رسیدن اجل مهیا کن. بدان تو همواره دنیا را طلب می کنی و مرگ هم تو را طلب می کند. اندوه روزی را که هنوز نرسیده است، بر روزی که در آن هستی بار مکن... بدان در مال حلال دنیا حساب و در حرام آن کیفر و عقاب و در اموال شبهه ناک عتاب است... برای دنیای خود به گونه ای تلاش کن که گویی همیشه در آن باقی خواهی ماند و برای آخرت به گونه ای کار کن که گویی همین فردا خواهی مُرد. اگر طالب عزت بی عِده و عُده و هیبت بی ملک و سلطنت هستی، از خواری و ذلت گناه و نافرمانی خدا پرهیز کن و به اطاعت از فرمان او خود را ملزم ساز.»

فضایل و مکارم امام حسن (ع)
رسول اکرم (ص) به مناسبت مختلف در توصیف امام حسن مجتبی (ع) سخن گفته اند. از جمله فرموده اند: «اگر قرار بود عقل به صورت یک انسان تجسم پیدا کند، به صورت امام حسن (ع) ظاهر می شد.»
روزی رسول خدا (ص) خطاب به امام حسن(ع) فرمودند: «اَشْبَهْتَ خَلْقی و خُلْقی: تو به لحاظ صورت و سیرت به من می مانی.»
از صفات برجسته و معروف امام حسن(ع) حلم و بردباری ایشان بود. به گونه ای که «الحِلْمُ الحَسَنِیَّه» در فرهنگ اسلامی ضرب المثل شده است. بردباری و سعه صدر آن حضرت به اندازه ای بود که سرسخت ترین دشمنان ایشان نیز به این صفت همواره اعتراف داشتند. نقل می کنند وقتی جنازه امام حسن (ع) را پس از ممانعت عده ای از دفن آن درکنار مرقد رسول خدا (ص)، به طرف بقیع حمل می کردند، ناگهان امام حسین (ع) متوجّه شدند که مروان، یکی از سرسخت ترین دشمنان برادر بزرگوارش امام حسن (ع)، یک طرف تابوت را به دوش گرفته است. امام حسین (ع) از این کار او متعجب شدند و سپس از وی پرسیدند: «شما که تا برادرم زنده بود، همواره مایه اندوه او بودید. چه شده که اکنون در تشییع جنازه اش شرکت کرده اید؟» مروان گفت: «آری این کارها را در حق کسی انجام دادم که حلم و خویشتن داری او با کوه ها برابری داشت.»
امام صادق (ع) می فرمایند: «حسن بن علی (ع)، عابدترین مردم زمان خود بودند. آن گاه که به نماز می ایستادند، اعضای بدنش از شدت خضوع در برابر عظمت پروردگار عالم به لرزه در می آمد و رنگ مبارکش دگرگون می شد.» از امام باقر (ع) روایت شده است که امام حسن (ع) حدود بیست بار از مدینه به قصد زیارت خدا پیاده رفت و می فرمود از خدا شرم دارم که غیر پیاده به دیدارش بروم.
روزی امام حسن مجتبی (ع) از راهی عبور می کردند. مردی از اهل شام با آن حضرت روبه رو شد و بدون مقدمه شروع به ناسزا گفتن نسبت به امام (ع) کرد. حضرت امام حسن (ع) هیچ عکس العملی نشان ندادند. وقتی آن مرد از ناسزا گفتن باز ایستاد، امام (ع) به او نزدیک تر شده، با تبسم به او سلام کردند. آن گاه فرمودند: «اگر اجازه بدهید حاضرم به شما کمک کنم. اگر چیزی لازم داری، آن را برایت فراهم کنم یا اگر راه را گم کرده ای، آن را به تو نشان دهم و اگر گرسنه ای، تو را سیر کنم و اگر فقیری بی نیازت سازم. به هرحال اگر حاجت مندی حاضرم در برآوردن حاجت تو بکوشم.» چون مرد شامی این رفتار را از امام حسن (ع) دید، ناگهان به گریه افتاد و گفت: «اَشْهَدُ انَّکَ خَلِیفُه اللّهِ فی ارضِهِ؛ گواهی می دهم که تو خلیفه خدا در روی زمین هستی.»

 
در ماتم شمس الشموس (ع)
امام علی بن موسی الرضا (ع) در 11 ذیقعده 148 ق. در شهر مدینه به دنیا آمدند. پدر بزرگوار آن حضرت، امام موسی کاظم (ع) نام مبارک او را «علی» گذاشتند.
کنیه آن حضرت «ابوالحسن» و مشهورترین لقبش «رضا» است. دیگر القاب آن امام همام عبارتند از: «صابر»، «فاضل»، «رضی»، «وفی»، «صدیق»، «زکی»، «سراج اللّه» و «نورالهدی»
نام اصلی امام هشتم، علی بن موسی (ع) و لقب یا نام مشهور آن حضرت، رضاست. درباره علت نام گذاری آن حضرت،  به رضا چنین گفته اند: «او را رضا ملقب گردانیده اند برای آن که پسندیده خدا بود در آسمان و پسندیده رسول خدا (ص) و ائمه (ع) بود در زمین برای امامت.» وجه دیگری که برای آن بیان داشته اند، این است که «آن حضرت به رضای پروردگار راضی بود و این خصلت ارزشمند را که مقامی بالاتر از مقام صبر است، به طور کامل داشت.»
امام رضا (ع) نقش بسزایی در توسعه حوزه معارف اسلامی و تربیت شاگردان برجسته داشت. آن حضرت با انجام دادن و پیگیری کارهای پدر، پشتوانه علمی استواری برای پیشبرد آرمان های فرهنگی خاندان رسالت بود. امام کاظم (ع) آن حضرت را حتی در زمان حیات خودشان در بسیاری از امور، به عنوان وکیل و نماینده خود معرفی می کردند و از نوع توجه امام به حضرت رضا(ع) همه شیعیان می فهمیدند که آن حضرت، یگانه دستیار امین و مورد اعتماد پدر است که در همه امور محول شده، به طور شایسته وظیفه خویش را به انجام می رساند.
در تمام مدتی که امام کاظم (ع) در زندان خلفای عباسی بود، امام رضا (ع) بودند که در غیاب پدر به کارها رسیدگی می کردند، گرچه هنوز به مقام امامت نرسیده بودند، ولی کارهای امام را به نمایندگی از پدر انجام می دادند و نقش بسیار مهمی در نگهبانی از فرهنگ و فقه تشیع و حفظ شاگردان و هدایت شیعیان داشتند.
 امامت امام رضا (ع)
در سال 183 ق. با شهادت امام کاظم(ع)، امامت امام رضا(ع) شروع شد. آن حضرت 35 سال بیشتر سن نداشتند که زمام امور امامت را به دست گرفتند و هدایت و راهنمایی فکری و اعتقادی جامعه اسلامی را عهده دار شدند. امام کاظم (ع) در فرصت های مختلف به معرفی امام رضا به عنوان امام و وصی بعد از خود می پرداختند و از یاران و شاگردان خود بر این امر مهم گواهی می گرفتند. مدت امامت آن حضرت 20 سال طول کشید که 17 سال آن در مدینه و سه سال آخر آن در خراسان سپری شد.
10 سالِ اول امامت امام رضا (ع) مقارن با خلافت هارون عباسی بود. موضع گیری امام رضا (ع) در برابر هارون، مانند موضع گیری پدر بزرگوارش امام کاظم (ع) بود و از این موضع، حتی یک قدم عقب نشینی نکردند. در همین عصر، امامت خود را آشکار کردند و این کار به منزله اعلان مخالفت با حکومت غاصبانه  هارون الرشید عباسی بود. شهادت امام کاظم (ع) در زندان برای  هارون بسیار گران تمام شد؛ گرچه هارون در مورد کتمان شهادت امام کاظم (ع)بسیار کوشید، ولی حقیقت برای بسیاری کشف شد. از این رو  هارون از مخالفت و قیام احتمالی مردم علیه خود نگران بود. در نتیجه از تعرض به امام رضا(ع) تا آنجا که ممکن بود، خودداری می کرد و از سخت گیری هایی که در دوره امام کاظم (ع) انجام می داد، در زمان امام رضا(ع) خبری نبود.
پنج سال از دوره امامت امام رضا (ع) در زمان خلافت امین سپری شد. امین، فرزند ارشد هارون و ولی عهد او بود. پس از مرگ  هارون، مردم در بغداد که مرکز خلافت عباسی بود، با امین بیعت کردند و بر این اساس در سرتاسر بلاد اسلامی، امین به عنوان خلیفه معرفی شد. امین که مردی عیاش و هوسباز بود، اغلب وقتِ خود را به عیش و نوش و خوشگذرانی می گذراند و بخشی از دوره حکومتش را به جنگ و درگیری با برادر خود عبداللّه مأمون سپری می کرد. به همین دلیل امام رضا (ع) در دوره حکومت او از آزادی نسبی برخوردار بودند و از این فرصت برای تربیت شاگرد و رسیدگی به امور دینی مردم و تهذیب و تکمیل احادیث خاندان نبوت و مناظره و مباحثه علمی با اندیشمندان کمال استفاده را بردند.
امام رضا (ع) پنج سال آخر امامت خویش را در دوران خلافت مأمون عباسی سپری کردند. مأمون عباسی که پس از قتل برادر خود، امین، به عنوان هفتمین خلیفه عباسی بر مسند خلافت نشسته بود، از چند جهت ارکان حکومت خود را در خطر می دید. نخست، از سوی علویان و طرفدارانشان که از حکومت عباسیان، دلی پرخون داشتند و در هر فرصتی پرچم مخالفت برمی افراشتند. دوم از سوی عباسیان؛ زیرا مأمون برادر خود امین را کشته و سر بریده او را بر نیزه زده بود که این کار موجب رنجش بسیار عباسیان شده بود. گفتنی است که عباسیان، امین را خلیفه رسمی و مشروع پس از هارون می دانستند؛ سوم از سوی ایرانیان و خراسانیان که به صورت فطری و باور اعتقادی، طرفدار و دوستدار خاندان رسالت بودند.
مأمون عباسی که خلافت خود را مورد تهدید می دید، تصمیم به آوردن امام رضا (ع) از مدینه به مَرْو گرفت تا با دادن پیشنهاد خلافت یا ولایت عهدی به امام رضا (ع)، مقداری از فشارها و تهدیدهای احتمالی از سوی علویان و ایرانیان را فرو نشاند و مردم با حضور امام رضا (ع) در دستگاه خلافت مأمون، از شورش و مخالفت منصرف شوند. مأمون در اجرای این تصمیم، چندین نامه و پیام دعوت به امام (ع) فرستاد، ولی ایشان تمام دعوت ها را رد می کردند، مأمون با اصرار و پافشاری بسیار، بالاخره امام (ع) را ناگزیر کرد که به سوی خراسان حرکت کند. مأمون گروهی را به فرماندهی «رَجاء بن ابی ضحّاک» مأمور آوردن امام رضا (ع) و همراهانشان از راه بصره، اهواز و فارس کرد.
شواهد بسیاری در دست است که امام رضا (ع) از سفر به خراسان ناخشنود بودند و پیوسته ناخشنودی خود را برای مردم آشکار می فرمودند و با این روش، حجّت را بر مردم تمام می کردند تا فریب ترفند مأمون را نخورند و بدانند که او فریب مأمون را نخورده؛ بلکه برای مصلحت اسلام و مسلمین این سفر را پذیرفته است. رد دعوت مأمون در چندین نوبت، وداع امام (ع) با خانواده و بستگانش و دعوت آنان برای گریه بر حضرت هنگام خروج از مدینه، نشانه ناخشنودی حضرت از سفر به خراسان است.

ولایت عهدی اجباری
امام رضا (ع) با قبول ولایت عهدی اجباری، همچون امام حسن (ع) که صلح تحمیلی معاویه را پذیرفتند، به مردم فهماندند که سیاستشان از سیاست مأمون کاملاً جداست و در گفت وگو با مأمون درباره خلافت، با کمال صراحت به مأمون فرمودند: «تو چه کاره ای که خلافت را به من واگذاری؟ اگر خلافت را خدا به تو داده، تو نمی توانی آن را به دیگری واگذاری و اگر خدا به تو نداده، چه حقّی داری که درباره آن تصمیم بگیری.»

شهادت جانسوز امام(ع)
مأمون که برای حفظ حکومت خود، امام رضا (ع) را از مدینه به مرو آورده و با ترفندهای خود و اطرافیان به اهداف خود نرسیده بود، وقتی رفتار و قاطعیت آن حضرت را دید، دریافت که گفتار و رفتار آن حضرت در نهایت، موجب ضعف و تزلزل حکومت او می شود و از سوی دیگر، عباسیان نیز همواره در مورد ولایت عهدی امام رضا (ع) مأمون را تهدید می کردند و به او هشدار می دادند.
در نتیجه وی تصمیم گرفت که آن حضرت را به گونه ای از میان ببرد، ولی کاملاً مراقب بود که این عمل به طور محرمانه انجام شود تا مسئله جدیدی برای حکومتش پیش نیاید، از این رو با مسموم کردن آن حضرت، به هدف خود رسید. امام (ع) در روز آخر صفر، بر اثر زهر مسموم شدند و دعوت حق را لبیک گفتند و به اجداد پاک خود پیوستند.

دفن شبانه و مظلومانه امام رضا (ع)
مردم و دوستداران آن امام (ع) وقتی خبر شهادت حضرت را شنیدند، ازدحام کردند و گفتند که مأمون، با نیرنگ امام (ع) را کشته است. مأمون، شخصی را نزد مردم فرستاد و گفت تشییع جنازه به فرصتی دیگر موکول شده است.
مأمون از ترس این که آشوبی برپا شود مردم را با این ترفند متفرق کرد و دستور داد جنازه آن حضرت را شبانه غسل دادند و به خاک سپردند.

نگاهی به سیره امام رضا (ع)
عبادت  

امام رضا (ع) همچون اجداد پاک خود، قبل از هر چیز، بنده خالص خدا بودند و همه چیز را در خط بندگی خدا دنبال می کردند. زهد، عبادت، راز و  نیاز، مناجات و سجده های طولانی ایشان نشان می داد که دلداده خداست.  رجاء بن ضحاک، سرپرست مأموران مأمون که مسئولیت آوردن امام (ع) از مدینه به خراسان را به عهده داشت، در این باره می گوید: «سوگند به خدا، مردی را ندیدم که با تقواتر از امام رضا (ع) باشد و در همه ساعات زندگی یاد خدا کند و به اندازه او، خوف از عقاب خدا را در دل داشته باشد.»
تلاوت قرآن
رجاء بن ضحاک، باز درباره امام رضا(ع) گفته است:  امام رضا(ع) شب ها بسیار قرآن تلاوت می کرد. هنگامی که به آیه ای می رسید که در آن سخن از بهشت و دوزخ به میان آمده بود، گریه می کرد و از درگاه خدا تقاضای بهشت می فرمود و می گفت: «پناه می برم به خدا از آتش دوزخ.»

انتظار امام(ع) از شیعیان
محدث قمی (ره) از حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) روایت می کند که امام هشتم علی بن موسی الرضا (ع) فرمودند: «ای عبدالعظیم، سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو وسوسه های شیطانی را به خود راه ندهند و در زندگی راستگو و امانت دار باشند.
درباره چیزهایی که برای شان فایده ای ندارد، سکوت کنند و جدال نکنند. با یکدیگر رفت و آمد داشته باشند. زیرا این عمل موجب تقرب به من می شود. حیثیت و آبروی خود را از بین نبرند که هرکس آبروی کسی را بریزد و از این راه یکی از دوستان مرا به غضب آورد، دعا می کنم که خدا او را در دنیا و آخرت به عذاب دچار سازد و در آخرت از زیانکاران به شمار آید.»

زندگی گوارا
علی بن شعیب می گوید: روزی خدمت امام رضا (ع) رسیدم. امام فرمودند: «ای پسر شعیب، به نظر تو زندگی چه کسی از همه مردم گواراتر است؟» گفتم: «یابن رسول اللّه، شما در این باره از همه داناترید. آن گاه امام فرمودند: «کسی که مردم از زندگی او بهره مند شوند و خیرش به دیگران برسد.»  سپس فرمودند: «چه کسی زندگی اش از همه نکبت بارتر است؟ گفتم: باز هم در این مورد شما از همه عالم ترید. حضرت فرمودند: «کسی که مردم از زندگی او خیری نبینند.»