گپی با همسر یکی از کارکنان نفت که دستی توانا در هنرهای کاربردی دارد

عشق  موجب پیشرفت در هر کاری است

اعظم شفیع زاده ثانیه ها و لحظه های زندگی با بهره گیری از هنرهای دستی و کاربردی جان و طراوتی دیگر می گیرند و انگار که زندگی را به کام خانواده گواراتر و شیرین تر می کنند. وقتی رنگ ها و نخ ها جان می گیرند و در شکل ها و شمایل مختلف، تلفیق می شوند و به شکل عروسک هایی زیبا در می آیند، خاطره های کودکی و سادگی و پاکی مان زنده می شود. وقتی هزار نقش و هزار طرح، خانه هایمان را تزیین می کنند، دلمان باز می شود و انگار که روحی تازه در آن جریان پیدا کرده باشد. از پته دوزی و تابلوهای هنری و عروسک سازی و ده ها مورد هنرهای دستی و کاربردی که سخن به میان آید، در شرکت نفت رفسنجان و در خانه خانم فروغ بهداروند، همسر شهریار نصیرنیا از کارکنان شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت منطقه رفسنجان، می توان سراغی از آنها گرفت. برای آشنایی بیشتر، گپ وگفت ما را با این بانوی هنرپرور و هنر دوست می خوانید:

در مورد خودتان برای ما بیشتر بگویید؟ اینکه اصالتاً اهل کدام شهر هستید؟ و از چه سالی ساکن شهرک نفت رفسنجان شدید؟

من و همسرم هر دو بختیاری و اصالتا خوزستانی هستیم. از سال 1372 با توجه به کار همسرم، ترک دیار کرده و ساکن شهرستان رفسنجان شدیم. 28 سال از آن روزها می گذرد و از بدو تأسیس شهرک نفت رفسنجان در سال 82 تاکنون در آن سکونت داریم. می توانم بگویم از قدیمی ترین ساکنان این شهرک هستیم. اوایل شهرک، به این شکلی که می بینید، نبود. تنها چند ساختمان آجری در دل بیابان سربرآورده بودند؛ اما حالا فضا به کلی دگرگون شده است. شهرکی که رنگ و رویی با همه امکانات رفاهی به خود گرفته است.

 آقای نصیرنیا در چه بخشی مشغول به کار هستند. چند فرزند دارید و آنها مشغول به چه کاری هستند؟

همسرم در اتاق کنترل مرکز انتقال نفت رفسنجان مشغول به کار است و بر امر نقل و انتقال فراورده های نفتی نظارت دارد. در نتیجه زندگی مشترک مان دو فرزند داریم. فرنوش نام دخترمان است که سال 1371 متولد شده و حالا متاهل است. لیسانس عکاسی خبری خوانده و در حال حاضر چهره پردازی (گریموری) می کند و البته به کار گرافیک آشناست. پسرمان محمد هم متولد سال 1375 است. کارشناسی معماری داخلی را در دانشگاه شهید چمران اهواز به پایان رسانده و این روزها خودش را برای آزمون کارشناسی ارشد آماده می کند.

 چه شد به سمت هنرهای دستی و بخصوص قلاب بافی روی آوردید؟

دفتر روزگار من با خلق مصنوعات رنگارنگ هنری رقم خورد و سعی کردم عمر گذران را با خلق و نوآوری تلفیق کنم. برای رفع و کاهش دلتنگی هایم و دوری از خانواده و اقوام، هنرهای دستی بخصوص قلاب بافی را که هنر مادرم نیز بود، انتخاب کردم.

 این هنرها را چگونه آموختید؟

آموختنم را از کلاس های فنی و حرفه ای دوره تحصیلی راهنمایی آغاز کردم. مشوق و انگیزه بخش اولیه ام، مادرم بود و خودش نیز همین کار را می کرد؛ اما بعدها خودم این هنرها را کامل تر کردم و حالا در حوزه هنرهای دستی و بخصوص قلاب بافی مدعی هستم، به این دلیل که تنها با نگاه کردن و داشتن الگو، هنری را خلق می کنم و همه موجودات و مصنوعات، زمینه ای برای خلق آثارم می شوند. از زرافه و موش گرفته تا عروسک، کفشک، رومیزی، دم فرشی، کلاه، شال، پانچ، رودوشی، کلاه فرنگی، لباس نوزادی، متکا، جا کلیدی، ساعت، آویز میوه، گیره مو، پتو و... و با انجام هنرهای دستی، علاوه بر گذران مفیدتر زندگی، تا حدی به بهترین نحو وقت های اضافی ام را در خلأ دوری از خانواده پر می کنم.

 اگر چه از انگیزه هایتان گفتید؛ اما می خواهیم مخاطب بداند چه نیرویی بیشتر از هر چیز شما را به سمت فعالیت در زمینه این هنرها وا داشته است؟

باید به این نکته اشاره کنم که تنها عشق و علاقه بوده که مرا خالق آثاری کرده که پیش از این وجود خارجی نداشتند. عموما هر بیننده ای از این ابتکارات هنری ام به وجد می آید و آنها را بسیار می پسندد، تا حدی که در نمایشگاه برپا شده در شهرک نیز توانستم حائز مقام برتر شوم؛ البته باید این را هم اضافه کنم که هر چند نگاه مادی و درآمدی به کارهایم نداشته ام، اما از اینکه کسی از این راه بتواند ارتزاق کند و زندگی اش را بگذراند و یا کمک مالی برایش باشد، بسیار استقبال می کنم و معتقدم راه پیشرفت برای زن و مرد یکسان قرار داده شده است. خداوند را برای خلق این همه زیبایی و توانمندی در انسان ها شاکرم.

 به عنوان بانوی هنرمند که همسرتان در صنعت نفت مشغول به کار است، چه برنامه های دیگری دارید؟

اساسا سعی می کنم وقتم را به بطالت نگذرانم. موتیف بافی (هنر اتصال قلاب بافی به همدیگر) یکی دیگر از زمینه های علاقه ام است. هر از گاهی هم خود را با گل و گیاه و مجموعه گلدان های کاکتوسی که جمع آوری کرده ام، سرگرم می کنم. حتی به هنر پَته دوزی از هنرهای اصیل کرمانی ها نیز دستی برده ام و با دیدن این هنر اصیل به آن علاقه مند شده ام. کلاس های آموزش پته دوزی که به همت پایگاه بسیج در شهرک دایر شد، به بروز استعداد من در این زمینه کمک کند تا جایی که مورد تحسین افرادی که به صورت حرفه ای در امر پته دوزی مشغول هستند، قرار گرفته ام.

 تا کنون سعی کرده اید این هنرها را به دیگران نیز آموزش دهید؟

تنها یک سال تا بازنشستگی همسرم باقی مانده است؛ اما حاضرم آنچه را بلدم، به دوستداران و علاقه مندان آموزش دهم تا آنها هم خالق هنر شوند و آثاری ماندگار از خود به جا بگذارند. تمام ذوق و شوقم این است که آثارم برای فرزندان دختر و پسرم به یادگار بماند تا به نیکی از من یاد کنند.

 کلام آخر؟

ضمن تشکر از همه زحمت هایی که برای عمران و آبادی شهرک کشیده شده است، می خواهم به توسعه فضای سبز آن بیشتر توجه شود. معتقدم عشق در هر کاری، موجب پیشرفت آن کار می شود.

 

 

گپی با یکی از کارکنان صنعت نفت که ذوق شاعری دارد

رباعی های دلنشین در انتقال نفت نایین

خداوند انسان را با استعدادهای فراوان خلق کرده و این انسان است که باید دریابد که چه می تواند بکند. در این بین هستند انسان هایی که خالق کلمات نیز می شوند و با ریختن آنها در قالب شعر، ترکیب جدیدی از چینش کلمات کنار هم خلق می کنند. این کار را رسول اعرابی از کارکنان شرکت خطوط لوله و مخابرات منطقه نایین انجام داده است. ذوق شاعری و قریحه خوش این مهندس جوان، نشان می دهد که می توان مهندسی خواند، در محیطی صنعتی کار کرد و انواع آهن و سیمان و فولاد و تاسیسات عظیم صنعتی را دید و در عین حال شعر هم گفت. دو موضوعی که در ظاهر هیچ سنخیتی با هم ندارند، یعنی صنعت و شعر؛ اما در این کارمند نفتی جمع شده است. گپ و گفت وگوی کوتاه شاعرانه ما را با او می خوانید:

  ابتدا صحبت را به آشنایی با شما آغاز کنیم.

رسول اعرابی متولد سال 1367در شهر ملایر هستم. بتازگی متاهل شده ام. با عنوان شغلی مهماندار مرکز انتقال نفت نایین از سال 96 به جمع همکاران در منطقه پیوستم. دارای مدرک تحصیلی در دو گرایش کارشناسی مهندسی صنایع و ریاضی کاربردی از دانشگاه مشهد هستم و توانستم با استفاده از گزینه تطبیق واحد، هر دو مدرک تحصیلی را اخذ کنم. با اعلام نیاز نیرو در این مرکز از طریق معرفی یکی از کارمندان، کارم را در نایین شروع کردم. در همین منطقه ساکن شدم و البته چنانچه می دانید، در این منطقه نیروی اقماری نداریم و بنده هم پیمانکار شیفتی هستم.

  از نقطه ابتدایی ورود خود به حوزه شعر و ادبیات بگویید؟

17 سالگی آغاز کار من برای پی بردن به استعدادم در زمینه سرودن شعر بود و بعد از آن به جمع شاعران محل تولد و زندگی خودم راه پیدا کردم؛ البته همسرم که مهندسی برق خوانده نیز به فضای شعر و شاعری بسیار علاقه مند هستند و همین مسأله مرا به ادامه راه تشویق می کند.

  محوطه صنعتی و حال و هوای شعر و شاعری، این دو چه سنخیتی می توانند با هم داشته باشند؟

رشته تحصیلی و کار در محیط صنعتی، مانع قریحه ادبی من نشده و توانسته ام بین این دو موضوع در ظاهر متناقض، ارتباط برقرار کنم و با محک و امتحان تمامی قالب های شعری، در عنفوان جوانی، راهی انجمن های شعر و ادب در شهر اراک شوم.

  از بین قالب های متنوع شعری، چرا رباعی را انتخاب کردید؟

حس کردم زبان شعرم به روز نیست، در قالب رباعی بهتر می توان مضامین جدید به کار برد.

  در زمینه کرونا شعری سروده اید؟

عید است غبار سهم آیینه شده     صد بغض اسیر تنگی سینه شده

نه دست، نه آغوش، نه یک بوسه ز مِهر   در کنج دلم عشق قرنطینه شده

  در فصل بهار به سر می بریم، آیا اشعار با موضوع بهار دارید؟

  ز آواز خوش هزار محبوب تری    و ز غنچه ناشکفته محجوب تری

ای داشتنت چو ذوق نوروز که تو    از هر چه بهار و هر چه گل خوب تری

  روییدن لاله زار را باور کن      جوشیدن چشمه سار را باور کن

 از دفتر روزگار ای دست درخت    برگی بزن و بهار را باور کن

 با عشق هوای گفت وگو در دل داشت     تا گل بشود چه رنگ وبو در دل داشت

وقتی که ز شاخه غنچه را می چیدند     بیچاره هزار آرزو در دل داشت

  می دانیم شاعر، نازک دل و خیال پرور است و چاشنی کارش در این موضوعات هم عشق و عاطفه است. اگر شعری در این زمینه ها دارید، می شنویم ؟

 یک حُسن تو را هزار و یک ماه نداشت    بعد از تو دلم دمی به دلخواه نداشت

 گفتند که دل به دل ولی نه دیدم       با رفتن تو که دل به دل راه نداشت

 آن روز تو بردی همه دل از دستم      یا خویش تو را دیدم و دل ها بستم

 ای دوست هنوز هم به یادم هستی     ای دوست هنوز هم به یادت هستم

   از شعرهاي ديگرتان هم برايمان بخوانید؟

شعري در وصف مادر سروده ام:

گفتند ز هرکه مهربان تر باشد   از هر چه در این زمانه بهتر باشد

این گونه که گفتند و شنیدیم خدا    باید که کسی شبیه مادر باشد

 خشکیده و پیر می شوی بی باران   لب تشنه اسیر می شوی بی باران

ای خاک که دلبسته خورشید شدی    یک روز کویر می شوی بی باران

 این رسم خوش مِهر جهان افروز است   پایان شب سیاه آخر روز است

این نکته جوانه گفت و گل زمزمه کرد    با عشق و امید زندگی پیروز است

   سخن پایانی؟

دغدغه سلامت مردم کشورمان را دارم و از همه خواهش می کنم با توجه به اینکه کشور عزیزمان درگیر کروناست، دستورعمل های بهداشتی را رعایت کنند تا خدای نکرده اتفاق بدی نیفتد. آرزو دارم در سال پیش رو با انجام واکسیناسیون و رعایت شیوه نامه ها، شاهد ریشه کن شدن این ویروس منحوس از جهان باشیم.