 و با تهيه چند آهنگ براي تيتراژ سريال هاي تلويزيوني، توانست جايگاهي را در موسيقي پاپ به دست بياورد. در سال 1378 آلبوم «فصل پرواز» به آهنگسازي بابک بيات و اشعاري از شهين حنانه و پيام پارسا را منتشر کرد که آهنگ «پرنده» از آهنگ هاي شناخته شده اين مجموعه بود و هنوز هم طرفداران زيادي دارد. اعتراض، آخرين غزل و من و تو از ديگر آلبوم هاي ماني رهنما هستند.