نگاهي به نفت و ماجراي اشغال ايران در شهريور 1320

نفت ایران فرشته نجات متفقین

مشعل     سه روز از شهريور گذشته بود و هواي گرم کم کم داشت رخت خود را از تهران بر مي بست. همه چيز عادي به نظر مي رسيد. بازارها، اداره جات و... همه جا امور روزانه در جريان بود، اما گويا بيرون از دايره تهران، خبرهاي زيادي رد و بدل مي شد. تهران آرامش پيش از طوفان را تجربه مي کرد. طوفان اشغال ايران. کاري که در تاريخ چند هزارساله ايران فقط اسکندر مقدوني از غرب عالم توانسته بود انجام دهد.

متن اصلي: شعله هاي جنگ جهاني دوم چنان زبانه کشيده بود که بيشتر از سه چهارم جهان را تحت تاثير خود قرار داده بود. با اينکه ايران با آغاز اين جنگ خانمان سوز اعلام بي طرفي کرده بود، اما قدرت هاي بزرگ طرف جنگ بي بهانه نبودند و بالاخره پس از دو سال و اندي که از جنگ جهان دوم مي گذشت، پاي ايران را نيز به اين جنگ کشاندند.

ساعت اضطراب

 دريکي از کتب تاريخ معاصر آمده است. «پس از آغاز جنگ جهاني دوم در 9 شهريور 1318 برابر با اول سپتامبر 1939، ايران بي طرفي خود را اعلام کرد، اما به دليل گستردگي مرز ايران با اتحاد جماهير شوروي و درگيري با آلمان، اين بي طرفي ناپايدار بود. اينچنين بود که روز 3 شهريور 1320 ارتش متفقين به بهانه حضور جاسوسان آلماني وارد خاک ايران شد. نيروهاي شوروي از شمال و شرق و نيروهاي بريتانيايي از جنوب و غرب، از زمين و هوا به ايران حمله کردند و شهرهاي سر راه را اشغال کردند و به سمت تهران آمدند. ارتش ايران به سرعت متلاشي شد. رضاشاه ناچار به استعفا شد و متفقين با انتقال سلطنت به پسر و وليعهد او، محمدرضا موافقت کردند». هيچ تحقيري را بالاتر از اين نمي شد تصور کرد. کشورهاي بيگانه خاک تو را اشغال کنند، ساختار سياسي و نظم اجتماعي را به دلخواه تغيير بدهند و بروند.

 هر چند باور اين مطلب سخت بود، اما ساعت 4 بامداد سوم شهريور، روسيه و انگليس دوباره دست مودت و دوستي به هم دادند.« اين حادثه در کشاکش جنگ دوم جهاني رخ داد و اين حمله، حاصل سومين تباني ارتش سرخ شوروي و نيروهاي بريتانيا بود که به زيان حاکميت ملي و تماميت ارضي ايران شکل مي گرفت. لحظات اوليه حمله، يعني درست ساعت چهار بامداد سوم شهريور، اسميرنوف، سفير کبير شوروي و سر ريدر بولارد، وزير مختار بريتانيا در منزل رجبعلي منصور، نخست وزير وقت حضور يافته و طي يادداشتي حمله قواي خود را به کشور ابلاغ کردند. منصور متعاقباً به همراه جواد عامري، کفيل وزارت امور خارجه، به کاخ سعدآباد رفت و رضاشاه را مطلع کرد، سپس راهي مجلس شوراي ملي شد و گزارش حمله نظامي روسيه و بريتانيا را به اطلاع نمايندگان مجلس رساند».

خوني تازه در رگ غول هاي نظامي

شايد تا اينجا بگوييم اشغال ايران چه ارتباطي به نفت داشت؟ اما بايد بدانيم که ماشين هاي جنگي و فناوري هاي نظامي قدرت هاي طرف جنگ بدون ماده سياه رنگي که مي رفت تا همه جهان را بنده خود سازد، مثل يک غول خواب بود. غولي که بزرگ و رعب آسا ست اما بدون حرکت ايستاده و نظاره گر است. ارتش ها به انرژي نياز داشتند. انرژي که فناوري نظامي و عظيم آنها را براي جنگ بيدار کند و غول به حرکت بيفتد. ماجرا وقتي روشن تر مي شود که بدانيم، ژاپن طرف ديگر جنگ جهاني دوم اندونزي و برمه را با مخازن انبوهي از نفت اشغال کرده بود و ماشين هاي نظامي اش با سوخت کافي در حال جنگ بودند.«به دنبال اشغال اندونزي و برمه، به وسيله ژاپني ها، که هر دو داراي معادن نفت مهمي بودند نفت ايران و پالايشگاه بزرگ آبادان تنهامنبع تأمين احتياجات متفقين درنبردهاي جنوب شرقي آسيا وشمال آفريقا بود.»

چرچيل، سياست مدار کهنه کار بريتانيايي ها همه نقشه ها را يک تنه کشيده بود. او دقيقا متوجه بود که براي جنگ چه چيزي نياز دارد. جنگ در جنوب شرقي آسيا و شمال آفريقا وابستگي تام و تمامي به نفت خليج فارس داشت. «وينستون چرچيل، نخست وزير بريتانيا که اهميت موقعيت راهبردي و نفت ايران را کاملاً درک کرده بود، در خاطراتش مي نويسد: نياز به حمل و تحويل انواع جنگ افزارها به دولت شوروي، و مشكلات كشتي راني از راه اقيانوس منجمد شمالي، با توجه به طرح هاي راهبردي آينده، لزوم ايجاد و برقراري يك راه مواصلاتي مطمئن را با شوروي از طريق ايران، ايجاب مي کرد. از سوي ديگر، نفت ايران يک عامل مهم و اساسي در جنگ محسوب مي شد. فرونشاندن شورش عراق و اشغال سوريه، طرح هيتلر را در خاورميانه با شکست روبه رو ساخت. ما با استفاده از فرصت براي اجراي عمليات مشترک با شوروي ها به آنها پيشنهاد کرديم در عمليات نظامي عليه ايران به ما ملحق شوند. همچنين چرچيل درباره طرح حمله به ايران و لزوم اشغال سريع اين کشور براي حفظ معادن نفت ايران بيان مي کند: بررسي هاي من درباره امکان اجراي عمليات نظامي روشن ساخته بود که موضوع مهم و اساسي، توانايي ما در تمرکز نيروي نظامي کافي در عراق است، تا از آن طريق بتوانيم معادن نفت ايران را حفظ و حراست کنيم. اقدام به اعمال فشار اقتصادي به ايران پيش از اينکه توانايي تحصيل نمي کرديم، کار بسيار خطرناکي بود، زيرا شاه ايران نيز متوجه اهميت معادن نفت براي مقاصد نظامي بود و اگر اطلاع پيدا مي کرد که ما قصد اعمال زور داريم، قدم اول را او برمي داشت. گزارش هايي که مورد تاييد قرار گرفته بود، حکايت مي کرد که ايران در مرز هاي عراق و روسيه و در ناحيه معادن نفت نيروي نظامي متمرکز کرده است... و حتي اگر روس ها در جنوب دچار شکست شوند، ما بايد براي اشغال معادن نفت ايران آمادگي داشتيم. چنان كه چرچيل نيز پس از برشمردن دلايل اشغال ايران مي گويد: معادن نفت ايران يک عامل مهم جنگي محسوب مي شود... من خوشوقت بودم که ژنرال ويول در هندوستان است و مي تواند عمليات نظامي را سرپرستي و هدايت کند». با توجه به بيان خاطرات چرچيل و ماجراهاي پيش آمده در جبهه هاي مختلف جنگي، به نظر مي رسد که حضور آلمان هايي در ايران بهانه اي باشد براي سرپوش گذاشتن بر دليل اصلي اشغال ايران، دليلي به نام نفت. چنانچه نقشه جهان دوران جنگ جهاني دو را مرور کنيم، مي بينيم که پس از اشغال برمه و اندونزي از سوي ژاپن، هيچ لقمه اي چرب تر از نفت ايران براي قواي متفقين وجود نداشت.

زنگ خطر براي متفقين

پيروزي هاي آلمان نازي در شوروي سابق چشمگير بود و اين زنگ خطر را براي حيات روسيه و انگلستان به صدا درآورده بود. اگر آلمان مي توانست روسيه را ضميمه خود کند، عمر انگلستان به چند سال بيشتر نمي کشيد چون آلمان ها در جنگ جهاني اول زخم هاي عميقي از انگلستان برداشته بودند. پس انگلستان بايد راه چاره اي براي حيات شوروي پيدا مي کرد. تزريق نفت در رگ هاي اين ابرقدرت، حيات دوباره اي به آن مي داد و ماشين جنگي آلمان ها را متوقف مي کرد.

فرمانده کل قواي آلمان ضمن اظهارنظر در مورد وضعيت و موقعيت دشمن در تاريخ 28 اوت 1942م/ 6 شهريور 1321ه‍ ش در يک گزارش محرمانه مي نويسد:«دشمن کمک هاي تسليحاتي خود را از قفقاز، ايران و تا حدودي نيز از درياي مازندران از طريق روسيه دريافت کرده است.»

با اشغال ايران همه چيز در خدمت متفقين بود و انواع سوخت، يکي پس از ديگري ارسال مي شد.«در اين ميان نفت ايران نيز به خوبي سهم خود را ايفا کرد. براي آنکه بتوانند مقادير زيادي بنزين هواپيما به روسيه حمل کنند، کارخانه حلبي سازي آبادان را به سرعت توسعه دادند و توليد آن را دو برابر كردند. در نقاط مختلف شمال، مخازن نفت و بنزين اضافي ساختند تا اتومبيل هاي ارتش متفقين که حامل لوازم مهمات به روسيه بودند بتوانند سوخت خود را در همه جا حاضر داشته باشند و خط لوله اي هم براي حمل بنزين بين اهواز و انديمشک به همان منظور کشيدند. قابل ذکر است شرکت علاوه بر تهيه مقدار زيادي قير جهت جاده سازي، براي سه سال متوالي ماهيانه حدود يک ميليون حلب بنزين توليد مي کرد. مرکز توزيع اين گونه سوخت ها در انديمشک بود.»

تاريخ گواهي مي دهد که بدون نفت ايران، شکست متحدين امکان نداشت، نجات روسيه و نيروهاي متفقين از کانال نفت ايران عبور مي کرد و بدون اين ماده حياتي تاريخ معاصر جهان مسير ديگري را مي پيمود.

متحدين به دنبال انرژي

حالا که محرمانگي هاي جنگ جهاني دوم تا حدود اندکي برطرف شده، اسنادي بيرون آمده است که پشت پرده بسياري از مسائل را درباره اشغال ايران بيان مي کند«طبق طرح «گروزنبرگ» آلمان ها قصد داشتند پس از پيروزي بر شوروي فتوحات خود را پس از تصرف پالايشگاه نفت آبادان تا مرز هاي ايران و هند ادامه دهند. در صورتي که نفت ايران از کنترل انگليسي ها خارج مي شد، آغاز يا ادامه عمليات نظامي عليه نيروهاي آلماني در خاورميانه براي ارتش انگلستان تقريباً غيرممکن مي شد؛ به دليل اينکه نيروي دريايي انگلستان در خليج فارس و اقيانوس هند و تمام کشتي هاي تجاري اين کشور در بخش جنوبي کانال سوئز به طور کامل متکي به نفت ايران بودند، ضمن اينکه امکان جايگزيني نفت ايران از منابع آمريکا نيز در اسرع وقت وجود نداشت.»

آلمان و ايتاليا به عنوان کشورهاي اصلي جبهه متحدين بي علاقه به نفت ايران نبودند. در اين باره اسناد بسيار زيادي منتشر شده است که براي نمونه به دو سند اشاره مي کنيم: «در سال 1316ه‍ ش/ 11 ژوئيه 1937م کلودوس، از بخش اقتصادي وزارت امور خارجه، از سفير آلمان در بغداد مي خواهد گزارشي در زمينه ميزان منابع نفتي ايران و عراق تهيه و به برلين ارسال کند. همچنين در سند ديگري اروين تل، سفير آلمان در تهران، مورخ 29 ارديبهشت 1319ه‍ ش/ 19 مي 1940 م گزارشي به برلين مي فرستد، در آن ضمن اعتراف به نياز جدي ماشين آلات جنگي آلمان به نفت، توصيه مي کند دولت آلمان بايد تمام توان خود را براي تسخير منابع نفتي ايران به کار گيرد و از آنجا که ايتاليا نيز همانند آلمان به نفت ايران چشم دارد، اروين تل پيشنهاد مي کند دو کشور هم پيمان، سياست هاي خود را در اين زمينه با يکديگر هماهنگ نمايند».

کامل شدن بهانه

حالا و در اين ميدان شوم سياست و جنگ افروزي هاي قدرت هاي اروپايي، اين ايران است که قرباني مي شود. ايراني که اعلام بي طرفي کرده بود و اشغال آن هيچ توجيه بين المللي نداشت؛ لذا بنگاه هاي تبليغاتي انگلستان براي اهداف نفتي شان دست به تبليغات بزرگي زدند.«حضور آلماني ها را بهانه قرار داده و تبليغاتي عليه ايران به راه انداختند كه ايران در جهت منافع نازي ها حرکت مي کند و کشوري با موقعيت راهبردي ايران در اين وضع، امنيت بين الملل را به خطر مي اندازد.»

بهانه کامل شد، دولت ايران در پيامي که در تاريخ 16 اوت 1941م/25 مرداد 1320 ه‍ ‍ ش براي متفقين فرستاد، قاطعانه اعلام کرد که به هيچ رو مأموران و اتباع آلماني مقيم ايران را اخراج نخواهد کرد. در پي اين پيام اشغال ايران رقم خورد.

پس از اشغال ايران ماجرا تمام نشده بود، انگليسي ها به شدت از پالايشگاه آبادان مراقبت مي کردند حتي شب ها آبادان در تاريخي مطلق فرو مي رفت تا از حمله نيروهاي متحدين در امان باشد. همه چيز نشان مي داد که نفت ايران چقدر براي متفقين حياتي و ارزشمند است. زيرا تمامي نيروي دريايي انگلستان در اقيانوس هند و خليج فارس و تمامي کشتي هاي تجارتي انگلستان در قسمت جنوب کانال سوئز متکي به نفت ايران بودند. شايد همه حرف را رابينسون، مورخ آمريکايي در اين باره گفته باشد:

«مناطق عظيم نفت ايران، شريان حياتي کل سيستم دفاعي انگلستان در شرق است، اين جاده ها در سال نزديک 10200000 تن نفت، يعني دو برابر توليد در عراق و سه برابر توليدات نفتي روماني توليد مي کند.»