گفت وگو با هنرمند شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت منطقه اصفهان

ورود به صنعت نفت با ساز جنوبی

مشعل   ني انبان يکي از قديمي ترين سازهايي است که در کشورهاي بسياري به عنوان ساز اصيل مي شناسند. در کشور ما ايران ني انبان معروف به ساز بندري، سازي محبوب در جنوب به خصوص در شهر بوشهراست. اهميت اين ساز نزد جنوبي ها به اندازه کرنا براي بختياري ها، سرنا براي لرها، دوزله براي کردها و ... است. زماني که صداي ني انبان از گوشه اي شنيده شود، کمتر پيش مي آيد که نوايش، اطرافيان را متوجه خودش نکند چرا که همه شنوندگان مطمئن هستند اهل دلي پشت اين نوا قرار دارد. اين ساز را اسکاتلندي ها به عنوان ساز ملي براي سرودهايشان استفاده مي کنند و اندکي بيش از يک قرن است که آن را به شهر آبادان منتقل کردند، اما ترکيب ساز با شکلي که الان در جنوب کشورمان مشاهده مي شود، متفاوت است و پس از مدت ها هنرمندان جنوبي ابتدا يک ني و سپس ني دوم را به عنوان ني جفتي به آن اضافه کردند. شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت منطقه اصفهان به دليل گستردگي، کارکنان جنوبي بسياري دارد، جنوبي هايي پرمهر و صفا که با لهجه شيرين و صميميت رفتار و خاکي بودن اخلاقشان، هميشه همکاران و اطرافيان را به خود جلب مي کنند.جاويد رضايي، يکي از همکاران مرکز انتقال نفت شهيد مرزبان ايذه (شماره 4 مارون- اصفهان)، دستي بر ساز ني انبان دارد. فرصتي پيش آمد تا پاي گفت وگوي اين همکار هنرمند نشسته و از داستان زندگي پرفراز و نشيب وي و ساز ني انبان باخبر شويم.

خودتان را معرفي کنيد، از چه زماني وارد صنعت نفت شديد؟

جاويد رضايي هستم، متولد سال 1343 در شهر آبادان. تمام افراد خانواده ام در صنعت نفت بودند، پدرم، سه برادرم، خواهر و دامادمان در پالايشگاه آبادان خدمت مي کردند و در حال حاضر، من به عبارتي آخرين نفر از اين خانواده نفتي هستم که در خط لوله نفت مشغول به کار شدم و اکنون 33 سال سابقه خدمت دارم.

 چطور شد به سمت ساز ني انبان گرايش پيدا کرديد و نوازنده اين ساز شديد؟

12 ساله بودم که يکي از دوستانم سفارش ساز ني انبان را داده بود، اما زماني که ساز به دستش رسيد، توانايي پرداخت هزينه اش را نداشت، به همين دليل من پيش قدم شدم و ساز را به قيمت 500 تومان خريدم. ني انبان را «ني هنبان»، «هنبون» و «هنبونه» نيز مي گويند. در ابتدا به علت اينکه آشنايي با نواختن اين ساز را نداشتم باعث آزار اطرافيانم مي شدم. اگر کسي با نواختن اين ساز آشنا نباشد، صداي آن براي اطرافيان آزار دهنده و سرسام آور است. حدود 6 ماه طول کشيد که با تمرين بسيار و رفتن به فضاي باز دشت و بيابان بتوانم يک آهنگ را بنوازم. ني انبان نت ندارد و نواختن و يادگيري آن مانند سازهاي ديگر نيست؛ به همين علت يادگيري آن بسيار سخت است و به علاقه زياد نياز دارد.

 براي نواختن اين ساز چه مسيري را طي کرديد؟ آيا آموزش خاصي در اين زمينه ديده ايد؟

حدود يک سال به صورت آماتور بر مشک اين ساز مي دميدم و چندين آهنگ را تمرين مي کردم، بعد از سه سال که 15 ساله شدم، ساز را به مدرسه هم مي بردم و زمان استراحت نواختن ساز را تمرين مي کردم، از تمام فرصت ها استفاده مي کردم و با جان و دل صداي مشک را در مي آوردم. ساز ني انبان به تنهايي خوش صدا نيست و نياز به ضرب و تمپو دارد که در اين رابطه برادرم همپاي من اين کار را انجام مي دهد.

 از خاطراتتان با اين ساز دلنواز بگوييد و اينکه چطور مسير زندگيتان را عوض کرد؟

استخدام شدنم به اين ساز مربوط مي شود. سال 59 در زمان جنگ همراه خانواده ام به شهر بروجرد نقل مکان کرديم، به مدت 8 سال آنجا ساکن بوديم و من کنار خانواده ام کار مي کردم تا اينکه بعد از دوران سخت جنگ در سال 67 يکي از آشنايان اطلاع داد که پالايشگاه آبادان استخدام نيرو دارد، همراه يکي از دوستانم به اميد استخدام به شهر آبادان رفتيم، با صحنه شلوغي مواجه شديم، از شب قبل همه در صف بودند و اجازه نمي دادند حتي يک نفر به جلوي صف نقل مکان کند. صبح شد با هر زحمتي بود خودمان را به يک قسمت رسانديم و از مسؤول آنجا شرايط استخدامي را پرسيديم، او گفت دو هزار نفر نيرو مي خواهيم که تا الان هزار نفر را جذب کرده ايم و شما نفر 10 هزار و يکم هستيد پس وقتتان را تلف نکنيد و برويد. ما نااميد از اين سفر 10 ساعته گوشه اي در پارک همان نزديکي بندر امام، محلي که همه براي استخدامي در صف بودند نشستيم، دوستم گفت که ني انبانت را در بياور و بزن، اما من گفتم «ما که استخدام نشديم براي چي بزنم»، دوستم اصرار کرد که قبل از رفتن بنوازم تا حالمان تازه شود. با اصرار زياد، خودش ني را در آورد و بادش کرد، 3 تا 4 دقيقه من ساز زدم، بعد يک فرد با کت و شلوار به پشت شانه هايم زد و گفت: «مي خواي بري آبادان؟ اين کارت را بگير و فردا بيا به محل کار من» همانجا گفتم اين سفينه نجات من است. فرداي آن روز فرد ناجي که رئيس امور اداري وقت پالايشگاه بود، گفت: «زماني که صداي ني را شنيدم، با خودم گفتم تو حيف هستي که سر کار نروي». دو معرفي نامه براي من و دوستم نوشت و گفت برويد پالايشگاه اما چون خيلي افراد آنجا براي استخدام شدن پشت در هستند، شما با خودروهاي ارتش برويد که شناسايي نشويد. با هر ترفندي که بود، وارد پالايشگاه شديم و مراحل استخدامي را پشت سر گذاشتيم.

 از چه سالي و در چه قسمتي کارتان را شروع کرديد؟

از سال 67 کارم را در پالايشگاه شروع کردم. در آن زمان قسمت رستوران کار مي کردم. يکي از دوستان خارج از پالايشگاه در قسمت مستغلات کار مي کرد که به واسطه او من هم همان قسمت رفتم و در قسمت جوشکاري مشغول به کار شدم، بعد از 7 تا 8 سال خطوط لوله منطقه رفسنجان نيرو جذب مي کرد، من هم در همان سال يعني 74 به منطقه رفسنجان رفتم و 20 سال تمام در آنجا در بخش ساختمان خدمت کردم و پس از آن به منطقه اصفهان انتقالي گرفتم و 5 سال در قسمت ساختمان مشغول بودم و پس از آن تاکنون در مرکز انتقال نفت شماره 4 قسمت بهره برداري خدمت مي کنم.

 

چهار ترانه دلنشین

گردشی در حنجره ها

از ناظری تا بنان

از زمستون تا کوچه با صداي خوش

از زمستون تا کوچه با صداي خوش

موسيقي هنري است که در ميان هنرها يکي از بالاترين علاقه مندان را دارد. پير باشيم يا جوان، کودک يا ميان سال بالاخره با موسيقي سر و کار خواهيم داشت. در ميان انواع موسيقي ها ترانه ها و تصنيف هاي ايراني يکي از دلنشين ترين و دلچسب ترين نوع موسيقي براي ما ايرانيان هستند. بنا داريم تا هر هفته ترانه و تصنيف زيباي ايراني را به شما معرفي کنيم اگر مي شناختيد که باز هم گوش کنيد و اگر نمي شناختيد هم به ما اعتماد کنيد و آن را بشنويد.

بیا ساقی

تصنیف بیا ساقی را شهرام ناظری خوانده است. تصنیفی که در آلبومی به نام شورانگیز به آهنگسازی حسین علیزاده قراردارد. این تصنیف که در سال های پایانی دهه 60 تولید شده است، در دستگاه شور اجرا می شود. ارکستر پر حجم ایرانی با حضور سه بم تار و سه کمانچه و سازهای ایرانی دیگر با کلکسیونی از بهترین نوازندگان چهل سال گذشته موسیقی ایرانی، این تصنیف که با شعری از مولانا اجرا شده است را شنیدنی تر از هر اثر دیگر کرده است. البته این اثر اولین و آخرین کار رسمی شهرام ناظری و حسین علیزاده تا کنون بوده است و شاید تا حدودی خاطره تجربه های ارزنده دوران چاووش را برای مخاطب زنده کند. در بخشی از شعر این تصنیف آمده است:

بیا ساقی می ما را بگردان                                                   بدان می این قضاها را بگردان

اشتیاق

نیمه های پایانی سریال کیف انگلیسی در سال های پایانی دهه 70، صدای علاقه مندان ایرانی را با آواز علیرضا قربانی آشنا کرد. اما با فرارسیدن نوروز 81 که با محرم تلاقی پیدا کرده بود، صدای این خواننده در سریال شب دهم بیش از همیشه شنیده شد. همان روزها بود که آلبوم اشتیاق با صدای این خواننده و آهنگسازی فرهاد فخرالدینی منتشر شد. نام آلبوم برگرفته از نام تصنیفی است که قربانی آن را با شعری از ریدون مشیری اجرا کرده است. تصنیف در مایه دشتی و سبک اجرا و ارائه آن به سبک ارکستر گل هایی است. صدای سرحال قربانی و تنظیم زیبای فخرالدینی این تصنیف را شنیدنی کرده است. در ابتدای شعر این تصنیف آمده است: بگذار سر به سينه من تا كه بشنوي                       آهنگ اشتياق دلي دردمند را

آتش دل

 تصنیف قدیمی و دلنشین آتش دل در مایه ابوعطا ست، تصنیفی با صدای ماندگار تاج اصفهانی از اساتید به نام آواز ایرانی و خصوصا مکتب آوازی اصفهان. این تصنیف بارها بازخوانی شده است اما نخستین اجرای آن با صدای تاج دلنشینی خاص خودش را دارد. این تصنیف را عبدالحسین برازنده روی شعری از سالک ساخته است. هنوز هم اگر در کوچه باغ های اصفهان یا زیر پل خواجو چند دقیقه ای قدم بزنید، نوای این تصنیف را خواهید شنید.

در دل آتشِ غمِ رُخَت تا که خانه کرد            دیده، سیل خون به دامنم بس روانه کرد

   کاروان

غلامحسین بنان، خواننده این تصنیف است. خواننده بزرگی که صدایش در دهه های سی و چهل خورشیدی در موسیقی ایران طنینی بسیار بلند داشت. هر چند بنان با ترانه الهه ناز به مردم معرفی شده است اما اصل سرود ای ایران و بسیاری از کارهای فاخر جریان موسیقی گلهایی مدیون صدای اوست. کاروان بنان را مرتضی محجوبی در مایه دشتی ساخته است و شعر آن را نیز رهی معیری سروده است. خود بنان در مصاحبه ای گفته است که این تصنیف را برای دوران بعد از مرگم خوانده ام و آن را یکی از بهترین آثار خودش می داند.

همه شب نالم چون نی، که غمی دارم                              دل و جان بردی، اما نشدی یارم