
روایتی از نبض تپنده نفت در فضای حماسی
پرده های نمایش در صنعت همیشه جاری
لیلا مهداد: در میانه غرفه ها دیوارها با پرده های ابریشمی سرخ، همچون نبضی تپنده، فضایی حماسی آفریده اند. مشکی عمیق سقف ها، ستاره های براق چلچراغ های کریستالی را در خود می رباید. مردان کت و شلواری نه بازرگانانی ساده که نگهبانان قلمروی صنعت به نظر می رسند. گویی هر قدم شان روی موکت مخملین، نوایی از سمفونی موفقیت را زمزمه می کند. بیلبوردهای غول آسا با طرح های سه بعدی، روغن های صنعتی را به رقصی از مایعات طلایی درآورده اند. غرفه های مینیاتوری که هر یک جهانی مستقل است. یکی از غرفه ها با دیوارهایی از جنس فولاد، صیقل خورده و بطری های روغن را همچون گنجینه های موزه به نمایش گذاشته اند. میزهای پذیرایی از کیک های مینیاتوری شکلاتی تا قهوه های لاته ای با طرح گل رز، حواس پنج گانه را تسخیر می کنند. مهمانان خارجی با کت های سفید آزمایشگاهی و گاه با لباس هایی با سبک و سیاق اجدادشان گویی سفیران فناوری اند که از سرزمین های دوردست آمده اند. هیاهوی ملایم چک چک قهوه سازها در سالن گوش نواز است. بوی وانیل شیرینی ها با عطر تند روغن های صنعتی تنازعی ظریف می آفریند. نورپردازی هوشمند، سایه های رقصانی روی کاتالوگ های براق می اندازد که گویی اوراقی از دفترچه اسرار مهندسی هستند. شرکت های مختلف در این باله صنعتی، نه یک برند که رقصنده اصلی اند؛ آنها هرکدام با فناوری و تجهیزاتی که به نمایش گذاشته اند، قول حرکتی روانتر برای چرخ دنده های جهان را در سکوت فریاد می زنند... و پایانی بر این صحنه نیست، تنها وقفه ای است میان پرده های نمایش همیشه جاری صنعت.
برش اول؛ طبیعت در قلب صنعت نفت، صلح سبز را فریاد می زند
چرخ دستی ها مانند قایق های کوچکی در دریای غرفه ها شناورند. روی هرکدام، دسته گل های خوش آمدگویی نشسته اند؛ گویی خودشان را به مقصد می رسانند. گلبرگ های سرخ رزها زیر نور چراغ های مهتابی غرفه ها، اشک شادی می ریزند. اینجا تنها گل فروشی نمایشگاه است، گویی طبیعت می خواهد در قلب صنعت نفت، صلح سبز را فریاد بزند. لیست مشتریان از دو روز پیش آماده شده، هر نام، یک وعده گل است که باید سر ساعت به «غرفه» برسد. اینجا وقت، گل برگ شکننده ای است که اگر از دستان بیفتد، خاطره ها می شکند. گل فروشان نمایشگاه، شاعران خاموشی هستند که با ساقه ها و برگ ها، غزل استقبال می سرایند. سردخانه گل ها هم در انتظار دیزاین شدن، خاطرات را زمزمه می کند.
برش دوم؛ آنها که دیر رسیدند
برخی به این ضیافت دیر رسیده اند، برای همین کنار خیابان با اسباب و اثاثیه اتراق کرده اند. کنار خیابان، لپ تاپ ها روی پاهای خسته روشن شده اند. انگار صفحه های نورانی آنها، فانوس های مدرن مسیر موفقیت هستند. برخی با چرخ دستی های بار شده می دوند؛ رقابت نه با دیگران که با سایه خودشان است.