روايتي از بحران در ملي شدن صنعت نفت

در میانه عزت و خیانت

مجموعه طرح ها و برنامه هاي سياسي که از آغاز اوج گيري نهضت ملي توسط دو قدرت مسلط وقت – آمريکا و انگليس– در فضاي سياسي کشور شکل گرفت و به صورت پنهان و آشکار با کمک ايادي داخلي به مورد اجرا گذارده شد، تنها يک هدف را تعقيب مي کرد و آن عبارت بود از: سرکوبي نهضت ملي و جلوگيري از ملي شدن نفت. از اعزام هيات هاي نمايندگي به ايران براي انجام يا از سرگيري مذاکرات تا شکل گيري دو طرح پيشنهادي مشترک انگليس و آمريکا، از نرمش هاي سياسي تا قهر و غضب هاي مقطعي که در فضاي حاکم بر مذاکرات ديده مي شد و... همه و همه در تعقيب همين هدف دور مي زد. برنامه هايي که هر يک به تنهايي مي توانست طراحان و نقشه پردازان را به اهداف خود نايل گرداند و در جهت از پاي درآوردن دولتي مقتدر کارسازي کند، اما آنچه اين برنامه ها را در مرحله اجرا با مشکل مواجه ساخت، اراده استواري بود که از پشتيباني مردم مايه مي گرفت. از اين رو تسخير اين اراده جمعي و دژ مستحکم مردمي، گردبادي عظيم تر و موجي گرانبارتر لازم داشت و آن اجراي طرح دوم کودتا بود که هر يک به فاصله دو روز در صحنه سياسي کشور شکل گرفت و همچون سمي در بوستان، اميدها را، آن هم در آستانه بهار، در مغاک خزان فرو برد.

 

در هنگامه کودتاي دوم، اين تنها نفت نبود که بار ديگر خود را در چنگال بيگانه مي يافت، بلکه اميد يک ملت بود که در شب تاريک از بيم موج فرو خفت و از خانه هميشگي خود؛ قلب ها، رخت بربست. بايد گفت آنان که در طلوع روز 29 اسفند 1329 با همتي والا و از دريچه باز اميد، طرحي نو درانداختند و  نفت، اين دفينه ملي را از چنگال اجنبي رهايي بخشيدند و آينده اي درخشان را براي خود تصور کردند، حتي توان تصور غروب چنين اميدي را نداشتند، اما چه شد که اين غروب هنوز از عالم ذهن عبور نکرده، صورت وقوع به خود گرفت و اين واقعه، خاک بکر اميد را سراپا خشکاند، پرسشي است که پاسخي و مجالي مستقل مي طلبد.

 

کودتاي نافرجام 25 مرداد

در ساعت يک بعد از نيمه شب 25 مرداد، سرتيپ نصيري، رييس گارد سلطنتي با کاميون نظامي و دو جيپ ارتش و يک زره پوش به منزل شخصي دکتر مصدق رفت و با اظهار اين مطلب که حامل فرمان شاه است، قصد اشغال خانه را داشت، اما مصدق که از نقشه کودتا مطلع شده بود، بلافاصله از طريق محافظان خود رييس گارد سلطنتي را بازداشت کرد. متعاقب اين جريان، تعدادي از مقامات از جمله معاون ستاد ارتش و دو تن از وزراي دولت از سوي نظاميان گارد سلطنتي دستگير، اما با تلاش دولت آزاد شدند. دولت صبح روز واقعه ضمن انعکاس اين خبر، از آن به عنوان کودتادي نافرجام ياد و تعداد ديگري را به اتهام شرکت در آن ماجرا بازداشت کرد. بر کسي پوشيده نماند که اين کودتا از سوي دولت هاي آمريکا و انگليس شکل گرفته و به تاييد شاه نيز رسيده بود. پس از کودتاي نافرجام 25 مرداد و اعلام خبر آن از سوي دولت، شاه با هواپيماي اختصاصي خود به بغداد گريخت تا از ترکش حوادث بعدي در امان بماند. اين کودتا اگرچه ناکام ماند و به اهداف از پيش تعيين شده خود نايل نيامد، اما وقوع کودتاي بزرگ تري را زمينه سازي کرد که در 28 مرداد 1332 با مداخله مستقيم و علني دولت هاي آمريکا و انگليس به وقوع پيوست و به سرنگوني دولت مصدق انجاميد.

غلامرضا نجاتي در کتاب جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران، در خصوص ملاقات پنهاني محمدرضا شاه با کرميت روزولت، قبل از اجراي کودتا، مي نويسد: «محمدرضا شاه در نيمه شب اول آگوست 1953 (10 مرداد 1332) يعني قبل از رفراندوم، دزدانه درون اتومبيل در محوطه کاخ سعدآباد با کرميت روزولت، سرکرده جاسوسان آمريکايي ملاقات مي کند تا ترتيب اجراي کودتاي انگليسي آمريکايي را براي از ميان برداشن نخست وزيري که براي استيفاي حقوق ملت ايران با همان استعمارگران انگليسي و آمريکايي در حال مبارزه بود، فراهم سازد. در اين ملاقات، کارگردان کودتا علامت و پيام رمزي را که معرف اعتبارنامه اش از سوي چرچيل و آيزنهاور بود، به شاه ايران اعلام مي کند و مقام سلطنت که براي حفظ قانون اساسي به کلام الله مجيد سوگند ياد کرده بود، دستورات فرستاده دشمن را موبه مو اجرا مي کند.» کرميت روزولت، کارگردان کودتا در کتاب خود با عنوان «ضدکودتا»، برنامه ريزي کودتا را قبل از تاريخ اجراي طرح همه پرسي ياد کرده و مي نويسد: «خوشبختانه قبل از شروع انتخابات مقدمات کار فراهم شده بود... بيل هرمن و من با نمايندگان اصلي شرکت نفت انگليس و ايران تماس برقرار کرده بوديم.»

اجراي کودتا عليه دولت ملي، تنها برنامه اي نبود که از سوي دولت آمريکا تدارک ديده مي شد، بلکه تعيين جانشين وي يعني سرلشکر زاهدي، موضوع ديگري بود که در چارچوب اين برنامه قرار مي گرفت. شاه در 22 مرداد در اجراي طرح از پيش تدارک ديده شده کودتا به موجب فرماني، سرلشکر زاهدي را به نخست وزيري منصوب کرد، ولي اين انتصاب تا چند روز بعد صورت آشکار به خود نگرفت و در نزد زاهدي محفوظ ماند تا هر وقت که وي صلاح دانسته و موقعيت نيز اقتضا کرد، به اطلاع دکتر مصدق رسانده شود.

 

28 مرداد و پايان ماجرا

هنوز دولت ملي از آسيب ناشي از ترکش هاي کودتاي نافرجام 25 مرداد التيام نيافته بود که کودتايي ديگر، اما بزرگ تر با مداخله مستقيم و علني دو دولت خارجي و با همکاري شاه و مزدورانش شکل گرفت. اولين جرقه هاي آن از ناحيه بازار در قالب اغتشاش از سوي هواداران شاه زده شد و آتش آن رفته رفته در سطحي وسيع، دامن گسترد.

هواداران شاه مطابق برنامه با سر دادن شعار «زنده باد شاه» و «مرده باد مصدق» به دفاتر روزنامه هاي مخالف شاه از جمله «باختر امروز»، «توفيق»، «حاجي بابا»، «به سوي آينده» و... حمله برده و با اشغال مراکز ارتباط جمعي همچون اداره پست و تلگراف، راه ارتباط سران نهضت ملي را با مردم سراسر کشور بستند و در عوض با استفاده از وسايل ارتباط جمعي به پخش سرودها و بيانه هاي خود در مخالفت با دولت ملي و هواداري از شاه پرداختند و با اين کار قصد تحريک مردم را در سراسر کشور داشتند.

همچنين گروهي از اوباش در هواداري از شاه دست به کار شده و در حوالي سبزه ميدان و ميدان ارگ استقرار يافتند. اينان به دسته هاي کوچک تر تقسيم شدند و حمله گسترده اي را به وزارتخانه ها، بانک ها و مراکز دولتي تدارک ديدند.

دکتر غلامحسين صديقي، وزير کشور دکتر مصدق که در روز واقعه در دفتر کار خود حضور داشت، خلاصه اي از ماجراي کودتا را چنين روايت کرده است: «خبر رسيد که در چند جاي شهر، دسته هاي 200 و 300 نفري با همکاري افسران و سربازان که با کاميون ها و وسايل ارتشي به نفع شاه و به مخالفت با رئيس دولت شعار مي دهند و نيز خبر رسيد که جمعي به تلگراف خانه هجوم برده، مي خواهند تلگراف خانه را اشغال کنند و دسته اي ديگر، در حدود 300 نفر از خيابان باب همايون به مقابل وزارت دادگستري آمده اند. جمعي در سه يا چهار کاميون نشسته، شعار مي دادند و به آهستگي حرکت مي کردند و عده اي مردم سروپا برهنه به دنبال و پيرامون آنها مي دويدند و فرياد مي کردند و به نفع شاه شعار مي دادند و يک کاميون پاسبان هم با آنها بود که سرپيچ خيابان جلوي وزارت کشور به طرف مشرق پيچيده، برابر در استانداري تهران توقف کردند و تظاهرکنندگان به طرف مغرب متوجه شدند و به راه خود به صورت پراکنده ادامه دادند.»

همچنين در عصر همان روز کودتاچيان با چند تانک و ادوات نظامي به خانه نخست وزير هجوم آورده و پس از شکستن سد محافظان، خانه را تسخير کردند. در اين حمله کليه اثاثيه به غارت رفت و قسمت اعظم خانه دچار حريق و به ويرانه اي تبديل شد. مصدق نيز قبل از اشغال کامل خانه به اصرار اطرافيان از مهلکه گريخت و شبانه به خانه هاي مجاور پناه برد.  دکتر مصدق و همراهان او در فرداي روز واقعه از سوي ماموران انتظامي که براي بازديد خانه هاي مجاور آمده بودند، دستگير شده و به وسيله چند کاميون سرباز مسلح به باشگاه افسران انتقال داده شدند.

روزنامه «اطلاعات» ماجراي اشغال خانه دکتر مصدق را به اختصار چنين گزارش مي کند: «ساعت 5 بعدازظهر دستور داده شد چند تانک و عده اي سرباز به طرف منزل دکتر مصدق حرکت کنند، وقتي تانک ها به نزديک منزل رسيدند، با يک شليک شديد توپ و مسلسل به مقاومت مدافعان منزل دکتر مصدق خاتمه دادند. يک تانک سنگين با ضربت، در آهني خانه مصدق را ويران کرد و مردم به منزل او ريختند و کليه اثاثيه آن خانه و نيز منزل پسرهاي دکتر مصدق را غارت کردند و آتش زدند. به طوري که نه تنها کوچک ترين چيزي در آن خانه ها نماند، بلکه خانه مصدق و خانه دکتر غلامحسين مصدق به صورت ويرانه اي درآمد و قسمتي از آن هم سوخت.»

اسرار پنهان کودتا

با وقوع کودتاي 28 مرداد و سرنگوني دولت ملي، مبارزات ملت ايران که به منظور استيفاي حقوق از دست رفته خود و نيز رهايي منابع نفتي از چنگال قدرت هاي خارجي شکل گرفت، نافرجام ماند.

اين کودتا امري نبود که بدون برنامه و نقشه قبلي بر مردم ايران تحميل شود و به يکباره سرنوشت کشور را دگرگون سازد. چنانکه گفته شد، طرح کودتا از مدت ها قبل از سوي دولت هاي انگلستان و آمريکا طراحي شده بود. دو کشوري که نهضت ملي را از همان آغاز، سد راه مطامع خود به شمار مي آوردند. نقش مستقيم دو دولت خارجي در وقوع کودتا اگرچه از ديد ايرانيان پنهان نبود، اما از سوي طراحان تا مدت ها مخفي نگاه داشته شد و تمامي اسناد و گزارش هاي مرتبط با اين واقعه به اقتضاي سياست هاي پنهان کارانه، صورت آشکار به خود گرفت، اما گذشت زمان پرده از واقعيت پنهان برداشت و اسراري را که طي ساليان سال از انظار مخفي مانده بود، معلوم ساخت. اين امر در مقاطع زماني مختلف صورت گرفت. مقطع نخست 10 سال پس از کودتاي 28 مرداد بود که در آن ژنرال آيزنهاور، رييس جمهوري آمريکا در خصوص مداخله اين دولت در وقوع کودتا به طور ضمني چنين زبان به اعتراف گشود: «ما براي اعاده اوضاع معطل نشديم. من همه روزه با مسؤولان وزارت خارجه و «سيا» حوادث ايران را بررسي مي کردم و گزارشات ماموران و نمايندگان را که با هواداران شاه فعالانه کار مي کردند، زير نظر داشتم. ناگهان «درام وار» طرفداران شاه عليه هواخواهان مصدق و کمونيست ها قيام کردند! ارتش ايران نيز عليه افسراني که مصدق به کار گمارده بود، وارد عمل شدند و آنها را تارومار کردند.»

پس از انقلاب اسلامي در سال 1357 و خروج شاه از ايران «کرميت روزولت»، فرمانده عمليات کودتا در تهران، طي مصاحبه اي اختصاصي با خبرنگار روزنامه آمريکايي «لوس آنجلس تايمز» براي نخستين بار به فرماندهي خود در عمليات کودتاي 28 مرداد اعتراف مي کند. او در اين مصاحبه مي گويد: «پس از مشورتي که سه سال پيش با شاه به عمل آوردم، تصميم گرفتم به سکوت 25 ساله پايان دهم و نقشي را که در اجراي کودتاي ماه اول 1953 به عهده داشتم، شرح دهم. من شاه را مجاب کردم که اين اقدام براي پايان دادن به مطالب خلاف حقيقتي که سال ها در کتب و مطبوعات درباره کودتا انتشار يافته، ضروري است.» وي همچنين در کتاب خود، تاريخ طرح کودتا را پاييز 1331 مي خواند که از سوي «جان کوچران»، سخنگوي انگليسي ها به وي اطلاع داده مي شود. وي در اين خصوص مي نويسد: «... آنچه را که کوچران در فکر داشت، موضوعي جز سرنگون کردن فوري حکومت دکتر مصدق نبود. من به آنها گفتم که اين طرح بايد به وسيله دولت آمريکا بررسي شود و خاطرنشان ساختم که دقيقا نمي توانم نتيجه اين بررسي را پيش بيني کنم. من به همکار انگليسي ام تاکيد کردم که اميد تصويب اين طرح در دولت ترومن و آچسن که هفته هاي آخر حکومتشان را طي مي کردند، وجود ندارد، ولي محتمل است که جمهوريخواهان نظريه ديگري داشته باشند. آنها توضيحات مرا پذيرفتند و در عين حال پيشنهاد کردند حداقل يک گفت وگوي مقدماتي در همان موقع در لندن داشته باشيم. در اين مذاکرات فقط کوچران و معاون اصلي او «هنري مونتاگ» و يکي از روساي شرکت به نام «گوردون سامرست» که تازه از لندن آمده بود، حضور داشتند. آنها طرح از پيش تهيه شده خود را عنوان کردند. معلوم بود که آنها افراد موثري در سطوح بالا و دوستان کاملا مطمئني در ايران دارند. همچنين به طور صريح اظهار داشتند که آن عمليات را با همکاري شاه انجام خواهند داد.» با ظاهر شدن گزارش محرمانه و سري عمليات پنهان سيا در کودتاي 28 مرداد 1332 روي صفحه اينترنت روزنامه «نيويورک تايمز» در ژوئن سال 2000 (يعني پس از نيم قرن از وقوع کودتا) ابعاد وسيع تري از مداخلات دولت هاي انگليس و آمريکا در سرنوشت داخلي کشور ايران آشکار شد. اين گزارش محرمانه که از سوي دکتر «دونالد ويلبر» و به دستور سيا در ماه هاي پس از وقوع کودتا، فراهم آمده بود، حکايت از آن دارد که دو ماه قبل از کودتا در مرکز فرماندهي سيا، دو گروه تشکيل شد. يک گروه جنبه هاي نظامي عمليات کودتا را برعهده داشت که از سوي «کلنل کاردل» سرپرستي مي شد و گروه دوم نيز به سرپرستي «دونالد ويلبر» به جنبه هاي جنگ رواني و تبليغاتي کودتا مي پرداخت. از جمله مواردي که در اين گزارش مورد اعتراف قرار مي گيرد، طرح مقدماتي کودتاست که در قبرس و لندن تهيه شده است.

گرچه اين گزارش ناگفته هايي را در طرح کودتا باقي گذاشته و تمام حقيقت را برملا نمي سازد، اما مواردي را بازگو مي کند که خود گوياي کارگرداني دولت هاي انگليس و آمريکا در طرح سرنگوني دولت ملي به منظور استيلا بر منافع نفتي ايران است.

 

هزينه کودتا

آمريکايي ها به روال معمول خود براي اجراي موفق طرح کودتا بودجه اي را اختصاص داده و آن را در اختيار عوامل کودتا در ايران قرار مي دهند که البته رقم قطعي آن چندان معلوم نيست. کرميت روزولت در گفت وگو با خبرنگار روزنامه «لوس آنجلس تايمز» از مبلغ يک ميليون دلار خبر مي دهد: «مبلغ يک ميليون دلار براي ترتيب دادن تظاهرات خياباني به منظور سقوط دولت ناسيوناليست مصدق که 300 کشته به جاي گذاشت، در اختيار ما بوده که حدود 75 هزار آن خرج شده است. بقيه پول را در گاوصندوق مطمئني گذاشتيم و پس از پايان عمليات، مبلغ مزبور به شاه تحويل داده شد.»

يکي از نويسندگان انگليسي به نام «لئونارد موسلي» در «کتاب بازي» قدرت مدعي است که ژنرال شوارتسکف براي تامين هزينه هاي کودتا با دو چمدان حاوي ميليون ها دلار پول به تهران آمده و با شاه و سرلشکر زاهدي ملاقات کرده است. «کنت لوو» گزارشگر روزنامه نيويورک تايمز به گونه اي ديگر هزينه کودتا را روايت مي کند. او مي گويد: «پيش از کودتا ارزش يک دلار امريکايي در تهران 128 ريال بود، ولي پس از کودتاي 28 مرداد ناگهان قيمت آن تا 50 ريال تنزل کرد.» او علت اين امر را چنين ارزيابي مي کند: «به نظر من علت اين تنزل ناگهاني ارزش دلار، عرضه آن به وسيله «چاقوکشان» در بازار بود، زيرا به آنها در ازاي کاري که روز 28 مرداد انجام داده بودند، دلار پرداخت شده بود.» شاه مخلوع نيز که از سر خودخواهي، کودتاي انگليسي و آمريکايي را پيوسته «رستاخيز ملي!» مي خواند و آن را حاصل قيام ملت ايران به شمار مي آورد! در کتاب پاسخ به تاريخ براي اثبات اين مدعا به طور ناخواسته به رقم هزينه اجراي کودتا اشاره کرده و مي نويسد: «اغلب مدارک انتشار يافته مستند، حاکي است که در جريان آن وقايع، «سيا» بيش از 60 هزار دلار خرج نکرده است.» و بلافاصله براي اينکه نشان دهد اين کودتا (البته به زعم او جنبش!) ثمره تلاش مردم بوده و نه دلارهاي آمريکا مي افزايد: «به راستي من گمان ندارم با چنين مبلغي بتوان طي چند روز در سراسر کشور چنان جنبشي به وجود آورد.»گزارش محرمانه و سري عمليات پنهاني سيا نيز که در سال 1379 بر صفحه اينترنت آشکار شد، به ارقام هزينه اختصاص يافته در اجراي طرح کودتا اشاره دارد. در اين گزارش آمده است که مبلغ 35 هزار دلار از سوي سيا و 25 هزار دلار از سوي سازمان جاسوسي انگلستان در اختيار زاهدي قرار گرفته است.اين گزارش همچنين ضمن اشاره به تامين کمک مالي به رهبران نظامي مي افزايد: «در 15 فروردين سال 1322 مبلغ يک ميليون دلار در اختيار پايگاه سيا در تهران گذاشته شد تا با استفاده از اين مبلغ، براي اجراي طرح براندازي دولت مصدق استفاده شود!»

منبع: موج نفت نوشته احمدراسخ لنگرودي

 

 

دلایل عدم واکنش دولت در برابر کودتاچیان

شرايط آن روز به گونه اي نبود که دولت وقت بتواند در برابر کودتاچيان مقاومت کند و در سرکوبي کودتا به مانند کودتاي اول فعاليتي از خود نشان دهد. اگر هم به فرض از عهده چنين کاري برمي آمد، آشوبي در ميان موافقان و مخالفان در مي گرفت که نهايتا به سود نهضت ملي نبود. خاصه آنکه دولت مصدق با کمبود بودجه مالي نيز مواجه بود و نيروي نظامي لازم براي خاموش کردن آشوب هاي خانمان سوز را نداشت. دکتر مصدق خود در اين رابطه مي گويد: «هر دولتي غير از دولت اينجانب در آن روز چه مي توانست بکند؟ علي الخصوص که دولت به واسطه همين نقشه ها بر قواي نظامي مسلط نبود و عده اي اخلالگر هم مجري سياست عمال دولت مبارز بودند و با آنها همکاري مي کردند و به اين جهت قواي نظامي متعرض آنها نمي شد.» علاوه بر اين، مردم نيز ديگر توان مقابله با شورشيان مسلح را نداشتند، آن هم در موقعيت که کشور از مدت ها پيش، از بحران اقتصادي و سياسي رنج مي برد، موقعيتي که ادامه مبارزه را با دشواري ممکن مي ساخت. چنين شرايطي در ميان گروه ها و احزاب هوادار او نيز که فاقد سلاح بودند، ديده مي شد. دکتر مصدق خود در جايي مي گويد: «جبهه ملي، حزبي نبود و در مجلس اکثريت نداشت تا بتواند دولت را حفظ کند. جبهه ملي اقليتي بود که افکار عمومي پشتيبان آن شده بود و مردم چه کار بيش از آنچه کردند، مي توانستند بکنند. قدرت و توانايي هر کس همان يک راي بود که موقع رفراندوم به دولت داده بود.» و نيز در جايي ديگر يادآور مي شود: «من با دستگاهي کار مي کردم که زير نفوذ استعمار بود. پس از چند تغيير و تبديل، سرتيپ افشار طوس را در راس اداره کل شهرباني گذاردم. شايد اصلاحاتي بکند. او را از بين بردند... دولت اينجانب با چنين تشکيلاتي در ظرف آن دو روز(از 25 تا 28 مرداد) چه مي توانست بکند، چون ابتکار در دست عمال بيگانه بود.» با کودتاي تلخ 28 مرداد که به جابه جايي قدرت انجاميد، تاريخ نهضت ملي پايان گرفت و بار ديگر تراژدي سلطه بر منابع نفتي و فضاي سياسي ايران سايه افکند و اينبار قرارداد کنسرسيوم بود که نوع سلطه را معنا مي کرد.