برداشت سوم:

مدیریت به سبک «تندگویان»

مدیریت جهادی بیش از 4 دهه پیش

دوران وزارت «محمدجواد تندگویان» 40 روز بیشتر نبود؛ اما در همین مدت 4 بار به مناطق نفت خیز سَرکشی کرد: «تمام دارایی و سرمایه مان- منابع نفتی و پالایشگاه ها- در جنوب قرار داشت. پراکنده شدن فعالیت های نفتی در دیگر نقاط کشور از طرح های «تندگویان» بود.» به وقت دست درازی دشمن، وزیر جوان خودش را به مناطق نفت خیز می رساند برای نظارت بر خالی کردن مخازن نفت: «تمام تاسیسات را از مواد آتش زا خالی کرده بودند تا پالایشگاه ها آسیب کمتری ببینند و برای بعد از جنگ هم باقی بمانند و به فعالیت شان ادامه بدهند.»

 پیام وزیر جوان به مدیران امروز

«محمدمهدی» فرزند ارشد «تندگویان» از دیدِ مدیریتی پدر می گوید و باورش این است که این نگاه می تواند الگوی مدیران امروز باشد. به روایت پسر در دوران وزارت پدر، معاونت گاز به «تندگویان» نامه ای ارسال کرد تا گزارشی از عملکردش داده باشد. 

نامه معاونت گاز: «قبل از انقلاب، انشعابات این تعداد بوده که از ابتدای انقلاب تاکنون به این تعداد افزایش یافته و این اتفاق ها در مدت صدرات جنابعالی رقم خورده است.»

    پاسخ وزیر جوان: «تکلیف رژیم ستم شاهی که مشخص است. رژیمی ستمکار بوده، بنابراین قیاس کارهای ما با آن دوره از اساس نادرست است. ما انقلاب کردیم و قرار بود برای مردم کارهایی انجام بدهیم. اگر گزارشی قرار است داده شود، باید بگوییم نسبت به گفته های خودمان کجا ایستاده ایم و چه کارهایی انجام داده ایم؟» 

برداشت آخر: روایت زندانیان قصر

یک سال حبس یعنی زیر شکنجه ها لب باز نکرد

اولین خاطراتش از «محمدجواد» از تبار مردان و زنانِ «تندگویان»، به اواخر سال 52 شاید هم اوایل سال 53 برمی گردد. آشنایی «عیوضی» و «محمدجواد تندگویان» خیلی کوتاه بود: «زندان شماره یک بود. مدت کوتاهی با هم بودیم و بعد ایشان منتقل شد به زندان 4 و بعد هم زندان 5.» به گفته این زندانی قدیمی، وزیر جوان در همان برخورد اول، مردی دوست داشتنی به نظر می رسید که طرف مقابل را ترغیب می کرد به دوستی با خودش: «شهید تندگویان مصمم، دانا، شوخ طبع و بسیار محترم بود.» زمانِ هم بندی شهید با «عیوضی»، طبق گزارش ساواک در پرونده مربوط به «تندگویان»، دو نفر دیگر هم دستگیر شدند: «دو نفر دیگر مربوط به پرونده، به   منافقین پیوستند؛ اما شهید شخصیتی مستقل داشت و در مسیری که انتخاب کرده بود، تا آخرین نفس ایستاد.» بر اساس اسناد و مدارک موجود و به گفته راویانی که روزگار سیاه و تلخ قصر را به چشم دیده اند، «محمدجواد تندگویان» به یک سال حبس محکوم شد؛ یک سال حبسی که نشان از مقاومت این مرد وطن دارد: «یک سال حبس، یعنی «تندگویان» زیر شکنجه ها لب باز نکرده و این بسیار قابل تقدیر و افتخار است.»

مردی که همواره در رأس بود

 این هم بندی قدیمی، «تندگویان» را همیشه در رأس دیده، چه زمانی که در سلول های تاریک ساواک با او هم سلولی شده و چه روزی که او را در قامت مدیرعامل یک کارخانه بزرگ ملاقات کرده است: ««تندگویان» در هر جایگاهی که قرار می گرفت، همیشه در رأس بود.» در دانشگاه نفت همه او را قبول داشتند. وقتی هم وارد صنعت نفت شد، در هر شرکتی که بود، بهترین خود را به نمایش می گذاشت و شاید برای همین بود که گزینه اصلی سکانداری وزارت نفت شد: «ایشان علاوه بر تخصص و تسلطی که بر کار خود داشتند، شخصیتی بودند که دیگران سعی می کردند از او الگوبرداری کنند.»

حسرت دیداری که به دل ماند

«عطریانفر» که به وقت جوانی، روز هایی از زندگی اش را در زندان به سر بُرده، با افسوس از یک حسرت می گوید، اینکه هیچ گاه سعادت هم بند شدن با «تندگویان» نصیبش نشده: «در زندان داستان مقاومت و شجاعتش را بارها و بارها از دیگران شنیده بودم و همین روایت ها به من و دیگران توان می بخشید تا آن روزها را تاب بیاوریم؛ اگرچه هیچ وقت از نزدیک این مرد را ندیدم و با او هم صحبت نشدم؛ اما همیشه در ایستادگی، برایم الگو بود.» زمانی که خاک خرمشهر، آلوده به لشکر بعث شد، غیرتمندان این مرزوبوم برای صف کشیدن مقابل متجاوز، لباس رزم به تن کردند: «هر کسی می خواست هرطور شده، خودش را به خرمشهر برساند.

 ما زیر شلیک بی امان توپ های 106بعث با قایق، خودمان را به خرمشهر رساندیم. آنجا شنیدم که عزیزدلم «تندگویان» هم راهی خرمشهر شده. در پوست خودم نمی گنجیدم و برای دیدارش انتظار می کشیدم؛ اما در مسیر اسیر شد و این حسرت برای همیشه به دلم ماند.»

نیم نگاهی به گذشته کاخی که زندان شد

زندان قصر، روزگاری کاخ پادشاهان قاجار بود. کاخ، زندانی که ساختش به سال 1177خورشیدی به وقت سلطنت فتحعلی شاه برمی گردد. کاخی بی پنجره که شکل و شمایل قلعه نظامی به خود گرفته بود. اولین زندانیان این کاخ، مربوط می شوند به کودتای سوم اسفند 1299 خورشیدی؛ بازداشت شدگانی که در قصر قاجار، زندانی شدند. دوره به پهلوی که رسید، رضاخان قصر را تخریب کرد و بنا را گذاشت به ساخت قصر جدید. در آن دوره «مارکوف» روسی به سال 1307 خورشیدی مأمور شد برای ساختن اولین زندان مدرن ایرانی. زندان با 190 اتاق با گنجایش 800 زندانی ساخته شد. روزگاران که به سال 1382 خورشیدی رسید، تصمیم بر این شد که زندان قصر موزه شود. دلیل این تصمیم هم بافت فرسوده و در میانه شهر بودن این زندان بود.

برشی از یک خاطره دستوری که «تندگویان» لغو کرد!

فصل بهار جایش را به تابستان داده بود که سرگرد زمانی، رئیس زندان قصر که بعدها به درجه سرهنگی رسید و بعد از انقلاب هم محاکمه و اعدام شد، دستور عجیبی صادر کرد: «از این به بعد 45ساله ها به بالا، می توانند برای نماز صبح بیدار شوند!» بعد از این دستور مضحک، نگهبانان بند، مراقب بودند جز افراد مسن، دیگران برای اقامه نماز صبح بیدار نشوند؛ اما «محمدجواد تندگویان» یکی از اولین هایی بود که برای نماز صبح بیدار شد. مأمور زندان به او تذکر داد که نباید وضو بگیرد؛ اما او بی اعتنا وضو گرفت و نماز خواند. مأموران، اسامی زندانیان زیر 45 سال را که برای نماز بیدار شده بودند، نوشتند. یکی، دو ساعت بعد، از بلندگوی زندان نام عده ای اعلام شد که «تندگویان» یکی از آنها بود. تمام آنهایی که نامشان برده شده بود، در نگهبانی کتک مفصلی خوردند و دست هایشان را به میله آهنی سالن ملاقات زندانیان بستند و تا ساعت ها در همان حال رها شدند. هدف رئیس زندان زهرچشم گرفتن از زندانیان بود؛ اما «تندگویان» نقشه او را نقش برآب کرد. طبق صحبت های او با زندانیان، قرار شد همه زندانیان حتی آنهایی که مذهبی نبودند هم برای نماز صبح بیدار شوند. صبح روز بعد، تقریبا تمامی زندانیان برای اقامه نماز صبح، از خواب بیدار شدند. ولوله ای برپا شد، مأموران جا خورده بودند، نمی دانستند چه کار کنند. دوباره اسم نوشتند؛ اما همه چیز به همین نام نویسی ختم و آن دستور مضحک لغو شد.

برداشتی آزاد از زندگی یک مرد با غرور به «تندگویان» افتخار می کنیم

«مجید بوجارزاده»، مدیر کل روابط عمومی وزارت نفت معتقد است که «محمدجواد تندگویان»، الگوی کاملی است برای نفتی ها. او که همه دانسته هایش از «تندگویان» حول شنیده ها و خوانده هایش از این شهید می چرخد، می گوید: «نفتی ها به همکار و همراه بودن با «تندگویان» افتخار می کنند.» «بوجارزاده» یک اعتراف هم دارد: «اعتراف می کنم که مجموعه نفت، آن گونه که شایسته این شهید است، برایش کار نکرده است؛ مرد میدانی که الگوی مقاومت و ایثار است.» به گفته او صنعت نفت، یکهزار و 100 شهید تقدیم انقلاب کرده، شهدایی که برخی در محل کار و به وقت عملیات جان شان را تقدیم مام وطن کرده اند: «پالایشگاه ها، شریان حیاتی تولید نفت و سوخت هستند، بنابراین یکی از اهداف دشمن در زمان جنگ بودند. با هر حمله دشمن، مردان نفت برای تعمیرات در صحنه آماده می شدند تا مبادا اختلالی در کار این شریان حیاتی ایجاد شود.» «بوجارزاده» بر این باور تاکید دارد که صنعت نفت در هر برهه ای، مردانه پای وظایفش ایستاده. ایستادگی که چه به وقت انقلاب و چه در برهه حساس جنگ تاثیرگذار بوده؛ البته در برهه سازندگی و حتی این روزها هم این ایستادگی همچنان ادامه دار است، مصمم تر از گذشته. او از یک چیز بسیار خشنود است، اینکه قصری که روزگاری مکان وحشت و شکنجه انسان های شریف این مرزوبوم بوده، به صحنه نور بدل شده است: «خوشحالم که سلولی که روزگاری از آن وحشت تراوش می شد، به خانه نور بدل و به نام شهید بزرگی همچون «تندگویان» مزین شده است.»