امر به معروف و نهى از منكر در نهضت امام حسين (ع)

خطبه قهرمانانه در شام

يکي از بخش هاي برجسته زندگي امام سجاد(ع) خطبه او در شام نزد مردم و يزيد بود که يزيديان را رسوا کرد و پيام خون شهيدان را در ديار شام به ثمر نشاند و موجب تحولي شگرف شد، مسجد اموي شام پر از جمعيت بود. امام سجاد (ع)را به آن مسجد آورده بودند تا عظمت يزيد را بنگرد. يزيد حضور داشت و به خطيب مزدور خود گفت: بر بالاي منبر برو و آنچه خواستي، نسبت به امام علي (ع) و امام حسين(ع) بدگويي کن و از ناسزاگويي به آنها کم نگذار. خطيب بالاي منبر رفت و آنچه توان داشت در حضور مردم و امام سجاد (ع) از امام علي (ع) و امام حسين (ع) بدگويي و معاويه و يزيد را ستايش کرد. امام سجاد(ع)در همان پايين منبر فرياد زد: واي بر تو اي سخنران! خشنودي مخلوق را به خشم خالق خريدي، پس جايگاهت را آتش دوزخ فرا گرفت.»  سپس امام سجاد (ع)به يزيد فرمود: «اي يزيد! به من اجازه بده تا بالاي اين چوبها بروم و سخناني بگويم که در آن خشنودي خدا باشد و براي حاضران موجب اجر وپاداش شود.»يزيد اين تقاضا را رد کرد، اما حاضران گفتند: اجازه بده او بالاي منبر رود، شايدما از او چيزي بشنويم. يزيد گفت:

«اگر او بالاي منبر رود، فرود نمي آيد مگر اينکه من و دودمان ابوسفيان را به افتضاح و رسوايي بکشاند.»

شخصي گفت: اي اميرمومنان! هر چه اين شخص (بيمار و شکست خورده) بگويد چنان اهميت ندارد، بگذار برود و سخني بگويد. يزيد به او گفت: «اين شخص (اشاره به امام سجاد(ع)) از خانداني است که علم و کمال را با تمام وجود به کام خود آورده اند.» (مانند پرنده اي که دانه به دهان جوجه اش مي گذارد، پيامبر (ص)، علم و کمال را در کام آنها نهاده و شيره جان آنها کرده است.)

مردم همواره از يزيد تقاضا مي کردند که اجازه دهد تا اينکه ناگزير يزيد اجازه داد و امام پس از حمد و ثنا فرمود:

 «اي مردم! به ما شش چيز داده شد و به هفت چيز، ما بر ديگران برتري داده شديم، اما آن شش، به ما علم، حلم، جوانمردي، (بخشش)، فصاحت، شجاعت و دوستي در دل مومنان داده شد و اما آن هفت چيز که ما به آن برتري داده شديم عبارت است از اينکه: پيامبر برگزيده حضرت محمد(ص) از ما است و صديق (نخستين کسي که به او ايمان آورد يعني علي (ع)) از ما است، جعفر طيار از ما است، شير خدا و شير رسول خدا (ص) (حضرت حمزه) از ما است و از ماست دو سبط پيامبر (ص) در اين امت (حسن و حسين عليهماالسلام) هر کس که مرا شناخت که شناخت و هر کس که نشناخت، او را به حسب و نسبم خبر مي دهم. «اي مردم! من پسر مکه و مني هستم. من فرزند زمزم و صفا هستم. من پسر آن کسي هستم که حجرالاسود را در ميان عباي خود نهاد و به جاي گذاشت. من پسر بهترين انسان ها هستم که لباس احرام پوشيد. من پسر بهترين انسان ها هستم که کفش پوشيد و (براي طواف) پابرهنه شد. من پسر بهترين انسانها هستم که طواف کرد و سعي صفا و مروه نمود. من پسر بهترين کسي هستم که حج را بجا آورد و لبيک گفت. من پسر آن کسي هستم که از مکه به مسجد اقصي سير داده شد. من پسر آن کسي هستم که (در شب معراج) به سدره المنتهي رسيد. من پسر آن کسي هستم که آنقدر به خدا نزديک و نزديکتر شد، تا آنکه فاصله او (با قرب مخصوص خدا) به اندازه دو کمان يا نزديکتر بود. من پسر آن کسي هستم که فرشتگان آسمان به او اقتدا کرده و نماز خواندند. من پسر آن کسي هستم که خداي بزرگ به او وحي کرد آنچه را که وحي کرد. من پسر محمد برگزيده خدا هستم.»

«من فرزند علي مرتضي عليه السلام هستم. پسر کسي هستم که سران مشرک را کوبيد تا گفتند: معبودي جز خداي يکتا نيست. من پسر کسي هستم که در پيشاپيش رسول خدا صلي الله عليه و آله با دو شمشير با دشمن مي جنگيد و با دو نيزه نبرد مي کرد و دوبار هجرت کرد. من پسر کسي هستم که دوبار بيعت کرد و در جنگ بدر و حنين با دشمن جنگيد و به اندازه يک چشم برهم زدن کافر نشد. من پسر صالح مومنان و وارث پيامبران و نابود کننده ملحدان و پيشواي مسلمانان و مايه روشني چشم مجاهدان و زينت پرستش کنندگان خدا و سرور مناجات کنندگان بسيار گريه کننده درگاه خدا با استقامت ترين استقامت کنندگان و بهترين برخاستگان براي عبادت، از آل ياسين (رسول پروردگار جهانيان) هستم. آن کس که با خارج شدگان از دين جنگيد و با بيعت شکنان و ياغيان نبرد و با دشمنان ناصبي جهاد کرد. من پسر کسي هستم که سر افرازترين فرد قريش و نخستين مومن و تصديق کننده خدا و رسولش و پيشتاز پيشگامان و کوبنده، متجاوزان و نابودکننده مشرکان و تيري از تيرهاي خدا بر منافقان و زبان شناخت عابدان و حامي دين خدا و ولي امر خدا و باغ حکمت الهي و مخزن علم خداست.آن کس که جوانمرد، بخشنده، زيبا، هوشمند، پاک، از سرزمين حجاز، مرضي خدا، پيشگام، پيشواي بلند همت، صابر، بسيار روزه گيرنده، تهذيب شده، بسيار عبادت کننده، قطع کننده پشت هاي مشرکان و پراکنده کننده حزب هاي کافر، از همگان پرجرات تر و قويدل تر و با صلابت تر و خلل ناپذيرتر در برابر کافران. شير دلاور، آن کس که در جنگ ها هنگام به هم خوردن نيزه ها و نزديک شدن پيشتازان جنگ، کافران را مانند خرد کردن سنگ آسيا، خرد مي کرد و مي کوبيد و مانند طوفان توفنده و درهم کوبنده، که خار و خاشاک را زير و رو مي کرد و دشمنان را درهم مي ريخت. آن کس که شير حجاز و يکه سوار عراق، سردار مکه، مدينه، خيف، مني، عقبه، بدر و احد بود. آن کس که يکه تاز بيعت (تحت شجره رضوان) و هجرت و آقاي عرب و پهلوان جنگ و وارث مشعر و عرفات و پدر دو نبيرهي رسول خدا صلي الله عليه و آله، حسن و حسين (عليهماالسلام) بود و اين شخص جدم علي بن ابيطالب عليه السلام است.»

پس از شناساندن جد بزرگوارش رسول خدا (ص) و جد ارجمندش علي (ع) به معرفي پدرش امام حسين (ع) پرداخت و چنين فرمود:

 «من فرزند فاطمه زهرايم. فرزند خديجه کبرايم. فرزند کسي هستم که از روي ظلم کشته شد. پسر کسي هستم که سرش از قفا بريده شد. من پسر تشنه کامي هستم که با لب تشنه به شهادت رسيد. پسر کسي هستم که پيکرش در زمين کربلا افتاده. پسر کسي هستم که عمامه و عبايش ربوده شد...»

 امام سجاد (ع) همچنان گفت و گفت. مردم زار زار مي گريستند و صداي گريه و ناله بلند شد. يزيد ترسيد که فتنه و آشوب به پا شود؛ به موذن فرمان داد: اذان را بگو. موذن گفت:

 الله اکبر الله اکبر

 امام سجاد (ع) فرمود: «هيچ چيز بزرگتر از خدا نيست.»

موذن گفت: اشهد ان لا اله الا الله. امام سجاد (ع) فرمود: «مو و پوست و گوشت و خونم به يکتايي خدا گواهي دهد.» موذن گفت: اشهد ان محمداً رسول الله امام سجاد عليه السلام به موذن فرمود: تو را به حق محمد صلي الله عليه و آله ساکت باش، تا من سخني بگويم. سپس از بالاي منبر متوجه يزيدشد و فرمود: 

«اي يزيد! محمد صلي الله عليه و آله جد من است يا جد تو؟! اگر مي گويي جد تو است، دروغ مي گويي و کفر مي ورزي و اگر اعتقاد داري که او جد من است، پس چرا عترت و خاندان او را کشتي؟ چرا پدرم را کشتي و حرم او و مرا اسير کردي؟! اين سخن را گفت و دست به گريبان برد و جامه خود را چاک زد و گريه کرد. سپس خطاب به مردم فرمود: اي مردم! آيا در ميان شما کسي هست که جد و پدرش، رسول خدا صلي الله عليه و آله باشد؟!»

صداي شيون و گريه از مجلس برخاست. آنگاه فرمود: به خدا سوگند در جهان جز من کسي نيست که جدش رسول خدا صلي الله عليه و آله باشد.پس چرا اين شخص (يزيد) پدر مرا کشت و ما را مانند روميان اسير کرد. اي يزيد، اين کارها را مي کني و باز مي گويي محمد صلي الله عليه و آله رسول خداست؟ و رو به قبله مي ايستي، واي بر تو که در روز قيامت جدم و پدرم طرف دعواي تو هستند. يزيد فرياد زد: اي موذن! اقامه بگو!هياهو و صداي اعتراض از مجلس برخاست، بعضي با يزيد نماز خواندند و بعضي ديگر نماز نخوانده و پراکنده شدند. خطبه امام سجاد (ع) و حضرت زينب (س) در شام موجب شد که وضع شام دگرگون شود و يزيد دستور داد سرهاي شهدا را جمع کنند و محترمانه به قصر بياورند. او اظهار پشيماني مي کرد و همه گناهان را به ابن زياد نسبت مي داد و او را لعنت مي کرد.

 

كلام امام حسين (ع)

غفلت از گناه

إِيّاك اَنْ تَكُونَ مِمّنْ يَخَافُ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَيَاْمَنُ الْعُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ

امام حسين (ع) فرمود: «مبادا از كسانى باشى كه از گناه ديگران بيمناك هستند و از كيفر گناه خود آسوده خاطر»

تحف العقول، ص273

   همراه با شهيدان كربلا

سعد بن حرث خزاعى

يكي از شهداي كربلا با اصليت ايراني است و شمارى از عالمان متأخر، در شرح حال او به عنوان صحابى امام حسين(ع) و شهيد كربلا، اين گونه آورده‏اند: سعد بن حرث خزاعى محضر رسول خدا (ص) را درك كرده بود. اميرالمؤمنين (ع) او را به رياست شرطه (شهربانى) كوفه و زمانى به استاندارى آذربايجان منصوب فرمود.

 پس از شهادت آن حضرت «سعد» از ياران امام حسن (ع) و امام حسين (ع) شد. با آغاز نهضت حسينى، با آن حضرت به مكه و از آنجا به كربلا آمد و در پيكار روز عاشورا به شهادت رسيد.

 

ايام حسيني

   سخنان امام(ع) با اهل بيت و اصحابش

شب عاشورا  امام حسين(ع) اصحاب و اهل بيت خود را جمع کردند و كلماتى را به آنان فرمودند. خلاصه كلمات حضرت اين بود كه من بيعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختيار خود گذاشتم تا به هر جا كه مى خواهيد كوچ كنيد. پس از فرمايشات حضرت، اهل بيت(عليهم السلام) و اصحاب ايشان كلماتى در وفادارى و جان نثارى خود به آن حضرت ادا کردند.

  سخنان زينب كبرى(ع) با امام حسين(ع)

در شب عاشورا زينب كبرى(ع) اشعار «يا دهرُ اُفٍّ لك من خليل ...» را از زبان برادرش امام حسين(ع) شنيد و هنگامى كه متوجه شد فردا روز شهادت حضرت است، فرمود: «اى كاش مرگ مرا نابود ساخته بود و اين روز را نديده بودم». سپس سيلى به صورت زد و بيهوش شد. امام(ع) خواهر عزيز و مكرمه خود را به هوش آوردند و مطالبى فرمودند.

 شهادت امام حسين(ع)

در روز عاشورا سال 61 هـ كه روز شنبه يا دوشنبه بوده، آقا و مولايمان حضرت اباعبدالله الحسين(ع) در 58 سالگى بعد از نماز ظهر، مظلومانه و با حالت تشنگى و گرسنگى در زمين كربلا به شهادت رسيدند. اين روز، روز باريدن خون از آسمان و روزى است كه شهادت اهل بيت و اصحاب امام حسين(ع) در آن به وقوع پيوسته است.  چهار هزار ملك در اين روز به زمين كربلا براى نصرت آن حضرت آمدند و چون اجازه نيافتند تا ظهور حضرت مهدى(ع) گريه كنان نزد قبر آن حضرت ماندگار شدند. در اين روز ترك خوردن و آشاميدن بخصوص از غذاهاى لذيذ مناسب است.

 

احكام ويژه محرم

سوال: آيا نماز جماعت اول وقت مهم‏تر است يا ادامه عزادارى امام حسين (ع)؟

پاسخ: نماز جماعت مقدم است؛ همان‏طورى كه امام حسين (ع) در روز عاشورا هنگام ظهر نماز را اقامه كردند؛ از اين رو بايد پيروان اهل بيت در همه حالات سعى كنند تا آنجا كه ممكن است، نمازها را اول وقت و به جماعت بخوانند؛ چون هدف عمده از مجاهدت‏ها و زحمات و حتى شهادت ائمه معصومين (ع) و فرزندان و اصحاب آنان، اقامه دين بوده كه در رأس آنها بعد از معرفت خدا، نماز است.