با دنياي هنرهاي تجسمي آشنا شويم (بخش دوم)

از حکاکي تا مجسمه سازي

مشعل     هنرتجسمي چيست و از کجا به ادبيات ايران راه يافته است؟ چگونه مي توان در هنرهاي تجسمي فعاليت داشت و آنها را آموخت؟ کدام هنرها جزء هنرهاي تجسمي هستند؟ اينها پرسش هايي است که شايد ذهن شما را هم مشغول کرده باشد. شايد شما هم از کساني باشيد که در گروه فرهنگي خبرگزاري ها و سر صفحه روزنامه ها و مجله ها نام هنرهاي تجسمي را ديده باشيد. مطلب پيش روي مي کوشد تا ابتدا به چيستي هنرهاي تجسمي پاسخ مختصري بدهد و پس از آن برخي نمونه هاي هنرهاي تجسمي را به شما معرفي کند. هنرهايي که اگر کمي چشم بگردانيم و خوب نگاه کنيم، با ما زندگي مي کنند و حيات پررنگي دارند. آنچه پيش روي شماست، بخش دوم و پاياني آشنايي مختصر با هنرهاي تجسمي است. کسي چه مي داند، شايد شما همين روزها وارد يکي از اين هنرهاي زيبا شويد.

حکاکي

حکاکي، ترکيب فلز سخت و ظرافت است. شايد در نگاه نخست اين ترکيب، کمي غريب به نظر برسد، اما ايرانيان ثابت کرده اند که حکاکي همه معادلات ذهني را بر هم زده است. اين هنر- صنعت هميشه در کشور مان به روش هاي سنتي به انجام رسيده است. هنر حکاکي افزون برآهن، روي فلزات مختلفي از جمله مس، نقره، برنج، طلا يا مخلوطي از طلا و فلزات ديگر نيز قابل انجام است. براي آغاز يک کار حکاکي ظريف، ابتدا پشت فلزي را که مي خواهند حکاکي روي آن انجام دهند، قير اندود مي کنند. اين کار باعث مي شود از چين و چروک خوردن و موج برداشتن آن فلز که ممکن است توسط چکش کاري به وجود آيد، جلوگيري شود. بعد از قير پوشي، طرحي را که براي آن فلز انتخاب کرده اند، بر روي آن فلز کشيده و به وسيله ابزار مخصوصي به نام «نيم بر» شروع به برداشتن روي فلز مي کنند و کم کم نقش و نگار خود را نشان مي دهد. بعضي وقت ها و بسته به سليقه استادکار نقش ها را به وسيله نقره يا طلا تزئين مي کنند.

مقرنس

مقرنس کاري يکي از عناصر تزييني هنر معماري است که در زيباسازي بناهاي ايراني، به خصوص در مساجد و مقبره ها نقش مهمي ايفا مي کند. مقرنس ها را که حالتي لانه زنبوري دارند مي توان ازجمله وسايل موثر ساختن گنبد ها دانست، اما به مرور زمان و در سير تکامل طبيعي هنرها، کاربرد نخستين خود را از دست داده و بيشتر براي تزيين به کار رفتتند. مقرنس ها معمولا در سطوح فرو رفته گوشه هاي زير سقف ايجاد مي شود، اما محل قرار گيري اين عنصر تزييني مي تواند در بالاي ديوارها، سقف ها گوشه ها سردرها و ... باشد. در کتاب هنرهاي ايراني آمده است که مقرنس ها از لحاظ شکل به 4 دسته تقسيم مي شوند:

1- مقرنس هاي جلو آمده: به مقرنس هايي مي گويند که مصالح آن از خود بناست و در نهايت سادگي و بدون هيچ گونه پيرايه اي به صورت آجر يا گچي، انتهاي سطوح خارجي نماي بيرون ساختمان را آرايش مي دهند و استحکام آنها زياد است.

2- مقرنس هاي روي هم قرار گرفته: علاوه بر مصالح به کار رفته اصلي بنا مانند گچ و آجر وسنگ، در سطوح داخل و خارج بنا به کار مي روند و اغلب در چند رديف (دو تا پنج يا بيشتر) روي هم قرار دارند و داراي ثبات متوسطي است.

3- مقرنس هاي معلق: شبيه همان منشورهاي آهکي آويزان در غارهاست در اصطلاح استلاکتيت ناميده مي شوند و غالبا از چسباندن مواد مختلف چون گچ، سفال، کاشي و ... به سطوح مقعر داخل بنا صورت مي گيرند که آويزان به نظر مي رسند و داراي ثبات کمي هستند.

4- مقرنس هاي لانه زنبوري: چنانکه از تام اين دسته از مقرنس ها پيداست، شبيه لانه زنبور و در مجموع کندوهاي کوچک روي هم قرار گرفته اند. اين دسته از نظر شکل ظاهري شبيه به مقرنس هاي معلق هستند.

طراحي

هنر طراحي در هنرهاي تجسمي از اهميت بسياري برخوردار است و به دليل داشتن نقش پايه اي در شاخه هاي مختلف تجسمي مورد توجه فراواني قرار مي گيرد. شايد طراحي را بتوان مادر هنرهاي تجسمي جديد دانست. هنر طراحي مي تواند مقدمه اي باشد براي ورود علاقه مندان به دنياي هنرهاي تجسمي. دنيايي که تنوع و کاربرد بسياري براي زندگي امروزمان دارد. اين در حالي است که برخي کارشناسان بر اين عقيده اند که متاسفانه يک تعريف کلي از امر طراحي و تفکيک حوزه طراحي و نقاشي وجود ندارد. اين مهم باعث شده است که به نوعي سردرگمي در هنرهاي تجسمي دچار شويم. به همين دليل در برخي تعريف طراحي را در حوزه خط مي دانند و بعضي هر اثر خاکستري را طراحي مي دانند. برخي ديگر طراحي را موضوعي محسوس و برخي ها نامحسوس و شهودي و بعضي از سرعت عمل دست هنرمند تعريف مي کنند، اما به طور کلي طراحي را مي توان شيوه اي از بيان دانست. طراحي ساده ترين بيان در هنر است و مي توان گفت که پيش از هر خط و زباني به وجود آمده است. به همين علت است که اقوام بدوي و بسياري ديگر، از اين شيوه براي رفع نياز ارتباطي خوداستفاده مي کردند. در بياني ديگر مي توان طراحي، محصول هماهنگي ميان چشم، دست ابزار و انديشه هنرمنداست.

قطاعي

قطاعي يا قطعه کردن کاغذ، يکي از رشته هاي ظريف و دقيق هنري است که در آن هنرمند پس از طراحي روي کاغذ، نقش را با قيچي يا کارد مخصوص از ميان کاغذ در مي آورد و با چسباندن آن بر زمينه اي به رنگ ديگر، اثر جديدي به وجود مي آورد. هنر قطاعي، از جمله هنرهاي در حال فراموشي در کشورمان است که با سابقه اي چهارصد ساله از دوران تيموري يکي از بديع ترين ميراث ذوق و زيبايي شناسي ايراني محسوب مي شود. قطاعي هنري است که شاهکارهايي بي مانند  از هنرمندان ايراني را در تجليد و کتاب آرايي و حاشيه بندي و همه رشته هاي مرتبط با کاغذ و نقوش تزئيني متنوع به نمايش گذاشته است. مهم ترين و جالب ترين ويژگي اين هنر در جنبه آذيني و آرايشي و چشم نوازي آن است، از اين رو در متن برخي قرآن ها و ديوان ها، از آغاز تا انجام هنر کاغذگري به انجام رسيده است که نمونه اي از حد اعلاي حوصله و پرکاري ودقت و ظرافت است . در اين رشته هنرمندان بزرگي پديد آمده بودند که نمونه کارهاي آنان در دست است و از ديده دقت ، ظرافت ، منبت کاري و زيبايي شگفت انگيز و پيداست که اين گونه جلدسازي ، نخستين بار در تبريز و بغداد در دربارجلايريان پديد آمده ، سپس در ديگر شهرهاي ايران رواج يافته است . ابزارهاي کاغذبري بسيار ساده و انگشت شمار هستند از جمله کاغذ، ساده يا رنگين ، مقراض يا قيچي ، کارد کوچک و يا کارد و گزن هاي ويژه پوست بري «شفره»، قلم هاي فلزي گوناگون ، پيش تخته و مقوا.

کاريکاتور

بازنمايي اغراق آميز رفتار يا ويژگي هاي اشخاص به منظور مضحک جلوه دادن آن، تعريفي است که از کاريکاتور در دايرة المعارف هنر ارائه شده است. تعريف کاريکاتور در فرهنگ عميد به اين ترتيب است: «کاريکاتور Caricatore: تصوير خنده آور، شکل مضحک، نوعي نقاشي که نقاش، تصويري از کسي بکشد که با وجود شباهت، مضحک باشد». در فرهنگ معين نيز آمده است: کاريکاتور، شکل و تصويري مضحک که نقاش در ترسيم آن از نکات و دقايق مشخص موضوع استفاده کند و آن نکات و دقايق را بارزتر و بزرگتر نشان دهد و در عين حال، تصوير بايد با اصل موضوع شبيه باشد.»

کاريکاتور انواع زيادي دارد از جمله آنها مي توان به کاريکاتور سياه، کاريکاتور روزنامه اي، کاريکاتور بدون شرح و ... اشاره کرد. اما به طور کلي 2 دسته کاريکاتور اکنون معمول است که عبارتند از: کاريکاتور نمايشگاهي و کاريکاتور مطبوعاتي. مهمترين تفاوت اين دو نوع کاريکاتور، تاريخ مصرف آنها است. کاريکاتورهاي مطبوعاتي براي يک محدوده خاص زماني کشيده مي شوند؛ در حالي که کاريکاتورهاي نمايشگاهي چنين نيستند.

پاپيه ماشه

پاپيه ماشه (خمير کاغذ) تکنيکي است که در آن لايه هاي کاغذ و سيريش روي هم چسبانده مي شوند يا به شکل خميري نرم درآورده مي شوند که قابليت فرم دهي دارد و پس از خشک شدن محکم مي شود. تاريخچه پاپيه ماشه از کشورهاي آسيايي آغاز مي شود و در اروپا از قرن 15 ميلادي در ابتدا نقش برجسته هاي و مجسمه هاي کوچک مذهبي را با اين تکنيک مي ساختند و با اضافه کردن مواد افزودني مانند گچ و مواد ديگري که از اسرار هنرمندان بود، به استحکام خمير مي افزودند. در قرن 17 ميلادي اين تکنيک در عروسک سازي بسيار به کار مي رفته است. در کشور ايتاليا در شهر«لتسه» مجسمه هاي کليسايي که قدمت آنها به بيش از 500 سال مي رسد، از سوي «ساندرو ريتزي» sandro rizzi مرمت مي شوند. کارگاه ساندرو ريتزي در خياباني به نام «پاپيه ماشه» است. آنچه در هنر مرمت اين مجسمه ها حايز اهميت است، چسب يا سريشي است که در ساخت آنها به کار مي رود. دستور اين چسب از اسرار خانوادگي خانواده ريتزي است. ساخت مجسمه هاي پاپيه ماشه مراحل زيادي دارد و هنرمند پاپيه ماشه کار، بايد با صبر و حوصله آنها را طي کند. يکي از مجسمه هاي مشهوري که با اين تکنيک ساخته شده است، مجسمه غول پيکر «نانا» است.

مجسمه سازي

هنر مجسمه سازي راهي مناسب براي بيان و اشاعه فرهنگ و انديشه انساني است. در تعريف مجسمه مي توان گفت که هر شيئي که قسمتي از فضا را اشغال مي کند به آن حجم يا مجسمه مي گويند. تفاوت اين هنر با ساير هنرها در کاربردي تر بودن و برقرار کردن ارتباط راحت تر با آن است. مجسمه بايد داراي هارموني و هماهنگي در ساختار و اندازه ها باشد. در اين هنر تکنيکي، هر چه مواد مرغوب تر و بهتري در اختيار مجسمه ساز باشد، اثر با ارزش تر و ماندگارتري خلق مي شود. پس دانستن اهميت مواد ساختاري در مجسمه سازي ضروري است. مجسمه ها از جنس هاي متفاوتي تشکيل شده است. مجسمه هاي فلزي جلب توجه بيشتري مي کنند و شايد علاقه مندان بيشتري نيز داشته باشند. مجسمه هايي از جنس سنگ، شيشه، چوب و ساير مواد نيز طرفداران خاص خود را دارند که در نهايت، تمام آنها به دليل ساخته شدن توسط دست يک هنرمند بسيار با ارزش هستند. از سوي ديگر، مجسمه سازي، هنر همگذاري يا ريخت دادن به اشيا و ممکن است در هر اندازه يا با هر مصالحي انجام گيرد. به فراورده هاي اين هنر، تنديس، پيکره يا مجسمه گفته مي شود. هر پيکر سه بعدي که به منظور دارا بودن يک بيان هنري آفريده شده را مي توان تنديس ناميد. البته بايد توجه داشت هر شکل دادني را مجسمه سازي نمي گويند بلکه بايد در وراي آن يک فکر، خلاقيت يا يک نوآوري وجود داشته باشد. مجسمه سازي که هنري سه بعدي و مرتبط با فضاست در تمدن هاي باستان به شکل گسترده در زندگي اجتماعي آدميان نقش داشته و علاوه بر زيبايي، کاربردهاي گوناگوني را تجربه کرده است. گستردگي در به کارگيري مجسمه در ميان اقوام و تمدن هاي دوران باستان تا به حدي بوده که در ميان يافته هاي باستاني تعداد نامحدودي از آثار مجسمه سازان اين دوران به چشم مي خورد. اين هنر در تمدن هاي باستان علاوه بر کاربردهاي زيبايي و بيان گرانه، کارکردي مذهبي و آئيني نيز يافته است.