حقیقت ایمان

شناخت حقیقت ایمان،کاری نسبتا دشوار است. به طوری که بسیاری از محققان و مولفان هم اعتراف کرده اند که دستیابی به حقیقت ایمان، آسان نیست؛ البته دشواری شناخت آن، بیشتر به شناخت واقعی ویژگی ها و متعلقات ایمان مربوط می شود. در تعریف حقیقت ایمان، قرن ها میان متکلمان، فیلسوفان و الهی دانان مسلمان و مسیحی و پیروان دیگر ادیان، اختلاف نظرهایی جدی وجود داشته که بیشتر این اختلاف ها نیز بر سر داخل کردن سه موضوع علم، اراده و عمل در تعریف ایمان است.

ویژگی های مومن

 همواره یکی از دغدغه های انسان مومن آن است که آیا عملش در بارگاه الهی مورد پذیرش واقع شده است یا خیر؟ پاسخ آن است که عمل انسان باید طبق فرامین امامان معصوم (ع) باشد تا به درجه قبولی و پذیرش نائل آید؛ اما در برخی روایات آمده است که مومن باید دارای ویژگی هایی باشد. این ویژگی ها در روایتی از امام رضا (ع) اینگونه بیان شده است: «لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً إلاّ أنْ یَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال: سُنَّهٌ مِنَ اللهِ وَ سُنَّهٌ مِنْ نَبیِّهِ وَ سُنَّهٌ مِنْ وَلیّهِ، أمَّا السَّنَّهُ مِنَ اللهِ فَکِتْمانُ السِّرِّ، أمَّا السُّنَّهُ مِنْ نَبِیِّهِ مُداراهُ النّاسِ، اَمَّا السُّنَّهُ مِنْ وَلیِّهِ فَالصَّبْرُ عَلَى النائِبَهِ»: مؤمن، حقیقت ایمان را درک نمى کند، مگر آنکه 3 خصلت را دارا باشد: خصلتى از خداوند، که کتمان اسرار افراد است، خصلتى از پیغمبر اسلام (ص) که مدارا کردن با مردم باشد و خصلتى از ولىّ خدا که صبر و شکیبایى در مقابل شداید و سختى هاست.» به عبارت دیگر حضرت، سه ویژگی را برای مومن برمی شمرند: سنت اول از خداوند، که انسان باید مانند خداوند ستار و پوشاننده اسرار دیگران باشد. سنت دوم از پیامبر اکرم (ص) که مدارا کردن با مردم است و سنت سوم نیزکه باید از امامش یاد بگیرد، صبر و استقامت در برابر مشکلات است.

ویژگی اول؛کتمان اسرار افراد

مومن باید مانند خداوند متعال، پوشاننده و کتمان کننده اسرار دیگران باشد.یکی از صفات خداوند ستار بودن اوست. معنای ستار بودن خدا، آن است که اعمال انسان ها را از دیگر انسان ها می پوشاند تا آبروی آنان حفظ شود.ستار بودن، دو جنبه تکوینی و تشریعی دارد؛ با توجه به جنبه تکوینی، برخی از صفات و آفات درونی انسان، بر دیگران پوشیده می ماند و کسی از آن خبر ندارد؛ اما از لحاظ جنبه تشریعی، انسان مومن نباید از عیب دیگران سوء استفاده کرده و آن را افشا کند و در روایات نیز از افشای راز یا عیب دیگران نهی شده است.پیامبر اکرم (ص) در وصیتش به ابوذر می فرمایند: «الَمجالِسُ بِالْامانَةِ وَ افْشاءُ سِرُّ اخیک خِیانَةٌ»: مجالس امانت هستند و افشای سرّ برادرت  در آن خیانت شمرده می شود.در این حدیث، حضرت به صراحت افشای سر برادر ایمانی را خیانت شمرده و ناگفته پیداست، کسی که خیانت کند، هرگز مومن نخواهد بود؛ چون مومن به برادرش خیانت نمی کند و علت آن است که امیرالمومنین علی (ع) می فرمایند: «المُؤمِنُ لا یَغُشُّ أَخَاهُ، وَ لا یَخُونُهُ، وَ لایَخذُلُهُ، وَ لا یَتَّهِمُهُ»: مومن با برادر مومنش فریبکاری نمی کند و به او خیانت نمی ورزد و او را خوار نمی سازد و به او تهمت نمی زند.

پس یکی از خصلت های مومن، کتمان اسرار برادران مومن است.

ویژگی دوم؛ مدارا کردن با مردم

 مدارا کردن با مردم، نشانه عقل آدمی است، یعنی انسانی که در اجتماع با دیگران، با نرم خویی رفتار می کند، مردم او را انسانی عاقل خواهند دانست. مدارا کردن با مردم باعث می شود که انسان هم در دنیا، از بسیاری از آفات به دور باشد و هم از لحاظ دینداری، مورد احترام قرار گیرد؛ چرا که امام باقر (ع) فرموده اند: «سلامةُ الدّین و الدّنیا فی مداراة ِ الناس» سلامت دین و دنیا، در مدارا کردن با مردم است.نکته بسیار مهم در مدارا کردن با مردم آن است که انسانی که با دیگران با نرمی و مدارا رفتار می کند، این خصیصه او را از مصیبت ها و بلاها دور می سازد؛ چون پیامبر اکرم (ص) مدارا کردن با مردم را «صدقه» می دانند و می فرمایند: «مُداراةُ الناس صدقةٌ»یعنی نقطه مشترک بین صدقه و مدارا کردن، دوری از آفات است. به عبارت دیگر، همانگونه که صدقه دادن، انسان را از آفات دور می کند، به وسیله مدارا کردن با مردم نیز از مصیبت ها و بلایا مصون می ماند.ناگفته نماند که مدارا کردن با مردم هم جنبه دنیایی و مادی دارد و هم جنبه اخروی و معنوی. این مطلب از حدیثی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است: «مُداراةُ النّاسِ نِصفُ الإیمانِ، و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَیش.»: مدارا کردن با مردم، نصف ایمان است و نرمى و مهربانى کردن با آنان، نصف زندگى است. پس مدارا کردن با مردم، نیمی از ایمان و نیمی از زندگی است.

  مدارا کردن با مردم باعث می شود که عمل انسان کامل شود و اگر مدارا کردن با مردم تحقق نیابد، عمل انسان کامل و تمام نخواهد شد. پیامبر خدا (ص) فرموده اند: «ثَلاثٌ مَن لَم یَکُن فِیه لِمَ یَتِمَّ لَهُ عَمَلٌ: وَرَعٌ یَحجُزُهُ عَن مَعاصِی اللّه ِ و خُلُقٌ یُدارِی بِهِ النّاسَ و حِلْمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهلَ الجاهِل»: سه چیز است که هر کس نداشته باشد، هیچ عملى از او تمام و کامل نیست: پاکدامنى و ورعى که او را از نافرمانى خدا بازدارد، خویى که به سبب آن با مردم مدارا کند و بردبارى و حلمى که به وسیله آن رفتار جاهلانه نادان را دفع کند.

ویژگی سوم؛ صبر و استقامت در برابر مشکلات

 قرآن کریم، یکی از مدال های بزرگی را که به حضرت ایوب (ع) می دهد، صبر در برابر مشکلات است. قرآن کریم، در مورد ایشان می فرماید: «إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا»: ما ایوب را بنده ای صابر یافتیم؛ اما جایگاه صبر، در بین عبادات همچون سر به بدن است که اگر سر نباشد، بدن نیز نخواهد بود. آیا بدن بدون سر فایده ای دارد؟ بنابراین بدون صبر، عبادات نیز فایده ای ندارد.این مطلب در حدیثی از امام على (ع) نقل شده است که فرموده اند: «الصَّبْرُ فِی الْأُمُورِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا فَارَقَ الرَّأْسُ الْجَسَدَ فَسَدَ الْجَسَدُ وَ إِذَا فَارَقَ الصَّبْرُ الْأُمُورَ فَسَدَتِ الْأُمُور»: نقش صبر در کارها همانند نقش سر در بدن است. همچنان که اگر سر از بدن جدا شود، بدن از بین مى رود، صبر نیز هرگاه همراه کارها نباشد، کارها تباه مى شود.پس صبر، جایگاه قدرتمندی در بین عبادات دارد و صد البته که مراتبی دارد و همه عبادات آدمی را شامل می شود؛ صبر بر طاعت، صبر بر مصیبت و صبر بر معصیت که هر یک اجر و پاداشی بس بزرگ دارد.یکی از آثار صبر در برابر مشکلات، آن است که صابر، با صبر بر مشکلات، یک سوم از حقیقت ایمانش را تکمیل می کند. چنانچه امام رضا (ع) فرموده اند: «لَا یَسْتَکْمِلُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ حَتَّى تَکُونَ فِیهِ خِصَالٌ ثَلَاثٌ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ وَ حُسْنُ التَّقْدِیرِ فِی الْمَعِیشَةِ وَ الصَّبْرُ عَلَى الرَّزَایَا»: هیچ بنده اى حقیقت ایمانش را کامل نمى کند، مگر اینکه در او سه خصلت باشد: دین شناسى، تدبر نیکو در زندگى و شکیبایى در مقابل مصیبت ها و بلاها.بنابراین، صابر می تواند با صبر در برابر مشکلات، پازل های ایمانی اش را تکمیل کرده و خودش را به جرگه عابدان برساند و اینگونه است که امام رضا (ع) فرموده اند: باید سه خصلت در فرد مومن وجود داشته باشد که یکی از آنها سنتی از امامش، یعنی صبر در برابر مشکلات است.

 بردن دل به پیشگاه خدا در نماز (عطر ماندگار)

 یـک وقـت انـسـان نـمـاز می خواند،اما همانند سایر عاداتی است که طی روز انجام می دهد، مثل مسواک زدن، ورزش کردن و... اما زمانی است که انسان وضو می گیرد، تطهیر کرده، خود را آماده می کند و با طهارت جسم و لباس و با طهارت معنویِ ناشی از وضو و غسل نماز می خواند، با این احساس که می خواهد برود خدمت پروردگار عالم و در محضر او حضور یابد. ما باید همواره در نماز خود، چنین احساسی داشته باشیم و بدانیم که نماز مخاطب دارد و مخاطب آن هم خداوند بزرگ است؛ وگرنه صرف اینکه امواجی را که ناشی از کلمات و حروف است، در فضا منتشر کنیم، چیزی نیست که از ما خواسته شده است؛ بلکه از ما خواسته شده که در حال نماز، دلمان را ببریم به پیشگاه پروردگار بزرگ و با دلمان با او حرف بزنیم و حضور قلب کامل داشته باشیم. بنابراین اگر می خواهیم نماز خواندن را ترویج بدهیم یا به دیگران بیاموزیم، باید بگوییم که نماز دارای روح است و همواره باید به آن توجه داشت.