آتشکده و نفت

نام «مسجد سلیمان» یادآور استخراج نفت در ایران است. این شهر که در شمال شرقی استان خوزستان واقع شده، مهد صنعت نفت ایران و خاورمیانه است که در سال 1287 خورشیدی با اکتشاف نفت در آن، دوران نوین صنعتی ایران آغاز شده است.

اما این شهر پیشینه باستانی نیز دارد. «پارسوماش» نام شهری است باستانی که باستان شناسان حدود جغرافیایی آن را در محدوده این شهر متصور می دانند و آثار باستانی و کشفیات منطقه نیز مبین این مطلب است. می دانیم که آریایی ها – که نخستین بار نام «ایران» توسط ایشان به این سرزمین اطلاق شد – پس از ترک سرزمین مادری خود که در اوستا از آن تحت عنوان «ایرانویج» یاد می شود، به سوی جنوب سرازیر شدند و به مرور زمان یکی از بزرگ ترین امپراتوری های جهان را بنیان نهادند؛ البته بدیهی است که این عظمت به مرور ایام به دست آمده و بی شک مقدمات فراوانی داشته است. مقدماتی که منزل به منزل طی طریق و در مسیر مهاجرت ایشان تا استقرار نهایی شان در ایالت پارس فراهم شده است. پارسیان آریایی نژاد، پیش از کسب اقتدار واقعی، سال ها تحت لوای اقوام ماد در جنوب دریاچه ارومیه و در محلی به نام «پارسوا» سکونت داشتند. .

پروفسور گیرشمن که سالیان متمادی از عمر خود را صرف تحقیق و کنکاش در ایران کرد، در خصوص مهاجرت پارسیان از پارسوا به ایالت پارس می نویسد: ... به نظر نمی رسد که اقامت پارسیان در شمال غرب ایران زیاد طول کشیده باشد. انتقال ایشان با نتیجه عملیات آشوریان بود و یا بر اثر فشار اورارتو یا همسایگان دیگر صورت گرفته است. حقیقت این است که در قرن هشتم پیش از میلاد آنان در حرکت و پیشرفت تدریجی، به سوی جنوب شرق در حوالی چین های زاگرس بودند. ممکن است در هفتصد سال پیش از میلاد آنان در محوطه غربی جبال بختیاری تا شرق شوشتر در ناحیه ای که ایشان پارسواش یا پارسوماش نامیده اند و این نام در سالنامه های آشوری نیز ذکر شده، اقامت گزیده باشند.

مسئله ای که پیش از هر چیز دیگر در جغرافیای تاریخی پارسوماش باستانی و مسجدسلیمان کنونی جلب توجه می کند، کوهستانی و کوهپایه ای و صعب العبور بودن منطقه است. شواهد زیادی از دامپرور بودن اقوام پارسی در دست داریم و می دانیم که دامپروری  نیاز ضروری به مرتع دارد و وقتی به صفحات شمال غرب تا جنوب ایران از منظر جغرافیایی نگاه می کنیم، متوجه می شویم که کوهپایه های سلسله جبال زاگرس واجد بهترین و غنی ترین مراتع بوده اند، یعنی همان مسیری که اقوام پارسی برای مهاجرت خود برگزیدند.

منطقه کوهپایه ای که پارسوماش باستانی را در آن متصور می دانیم، آن ایام واجد غنی ترین مراتع در ظرف زمانی مورد نظر ما بوده است. وقتی به امتداد جغرافیایی پارسوا به پاسارگاد نظر می افکنیم، می بینیم که مسیرهایی به مراتب دست یافتنی تر از آنچه پارس ها برگزیده اند نیز وجود داشته که می توانستند از آن مسیر طی طریق کنند، اما می دانیم که حتی امروزه نیز دامپروران از مسیری عبور می کنند که مراتع بهتری برای دام هایشان داشته باشد.

یکی از کسانی که در مسجدسلیمان و بر روی آتشکده های این منطقه مشاهدات و تحقیقاتی داشته است، مستشرقی است به نام ماکسیم سیرو که نتیجه مشاهدات خود را در سال 1937 میلادی منتشر کرد و بعدها نیز این گزارشات در کتاب «آثار ایران» آورده شد. وی آنچنان که از نوشته هایش مشهود است، به شدت تحت تاثیر این منطقه قرار گرفته و مشاهدات خود را باعث حالت وصف ناشدنی حاکی از آرامش و عظمت بیان می کند در توصیف یکی از آتشکده های مسجدسلیمان می نویسد: «احتمال دارد این که این پدیده در وسط تخت گاهی بنا، به وقوع پیوسته باشد بیشتر است؛ چرا که در آنجا زمین نشست کرده و نشان می دهد که زیرزمین دارای خلل و فرج  یا حتی خالی بوده است.»

البته ماکسیم سیرو به طور مشخص در خصوص آتشکده سر مسجد صحبت می کند؛ اما وقتی به تشابه بردنشانده دیگر آتشکده باقیمانده در حومه شهر و سرمسجد و خصوصا نشست زمین در وسط تختگاهی بالای هر دو صفه دقت می کنیم، می توانیم حرف او را به هر دو آتشکده شناخته شده در مسجدسلیمان تعمیم دهیم.

سراورل اشتاین نیز از جمله کسانی است که ضمن تفحص در این منطقه، بسیاری از سکه های باستانی را پیدا کرده  و به بررسی رابطه احتمالی منابع گاز و آتشکده ها پرداخته است.

او می نویسد: «در اینجا زبانه های آتش که از منابع لایزال گازهای طبیعی بالا می رفت، بی گمان زائران را به سوی خود می کشیده است.» نشت نفت و گاز از سطح زمین در منطقه، از ادوار بسیار دور وجود داشته است. موقعیت خاص جغرافیایی، نزدیک بودن مخزن طبیعی به سطح زمین و شکستگی احتمالی گسل زمین به همراه زمین شناسی خاص منطقه و وجود خلل و فرج فراوان در آن از دلایل اصلی این نشت نفت و گاز است و جالب است بدانیم مسجدسلیمان شاید از معدود جاهای دنیا باشد که در آن شاهد چشمه های سطحی نفت هستیم! شاید همین چشمه ها و نشانه ها بوده که کاوشگران نفت را در عصر جدید به منطقه مسجدسلیمان رهنمون کرده تا اولین شهر نفتی ایران و خاورمیانه شکل بگیرد. کما اینکه در تاریخ نفت نیز می بینیم که این کاوشگران با دریافت اطلاعات و اخباری از وجود چشمه های نفت در حوالی شوشتر و منطقه بختیاری مسجد سلیمان فعلی  برای حفاری رهسپار این منطقه شدند. یکی ازقدیمی ترین گزارشات منتشر شده در خصوص جغرافیای خاص منطقه، گزارشی است که توسط ماژور راولینسون در مجله انجمن پادشاهی جغرافیایی در لندن به چاپ رسیده و در کتابی تحت عنوان «سیری در قلمرو بختیاری» اخباری ازآن گزارش به دستمان می رسد. بدون شک امثال چنین گزارش هایی در رهنمون کردن کاشفان نفت به منطقه بسیار موثر بوده است.

بدیهی است که چنین مسئله ای در ادوار باستان نیز می توانسته سابقه داشته باشد. نقش مهمی که نفت در کشف و گسترش آتش داشته و جایگاه مهم این ماده در بسیاری امور، همچون درمان بیماری ها و نقش مهم قیر به عنوان یک فراورده نفتی در ساخت مهرهای تصویرگری بسیار قابل توجه بوده است. با نگاهی به تاریخ باستان و تحقیق و تتبع در آن خواهیم دید که تمدن کهن ایران نیز نه تنها با نفت بیگانه نبوده، بلکه بهره های فراوانی از آن برده است. نکته ظریف در اینجاست که نه تنها ایران بلکه بین النهرین که مهد تمدن بشری در شرق محسوب می شود و در تقسیمات جدید سیاسی تمام اینها تحت عنوان خاورمیانه نامیده می شوند، در عین حال غنی ترین ذخایر نفت و گاز را نیز در دل خود دارند که این موضوع خود می تواند سوژه ای جذاب و پرکشش برای بررسی رابطه منابع نفت و گاز خاورمیانه با پیشینه تمدنی در این منطقه باشد.

نگاه جستجوگرانه به آتشکده های پارسوماش و شکل خاص معماری و نشست زمین در تخت گاه وسط آنها این فرضیه را پیش می آورد که ممکن است منبع آتش در این نیایشگاه ها منابع زیرزمینی گاز طبیعی در منطقه بوده و از آن استفاده می شده است.

شواهد فراوانی در دست داریم که ایرانیان باستان در عبادتگاه های بدون سقف به نیایش می پرداختند. هرودت که در زمان هخامنشیان زندگی می کرده، یادآور می شود که ایرانیان، معابد سرپوشیده نداشتند و قربانی بر اهورامزدا را بر فراز کوه ها انجام می دادند.

با نگاهی به بردشانده و سرمسجد، درآتشکده ای که بقایای آن را در مسجد سلیمان شاهدیم، متوجه می شویم که این نیایشگاه ها که بر تراس هایی تعبیه شده بودند، مسقف نبوده و در تختگاهی وسط آنها احتمالا آتش روشن بوده است. باید به این نکته نیز اشاره کنیم که مسجد سلیمان حتی نام خود را نیز از آتشکده باستانی موسوم به سرمسجد گرفته است. می دانیم که در هنگام حمله اعراب، ایرانیان برای مصون نگاه داشتن نیایشگاه های خود بسیاری از آن آثار را به نام کسانی که مورد قبول اعراب بودند، منسوب می کردند.

از جمله آثاری که به نام سلیمان پیامبر نسبت داده اند، همچون تخت سلیمان در شیز آذربایجان و یا نامگذاری آرامگاه کورش کبیر به نام مشهد ما در سلیمان! آتشکده باستانی پارسوماش نیز بدین ترتیب مسجد و نیایشگاهی معرفی شد که دیوان برای سلیمان ساختند و سلیمان پیامبر در آن نیایش می کرد و به مرور مسجد سلیمان نام این منطقه شد. پارسوماش باستانی در گذر ایام به مسجدسلیمان تغییر نام یافت و از آغاز یکصدسال گذشته با استخراج نفت برای اولین بار در ایران  و خاورمیانه هزاران سال پس از خاموشی کوروش بزرگ، رونقی دوباره یافت، اما بدون شک منابع نفت و گاز در این منطقه چه در دوران باستان و چه در عصر جدید از مهم ترین دلایل اقبال و رونق این خطه بوده است.

برگرفته از  کتاب خوزستان تمدن و نفت نوشته:

فرشید خدادادیان

 

جوانی شمع ره کردم

جوانی شمع ره کردم کـه جـویم زنـدگانـی را نجـستم زندگـانی را و گـم کردم جوانـی را

کـنـون بـا بار پـیـری آرزومـندم کـه برگـردم  بـه دنـبال جوانـی کــوره راه زنـدگـانـی را

به یـاد یـار دیریـن کـاروان گم کرده را مــانـم         کـه شب در خواب بیند همرهان کاروانی را

بهـاری بـود و مـا را هم شـبابی و شکر خـوابی         چه غفلت داشتیم ای گل شبیخون جوانی را

چـه بیداری تـلخی بود از خواب خوش مستی کـه در کـامـم به زهرآلود شهد شـادمانی را

سخـن بـا مـن نـمی گـویی الا ای همزبان دل خـدایـا با که گویم شکوه بی هـمـزبـانـی را

نسیم زلف جانان کو که چون برگ خزان دیده  به پـای سـرو خـود دارم هوای جانفشانی را

به چـشم آسـمانی گردشـی داری بلای جـان  خـدا را بـر مـگردان ایـن بلای آسـمانـی را

نـمیری شـهریار از شـعر شیرین روان گـفتـن کـه از آب بـقـا جـویـند عـمـر جـاودانـی را

شهریار

 

روز واقعه را نبینید، بشنوید

اگر «روزواقعه» به موفقیتی این چنین دست یافته که نمی توان آن را از تاریخ هنر دینی کشورمان جدا کرد، قطعا بخش بزرگی از آن، جدا از حضور جذاب بازیگران، فیلمنامه جذاب و کارگردانی خوب شهرام اسدی، مدیون نغمه پردازی خاص مجید انتظامی است. موسیقی این اثر سینمایی هنوز هم شنیدنی است و ویژگی های خاص خود را دارد. بی حساب نیست که قطعه شیون این فیلم، بسیاری از موسیقی شناسان را به تحسین وا داشته است. این کار انتظامی نیز در کنار کارهای پرتعدادش، مثل از کرخه تا راین، بوی پیراهن یوسف و ... در ذهن مخاطب ایرانی ماندگار است.

 

یک نذر و یک فیلم خوش ساخت

کیومرث پوراحمد در کنار همه کارهای جذابش «به خاطر هانیه» را نیز دارد. فیلمی که شاید کمتر دیده شده؛ اما همه ویژگی های زیبایی شناسانه این کارگردان را در خود جمع کرده است. داستان «به خاطر هانیه» درباره یک مراسم آیینی عاشورایی در بوشهر است. سنج و دمام زنی و معرفی آن را شاید بتوان یکی از بهانه های اصلی ساخت این فیلم دانست.

هر چند در این فیلم، بازیگران حرفه ای و شناخته شده ای حضور ندارند؛ اما نقش ها یک دست، درست و چفت و بست دار هستند. دیدن این فیلم را، بخصوص در ایام اربعین حسینی به شما پیشنهاد می کنیم.

 

داستان زیرآب زنی

زیرآب، در خانه های قدیمی تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود، معنی داشت.زیرآب در انتهای مخزن آب خانه ها بوده که برای خالی کردن آب، آن را باز می کردند.این زیرآب، به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیرآب، این بود که کسی درون حوض می رفت و زیرآب را باز می کرد. تا لجن ته حوض از زیرآب به چاه برود و آب پاکیزه شود.در همان زمان وقتی با کسی دشمنی داشتند، برای اینکه به او ضربه بزنند، زیرآب حوض خانه اش را باز می کردند تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد.صاحب خانه وقتی خبردار می شد، خیلی ناراحت می شد چون بی آب می ماند.این فرد آزرده به دوستانش می گفت: «زیرآبم را زده اند.»این اصطلاح که زیرآبش را زدند، ریشه از همین کار دارد.

 

سه کتاب از امیرخانی

رضا امیرخانی، نویسنده و منتقد ادبی ایرانی است که مدتی نیز رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران بود. او غیر از نگارش رمان، داستان بلند و یک مجموعه داستان کوتاه، به تألیف سفرنامه و مقالات بلند تحلیلی اجتماعی نیز پرداخته است.

من او

 کتاب «من او» نوشته «رضا امیرخانی» و برنده جایزه بیست سال ادبیات داستانی ایران است. داستان«من او» به خانواده فتاح از خانواده های ثروتمند و مذهبی تهران قدیم مربوط می شود. حاج فتاح دو نوه اش مریم و علی را بسیار دوست دارد و همیشه سعی می کند لوطی گری را به آنها یاد دهد. داستان بر محوریت علی فتاح می چرخد؛ پسری بزرگوار که عاشق دختر کلفتشان به نام مهتاب می شود. در پی کشف حجاب مریم، به فرانسه می رود و بعد از مدتی مهتاب نیز پیش او می رود و علی همچنان عاشق است و مهتاب همچنان عاشق، اما...» این اثر امیرخانی، طرفداران زیادی دارد، به طوری که چند بار در یک دهه اخیر تجدید چاپ شده و نظرات زیادی را به سمت خود جلب کرده است.

قیدار

کتاب «قیدار» امیرخانی 9 فصل دارد و هر فصل، حاوی حکایتی از زندگی شخصیتی به نام قیدار است. در توضیحات پشت جلد کتاب آمده است: «در قرآن، اسم بعضی پیامبران آمده است، اسم بعضی غیر از پیامبران هم، چه صالح و چه طالح آمده است.... صلحا عاشق حضرت باری هستند... اما حضرت حق، بعضی را خودش هم عاشق است... عاشقی خدا توفیر دارد با عاشقی ما... خدا عاشقی است که حتا دوست ندارد اسم معشوقش را کسی بداند، به او می گوید: رجل، همین مرد.. همین... می فرماید: «و جا من اقصی المدینه رجل یسعی»، جای دیگر می فرماید: و «جا رجل من اقصی المدینه یسعی»، یعنی این دو رجل با هم فرق می کنند، یکی می آید موسای نبی را نجات می دهد، قوم بنی اسراییل را در اصل نجات می دهد و دیگری هم قومی را از عذاب نجات می دهد. اسمش چیست؟ اسمشان چیست؟ نمی دانیم؟ رجل است.»

ارمیا

کتاب ارمیا، رمانی دیگر از «رضا امیر خانی» است که جوایز بسیاری را به خود اختصاص داده است. رضا امیرخانی درباره این اثر خود در جایی نوشته: «هیچ وقت سعی نکردم نویسنده شوم. وقتی شروع کردم به نوشتن ارمیا، هنوز فرق بین داستان کوتاه، رمان و داستان بلند را نمی دانستم. به زحمت فرق شعر و داستان را می دانستم. اما احساس می کردم باید این قصه را نوشت. فقط چنین فشاری بود. فکر می کنم محتوا بیشتر به ما فشار آورد. به نظر من «چگونه نوشتن» کاری است که آدم به مرور زمان حتما یاد می گیرد؛ اما «چه نوشتن» سوال اصلی است. همیشه از «چه نوشتن» است که یک نویسنده کم می آورد...» در قسمتی از کتاب آمده است: «جاده مثل ماری سیاه بدون هیچ حرکتی روی خاک های داغ لمیده بود. کوه های کوچک یا تپه های بزرگ آرام آرام بزرگ تر می شدند و از جلوی شیشه ماشین می گذشتند. ارمیا دو سه ماه بود که کوه ندیده بود. کوه همواره برای ارمیا زیبا بود. در کودکی کوه را بزرگ تر و با ابهت می دید، چیزی فرای پدر و مادر و حالا کوه ها بزرگ تر شده بودند. کوه بسیار شبیه مصطفی بود. حتا نه، کوه شبیه پاهای قطع شده دکتر روانکاو بیمارستان اهواز بود. در کودکی گاه گاهی در بعضی کوه ها خودش را پیدا می کرد و با صدای بچگانه می گفت: «آن کوه منم. آن مامان است. آن هم باباست.»