متفین  روی موجی از نفت

انتظار جايز نبود! بايد ايران سريعا به راهي که برايش ترسيم شده بود، بازمي گشت. چرچيل طي تلگرافي به استالين نوشت: «ما در وهله اول علاقه منديم که سدي در مقابل پيشروي آلمان ها در شرق ايران ايجاد کنيم. در وهله دوم راهي را براي رساندن مهمات به درياي خزر تامين نماييم.» چرچيل و استالين بهترين راهکار را اشغال نظامي ايران مي دانستند، زيرا سرنگوني شاه ايران امري بود که به زمان نياز داشت و براي آنها هر ساعت و هر دقيقه حکم مرگ و زندگي را داشت. در عين حال آنها به دو نکته نيز توجه ويژه داشتند؛ نخست حضور تعداد زيادي از اتباع کشور آلمان در خاک ايران که برخي از نظر انگلستان و روسيه به جاسوسي براي آلمان ها و خرابکاري در مناطق تحت نفوذ ايشان در ايران مي پرداختند و دوم منافعي که هر کدام از آن کشورها در ايران داشتند. منافع نفت خيز ايران در اين ميان موقعيتي ويژه داشت! به همين دليل چرچيل در تلگراف ديگري نيز به استالين نوشت: «در ايران بايد محتاط باشيم تا در بمباران تهران مرتکب بيرحمي نشويم. حال سوال اين است که آيا قواي ما به اندازه کافي نيرومند هست که مناطق نفت خيز ايران را در صورت مقاومت سربازان ايراني اشغال نمايد؟ ما هر دو البته براي بيرون کردن آلماني ها از ايران توافق حاصل کرده ايم.» بدين ترتيب دو قدرت مصمم شدند تا با حضور فيزيکي در ايران از پشت جبهه جدال با آلمان نازي بيش از پيش مطمئن شوند.

اعلاميه شماره يک ارتش

ارتش ايران در آخرين فرصت ها، ستادي متشکل از فرماندهان ارشد ارتش براي جنگ تشکيل داد، ستادي که تنها يک اطلاعيه صادر کرد و پس از آن فرو ريخت. ستاد جنگ تنها اطلاعيه خود را در شش بند صادر نمود. در بند يک اعلاميه آمد: «ساعت چهار روز سوم شهريورماه ارتش شوروي از شمال و ارتش انگليس در باختر و جنوب باختري مرزهاي کشور را مورد تجاوز و تعرض قرار داده اند.»

در بند دوم اعلاميه نيز آمده بود: «شهرهاي تبريز، اردبيل، رضائيه، اهواز و بندر پهلوي مورد بمباران هوايي واقع و تلفات وارد شده نسبت به مردم غيرنظامي زياد و نسبت به نظاميان کم بوده است.»

حمله ناجوانمردانه در ساحل آبادان

انگلستان تقريبا از آغاز جنگ عالم گير از دولت ايران خواسته بود دفاع از شهر آبادان را عهده دار شود. پس از بمباران بحرين توسط هواپيماهاي ايتاليايي، انگلستان مجددا اين درخواست را مطرح کرد که رضاشاه با آن مخالفت کرد و مدعي شد ايران توانايي دفاع از مرزهاي خود را دارد! البته انگلستان به اين ادعا وقعي ننهاد و چند دستگاه آتشبار ضدهوايي اطراف آبادان مستقر نمود. ايران يک هنگ از تيپ لشکر خوزستان را به فرماندهي سرهنگ معصومي در آبادان مستقر کرد. ناو جنگي ايراني موسوم به پلنگ نيز در سواحل آبادان لنگر انداخته بود تا از مرزهاي آبي ايران دفاع کند.روز دوم شهريور ماه مقارن با ساعت هيجده يکي از رزم ناو هاي انگليس حاضر در خليج فارس با کسب اجازه از مرزداران ايران به بهانه گرفتن نفت، آب، تهيه آذوقه و استراحت افسران و افراد خود وارد ساحل آبادان شد و در مقابل ناو پلنگ در يکي از اسکله هاي شرکت نفت پهلو گرفت. ناخدا سوم ميلانيان، فرمانده ناو پلنگ طبق عرف فرمانده رزم ناو انگليسي را ديدار کرد و به ايشان خيرمقدم گفت. امکانات رفاهي و آذوقه در اختيار رزم ناو انگليسي قرار داده شد تا اين ناو صبح فردا به حوزه ماموريت خود در آب هاي آزاد خليج فارس برگردد. ساعاتي از بامداد روز بعد نگذشته بود که ناخدا سوم ميلانيان با صداي انفجاري مهيب از بستر خود در عرشه ناو پلنگ و خمپاره بلند شد. در عرشه ناوپلنگ توپ و خمپاره مي ريخت و سربازان هندي نيز مسلسل به دست از عرشه رزم ناو انگليسي ميزبانان خود را به آتش بسته بودند!ناوبان يکم کهنمويي، فرمانده توپخانه ناو پلنگ انتظار چنين حمله ناجوانمردانه اي از مهماناني را که چند ساعت پيش از آنان استقبال کرده بودند، نداشت. او در اثر حمله خمپاره اندازان هندي يک دست خود را از دست داد و در حالي که با يک دست قصد آتش کردن توپ را داشت به شهادت رسيد. همرزم ديگر او ناويان رياضي که مسؤول کشيک قسمت عقب ناو پلنگ بود نيز ناجوانمردانه هدف خمپاره قرار گرفت و از بدن او چيزي باقي نماند. فرمانده ناو پلنگ، ناخدا سوم ميلانيان در جريان اين حمله ناجوانمردانه مجروح شد. حجم آتش ناو انگليسي بر ناو پلنگ به حدي بود که ساکنان آبادان با تصور زلزله اي مهيب از خواب پريدند و متوجه شدند که اسکله شرکت نفت غرق دود و آتش است. همان اسکله اي که کارگزاران شرکت نفتي وقتي سوار بر دوچرخه از آن مي گذشتند براي سربازان و افسران ناو پلنگ دست تکان مي دادند و خسته نباشيد دلاور مي گفتند. با اطمينان ناو انگليسي از انهدام ناو پلنگ، آتش بار آنان اندک اندک کم شد. ناخدا سوم ميلانيان را به همراه ساير مجروحان به اسکله منتقل کردند تا براي مداوا به بيمارستان شرکت نفت ببرند، اما او گفت حاضر است بميرد، اما به بيمارستان شرکت نفت نرود!سرانجام در حالي که فرماندهان انگليسي و سربازان هندي سرگرم به اهتزار درآوردن پرچم بريتانيا در اسکله آبادان بودند، ميلانيان براي هميشه چشم از ديدن ايران فرو بست.

جدال در مرکز مناطق نفت خيز

صبح روز سوم شهريور 1320 انگليسي ها در حياط منزل مسترلين، رئيس مناطق نفت خيز در مسجدسليمان جمع شده بودند تا اخبار را دنبال کنند.پيامي از هفتکل به صورت رمز و با اصطلاحات حفاري رسيد که خبر مي داد شش نفربر ارتشي از طريق بمبئي وارد خاک ايران شده اند. يکصد سرباز هندي بدون خونريزي در مسجدسليمان بر اوضاع مسلط شدند. فرمانده ژاندارمري مسجدسليمان سعي کرد فرمانده انگليسي نيروهاي هندي را هدف قرار دهد که تيرش به خطا رفت و خودش هدف قرار گرفت و مجروح شد. در هفتکل نيز اخباري مبني بر کشته شدن يک درجه دار ژاندارمري در درگيري با نيروهاي انگليسي منتشر شد. علاوه بر آن در کرمانشاه هم نيروهاي انگليسي کنترل خطوط لوله و تاسيسات نفتي را در دست گرفتند. در چهارم شهريور با ورود 300 سرباز ارتش ايران به مسجدسليمان درگيري در مرکز ميادين نفت خيز ابعاد تازه اي پيدا کرد. نيروهاي ايراني در قسمت هاي مختلف شهر سنگربندي کرده و مقر اصلي خود را روبه روي ترابري شرکت نفت در مسجدسليمان مستقر کردند. موقعيت براي انگليسي ها سخت شده بود.فرمانده نيروي ايراني درخواست مذاکره رئيس مناطق نفت خيز آقاي لين را رد کرد تا انگليسي ها حساب کار خود را بکنند. روزهاي بعد انگليسي ها مستقر در مسجدسليمان از سوي نيروهاي ايراني به حياط منطل رئيس مناطق منتقل شدند تا در خصوص آنان تصميم گيري شود.روز بعد يکي از اين افراد روي ديوار منزل مذکور اين نوشته را حکاکي کرد: «96 نفر از کارمندان به اتفاق همسران آنان در تاريخ 26 اوت 1941 در اين خانه زنداني بودند و از سوي نيروهاي نظامي به يک مقصد نامعلوم در ساعت 8 و 30 دقيقه صبح روز 28 اوت انتقال يافتند.» مقصدي که براي انگليسي ها نامعلوم بود. انديمشک در شمال استان خوزستان بود. نيروهاي ايراني هرچند ناجوانمردي ناو انگليسي در ساحل آبادان را شنيده بودند، اما مي دانستند که با اسراي جنگي بايد رفتاري انساني داشته باشند. کارمندي هم که اين متن را حکاکي کرده بود، مي دانست در ايران خطر چنداني آنان را تهديد نخواهد کرد.قبل از آنکه اتباع انگليسي در مهمانسراي شرکت نفت در انديمشک مستقر شوند، خبر تسليم ارتش ايران اعلام شد و انگليسي ها سوار بر اتوبوس شرکت نفت در حالي که به فرمانده نيروهاي ايراني پوزخند مي زدند، انديمشک را به مقصد مسجدسليمان ترک مي کردند.به دنبال آن خانقين و کرمانشاه هم پس از چند روز که نيروهاي ايراني کنترل اوضاع را در دست گرفته بودند، سربازان هندي دوباره در پست هاي ديده باني مستقر شدند و پرچم شرکت نفت انگليسي و ايران A.I.O.C مجددا به اهتراز درآمد.استقرار نيروهاي انگليسي در مناطق نفت خيز هرچند چيز تازه اي نبود، اما اين بار غرور سرکوب شده ايرانياني را به همراه داشت که سربازان هندي را بر مال، جان و ناموس خويش مسلط مي ديدند. جنايات سربازان تجاوزگر در مناطق نفت خيز تلخ ترين خاطره حافظه تاريخي اين بخش کشور است که به جرم داشتن نفت و نداشتن حکومتي مردمي و قدرتمند محکوم به تحمل حضور بيگانه بود و مدتي بعد چرچيل پيروزمندانه گفت: «متفقين روي موجي از نفت به پيروزي رسيدند.» نفتي که بدون شک بخش عمده آن از مناطق نفت خيز ايران تامين شده بود.

 منبع: خوزستان تمدن و نفت، فرشيد خداداديان

 

ملی شدن نفت و تاثیر آن بر خوزستان

اگر به تاريخ ايران زمين بپردازيم و سير حوادث تاريخي و تحولات اجتماعي را مدنظر داشته باشيم، شايد کمتر روزي را بيابيم که سالروز اتفاق يا حادثه کوچک يا بزرگي در اين سرزمين نباشد، اما برخي از اين روزها به نقطه عطفي در گذشته پرافتخار و پرفراز و نشيب ما تبديل شده اند که 29 اسفند يکي از اين روزهاست.سالروز يک حادثه مهم و تاثيرگذار در تاريخ ايران زمين، سالروز پيروزي اراده ملي ايرانيان در کسب حقوق ملي خود و خجسته سالروز پيروزي نهضت ملي که در اولين اقدام اساسي خود پس از تشکيل جبهه ملي، نفت اين سرمايه عظيم ايران را ا زدست چپاولگران استعمارگر خارج کرد.29 اسفند هر سال يادآور آخرين روز سال 1329 هجري شمسي است که در آن روز و در آخرين ساعات پاياني سال مجلس سنا قانون ملي شدن نفت را به تصويب رساند و از اين منظر مي توان آن را پيروزي اراده ملي در دقيقه 90 ناميد.پيروزي که عطر آن به همراه عطر نوروز در سراسر اين سرزمين منتشر شد و گرانقدرترين هديه و عيدي بود که ايرانيان در آن زمان از منتخبان خود گرفتند. خوزستان به عنوان خاستگاه نفت ايران بيش از هر جاي ديگر لطف اين حماسه را احساس کرد. مردم خوزستان بيش از ساير هموطنان خود از کوتاه شدن دست بيگانگان از سرمايه ملي اين سرزمين خرسند بودند، چراکه استعمار، چپاول و استبدادي را که ديگر ايرانيان نشنيده يا خوانده بودند، مردم خوزستان با چشم ديده و با گوشت، پوست و روح خود احساس کرده بودند. اين اتفاق بزرگ و اين پيروزي مسرت بخش که ايرانيان با آن به استقبال بهار 1330 رفتند، چگونه روي داد؟

کمي عقب تر برويم

در دوراني که مي دانيم استبداد حرف اول و آخر را مي زد، چگونه فرزندان مبارز اين سرزمين مجال فرياد يافتند و يک اقليت پارلماني توانست کاري به اين عظمت را به انجام برساند؟

بدين منظور بايد کمي به عقب تر برگرديم و به ريشه يابي اين رويداد بپردازيم، زيرا مي دانيم با وجود اينکه اوج پيروزي جبهه ملي خود را به شکلي ملي کردن صنعت نفت به نمايش گذارد، اما واقعيت اين بود که تشکيل جبهه ملي دلايل ديگري داشت. براي ريشه يابي اين رويداد و بررسي پيش زمينه هاي فکري آن بايد به حوادث مهر ماه 1328 خورشيدي اشاره اي کوتاه داشته باشيم، زماني که انتخابات مجلس به يکي از صحنه هاي چالش بين حکومت و مردم تبديل شده بود.به رغم استقرار نظام مشروطه در ايران تاريخ ثابت کرد که اين نظام نوين از ابتدا به بيراهه رفت و کار به جايي رسيد که در ادوار بعدي تشکيل مجلس شوراي ملي اعضاي مجلس قبل از انتخابات مشخص بودند و اوج اين سياهکاري را مي توانيم در تحميل مجلس سيزدهم به مردم مشاهده کنيم.اين شرايط کمابيش تا دوره پانزدهم نيز ادامه داشت و در همين زمان بود که اعتراضات علني روشنفکران و سياسيون در اين رابطه آغاز و در 22 مهر ماه اين اعتراضات به پشت پنجره هاي کاخ سلطنتي رسيد. در اين زمان شاه براي سفر به آمريکا آماده مي شد. وزير کشور وقت نيز مي خواست همچون گذشته مجلس در شرف تاسيس را از افراد مورد نظر دربار پر کند.در اين شرايط جماعتي از سياسيون، تجار و دانشجويان با هدايت دکتر محمد مصدق، مرد نام آشناي عرصه مبارزات سياسي آن ايام وارد کاخ سلطنتي شدند تا به نبود انتخابات آزاد اعتراض کنند. زماني که معترضان به دربار رسيدند کميته اي را متشکل از 12 نفر انتخاب کردند تا با هژير، وزير وقت دربار گفت وگو کنند و همين گروه بودند که چند روز بعد از گفت وگو با هژير و گرفتن قول مساعد از وي بابت توجه بيشتر به سلامت انتخابات مجلس از اول آبان ماه همان سال جبهه ملي ايران را تشکيل دادند. اعتراضات و تجميع در محوطه کاخ سلطنتي چنان موثر بود که هژير وعده داد به بي نظمي هاي انتخاباتي پايان دهد و معترضان نيز پس از اخذ اين قول به خانه هاي خود بازگشتند، اما مبارزات جبهه ملي در حقيقت از همين زمان آغاز شده بود.يرواند آبراهياميان، پژوهشگر تاريخ معاصر ايران در معرفي گروه تشکيل دهنده هسته اصلي اين جبهه ايشان را به سه دسته تقسيم مي کند و مي نويسد: دسته اول عبارت بودند از سياستمداران ضددربار مانند امير علائي، محمود نريمان و يوسف مشاور اعظم. دسته دوم را سياستمداران مرتبط با بازار تشکيل مي دادند که شامل سيدابوالحسن حائري زاده متحد نزديک آيت الله کاشاني، مظفر بقايي و حسين مکي مي شدند. دسته سوم را نيز تندروهاي جوان و تحصيلکرده تشکيل مي دادند مثل دکتر کريم سنجابي، زيرک زاده، دکتر علي شايگان، حسين فاطمي و احمد رضوي.البته چنانچه بخواهيم بنيانگذاران جبهه ملي را به طور کامل معرفي کنيم بايد به اسامي ديگري همچون رضا کاويان، آيت الله غروي، ابوالحسن عميدي نوري، احمد ملکي، رضا نائيني، عبدالقدير آزاده، عباس خليلي و ارسلان خلعتبري نيز اشاره کنيم که البته تعدادي از آنها بعدها جبهه ملي را ترک کردند.در تمام اين ايام دکتر مصدق نقش محوري را در اين جبهه به عهده داشت. همان گونه که گفتيم، نمايندگان 12 نفره متحصنان در کاخ قول مساعد از هژير اخذ و پس از آن در خانه دکتر مصدق تجمع کردند و ضمن بحث هاي طولاني تصميم گرفتند ائتلاف گسترده تري را تشکيل دهند که به پيشنهاد حسين فاطمي اين ائتلاف جبهه ملي نام گرفت. جبهه در نخستين بيانيه خود سه خواسته مشخص را مطرح کرد: برگزاري انتخابات آزاد، لغو حکومت نظامي و آزادي مطبوعات.

انتخابات مجلس و نفت

احمد ملکي يکي از شرکت کنندگان در جلسه صادرکننده آن بيانيه بعدها تاکيد کرد که مساله نفت در آن جلسه مطرح نشد، زيرا در آن هنگام اذهان متوجه انتخابات مجلس بود و نه مساله نفت. با شروع ايام ثبت نام و تبليغات براي مجلس شانزدهم نيز متحد و در قالب جبهه ملي وارد صحنه شدند و به رغم مشکلات فراوان پيش رو سرانجام هشت نماينده از اين ائتلاف توانستند به مجلس شانزدهم راه يابند؛ مصدق، حائري زاده، مکي، نريمان، شايگان، آزاده، بقايي و صالح اقليت مجلس شانزدهم را تشکيل مي دادند. در ابتدا به نظر مي رسيد در مجلسي که بيش از 130 نماينده دارد، اقليت هشت نفره اهميت چنداني نداشته باشد، اما در ماه هاي بعد ثابت شد که اين هشت نفر با پشتيباني مردم و طيف مذهبي توانستند نه تنها مجلس، بلکه شاه و کل کشور را تحت تاثير قرار دهند.بدين ترتيب شايد اين گفته ريچارد کاتم، نويسنده کتاب ناسيونالسيم در ايران درست بنمايد که آورده بود: شاه ايران شايد اجازه برگزاري انتخابات آزاد در تهران را بزرگ ترين اشتباه در زندگي خود بداند. مجلس شانزدهم سرانجام در بهمن سال 1328 تشکيل شد. از نظر ترکيب اجتماعي اين مجلس نيز تفاوتي با مجلس هاي قبلي نداشت، زيرا بيشتر اعضاي تشکيل دهنده آن از طبقات بالاتر بودند. 85 درصد از کل نمايندگان را زمين داران، تجار ثروتمند يا کارمندان عالي رتبه دولت تشکيل مي دادند و از نظر سياسي نيز اين مجلس به چهار گروه قابل تقسيم بود.نمايندگان اندک شمار واقعا مردمي، يک فراکسيون طرفدار انگليس متشکل از اعيان محافظه کار، يک گروه مستقل و يک اکثريت سلطنت طلب نزديک به دربار.نخستين زمزمه هاي ملي شدن نفت در حقيقت از خرداد ماه 1329 آغاز شد، زماني که دولت در پي سال ها بحث و گفت وگو با شرکت نفت انگليس پيشنهادي مبني بر تجديدنظر در قرارداد 1933 را پذيرفت و اقليت وطن پرست توجه خود را از مسايل داخلي به امور خارجي معطوف کردند و اين پيشنهاد را با فروش کشور برابر دانستند.ايشان شرکت نفت را به دادن سهم ناکافي، خودداري از پرداخت ماليات هاي درآمد و خودداري از آموزش کارکنان ايراني، اعمال زور در کسب امتياز و مداخله در سياست ملي و نقض حاکميت ملي ايران متهم کردند.منصور، نخست وزير وقت که از پشتيباني طيف مذهبي از ملي کردن نفت هراسان شده بود و ترور هژير وزير دربار را از سوي فداييان اسلام در خاطر داشت، از مقام خود استعفا کرد و شاه که نگران حل مساله نفت بود، رزم آرا رئيس ستاد ارتش را به نخست وزيري انتخاب کرد، هرچند شاه با رزم آرا رابطه اي خوبي نداشت، اما انتخاب اين اعلام غيرمنتظره در شرايطي که کارکنان نفت در خوزستان در آستانه سال جديد منتظر عيدي و پاداش بودند، خود به خود منشا بحراني عظيم شد.اعتصابات از بندر ماهشهر آغاز شد و خيلي زود به سراسر مناطق نفت خيز در خوزستان رسيد. در عرض سه روز موج اعتصاب از بندر ماهشهر (آن هنگام محشور) به مسجدسليمان، آغاجاري و نفت سفيد کشيده شد و در اواسط فروردين 1330 بخش قابل توجهي از 45 هزار نفر کارکنان شرکت در مناطق نفت خيز در اعتصاب بودند.بحران هاي اوايل ملي شدن نفت خيلي زود برطرف شد و پس از تشکيل کابينه دکتر مصدق هيات مديره جديد مسؤوليت شرکت ملي نفت ايران را عهده دار شد و ضمن حضور در مناطق نفت خيز با مشکلات خوزستان آشنا شد و برنامه ريزي هاي اساسي براي عمران، توسعه و پيشرفت اجتماعي شهرهاي استان صورت پذيرفت. بازارچه هاي غيربهداشتي که عموما با کپرهاي کنار هم چيده شده، تشکيل شده بودند به بازارچه هاي اصولي، ساختمان هاي سنگي و خيابان بندهاي مسقف تبديل و در جاي جاي خوزستان بازارچه ها، خيابان ها و مياديني به نام مبارزان ملي ايجاد شد؛ بازار مصدق، خيابان کاشاني، ميدان فاطمي و...

تلافي  مصائب خوزستان

بيمارستان ها در مکان هاي مناسب جهت کارگران زحمتکش ساخته شد و حقوق و مزاياي ايشان با وجود مشکلات اقتصادي دولت بهبود يافت. در دوران حاکميت کابينه ملي دکتر مصدق اقدامات اساسي مهمي در مناطق نفت خيز خوزستان به انجام رسيد تا ذره اي از تمام مصائبي که بر مردم خوزستان گذشته بود، تلافي شود. به اين ترتيب آن ايام در خاطره تاريخي خوزستان بسيار باشکوه باقي ماند.اين فرد از جهات مختلف زيرکانه مي نمود. رزم آرا مهره اي متمايل به آمريکا بود و در اين مقطع انگليس را نيز مدنظر داشت. نحوه برخورد رزم آرا با پيشنهاد ملي شدن نفت به گونه اي بود که حتي در مساله اي که بايستي منافع ملي مدنظر باشد نيز شرايط به نفع استعمارگران تغيير داده مي شد.نمايندگان طرح ملي کردن نفت اعلام کردند که رزم آرا در نظر دارد نوعي ديکتاتوري نظامي به وجود آورد تا از اين راه پيشنهادهايش را به زور به ملت بقبولاند. رزم آرا به جاي پرداختن به مساله نفت اصلاحات داخلي را پيش کشيد.اصلاحات اراضي و اموري از اين قبيل، ترفندي جديد براي انحراف افکار عمومي از مساله نفت بود، اما گلوله هاي آتشين خليل طهماسبي اين آخرين مانع بر سر قانون ملي شدن نفت را نيز از سر راه برداشت. با وجود اختلافاتي که بين طيف مذهبي و بدنه اصلي جبهه ملي در دوران حکمراني ايشان پيش آمد، اما بايد به اين نکته ادعان داشته باشيم که حمايت طيف مذهبي و خصوصا اقدام هاي مسلحانه فداييان اسلام در تصويب قانون ملي شدن نفت، تاثير بسيار مهمي داشت.

منبع: خوزستان تمدن و نفت، فرشيد خداداديان