برش سوم؛ درک زبان پیچیده صنعت انرژی

نه از اهالی نفت است نه آشنایی با این صنعت دارد، اما سال هاست تجربه تأمین آجیل و خشکبار برای غول های نفتی را دارد. حرف از کسب و کارش و سنخیتی که می تواند با صنعت نفت داشته باشد، به میان می آید، می گوید؛ مجموعه ما همچون پلی استوار میان باغ های پربار کشاورزی و دشت های سوزان میادین نفتی ایستاده است. همکاری با شرکت های نفتی نه یک افتخار که گواهی زنده بر توانایی ما در درک زبان پیچیده صنعت انرژی است.

برش چهارم؛ ما داریم تلاش می کنیم

هوا پر از عطر روغن داغ ماشین آلات است، همان بوی آشنا که پارسال هم زیر سقف این سالن وسیع پیچیده بود. غرفه ها همچون سربازان خسته ای صف کشیده اند و اسلحه هایشان را بار دیگر برای جنگی تکراری براق کرده اند. غول های همیشگی، باز هم پرچم های خود را بر فراز سازه های فلزی افراشته اند، گویی درختان بلوطی هستند که ریشه در خاک سالیان گذشته دارند. سکوت پیش بینی نشده امسال اما زمزمه می کند: «غایبان بزرگ، حفره هایی در دیوار افتخارند.» غرفه قطعات ریلی شبیه کلاس درس فراموش شده ای است. مهندس جوانی با چشمان برق زده از «ظرفیت همکاری با دانشگاه» می گوید، ولی صدایش در هیاهوی کم جان نمایشگاه گم می شود. صادرکنندگان نوپا مانند کودکانی که برای اولین بار به مهمانی رفته اند، محصولاتشان را با دستانی لرزان به بازدیدکنندگان نشان می دهند. در میان انبوه پیچ و مهره ها، یک شیر فشارشکن هوشمند با صفحه نمایش دیجیتال چشمک می زند، تنها ستاره آسمانی که کسی به آسمان نگاهش نمی کند. کارشناسش می گوید: «این فناوری می تواند تحولی در خطوط لوله ایجاد کند»، اما بازدیدکنندگان بیشتر جذب کاتالوگ های رنگی همسایه شده اند.

برش پنجم؛ ریتمی تازه برای حرکت

یکی از بازدیدکنندگان از جای خالی برخی می گوید، ناخواسته ذهن سکوت می کند و همین سکوت ناخواسته فرصتی است تا صدای چکش های کوچک امید را بشنوم؛ همان صداهایی که شاید فردا بتوانند زنجیرهای صنعت را با ریتمی تازه به حرکت درآورند.

برش ششم؛ تولد یک رویا در میان غبار صنعت

مردی با چهره جویای فرصت و دستانی پر از کاتالوگ های تازه چاپ، پشت میزی ایستاده که هنوز بوی چسب نو می دهد. شرکت نوپایش همچون گلوله برفی کوچکی است که تازه از قله کوه جدا شده و آماده تبدیل شدن به بهمنی از فرصت هاست. آنها در این نمایشگاه حاضر شده اند تا بگویند؛ خطوط تولیدی که پارسال فقط روی کاغذ بودند، امروز با نفس های گرم سیلی کابل ها زنده شده اند. میز غرفه پر است از نمونه هایی که انگار از دل خاکستر محدودیت ها سر برآورده اند. یک قطعه سیلی کابل روی میز، حلقه ازدواجی است میان نوآوری و ضرورت. در گوشه غرفه، لپ تاپش همچون نگهبانی خاموش چشمک می زند. صفحه نمایشش پر است از کدهایی که می خواهند داستانی بگویند؛ «ما نه راهنمایی داشتیم، نه نقشه، فقط ایمانی داشتیم به اینکه حتی یک شرکت تازه نفس هم می تواند زخمه ای بر تارهای کهنه صنعت بزند». وقتی از تحقیقات پیشین می پرسم سوال در هوا معلق می ماند، چون پاسخ واقعی در صدای لرزان اولین معرفی محصول نهفته است. آنها اولین بار است به این ضیافت بزرگ دعوت شده اند و این فرصتی است همچون قطره های اولین باران بهاری بر زمین خشکیده تولید. امروز این غرفه کوچک، جای کوچکی است برای پرستش نوآوری و هر دست دادن با بازدیدکنندگان، آیینی است برای تقدیس شهامت شروع.

برش هفتم؛ نبض صنعت در دستان سازندگان

سالن نمایشگاه، گهواره ای برای زایش ایده هایی است که زیر دستان سازندگان صنعتی ایران جان می گیرند. احسان مرادی، مدیر بازرگانی با چهره ای خط خطی از خستگی های شیرین، پشت میزی ایستاده که گویی از ورق های فولادی خود کارخانه جوش خورده است. لوگوی شرکت بر دیوار، همچون خورشیدی از جنس میلگرد می درخشد. پرتوهایش نام آور «تولید داخلی» را تا دورترین غرفه ها می رساند. پشت ویترین، فیلمی از کارخانه پخش می شود: جرثقیل ها مانند مادرانی مهربان قطعات را در آغوش می گیرند، دستگاه های جوش، رقص نورانی خود را اجرا می کنند و در پایان خط، محصول نهایی متولد می شود. کودکی که قرار است روزی سرباز صنعت ایران شود.

او و مردان پشت صحنه اش برای هر محصول جدید، زمینی را با محاسبات سفت تر از بتن آماده می کنند. اتاق فکری که دیوارهایش پر است از پرسش های اساسی: «بازار این اتصال ویژه چقدر گرسنه است؟»... «آیا صنایع جنوب جرات می کنند به جای واردات، روی ما سرمایه گذاری کنند؟« او که سابقه سال ها نمایشگاه صنعت نفت را دارد، بر این باور است که نمایشگاه امروز صحنه ای است برای اجرای سمفونی آهن و اراده. احسان مرادی، هر کدام از غرفه ها را رهبر ارکستر این اجرا، می داند که هر دست دادن با مشتری، نت هایی است برای تصنیف فرداها. وقتی چراغ های سالن خاموش شود، نور صفحه نمایشگر بیزینس پلن ها همچون چراغ قوه ای در تاریکی خواهد درخشید؛ روشنگر راهی که از دل نمایشگاه ها تا قله های صادرات پیش می رود.

برش هشتم؛ 10 سال، 10 فصل بالندگی

هوا از بوی روغن صنعتی و اشتیاق فروشندگان آکنده است. سودابه بزرگه،  پشت غرفه ای ایستاده که تاریخچه اش با حلقه های دودکش های پتروشیمی گره خورده. لوگوی شرکت بر دیوار، نقش مهر تأییدی است بر یک دهه پایداری؛ هر خطش روایتی از مذاکره، تولید و تحویل بی وقفه.

غرفه پر است از نمونه هایی که انگار از دل آتش کوره های ذوب بیرون جهیده اند. گسکت های فولادی روی میز، حلقه های وصلند میان نیاز صنعت و توانمندی داخلی. حرف از تهیه مواداولیه که به میان می آید. او از معجزه مواد بومی می گوید؛ موادی که نفس خاک ایران را در رگ های فولادی خود دارند. اگرچه تنها در موارد نادر، وقتی مشتری اصرار بر زبانه های خارجی دارد، مجبور می شوند زبان واردات را تکلم کنند. هر که در این نمایشگاه حاضر شده، امیدوار است. اگرچه هنوز نفس های غرفه پر از انتظار است، اما این امید زنده است که عهده های تازه ای بسته شود.

برش آخر؛ فشردن دستانی که فردا پایه گذار همکاری هایی خواهد بود

 قدمت حضورش در نمایشگاه های صنعتی به دهه 80 خورشیدی بازمی گردد؛ روزگاری که هنوز صنایع غذایی، قطب اصلی فعالیت ها بود و بوی نان تازه از خطوط تولید به مشام می رسید.

 به باور او پروژه های نفتی برایشان هرگز صرفا مجموعه ای از لوله ها و مخازن نبوده و هر اتصال فولادی، نوید همکاری است که مانند رگ های یک موجود زنده، حیات صنعت را جاری می سازد: «حضورم در این رویدادها همواره آمیخته با دو رویکرد بوده، یکی تجارت که با زبان اعداد و نمودارها سخن می گوید و دیگری آشنایی با این صنعت.» هر نمایشگاه برایش نه یک رویداد تجاری، که فصل جدیدی از دفتر خاطرات صنعتی است.

امسال نیز همچون گذشته، منتظر است تا در میان همهمه ماشین آلات و تبلیغات، دستانی را بفشارد که فردا پایه گذار همکاری هایی خواهد شد به استواری پیچ ومهره های فولاد گرید ۳۱۶.