نگاهی به دارالفنون به بهانه سالمرگ امیرکبیر

پای صنعت را اینمردبه ایران باز کرد

در آستانه سالمرگ شهادت گونه مردي هستيم که از کودکي اش به عنوان پسر آشپز مخصوص وليعهد، کم کم وارد ميدان بازي بزرگان ايران دوره قاجار شد. او در جواني، خود را بهتر شناخت و البته ديگران و وليعهد نيز او را خوب شناختند و به استعداد ذاتي و هوش زمان شناسانه اش پي بردند. در آن دوران محبوب دربار شد و در ميان سالي به صدارت اعظمي همان وليعهدي رسيد که در تبريز او را مي ستود، درتهران به وزيري اش رساند و در کاشان، خونش را کف حمام فين جاري کرد. اميرکبير در دوره صدارت 39 ماه اش که از سه سال و نيم هم کمتر مي شد، چنان نام خود را در تاريخ ايران ماندگار کرد که هنوز هم توسعه، توام با پاکدستي و وطن ستايي را با نام او مثال مي زنند. در قحط الرجال دوره قاجار، نام اميرکبير و اقدام هايش مانند نگيني در تاريخ معاصر ايران مي درخشد. از زندگي و بخصوص مرگ او زياد گفته اند و نوشته اند. اين بار بناداريم از يک کار سترگ او سخن بگوييم؛ تاسيس دارالفنون از سوي اميرکبير نه صرفا راه اندازي يک مدرسه مدرن که دروازه ورود صنعت و فناوري به ايران محسوب مي شود. صنعت ايران در همه اشکال خود از اين لحاظ به روشن بيني و آينده نگري اميرکبير مديون است.

دارالفنون، نام مدرسه اي است که به ابتکار اميرکبير در زمان ناصرالدين شاه براي آموزش علوم و فنون جديد در تهران تأسيس شد و حتي مي توان آن را نخستين دانشگاه در تاريخ مدرن ايران دانست. در نوشته هاي ايراني، تا ديرزماني همه دانشگاه هاي خارجي را دارالفنون مي خواندند. ساختمان دارالفنون در خيابان ناصرخسرو و در مرکز شهر تهران جاي گرفته است. اميرکبير پس از سفر به روسيه، متوجه نياز فوري کشور به مرکز آموزش عالي شد، از اين رو از ابتداي صدارت خود، براي ايجاد اين مرکز تلاش کرد؛ ولي متأسفانه هيچ گاه شاهد افتتاح آن نشد؛ چرا که نخستين دسته از استادان به سرپرستي دکتر ياکوب ادوارد پولاک، دو روز پس از دستگيري و تبعيد اميرکبير به تهران آمدند و با استقبال گرمي مواجه نشدند. نزديک به 14 سال پس از تاسيس مدرسه عالي دارالفنون و کمي پس از مدرسه ابتدايي رشديه تبريز، مدرسه شوکتيه بيرجند، سومين مدرسه از نوع مدارس جديد در ايران محسوب مي شود که به دنبال آن دبيرستان شوکتيه و مدارس دشت بياض نهبندان، سربيشه، خوسف و دبستان دخترانه شوکتي افتتاح شد.

ورود استادان اتریشی

معلمان اتریشی در ۲۷ محرم ۱۲۶۸ هجری قمری، دو روز پس از عزل امیرکبیر به تهران رسیدند. با وجود این، امیرکبیر سفارش آنها را به جان داوود خان کرد و گفت چندان که می توانی به آنان مهربانی کن و نگذار ناراحت و پراکنده خاطر شوند. ناصرالدین شاه نیز از ورودشان باخبر و خوشحال شد و داوودخان را به اعطای حمایل سرخ سرتیپی مفتخر کرد؛ ولی استقبال خوب و شایانی از استادان اتریشی نشد. دکتر یاکوب ادوارد پولاک، از جمله آن استادان، سرگذشت پذیرایی سرد ایرانیان را این گونه نوشته است:

   ما در ۲۴ نوامبر ۱۸۵۱ به تهران وارد شدیم. پذیرایی سردی از ما کردند. کسی به پیشواز ما نیامد و اندکی پس از آن آگاه شدیم که در این میانه، اوضاع دگرگون شده و چند روز پیش از ورود ما، در پیکارشکنی های درباریان و بویژه دسیسه های مادر شاه، که از دشمنان سر سخت امیرنظام بود، میرزا تقی خان از کار بر کنار شده بود، اما همین که امیر از ورود ما آگاه شد، به میرزا داوودخان گفته بود که این نمساوی(اتریشی) های بیچاره را من به ایران آورده ام. اگر سر کار بودم، اسباب آرامش آنها را فراهم می کردم؛ اما اکنون نگرانم به آنان خوش نگذرد. سعی کن کارشان رو به راه شود.

گشایش

دارالفنون در روز یکشنبه 6 دی ۱۲۳۰ برابر با 5 ربیع الاول ۱۲۶۸ قمری، 13 روز پیش از قتل امیرکبیر و با حضور ناصرالدین شاه، آقاخان نوری صدراعظم جدید و گروهی از دانشمندان و معلمان ایرانی و اروپایی با ۳۰ شاگرد به طور رسمی گشایش یافت.

در روزنامه وقایع اتفاقیه آمده است:

  در روز یکشنبه 5 ماه ربیع نخستین از سال ۱۲۶۸ هجری، مطابق با سنه خامسه از جلوس سعادت مانوس، مدرسه مبارکه دارالفنون، واقعه در ارک محروسه تهران که بنا و انشا از سال سابق شروع شده بود، بر حسب امر فرمان مطاع افتتاح شد و از آن تاریخ، علوم مستظرف و فنون مستحدث و صنایع مستغرب که حکمای اروپا اساس آنها را در ظرف چند قرن برپا ساخته بودند، در ایران تأسیس با تقدیس انتشار همی گرفت و اشتهار همی پذیرفت. در آن زمان هفت معلم اتریشی، آموزش محصلینی را که اغلب از خانواده های مهم و بانفوذ بودند، بر عهده داشتند. با وجود آغاز به کار مدرسه، عملیات ساختمانی آن تا سال ۱۲۶۹ هجری قمری ادامه داشت. در سال ۱۳۰۴ قمری نیرالملوک، وزیر علوم تالار نمایشی در مدرسه ساخت تا مکانی برای اجرای تئاتر باشد. از آن زمان درِ اصلی مدرسه در خیابان همایون بسته و دری به خیابان ناصریه سابق و ناصرخسرو فعلی گشوده شد. بعدها با اعتراض سفیر انگلستان به ملیت اتریشی این افراد، چند استاد ایتالیایی، فرانسوی و آلمانی نیز به این افراد اضافه شدند. سه استاد ایرانی طب، عربی و جغرافیا و یک استاد فرانسوی مقیم ایران نیز بزودی به این جمع افزوده شدند.»

نام گذاری

از نامه های به جا مانده از امیرکبیر و مندرجات روزنامه وقایع اتفاقیه و اسناد دیگر برمی آید که در آغاز، نام خاصی برای این واحد آموزشی در دست ساخت در نظر نگرفته بودند و از این بنا با عناوین «مدرسه، مدرسه جدید، مکتب خانه پادشاهی، تعلیم خانه، معلم خانه و مدرسه نظامیه» یاد شده است. در آخرین نامه ای که امیرکبیر به سفیر ایران در روسیه برای پیگیری جذب استادان اروپایی می نویسد، از این بنا به عنوان مدرسه نظامیه یاد می کند.

ریشه شناسی واژه دارالفنون

در منابع پیش و پس از تأسیس دارالفنون، بخصوص در خاطرات دانش آموختگان اروپا به واژه دارالفنون برمی خوریم. اینان زمانی که از دانشگاه های اروپایی نام می برند آنها را دارالفنون می نامند؛ مانند دارالفنون پاریس و دارالفنون لندن. واژه دارالفنون ترجمه Polytechnique فرانسوی یا Polytechnic انگلیسی است که عثمانی ها آن را به عربی ترجمه کردند و با همین لفظ وارد زبان فارسی شد.

برگرفته از کتاب:

 امیرکبیر و تاریخ دارالفنون

 

« سقوط»

قطعه جديد وحيد تاج به نام «سقوط» با شعري از حسين غياثي و آهنگسازي اميرحسين فيضي و همراهي گروه «همنوازان تاج» منتشر شد. تنظيم اين قطعه را «عماد نکويي» انجام داده است. اين خواننده، قطعه «سقوط» را برايِ نخستين بار در کنسرت مردادماه 1397 در شهر اصفهان اجرا کرده بود.در قطعه «سقوط» مهدي حقيقي، دانيال جورابچي، داريوش حجازي، پدرام فريوسفي، روژين عدالت، عماد نکويي، فرشاد سوري، نيما داوودي، هادي اسماعيلي، ابراهيم قائدي، روح الله فروزش، سينا کريمي و مجيد اسماعيلي، نوازندگان گروه «همنوازان تاج» به عنوان نوازنده حضور دارند.

 

شورها در دلم انگيخته

ز تـو بــگـذشـتم و بگذاشـتمت بـا دگـران

رفـتـم از کـوي تـو لـيکن عـقب سرنـگران

 مـا گـذشـتيم و گـذشت آنچه تو با ما کردي

تـو بـمـان و دگـران واي بـه حـال دگــران

 مي روم تـا کـه به صاحـبنـظري بـاز رسـم

مـحـرم مـا نـبـود ديــده کـوتـه نـظـران

 دلِ چـون آيـنـه اهـل صـفا مـي شـکنند

کـه ز خود بي خبرند اين ز خدا بي خـبران

  گـل ايـن بـاغ بـجز حسرت و داغم نفزود

لالـه رويـا تو بـبخـشاي به خونين جـگران

 ره بـيـداد گـران بـخت من آمـوخـت تـو را

ورنـه دانـم تـو کــجـا و ره بـيـداد گـران

 سـهل بـاشد هـمه بـگذاشتن و بگذشتن

کـايـن بـود عـاقـبت کـار جـهان گذران

 شــهـريـارا غــم آوارگـي و دربـه دري

شـورها در دلـم انـگيـخـته چون نوسفران

شهريار

 

بي نامي با خروج از بحران 

اين روزها فيلم بي نامي روي پرده سينماها آمده است؛ فيلمي که عنوان کاراولي را براي کارگردانش، عليرضا صمدي به ارمغان آورده است.

 تجربه سينماي ايران مي گويد کاراولي ها معمولا فيلم هاي خوبي هستند و گاه در تاريخ سينماي ايران ماندگار. عوامل فيلم بي نامي درباره اش نوشته اند؛«بازيگران اين فيلم روايتگر داستان زن و شوهري است که سال ها پيش دانشجوي تئاتر بودند و با هم ازدواج مي کنند و در يک کافي شاپ مشغول به کار مي شوند، اما بر حسب اتفاق يکي از همکاران آنها گم مي شود.  قهرمان قصه به بهانه يافتن او به دنبال خود نيز در گذشته مي گردد و سعي مي کند از يک بحران خارج شود.»

 از بازيگران اصلي «بي نامي» مي توان به باران کوثري، حسن معجوني اشاره کرد.