روایت «مشعل» از اردوی جهادی بهداشت و درمان صنعت نفت غرب کشور

نگاه امید در آغوش سلامت نفت

سميه راهپيما    کفش هاي کوچک رنگي خود را پشت در ورودي تنها کلاس مدرسه به رديف کنار هم گذاشته اند تا کلاس شان به دليل بارندگي و چسبيدن گل به زير کفش هايشان کثيف نشود. اين کودکان به دور از هرگونه هياهو به فراگيري درس و علم مشغولند و صداهايي که از بيرون مي آيد، آنها را کنجکاو مي کند تا بدانند بيرون از کلاس چه مي گذرد. زماني که يکي از آنها از کلاس خارج و با تعداد زيادي از روستاييان مواجه مي شود، با لحن کودکانه خود مي پرسد: «چي شده»؟ يکي از اهالي روستا که گويا قرابت خويشاوندي هم با او دارد، مي گويد: «پزشکان براي معاينه به اينجا آمده اند، از سوي بهداشت و درمان صنعت نفت يک پزشک به اينجا آمده که داروي رايگان هم مي دهد. برقي توأم با شادي و غم از چشمان کودک عبور مي کند. غمي که به دليل کمبود امکانات پزشکي است و براي اولين بار است که در روستاي «جلو» از توابع سرفيروز آباد استان کرمانشاه چنين اتفاقي مي افتد. اين روستا نه خانه بهداشت دارد و نه درمانگاه و از خدمات درماني محروم است. روستايي که در 10 کيلومتري کرمانشاه قرار دارد؛ اما براي دسترسي به آنتن تلفن همراه بايد به مرتفع ترين مکان آنجا رفت تا بتوان به صورت جسته و گريخته، آن هم با قطع و وصل شدن صدا صحبت کرد؛ اما گرماي دل مردمان اين روستا، به وسعت درياست و کمبودها باعث نشده تا لبخند روي لبان شان نيايد.   در سفري يک روزه با گروه اردوي جهادي «ارائه خدمات درماني و دارويي به روستاهاي محروم کرمانشاه» از سوي بهداشت و درمان صنعت نفت غرب کشور، همراه مي شوم تا گزارشي از خدمات آنها تهيه کنم که در ادامه مي خوانيد:

اهالي روستا از تپه اي که مشرف به تنها مدرسه آنجاست، بالا مي آيند تا خود را به مکاني که براي ارائه خدمات درماني رايگان در نظر گرفته شده، برسانند. پير و جوان و کوچک و بزرگ در مدت زماني کوتاه به صف پشت در اتاقي که براي انجام معاينات پزشکي در نظر گرفته شده، ايستاده اند. يکي از آنها شيرين مرادي است که 35 سال سن دارد و غبار سختي زندگي بر چهره اش نشسته است. مي گويد: «از زماني که خودم را مي شناسم، براي نخستين بار است که چنين اتفاقي در روستاي ما افتاده است. در زمينه درمان مشکل داريم؛ زيرا خانه بهداشت و درمانگاه نداريم. وقتي مريض مي شويم، به شهر مي رويم که طولاني بودن راه مشکلاتي برايمان به همراه دارد. ما براي ساخت درمانگاه درخواست داده ايم؛ اما توجهي در اين زمينه صورت نگرفته است.»

خدمات درماني نداريم

نسرين محمدي نيز به ميان صحبت مي آيد و مي گويد: «اينجا هيچگونه خدمات درماني نداريم و وقتي زني بخواهد زايمان کند، قابله بالاي سرش مي بريم که گاهي اوقات در اين حالت، مادر يا فرزند جان خود را از دست مي دهد. حق مان نيست با اينکه در 10 کيلومتري استان کرمانشاه قرار داريم؛ ولي از خدمات درماني محروم باشيم .»

آگاهي از بيماري

جبار محمدي، يکي ديگر از اهالي روستاي «جلو» است که پيشه اش دامداري و کشاورزي است. با دستاري که بر سر دارد، صورت خود را پوشانده تا از سرماي استخوان سوز  اين منطقه در امان باشد. او مي گويد: «اردوهاي جهادي بسيار مهم است، زيرا از اين طريق با بيماري هاي خود آشنا مي شويم ، ما در مضيقه هستيم و نمي توانيم هر زمان که بيمار شديم، به مراکز درماني مراجعه کنيم. اميدوارم اين کار (اردوي جهادي) ادامه داشته باشد.»

اهميت اردوي جهادي در تشخيص بيماري

اصغر محمدي، رئيس شوراي روستاي «جلو»   نيز با چهره اي که گرد زمان بر آن نشسته و از زير دستار قرمز و سفيد رنگي که سر و صورت خود را با آن پوشانده، مي توان به جديت او در حل مشکلات همشهري هاي خود پي برد، مي گويد: «اين روستا، يکي از نزديک ترين روستاها به کرمانشاه است؛ اما هيچگونه امکانات رفاهي از جمله گازکشي، دکل تلفن همراه و مراکز بهداشت ندارد. آمدن اردوي جهادي بسيار کمک کننده است. از بهداشت و درمان صنعت نفت که اين خدمت را براي اهالي روستاي ما در نظر گرفته، بسيار تشکر مي کنم؛ زيرا متولي اصلي درمان وزارت بهداشت و درمان است.»

به گفته او « اين روستا 120 خانوار دارد و شغل اصلي آنها دامداري و کشاورزي به صورت ديمي است و يکي از روستاهاي شهيد پرور هستيم؛ زيرا در راه حفظ خاک کشورمان 9 شهيد داده ايم و دو جانباز داريم.»

تامين گوشت کرمانشاه

وقتي صحبتم را با رئيس شوراي روستا به پايان مي رسانم، شاپور اميني به ميان صحبت مي آيد و همانند ديگر همشهري هاي خود از نبود امکانات درماني و رفاهي صحبت مي کند و مي گويد: « اين روستا از نظر توليد گوشت و کشاورزي، يکي از روستاهاي مهم کرمانشاه است؛ اما امکانات بسيار کمي دارد. اين اردو باعث مي شود تا با معاينه هاي پزشکي، از بيماري هاي خود با خبر شويم.»

خدمات درماني ادامه دار باشد

سهيلا کنگرباني، دخترش را براي درمان آورده است. دختر بچه اي 5 ساله با چشماني کهربايي که زيبايي آن را در کمتر جايي مي توان ديد. چشمانش به قدري شفاف است که تمام داشته ها و نداشته هايش را عيان مي کند. مادرش مي گويد: «چون نمي توانيم به شهر برويم، خيلي خوب است که پزشکان به اينجا مي آيند. دخترم سرما خورده و خودم نيز شانه ام درد مي کند. به اينجا آمده ام، تا دليل آن را متوجه شوم. از بهداشت و درمان صنعت نفت غرب کشور که ويزيت پزشک و داروي رايگان براي ما در نظر گرفته اند، تشکر مي کنم، اما اي کاش اين کار خير ادامه داشته باشد.»

دريافت داروي رايگان

ثريا قاسمي، شغلش کشاورزي است و لباس محلي به تن دارد. با او فارسي صحبت مي کنم که به زبان کردي جوابم را مي دهد. چيزي از صحبت هايش متوجه نمي شوم. به همين دليل يکي از اهالي روستا که زبان فارسي مي داند، حرف هاي او را برايم ترجمه مي کند. مي گويد: «76 سال سن دارم و به دليل کمر درد، پا درد، چربي خون و... به اينجا آمده ام. پيش دکتر شهر رفته ام و کلي پول براي ويزيت و تهيه دارو داده ام؛ اما خوب نشده ام و از پزشکاني که به روستاي ما آمده اند و بدون دريافت پول، مردم اين روستا را معاينه مي کنند و دارو در اختيارمان قرار مي دهند، تشکر مي کنم.»

روستايي بدون درمانگاه

با مدير مدرسه اين روستا به گفت وگو مي نشينم. او خود را بابک شاه محمودي معرفي مي کند و مي گويد: «30 سال سابقه کار دارم و حدود چهار سال است که در اين روستا مشغول به خدمت هستم. مردمان اين روستا بيشتر امکانات را خودشان براي هم تهيه مي کنند و اگر کسي وسيله نقليه نداشته باشد، رفتنش به شهر به سختي انجام مي شود و براي دريافت خدمات درماني و... به مشکل مي خورد، به همين دليل ارائه خدمات درماني به روستاها بسيار مفيد است؛ کاري که تاکنون در اينجا صورت نگرفته و براي نخستين بار است که اتفاق مي افتد. از مسؤولان مي خواهم که ارائه اين خدمات باز هم ادامه داشته باشد. به گفته او «چرا روستايي که تنها 10 کيلومتر با شهر کرمانشاه فاصله دارد، از  خانه بهداشت، آنتن دهي تلفن و... محروم است و اگر مشکلي براي يکي از اهالي آن پيش بيايد، نمي تواند براي درخواست کمک با جايي تماس بگيرد.»

ويزيت 116 نفر

در پايان راه با جهانبخش کياني، پزشک خانواده بهداشت و درمان صنعت نفت غرب کشور هم صحبت مي شوم که با تيم اردوي جهادي همراه شده است. او با لهجه شيرين کُردي خود مي گويد: «قرار بود به دو روستا از توابع سرفيروزآباد برويم؛ اما با استقبال بسيار خوب روستاي «جلو» مواجه شديم و تصميم بر آن شد فعلا تنها به اين روستا خدمات درماني ارائه دهيم و براي روستاي بعدي، در زمان ديگري برنامه ريزي کنيم.»

او ادامه مي دهد: «116 نفر تا ساعت 14:30 مراجعه کردند که به دليل تمام شدن دارو، قرار شد دوباره به اين روستا بياييم و کساني که باقي مانده اند را پذيرش کنيم.»

به گفته کياني «هرساله به مناسبت هاي مختلف، بهداشت و درمان صنعت نفت غرب کشور به صورت ويزيت رايگان، خدمات درماني و دارويي به مناطق محروم ارائه مي کند که بيشتر درمان ها سرپايي است و اگر موردي نياز به اعزام داشت، با آمبولانسي که به همراه خود داريم، اعزام به بيمارستان هاي سطح شهر کرمانشاه و ديگر مراکز تخصصي خواهيم داشت. بيشتر، مناطق محرومي را در برنامه خود قرار مي دهيم که خانه بهداشت و درمانگاه ندارند.» او مکثي کوتاه مي کند و مي گويد: «اي کاش اين کار به صورت هفتگي و ماهانه صورت مي گرفت؛ اما اکنون به دليل کمبود، اين نوع خدمات رساني در مناسبت مختلف مانند دهه فجر، اربعين و... انجام مي شود.»

گام آخر

زماني که گزارش خود را تکميل کرده و سوار بر ماشين از روستا خارج مي شوم، صحبت  اهالي آن يک به يک از ذهنم عبور مي کند و خود را جاي آنها مي گذارم که اگر زماني در روستايي بدون خدمات درماني و رفاهي زندگي کنم، با چه مشکلاتي روبه رو مي شوم. آن زمان است که سختي زندگي ساکنان اين روستا را با پوست و گوشت و استخوان خود لمس مي کنم؛ اما افسوس که به غير از انعکاس بخشي از سختي هاي زندگي آنها، کار ديگري از دستم بر نمي آيد.