به بهانه 3 دسامبر (12 آذر)روز  جهانی معلولان

معلولیت نباید محدودیت      شود

 مشعل   همه ما در شرایط عادی محیط خانه، کوچه، خیابان و شهرمان، شرایطی معمولی و همیشگی برای راه رفتن، نشستن و ... داریم. شرایطی که اگر برای ساعاتی یا یک روز اختلال پیدا کند، متوجه اهمیت آن می شویم. زمانی که دست یا پایمان زخمی بردارد یا در حادثه ای دچار شکستگی شود، اهمیت کارایی آنها را بیشتر درک می کنیم. حالا تصور کنید در روزی که پایتان را گچ گرفته اید، بخواهید سوار اتوبوس شهری شوید. مطمئنا ترجیح می دهید از در منزل تاکسی بگیرید یا نهایتا یک نفر همراهتان بیاید؛ اما اگر فردی برای روزهای بیشتری یا برای تمام عمر معلولیتی داشته باشد، علاوه بر اینکه از نعمت سلامت بهره مند نیست، با توجه به آن معلولیت، نمی تواند در محیط اجتماعی و شهر، به زندگی عادی خود هم ادامه دهد. اگر دستگاه عابر بانکی که هر روز از آن استفاده می کنید، بالای پله ای باشد، به راحتی از پله بالا می روید و کار بانکی خو د را انجام می دهید؛ اما کسی که نابیناست یا روی ویلچر نشسته هم می تواند به همین راحتی از این پله ها بالا برود؟

اگر از نگاه یک فرد معلول به زندگی در محیط شهری نگاه کنیم، متوجه می شویم که اطراف فرد معلول پر از محدودیت است و از آنجا که بخش زیادی از این محدودیت ها در اختیار او نیست، ترجیح می دهد زندگی اجتماعی خود را محدود کند. تعداد افراد معلول جسمی، حرکتی و ذهنی در کل کشور عدد قابل توجهی است که نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت. در عین حال، تعداد این افراد هر سال با توجه به میزان بیماری ها و اختلالات ژنتیکی، بخصوص تصادفات جاده ای و محیطی بیشتر می شود. در نتیجه لازم است محیط های شهری برای زندگی عادی این معلولان، مناسب سازی شود.

آنچه به عنوان مناسب سازی محیط شهری عنوان می شود، به معنی آماده کردن محیط شهری حداقل در خیابان های اصلی و اماکن عمومی برای استفاده افراد کم توان جسمی و معلولان است و این تجهیزات باید در محیط های اداری و دولتی، کتابخانه ها، بانک ها، پارک ها، فضای تفریحی، سینماها، اماکن آموزشی و ورزشی، بخصوص درمانگاه ها و بیمارستان ها بیش از هر محل دیگری وجود داشته باشد.

در قانون برای انجام مناسب سازی محیطی و رعایت برخی قوانین به نفع معلولان، مواردی قطعی آمده است. به عنوان نمونه در قوانین راهنمایی و رانندگی، تغییراتی براي حمايت از معلولان و جانبازان پیش بینی شده است. این تغییرات با شعار «معلوليت، محدوديت نيست»، در قانون آمده و جریمه ای را برای افراد متخلف پیش بینی کرده است. بر این اساس، افرادي كه از صندلي چرخ دار(ويلچر) استفاده مي كنند، اعم از اينكه ويلچر مكانيكي باشد يا برقي، در حكم عابر پياده محسوب مي شوند. رانندگان با مشاهده عابر پياده نابينا كه از عصاي سفيد استفاده كند، موظف به توقف هستند و پس از عبور فرد نابيناي داراي عصاي سفيد، حق عبور دارند. همچنین توقف در محل هايي كه مختص توقف معلولان و جانبازان است، ممنوع اعلام شده است. در عین حال در سازمان بهزیستی - به عنوان یکی از متولیان در امور معلولان - بخشی به عنوان دفتر توانمندسازی وجود دارد که امور مربوط به مناسب سازی محیط شهری را پیگیری می کند. با این وجود و به منظور هماهنگ و یکپارچه بودن اقدام هایی که ارگان های مختلف انجام می دهند، در سال 83  قانون جامع حمایت از معلولان به تصویب رسید که در ماده 2 آن به طور مفصل به موضوع مناسب سازی محیط های اداری، دولتی، خصوصی و اماکن عمومی شهری پرداخته شده است.  آنچه به عنوان مناسب سازی محیط شهری برای معلولان گفته می شود، همان الزام هایی است که همه افراد در جامعه باید در اختیار داشته باشند و بتوانند آزادانه و بدون خطر از آنها بهره مند و به عبارتی از تمامی حقوق اجتماعی خود برخوردار شوند. بر این اساس، طبق قانون تمامی وزارتخانه ها، مؤسسات، سازمان ها، شرکت های دولتی و نهادهای عمومی و انقلابی موظف هستند در طراحی، تولید و احداث ساختمان ها، اماکن عمومی، معابر و وسایل خدماتی به نحوی عمل کنند که امکان دسترسی و بهره مندی از آنها برای معلولان همچون افراد عادی فراهم شود. در همین زمینه همه اماکن عمومی و خدماتی باید مجهز به آسانسور، بالابر، سطح شیب دار(رمپ)، سرویس بهداشتی، مسیرهای جداگانه برای نابینایان، قرار دادن تلفن عمومی، خودپردازها و پل های عبوری مناسب با وضعیت معلولان باشند. در بسیاری از اماکن عمومی، سرویس های بهداشتی تنها برای افراد سالم پیش بینی شده و فرد معلول امکان استفاده از آنها را ندارد. این می تواند طبیعی ترین نیاز یک فرد باشد که برای فرد معلول فراهم نیست، در حالی که در قانون، ساختن دستشویی مجزا برای معلولان پیش بینی و الزام شده؛ اما جزو مواردی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته است.  در سال های اخیر، شهرداری ها نسبت به این موضوع توجه بیشتری نشان داده اند؛ اما هنوز این نیاز از سوی جامعه معلولان بشدت احساس می شود. بسیاری از اتوبوس های شهری، ایستگاه های مترو، اتوبوس و ترمینال های شهری تا حدی مناسب تردد معلولان شده اند، ون ها و تاکسی های اختصاصی برای تردد معلولان قرارداده شده اند یا طرح ترافیک مجزا داده می شود. بسیاری از پیاده روها مناسب سازی و هم سطح شده و پل ها و چاله ها ایمن شده اند و ... اما همه این اقدام ها در مقابل حجم بالای محدودیت های شهری، به چشم نمی آید. بسیاری از این اقدام ها در خیابان های اصلی و مرکزی پایتخت یا شهرهای بزرگ وجود دارد و هنوز در سایر نقاط شهر، اثری از این توجه و مناسب سازی ها دیده نمی شود.  آنچه در این زمینه به عنوان موارد دستوری گفته می شود، درست و قابل قبول است؛ اما باید توجه داشت که این مسئله ابتدا باید به عنوان یک فرهنگ و مسئله اجتماعی در میان شهروندان نهادینه شود تا مسئولان شهری هم توجه به این موارد محدود؛ اما مهم را در دستور کار خود قرار دهند. وجود پل های عابر بدون آسانسور یا پله برقی، ورودی های بیمارستان ها، بانک ها و مرکز آموزشی بدون رمپ (سطح شیب دار) یا توجه نداشتن به تردد معلولان و نابینایان در پیاده روها، مترو و ... نشانه هایی از بی توجهی شهروندان به این دسته از همشهریان است. در سال های گذشته، حساسیت و توجه شهروندان، زمینه ساز اصلاح بسیاری از این مشکلات برای معلولان بوده است. به عبارتی حتی اگر مسئولان نسبت به این قانون و الزام برای رفاه بیشتر حال معلولان بی توجه یا کم توجه باشند، شهروندان باید مسئولان را به این مهم الزام کنند تا همه به یک میزان از امکانات محیط شهری برخوردار شوند و محدودیتی بر معلولیت آنها اضافه نشود.  

 

  ای کاش عشق سر به سر ما نمی گذاشت

گـر عقل، پشـت حـرف دل «امـا» نـمی گذاشـت        تـردیـد پا به خـلوت دنـیا نـمی گـذاشـت

از خـیر هـست و نـیسـت دنـیا به شـوق دوسـت       مـی شد گذشت... وسوسه اما نمی گذاشت

ایـن قـدر اگــر مـعــطل پـرســش نـمـی شـدم        شـاید قـطار عشـق مـرا جا نـمی گـذاشت

دنـیـا مـــرا فــروخــت ولـی کـاش دسـت کـم       چـون بـردگان مرا به تماشـا نمـی گذاشت

شــایـد اگــر تــو نـیــز بــه دریــا نـمــی زدی      هـرگز به این جزیره کـسی پا نمـی گذاشت

گــر عـقـل در جـدال جـنون، مـرد جـنـگ بـود       مـا را در ایـن مـبارزه تنها نـمی گـذاشـت

ای دل بـگـو به عـقـل کـه دشمن هم این چنین         در خـون مرا به حال خودم وا نمی گذاشت

مـا داغـدار بـوســه وصـلـیـم چــون دو شـمـع       ای کـاش عـشق سر به سر ما نمی گذاشت

 فاضل نظری

 

     دکلمه هایی دلنشین

احمدرضا احمدی، شاعری هم دوره نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علاء، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضایی و... است که علاوه بر آثاری ماندگار، بسیاری از مخاطبانش، او را با صدای دلنشینی که دارد، می شناسند. از احمدرضا احمدی، آلبوم هایی همچون «دوستت دارم»، «ادبیات تنهایی»، «دور تا نزدیک» و «در شب سرد زمستانی» در دسترس عموم است که می توانید اشعار سهراب سپهری، نیما یوشیج، احمد شاملو، نادر نادرپور، فروغ فرخزاد و احمدرضا احمدی را با صدای او بشنوید و لذت ببرید. 

 

  داستان بدن های گمنام

«سرو زیر آب»، فیلمی به کارگردانی محمدعلی باشه آهنگر، نویسندگی محمدعلی باشه آهنگر و حامد باشه آهنگر و تهیه کنندگی سیدحامد حسینی است که در جشنواره فیلم فجر سال گذشته به نمایش درآمد و به عنوان بهترین فیلم با نگاه ملی انتخاب شد. این فیلم در میانه بازخوانی خاطرات گذشته در جنگ تحمیلی و دوران امروز در رفت و برگشت است و داستان پیدا شدن بدن مطهر یک شهید زرتشتی و ماجراهایی را که برای آن اتفاق افتاده، بیان می کند. بابک حمیدیان، مینا ساداتی، شهرام حقیقت دوست، رضا بهبودی و مسعود رایگان بازیگران این داستان تاثیرگذار هستند. اکران عمومی «سرو زیر آب» مدت کوتاهی است که آغاز شده و دیدن آن را به همه توصیه می کنیم.

 

او تنها بود یا ما؟

وقتی که مُرد، حتی یک نفر هم در محل ما ناراحت نشد. بچه های محل اسمش را گذاشته بودند مرفه بی درد و بی کس و این لقب هم چقدر به او می آمد؛ نه زن داشت، نه بچه و نه کس وکار درستی. شنیده بودیم که چندتایی برادرزاده و خواهرزاده دارد که آنها هم وقتی دیده بودند آبی از اجاق عموجان و دایی جان برایشان گرم نمی شود، تنهایش گذاشته بودند.

وقتی که مُرد، من و سه چهار تا از بچه های محل که می دانستیم ثروت عظیم و بی کرانش بی صاحب می ماند، بدون اینکه بگذاریم کسی از همسایه ها بفهمد، شب اول با ترس و لرز زیاد وارد خانه اش شدیم و هرچه پول نقد داشت، بلند کردیم.

بعد هم با خود کنار آمدیم. اینکه دزدی نیست. تازه او به این پول ها دیگر هیچ احتیاجی ندارد. می توانیم کمی هم از این پول ها را از طرفش صرف کار خیر کنیم تا هم خودش سود برده باشد و هم ما ... .

اما دو روز بعد در مراسم خاکسپاری اش که با همت ریش سفید های محل به بهشت زهرا رفتیم، من و بچه ها چقدر خجالت کشیدیم.

موقعی که ١۵٠ بچه یتیم از بهزیستی آمدند بالای سرش و فهمیدیم مرفه بی درد، خرج سرپرستی همه آنها را می داده، بچه های یتیم را دیدیم که اشک می ریختند و انگار پدری مهربان را از دست داده اند، از خودمان پرسیدیم: او تنها بود یا ما؟

 

  طرفداران ملت عشق، بخوانند

«آخرین قطار به استانبول»، داستان یک خانواده اهل ترکیه را در میانه اتفاقات جنگ جهانی دوم روایت می کند. داستان دختر زیبای آخرین پاشای بازمانده از عثمانی که به آنچه پدرش فرهنگ 600 ساله می خواند، پشت پا می زند.

او به جنگ با سنت های سفت و سخت جامعه ا ش برمی خیزد و به همه خواستگاران متمول و ذی نفودش پاسخ منفی می دهد؛ زیرا دلباخته مردی جوان است و این ماجرا باعث آغاز زندگی پرفراز و نشیب او می شود.

 عایشه کولین، رمان نویس نامدار اهل ترکیه، درکتاب «آخرین قطار، به استانبول»، آنچه را جنگ با امیدهای آدمی می کند، در قالب قصه ای لطیف به تصویر می کشد و لحظاتی را خلق می کند که بعید است تا پایان یافتن این رمان، آن را زمین بگذارید. سلوا که آتش عشق جانش را گرفته، پس از ناامید شدن از حمایت خانواده اش، به همراه رافائل، عشقِ ممنوعش به اروپا فرار می کند، بی خبر از اینکه آتشِ بزرگ آنجا زبانه می کشد!

او و عشقش زمانی به فرانسه می رسند که سنگرهای مقاومت جنگ جهانی دوم و صدای هواپیماها همه جا را پر کرده است. شما با خواندن این کتاب علاوه بر داستانی عاشقانه، وارد داستان تحولات فرانسه هم می شوید.

نویسنده کتاب «آخرین قطار به استانبول» که به ایران هم سفر کرده و ادبیات و فرهنگ ایران را بخوبی می شناسد، رمان های مشهور without a country  و Farewell: A Mansion in Occupied Istanbul را در کارنامه خود دارد. رمان های کولین از خوش اقبال ترین و پرفروش ترین کتاب ها در بازار ترکیه و بازارهای جهانی است که استعداد درخشان نویسنده در بازنمایی داستان های تاریخی را نشان می دهد.

جالب است بدانید بسیاری از طرفداران رمان «ملت عشق»، خواندن این رمان را نیز توصیه کرده اند و تاثیرگذاری این اثر، عایشه کولین را با ملت عشق هم تراز می دانند.

در بخشی از این کتاب که روایتی از روزگار به هم ریخته در ترکیه دارد، آمده است: «همسرش درست مثل مادرش بود؛ اداره خانه، خواب و خوراک بچه ها، مهمانی شام برای کل فامیل؛ اولویت های معمول زنان خانه دار منظم. با خود فکر کرد تلاش های آتاتورک برای تبدیل آنها به زنان امروزی بی نتیجه بوده است؛ واضح است که زنان ما فقط خانه داری و مادری را خوب بلدند. او حتی در مورد همین هم به شک افتاده بود. نکند صبیحه، وظایف مادری اش را رها کرده و دخترشان را به پرستار سپرده باشد؟ رفتارش عجیب به نظر می رسید.

 اوایل عصبانی بود؛ چون فکر می کرد رفتار صبیحه، اعتراض خاموشی است به جلسات کاری بی پایان او که تا صبح روز بعد طول می کشیدند؛ اما او چه حقی داشت که از این موضوع عصبانی باشد؟ مگر جنگ تقصیر مجید بود؟ مگر او مقصر این جلسات طولانی شبانه بود؟ اگر ترکیه واقعا وارد جنگ می شد، چه؟ و اگر جنگ می شد، کدام یک از زنانی که می شناخت، دیگر حتی رنگ شوهران شان را می دیدند؟»