گفت وگوي «مشعل» با سيد مصطفي حسيني عکاس پيشکسوت صنعت نفت

عکاس آمدم  و عکاس می روم

علي بهرامي-  شنيده بودم که تا چند روز ديگر قرار است بازنشسته شود. پرس و جو کردم، صحت داشت. سيد مصطفي حسيني، عکاس پيشکسوت صنعت نفت بعد از نزديک چهار دهه خدمت، روز سي و يکم شهريور 1398 بازنشسته شد. حسيني، دريايي از خاطره است؛ خاطراتي ناب از صنعت نفت. درخواست مصاحبه را که مي شنود، با اشتياق مي پذيرد و من نيز با اشتياقي دو چندان پاي صحبت هايش مي نشينم. از آغاز جنگ مي گويد و بمباران ها، از جنگ نفت کش ها تا سازندگي. او توسعه عسلويه را از آغاز ديده است و صداي رعدآساي هواپيماهاي جنگي که از چند متري، گوشش را حسابي آزار داده اما نتوانسته دوربين را از دستش بيندازد. خاطراتي فراوان دارد، شيرين و تلخ، عبرت آموز و تاريخي، همه چيز در صحبت هايش نمود دارد. اين گفت وگو حاصل نزديک به شش ساعت گپ و گفتمان با اين عکاس پيشکسوت است. خودتان حساب کنيد از شش ساعت دو صفحه درآوردن اجمال در اجمال مي شود.

   از چه زماني دوربين به دست گرفتيد و در چه سالي و چگونه وارد صنعت نفت شديد؟

سال 56 دوربين به دست شدم. قبل از ورودم به صنعت نفت، عکاسي را بلد بودم و در خانه دستگاه چاپ داشتم اما اگر بخواهم به طور حرفه اي بگويم، در وزارت نفت بود که پيگير جدي کار عکاسي شدم. ماه هاي پاياني سال 1361 از سربازي برگشته بودم، سال 1362، برادر بزرگترم که در کميته امداد شاغل بود، درخواست اشتغال مرا به رييس کميته امداد استان تهران داد و او نيز مرا براي کار به وزارت نفت معرفي کرد. مرحوم محمدصادق بخشيان که رييس امور کارکنان وقت ساختمان مرکزي بود، مرا به مرحوم مرآتي در زير زمين ساختمان مرکزي جديد که چاپخانه بود، معرفي کرد. به من گفت بيا محل کارت را نشان بدهم. وسط چاپخانه يک اتاق دوازده متري عجيبي قرار داشت. يکي از ديوارها سوراخ بود و يک لنز بزرگ به قطر چهل سانت از آن بيرون بود. گفتم من با دوربين هاي کوچک کار مي کنم نه با يک دوربين اتاقي! گفت پس تو بايد روابط عمومي بروي تو به درد ما نمي خوري، اينجا ليتوگرافي است! آقاي بخشيان اين بار مرا به مديرکل وقت روابط عمومي- که آن زمان رييس روابط عمومي محسوب مي شد – معرفي کرد. دهم آذرماه سال هزار و سيصد و شصت و دو، رفتم پيش آقاي سيد محمد صحفي، از من سوال هايي درباره عکاسي کرد و گفت بايد نمونه عکس هايت را بياوري. فرداي آن روز نمونه هايي را آوردم، روي ميز به آنها که نگاه مي کرد، درباره بعضي شان سوال مي پرسيد. تا اينکه يک عکس ديد که مربوط به نمازجمعه تهران بود. عکسي از رهبر انقلاب که رئيس جمهور و امام جمعه وقت بودند و آن را از فاصله اي دو متري گرفته بودم. آقاي صحفي تعجب کرد و گفت چطور اين عکس را گرفتي و من هم توضيح دادم، او مطمئن شد که عکس ها را خودم گرفته ام. همان موقع مرا به گوشه حيات ساختمان مرکزي برد و به رحمت الله رحيمي، رئيس وقت سمعي بصري روابط عمومي که شامل واحدهايي چون عکس، فيلم و نمايشگاه مي شد، معرفي کرد. آقاي رحيمي کاغذ کوچکي برداشت و مرا به آقاي علي اکبر قدس، مسئول واحد عکاسي معرفي کرد و از آن روز، يعني يازدهم آذر 1362 به عنوان عکاس وارد صنعت نفت شدم. من از همانجايي که استخدام شدم، بازنشسته شدم و هميشه در سمعي - بصري باقي ماندم و تنها کسي هستم که در اين چهار دهه به عنوان عکاس آمدم و با عنوان عکاس بازنشسته مي شوم.

   مسير کاريتان چگونه ادامه پيدا کرد؟ چه ماموريت هايي مي رفتيد و فعاليت هايتان چه گستره اي داشت؟

با ورود من، در واحد عکاسي سه نفر شديم. آن زمان ما، روابط عمومي کل صنعت نفت بوديم و در واقع وزير نفت، مديرعامل شرکت ملي نفت هم بود و شرکت هاي گاز و پتروشيمي عکاس نداشتند، پالايش و پخشي هم در کار نبود و اساسا روابط عمومي خاصي در شرکت ها وجود نداشت. شرکت ها هر زمان کار عکاسي داشتند، نامه مي زدند و تقاضاي عکاس مي کردند، ضمن اينکه تمام کار عکاسي مجله پيک نفت هم با ما بود. همچنين کار عکس نشريه ايران پتروليوم را هم انجام مي داديم و عکس هايي هم براي بروشورها، کاتالوگ، کتاب ها و نشريات ادواري تهيه مي کرديم؛ البته پوشش عکس نمايشگاه ها هم وجود داشت. نخستين افتتاحيه بزرگي که پس از ورود من به صنعت نفت رخ داد، افتتاح پالايشگاه بزرگ گاز خانگيران(شهيد هاشمي نژاد) بود. البته در آن زمان مرا به ماموريت بيرون از تهران نمي فرستادند و من در ماه هاي ابتدايي حضورم صرفا داخل تهران به عکاسي مي پرداختم.

   چه زماني به ماموريت هاي خارج از تهران و ماموريت هاي عکاسي در مناطق عملياتي رفتيد؟

اولين ماموريتم را بهار سال 63 رفتم. ايران، دو يدک کش چندمنظوره به نام هاي شفق و نيايش از هلند خريده بودو تحويل آن کنار جزيره سيري بود. از جزيره سيري با همان دو يدک کش رفتيم لاوان و از تمام اين مراحل صنعتي، عکس تهيه کردم.

   با توجه به درگيري هاي صنعت نفت در هشت سال دفاع مقدس، چه زماني پايتان به جنگ باز شد و عکاسي در شرايط جنگي را در چه فضايي تجربه کرديد؟

از سال 63 عکاسي هايمان به جنگ مرتبط مي شد، اما اختصاصا براي ثبت وضعيت جنگ نمي رفتيم بلکه گزارش هايي را در مناطق جنگي و درباره کارکنان تهيه مي کرديم. براي مثال سال 1363 براي اينکه درباره کارکنان شاغل درخارک گزارشي تهيه کنيم، رفتيم جزيره. همان زمان خارک را به شدت بمباران مي کردند. در آنجا هميشه آژيري که زده مي شد، قرمز بود. اما معنا و مفهوم آن متفاوت بود. در خارک چون به عراقي ها نزديک بوديم، به محض اينکه نيروهاي ايراني متوجه مي شدند که هواپيمايي در عراق بلند شده است، آژير قرمز به صدا در مي آمد، بدين معنا که هواپيماها به قصد عمليات هوايي در ايران، به پرواز درآمده اند. اگر تا پيش از پانزده دقيقه، آژير قرمز دوم زده مي شد، متوجه مي شديم که آمده اند خارک را بزنند. خارک پمپ نداشت چون مخازن نفتي را روي بلندي ساخته اند و وقتي نفت مي خواهد به فروش برسد، از لوله هاي بزرگي وارد اسکله مي شود،  همين اختلاف سطح، نفت را هدايت مي کند. چهار لوله 56 اينچي از بلندي مذکور به سمت اسکله مي رفت، از هر بيست باري که بعثي ها مي آمدند و خارک را مي زدند، قصدشان زدن همين لوله ها بود، چون به محض زدن اين لوله ها، صادرات نفت کشور قطع مي شد. با همکاران رفتيم کنار همين لوله ها. ايستاديم تا من چند عکس بگيرم و گفتند که فلاني دور نشو تا هر زمان آژير قرمز دوم را زدند برويم و پناه بگيريم. آژير قرمز اول را زده بودند که رفتم براي عکاسي. روي لوله ها بودم و عکاسي مي کردم که آژير قرمز دوم را زدند. همراهانم در خودرو منتظر ماندند و چون شيشه ها را بالاکشيده بودند، صداي آژير قرمز دوم را نشنيدند. من که داشتم از زاويه هاي دلخواهم عکاسي مي کردم، با شنيدن صداي آژير قرمز دوم، سريعا خودم را به خودرو آنها رساندم و گفتم آژير دوم را زده اند. با سرعت از محل لوله ها دور شديم و کنار اسکله وارد پناهگاه شديم. پناهگاهي که در حقيقت اتاق جنگ جزيره خارک بود.  از سال 64 به بعد ديگر براي ثبت وقايع جنگ مي رفتيم و عکاسي مي کرديم. از اين سال وضعيت کمي تفاوت داشت و خود جنگ، سوژه عکاسي ما بود. ديگر مي رفتيم لحظات جنگ را در صنعت نفت، ثبت کنيم. هر باري که ناگهان خبر مي آمد که فلان منطقه عملياتي را زده اند، خودمان را به آنجا مي رسانديم و عکاسي مي کرديم.  ارديبهشت 65 ناگهان خبر دادند که پالايشگاه نفت تهران را زدند. رفتيم روي پشت بام ساختمان مرکزي و دود عظيمي همه جا را گرفته بود. با عجله اي که براي ثبت لحظات جنگي داشتيم، با سرعت هر چه تمام تر خودمان را به پالايشگاه رسانديم. نخستين عکسي که گرفتم، از يک کيلومتري پالايشگاه بود و بعد از آن تا حدود 4 ساعت از نقاط مختلف پالايشگاه عکاسي کردم. در پالايشگاه اصفهان هم براي عکاسي رفته بوديم و ناگهان هواپيماي عراقي دوباره حمله کرد. همه بچه هاي سمعي - بصري ايستادند و از اين حمله فيلم گرفتند، همگي با جان مان بازي کرديم. بعدها در بازديدي که آقازاده، وزير نفت وقت، از واحد سمعي - بصري داشت، به طور اتفاقي فيلم مذکور را ديد و از اينکه همکاران واحد سمعي بصري در زمان حمله هواپيماها فرار نکرده اند، بسيار متعجب شد. وزير وقت نفت در نامه اي به طور اختصاصي از کارمندان سمعي بصري به خاطر ثبت وقايع جنگ، تقدير کرد و اين نامه تقدير در نشريه «پيک نفت» آن زمان هم منتشر شد.

   عکس هاي معروفي داريد که شهرت جهاني دارند و مربوط به بمباران سه نفتکش در تنگه هرمز هستند، چه شرايطي پيش آمد که توانستيد آن عکس ها را تهيه کنيد؟

بعثي ها آنقدر خارک را زده بودند که کمتر کشوري مي پذيرفت نفتکش خود را براي انتقال نفت به خارک بفرستد. ارديبهشت 1367 بود که در جزيره لارک در تنگه هرمز نفتکش هاي غول پيکر مي آمدند و نفت ايراني خريداري شده خودشان را از آنجا تحويل مي گرفتند. در اين شيوه فروش نفت، ديگر به اسکله نيازي نبود. حوالي ظهر، بعثي ها سه نفتکش با نام هاي آرگوسيا، سيوايس جاينت و بارسلونا را بمباران کردند. حدود 10 شب تازه رسيديم به بندرعباس و از آنجا با يدک کش رفتيم به سمت محل حادثه. تقريبا ساعت 2 يا 3 صبح بود که در محل بمباران حاضر شديم ، در دل آن تاريکي و ظلمات تنها يک شعله ديده مي شد. منتظر مانديم تا صبح شود. با دميدن سپيده صبح، عمق فاجعه را ديديم و شروع به عکاسي کرديم. دود و آتش همه جا را گرفته بود و اين سه نفتکش، يک هفته مي سوختند. يک سکوي ايراني روي دريا بود که در حقيقت دفتر کار شرکت ملي نفتکش محسوب مي شد. از آنجا هليکوپتر دادند و عکس هايي که ديده ايد را توانستم در زاويه اي بسيار مناسب، تهيه کنم. سه روز در محل حادثه بوديم و عکس هاي زيادي گرفتم. عکس ها را چاپ کرديم و به همه دنيا مخابره شد. جهانِ آن روز، از فاجعه اي که بعثي ها در تنگه هرمز مرتکب شدند، با خبر شد.

   پس از جنگ چه تحولاتي در عکاسي نفت پيش آمد؟ فضاي سازندگي و پيشرفت صنعت نفت را چگونه به ثبت مي رسانديد؟

بنيان عکاسي صنعتي، از دل نفت به وجود آمد. در همين باره حتي در روابط عمومي، آرشيو بسيار قوي وجود داشت که با دقت و نظم خاصي ايجاد شده بود و البته ما هم آن را با عکس هاي جديدي که مي گرفتيم، پربار تر مي کرديم. پس از جنگ با آغاز بازسازي ها و توسعه هاي صنعتي در نفت، فضاي مناسبي براي عکاسي وجود داشت؛ بازسازي ها، با سرعت بسيار و توانمندي خاصي به انجام رسيد. براي نمونه پالايشگاه تهران قرار بود 4 ماهه بازسازي شود در حالي که به همت اهالي صنعت نفت، چهل و پنج روزه بازسازي شد. بعد از عکاسي از بازسازي ها، عکاسي کارهاي توسعه اي را شروع کرديم. براي نمونه مي توانم به پالايشگاه بندرعباس، قسمت اعظم پالايشگاه هاي اراک و کنگان و  همچنين تاسيسات عسلويه که پيش از جنگ وجود خارجي نداشت، اشاره کنم. تقريبا از سال 72 يا 73 بود که براي عکاسي به عسلويه مي رفتيم. کار صنعتي در عسلويه تازه آغاز شده بود و اين عکاسي ها در حالي انجام مي شد که شرکت نفتي ها در منطقه نخل تقي، يک خانه دو طبقه اجاره کرده بودند و ما بعد از عکاسي براي استراحت به آنجا مي رفتيم. در دوره وزارت اول آقاي زنگنه به قدري کار در عسلويه با سرعت پيش مي رفت که اگر دوماه براي عکاسي نمي رفتيم، فضاي کاري مان را گم مي کرديم. يعني نمي دانستيم کجا هستيم و پيش از آن کجاها را عکاسي کرده بوديم. پيشرفت در آن زمان فوق العاده سريع بود.

   از آرشيو قوي عکس روابط عمومي وزارت نفت گفتيد، اساسا اين آرشيو به چه کاري مي آمد؟ بانک عکس از کجا رقم خورد؟

بنيان اين آرشيو از حدود هفتاد سال پيش گذاشته شده بود و واقعا بايد گفت دست کساني که با دقت چنين ميراثي را براي نفت تهيه کرده بودند، درد نکند. پس آرشيو عکس صنعت نفت از ابتداي فعاليت صنعت نفت تاسيس شده بود تا  رسيد به سال 57 که در آن سال آرشيو پاکسازي شد.کار اشتباهي که به واسطه آن بخشي از تاريخ مملکت را از بين رفت. بعدها هم بي مهري هاي زيادي نسبت به آرشيو عکس وزارت نفت پيش آمد و به آرشيو اهميتي داده نمي شد تا جايي که پست مسئول آرشيو را از روابط عمومي حذف کردند. من در حد توانم تلاش کردم و توضيح دادم که آرشيو موجود وزارت نفت که از سال 57 به بعد باز هم به آن عکس هايي اضافه شده بود، چقدر اهميت دارد. اويل دهه هشتاد، ساختار روابط عمومي تغيير کرد و آرشيو، سال ها در بلاتکليفي بود. البته تا حدي که مي توانستيم و تا جايي که امکان داشت، از ضربه هايي که به آرشيو مي خورد، جلوگيري مي کرديم. با جا به جايي هاي بسيار زيادي که در سال هاي پس از جنگ براي آرشيو عکس صنعت نفت اتفاق افتاد، مشکلات زيادي براي اين اسناد تاريخي و فرهنگي پيش آمد. با تغيير فضاي فناوري در عکاسي، تلاش کردم روابط عمومي را متقاعد کنم که يک اسکنر بدهند و من بتوانم همه آرشيو را ديجيتالي کنم، اما خودشان تصميم گرفتند براي بخش بسيار جزيي از آن، اين کار را بکنند که کار بسيار ضعيفي از آب درآمده بود و نه تنها براي چاپ بلکه براي ديدن در رايانه هم مناسب نبود. در تمام اين سال ها آرشيو عکس وزارت نفت با فراز و نشيب هاي فراواني همراه شد، اما بالاخره توانستم بخش هاي زيادي از آن را ديجيتالي کنم. بانک عکس، ادامه آرشيو عکس صنعت نفت است از زمان تاسيس آن در ايران تا همين حالا. توصيه مي کنم که آيندگان، آرشيو عکس نفت که نه تنها تاريخ صنعت نفت بلکه بخشي از تاريخ مملکت مان است را جدي بگيرند و با نظم و اسلوب صحيحي آن را حفظ کنند چون تمام لحظات گذشته و اکنون ما در صنعت بزرگ نفت، در عکس ها ثبت و ضبط شده اند.

  در پايان اگر صحبتي داريد،بيان بفرماييد؟

مشکل عکاسي امروز در صنعت نفت اين است که بيش از هر چيزي، به خبر وابسته شده است و کسي به فکر ثبت تاريخ صنعت نفت نيست. اگر چه خبر امر مهمي است، اما به جز اخبار خيلي خاص، برخي اخبار تاريخ مصرف دارد. بيش از عکاسي خبري، اين ثبت وقايع است که اهميت بالايي دارد. فکر مي کنم بايد عکس در صنعت نفت به سمت و نگاه تاريخي برود. رويکرد و نگاه تاريخي براي عکاسان لازم است. اين نگاه است که عکس ها را ماندگار مي کند. از روي يک آرشيو و روند آن بايد فهميد در صنعت نفت چه پيش آمده و چگونه پيشرفت کرده است. به عکاسان صنعت نفت پيشنهاد مي کنم که با عکاسي زندگي کنند نه اينکه عکاسي فقط براي شان شغل و رفع تکليف باشد. علاقه در عکاسي، شرط اصلي است، من اگر يک بار ديگر جوان شوم، باز هم همين کار را  دنبال مي کنم و عکاس صنعت نفت مي شوم.