عوامل مهاجرت ها به مناطق نفتي

حرکت تاریخی به سوی سرزمین های نفت خیز

نياز شرکت نفت ايران و انگليس به نيروي انساني پس از کشف نفت در سال 1908م و استقبال از کارگران مهاجر، موجب مهاجرت فرودستان شهري و روستايي به سوي مناطق نفت خيز جنوب شد. به اين ترتيب مسير مهاجرت هاي بسياري از مردم محروم اجتماعي که تا اين زمان به سوي کشورهاي هند و روسيه و عثماني بود، به جنوب ايران تغيير يافت. همانطور که اقتصاد شکوفاي قرن نوزدهم و عرصه سياسي نسبتا ليبرال قفقاز و آسياي مرکزي مهاجران بسياري را جذب کرده بود، توسعه صنعت نفت در خوزستان و استخدام نيروي کار در بحبوحه جنگ اول جهاني و بيکاري و قحطي در اوايل قرن بيستم؛ جذابيتي براي مهاجرت فرودستان به اين سامان شد.

دلايل فراواني در اين جابجايي نيروي کار دخيل بوده است. دلايلي منفي همچون ناامني و آشفتگي عمومي در کشور، خشکسالي هاي متعدد و ناامني در مناطق مختلف با همراهي انگيزه هايي مثبت که شرکت نفت به وجودآورده بود، مانند دريافت دستمزد مناسب نسبت به بقيه مشاغل و فعاليت هاي اقتصادي در اين برهه، وجود مراکز درماني و بهداشتي و ايجاد امنيت نسبي براي کارگران که همگي در کنار هم عوامل تعيين کننده اي براي مهاجرت به اين نقطه از ايران در سال هاي مذکور بود.

ناامني

در اين سال ها اوضاع عمومي کشور به علت ناتواني حکومت مرکزي در برقراري نظم و امنيت و درگيري هاي حاصل از اختلاف طرفداران مشروطه و استبدادطلبان دستخوش اغتشاش شده بود. فرصت طلبي ياغيان و سرکشان نيز مزيد برعلت شده و موجبات ناامني و آزار عموم مردم شده بود. اين ناامني شامل تمام ايالات و ولايات کشور و از جمله شامل مناطق نفتي نيز مي شد. در سالهاي مذکور در جنوب و غرب ايران، به واسطه طبيعت بکر منطقه و اشتغال اغلب عشاير به راهداري و راهزني، ناامني امري متداول شده بود. تا قبل از گسترده شدن فعاليت صنعت نفت در اين منطقه، با نگاهي به حملات و دستبردهاي گاه و بيگاه به خارجيان، کاروان ها و حتي روستاهاي محل و تقاضاهاي مکرر و مختلف ايلات و طوايف محل از شرکت نفت با توجه به احساس مالکيت بر اراضي و منطقه، مي توان ناامني و آشفتگي را در نواحي جنوب غربي و مناطق نفت خيز خوزستان مشاهده کرد.

بلاياي طبيعي

در ادامه توضيح عوامل منفي که در سطح کشور سبب استقبال فرودستان؛ به عنوان آسيب پذيرترين قشر؛ از مهاجرت به مناطق نفت خيز جنوب گشت، نبايد نقش قحطي ها و بلاياي طبيعي را دست کم گرفت. در کنار همه آشفتگي اين ايام، طبيعت نيز با اوضاع سياسي همداستان شده و فشار موجود بر مردم را دو چندان کرده بود. در اين سال ها به دفعات خطه هاي مختلف اين سرزمين دچار آفات و بلاياي طبيعي شد. حوادثي که نمي توانست بر ايجاد انگيزه براي مهاجرت بي تاثير باشد.

بروز قحطي در لرستان و تامين غله از ( عراق عجم) ، قحطي در قزوين، کمبود نان و نظارت بر خبازي ها در تهران به سال 1329ق/1911م، بروز قحطي و خشکسالي در استرآباد، کردستان و ملاير در سال 1330ق / 1912م از اين جمله اند. همچنين در اصفهان به علت قحطي و کميابي نان عده اي از زنان دست به تظاهرات زده و به عمارت بلديه حمله نموده، پس از غارت اموال، رئيس بلديه را به قتل رسانده و جسد او را در ميدان شاه آويزان کردند. دو سال بعد يعني سال هاي 1330و 1331ق / 1913 و 1914م. اصفهان مجددا با خشکسالي، قحطي و آفت زدگي محصولات کشاورزي مواجه شد. بنابر اين عجيب نيست که تعداد زيادي از کارگران و کسبه مناطق نفتي آبادان، اهواز و مسجد سليمان؛ مهاجران اصفهاني بودند. چارلز عيسوي در اين باره مي نويسد: «در روستاهاي اطراف اصفهان درصد زيادي از روستائيان بدون زمين بودند و اين روستاها نيروي غيرماهر صنعت نفت جنوب را عرضه مي کردند. بيشتر از 1500 نفر از کارگران شرکت نفت متعلق به ناحيه اصفهان بودند.»

اينها از جمله عوامل بازدارنده اي بود که مردم را به مهاجرت وامي داشت. حال اين مهاجرت مي توانست به مناطق صنعتي همسايه مانند شهرهاي صنعتي روسيه همچون باکو، ماوراء خزر يا عثماني باشد، يا مهاجرت هاي داخلي همچون مناطق نفت خيز جنوب.

در کنار اين عوامل، دلايلي تشويق کننده و برانگيزنده نيز وجود داشت که سبب مي شد مردم بيشتر از قبل از ايده مهاجرت به حوزه فعاليت شرکت نفت و استخدام در آن صنعت استقبال کنند. با اشاره دوباره به وجود ناامني در سراسر کشور در سال هاي 1908-1914م/1327-1332ق و ناامني ويژه و مزمن در سرزمين هاي جنوب غربي ايران، شرکت نفت موفق شد امنيت منطقه را به طور نسبي برقرار کند تا بتواند فعاليت هاي صنعت نفت را توسعه بخشيده و تعداد مستخدمين ايراني و خارجي را افزايش دهد، زيرا در صورت ادامه ناامني در منطقه و با توجه به شرايط بد آب و هوايي ديگر به سختي مي شد کارکنان شرکت نفت را به ماندن و ادامه کار تشويق کرد. براي اين کار مديران و مسؤولان شرکت نفت از شيوه سپردن امنيت محل به بيشترين کساني که در ايجاد ناامني دخيل بودند، بهره جستند. در توضيح اين موضوع بايد يادآور شد که پس از انعقاد قراردادهاي متعدد شرکت نفت با رؤساي ايلات و التزام تفنگداران بختياري به محافظت از کارگران و تأسيسات نفتي، امنيت نسبي در منطقه حاصل شد که سبب اميدواري ساکنين محل و کارکنان شرکت نفت در رهايي از ايلغار ها و دستبردهاي معمول شد.  شرکت نفت موفق شد پس از انعقاد قراردادهاي متعدد و ايجاد ارتباط دوستانه و شراکت هاي مالي با خوانين بختياري و شيخ خزعل، آنان را متعهد سازد تا با استفاده از تفنگداران عشاير بختياري و محافظان عرب، از راه هاي ارتباطي، تأسيسات نفتي و کارگران و مستخدمين آن شرکت محافظت نموده و جلوي شرارت ها و غارت و دستبردهاي ايلات و طوايف ديگر را بگيرند. بنا بر اين منطقه نفت خيز جنوب در زماني که تمام کشور دستخوش بلوا و قحطي هاي دورهاي طبيعي و ساختگي بود، مأمني براي کساني شد که آماده بودند تن به کاري سخت در هوايي سوزان بدهند، اما قحطي و ناامني را دوباره تجربه نکنند. در چنين اوضاع و احوالي امنيت ايجاد شده در مناطق نفتي براي کساني که در اين آشفتگي منافعي نداشتند، مغتنم شمرده مي شد. به گفته ويلسون: «اوضاع سياسي ايران در تمام سال 1910 به مراتب وخيم تر از سال قبل بود و با وجود اين جاي مسرت است که امنيت و آرامش خوزستان مثل ساير نقاط ايران دستخوش هرج و مرج نگرديد و اعضاي شرکت در يک محيط عادي و آرام به انجام وظايف خود توفيق حاصل نمود.» اين امنيت اگر چه در آن حد و اندازه نبوده است که در يادداشت هاي ويلسون نيز خودنمايي مي کند، اما يقيناً اوضاع بهتر از سال هاي گذشته بوده است، زيرا عشاير خود درگير ايجاد امنيت شده بودند. همچنين فعاليت شرکت نفت در زمينه بهداشت و خدمات درماني در مناطق نفتي و بويژه ارائه خدمات و امکانات بهداشتي همچون آب آشاميدني، واکسيناسيون و آبله کوبي، قرنطينه بيماري هاي واگيردار و...و برخورداري از بيمارستان و درمانگاه هايي که مشابه آنها در ديگر شهرهاي ايران کمتر يافت مي شد نيز، از ديگر جذابيت هاي منطقه در تشويق مهاجرت به اين سرزمين به حساب مي آمد.  با توجه به همه آنچه گفته شد، در هنگامه اي که «هجوم سريع فرودستان ايراني به مرزهاي روسيه مدام رو به افزايش بود و کنسولگري هاي روسيه در ايران ... براي هزاران نفر از ايرانياني که مي خواستند براي جست وجوي کار کشورشان را ترک کنند، جواز کار و ويزا صادر مي کردند»، استقبال از مهاجرت به مناطق نفتي جنوب کشور براي يافتن کار به مراتب راحت تر و کم هزينه تر از مهاجرت به کشورهاي همسايه و تحمل مشکلات و هزينه هاي جانبي آن بود.

جابه جايي به مناطق نفتي

با استناد به وجود ناامني و آشفتگي حضور نيروهاي بيگانه و تلاطم سياسي و بروز قحطي در بيشتر ايالات ايران، طبيعي بود که سيل مهاجرت به سوي مناطق نفتي جنوب ايران که حوزه استحفاظي انگليس محسوب مي شد، روان شده باشد. سراسر ايران در طول سال هاي جنگ و حتي پس از آن درگير قحطي و گرسنگي بود که راهي براي گريز از آن نبود. حتي بارندگي فراوان و محصول نسبتا خوب گرمسير و دشتستان در سال هاي 1916 و 1917م نيز کمکي به رفع آن نکرد چرا که قواي بيگانه پيشاپيش آن محصول را نيز خواسته بود. قحطي در ايالات شمالي کشور لااقل يک چهارم جمعيت را به کام مرگ کشانده بود، آنچنان که توصيف مجمل و شيواي دولت آبادي از اوضاع ختم اين کلام خواهد بود: «فقيران مرده و اغنياء فقرا گشته بودند.» در مقابل اوضاع نامناسب اقتصادي و شايع شدن قحطي و فقر در سراسر کشور، اقدام مسؤولين شرکت نفت و دولت انگلستان به برقراري امنيت نسبي و تهيه مواد غذايي براي جلوگيري از شيوع قحطي در کنار پرداخت حقوق ثابت و کار دائم، همگي عواملي تشويق کننده و برانگيزنده براي مهاجرت فرودستان به اين منطقه بود. آنان که توانايي سفر و کار در گرماي سوزان مناطق نفتي را داشتند، غالبا رنج سفر را بر خود هموار مي کردند، تا بتوانند زنده بمانند. علاوه بر استقبال شرکت نفت در استخدام کارگران غير ماهر ايراني در طول سال هاي جنگ جهاني اول، ارتش بريتانيا نيز در جنوب ايران، تعداد بسياري از آنان را به کار گرفته بود. انجام کارهاي يدي و بارگيري تدارکات نظامي و آذوقه، کمک به انجام کارهاي تعمير و ساخت و ساز بارج ها و کارهاي از اين دست به عهده اين کارگران گذاشته مي شد. اين موضوع سبب مي شد تا نيروي کار بيشتري در اين منطقه توسط شرکت نفت و ارتش متفقين به کار گرفته شود. وجود کار و تأمين غذا در منطقه نفتي، عامل ديگري براي تشويق فرودستان بود تا به مهاجرت به اين سرزمين بينديشند.  در اين ميان نبايد از نظر دور داشت که اين روند جابه جايي جمعيت، نسبت به توسعه امکانات شهري، تهيه مسکن مناسب و گسترش خدمات بهداشتي کاملا بي تناسب بود. کارگران مهاجر بدون سرپناه و مسکن مناسب در گوشه و کنار شرکت- شهرهاي مسجد سليمان و آبادان و خرمشهر اقامت داشتند. شرکت نفت که فقط به فکر افزايش توليد و تصفيه هر چه بيشتر نفت و صدور آن به کشورهاي متفقين و انگلستان بود، تمهيدي براي ارائه خدمات بهداشتي - شهري به کارکنان خود، بويژه کارگران ايراني نينديشيده بود. نظافت معابر، جمع آوري زباله ها، آب رساني به محله ها و منازل و گندزدايي منابع آب به صورت ناقص و نا منظم و بي برنامه انجام مي شد. تنها پس از شيوع بيماري هاي واگيردار مختلف در طول جنگ جهاني اول بود که مديران و مسؤولان خدمات بهداشتي شرکت نفت به فکر توسعه خدمات و امکانات بهداشتي متناسب با رشد جمعيت اين شهرها افتادند.  در هر حال با وجود کوتاهي شرکت نفت در ارائه خدمات متناسب با جمعيت اين منطقه و نامتناسب بودن راه ها، مسکن و خدمات شهري، افراد زيادي از ساير نقاط ايران به مناطق نفتي جنوب مهاجرت کردند. نمودار و جدول استخراج و پالايش نفت در اين سال ها نشانگر افزايش کار صنعت نفت و بالا رفتن آمار مستخدمين آن شرکت در سال هاي مذکور است، زيرا شرکت نفت براي افزايش توليدات نفتي و صدور آن ناچار به بهره گيري از فرودستان مهاجر و استخدام آنان در صنعت نفت بود.

درگيري هاي فرهنگي

کارگران شرکت نفت که اغلب به تازگي فضاي زندگي روستايي يا عشيره و قبيله اي را ترک گفته بودند، کمتر با قوانين کار در يک شرکت بزرگ و مقررات حاکم بر آن آشنا بودند. بويژه در سال هاي 1908-1914م که سال هاي آغازين فعاليت شرکت نفت انگليس و ايران در مناطق نفت خيز ايران بود. پس از فوران چاه هاي نفت در مسجدسليمان، مسؤولين شرکت نفت سياست افزايش نيروي انساني و جذب نيروي کار را در پيش گرفته و کارگراني از نقاط مختلف ايران و کارگران و مهندسيني از ديگر کشورهاي جهان به استخدام در آوردند، که در آغاز همکاري آنان با يکديگر نيز دشواري هايي داشت. جمعيتي که اين سال ها به همت شرکت و چاه هاي نفت در اين منطقه جمع شده بود، به لحاظ ديني، قومي، مليت، معيشت و الگوهاي مصرف، زبان، فرهنگ و ويژگي هايي از اين دست با هم متفاوت بودند. آموختن چگونگي کار و مقررات آن در شرکتي بين المللي و خارجي توسط اين جماعت کاري سخت بود، بويژه براي کارگران ساده ايراني که اغلب اولين تجربه کارگري ايشان به حساب مي آمد. آنان نه تنها بايد انضباط کاري و مقررات شرکت نفت را مي آموختند، که اين  هم کاري دشوار بود، مي بايست همزيستي با بيگانگان، همکاري با افردي جز هم طايفه اي هاي هميشگي، همسايگي با اقوام و مردمي از ايالات مختلف را نيز مي آموختند. درميان کارگران ايراني به دلايل خانوادگي و به علت تنوع و ترکيب جمعيت درگيري هاي زيادي پيش مي آمد، نويسنده مقاله «اولين خط لوله ايراني» در اين باره چنين مي نويسد: «آدم هايي که از بيرون (غير عشاير محلي) مي آمدند و آدم هاي محلي، هميشه با بيل و کلنگ دعوا مي کردند. البته صدمات زياد نبود چون کلاه اجازه نمي داد که آسيب جدي ببينند.» گاه نيز بر سر گرفتن شغلي که اعضاي يک خانواده يا طايفه مي توانستند با همکاري هم از عهده آن بر آيند با طايفه اي ديگر اختلاف و رقابت پيش مي آمد. همچون درگيري علاسوندي ها و شوشتري ها براي به دست آوردن شغل آجرسازي در حومه مسجدسليمان، که مسؤولين شرکت نفت موفق شدند با دخالت نگهبانان بختياري غائله را کوتاه کنند.  اما اين همه داستان نبود، بلکه بسيار پيش مي آمد که ميان کارکنان هندي و کارگران ايراني منازعه اتفاق بيفتد و يا بين مهندسين خارجي با ايرانيان شاغل در شرکت نفت اختلاف روي دهد. در ماه رجب سال 1329ق/ژوئن1911م درگيري ميان کارگران هندي و ايراني شرکت نفت رخ داد که منجر به مجروح شدن چند تن از کارگران شد. وزارت امورخارجه ايران با استناد به گزارش کارگزاري خوزستان در اين مورد، با شرکت نفت و سفارت ايران در لندن مکاتباتي داشت و به وزارت امور خارجه انگلستان اعتراض نمود، همچنين از وزارت فوايدعامه خواست تا از طريق کميسر نفت موضوع را پيگيري و از حقوق کارگران ايراني دفاع کند.

بيکاري و قحطي

کمبود مواد غذايي و گراني قيمت ارزاق و بيکاري حاصل از جنگ جهاني اول چيزي نبود که به يک نقطه خاص منحصر بوده باشد. تقريبا تمام ولايات و ايالات ايران درگير داستان قحطي و بيکاري بودند. گزارشات فراواني از بروز قحطي در تهران و بلوکات اطراف آن در سال هاي پس از جنگ اول تا سقوط سلسله قاجاريه در دست است. اين قحطي شامل نان، غله و گوشت وساير مواد غذايي مورد نياز مي شد. در ماه رمضان سال 1299 سرداراعظم در ميان مردم قحطي زده، بليط نان توزيع کرد تا هر کسي بتواند با ارائه بليت به نانوايي مقداري نان دريافت کند.  در سال 1302/ 1923 به قدري تعداد فقرا و بيکاران در سطح شهرها زياد شده بود که بلديه ها تصميم به جمع آوري آنان گرفتند، تا با به کار گماشتن کساني که قادر به انجام کار هستند و اعزام عاجزها و درماندگان به دارالمساکين و دارالايتام خدمتي به شهروندان نموده باشند. اينکه اين طرح انجام شد يا نه، اطلاعي در دست نيست، اما آنچه معلوم است اينکه در يک مرحله فقرا و بيکاراني که در تهران جمع آوري شدند بالغ بر 1500 نفر بودند.در گلپايگان قصاب ها در خانه علما متحصن شدند تا با موافقت ايشان، قيمت گوشت را افزايش دهند. ايالات اصفهان و فارس نيز همچون ديگر نقاط کشور درگير بيکاري و قحطي بودند. تعداد کارگران بيکار و متقاضيان کار در ژانويه 1921 آنقدر زياد بود که «آيرون سايد» را به تعجب واداشته بود. او براي باز کردن راه جنوب در سرماي زمستان، از اين نيروي کار فراوان و مشتاق و ارزان استفاده کرد، تا راه براي تخليه قواي انگليسي هموار گردد. در چنين فضاي آکنده از گراني و کمبود مواد غذايي و بيکاري و فقر عمومي، عجيب نبود که بسياري از نيروي فعال جامعه براي يافتن کاري دائمي و حقوق و دستمزدي ثابت، علي رغم کمبود وسايل نقليه، سختي سفر و گرماي خوزستان، از شمال و شرق و غرب کشور به سوي جنوب مهاجرت کنند. در طول جنگ جهاني اول، به علت نياز مبرم انگليس به نفت ايران، پالايشگاه آبادان توسعه يافت. لوله کشي براي انتقال نفت از مسجدسليمان و حوزه هاي نفتي به پالايشگاه صورت گرفت و استخراج و تصفيه نفت به چند برابر رسيد. کارگران ايراني و خارجي که به علت وقوع جنگ دچار بيکاري و فقر شده بودند، با شرايط سخت و ساعات طولاني کار در شرکت نفت کنار آمده و کار طاقت فرسا را به بيکاري و فقر ترجيح مي دادند. در اين سالها افراد از شهرهايي چون بهبهان، تهران، مشهد، تنگستان، کرمانشاه، بوشهر، شيراز و حتي ايالات مازندران و گيلان به مناطق نفتي جنوب مهاجرت کرده و به استخدام شرکت نفت انگليس و ايران در مي آمدند.

منبع: کتاب نفت و زندگي

نوشته ربابه معتقدي