گزارش «مشعل» از زندگي و کار ساکنان رشادت سکوی قهرمانی

 

مشعل - مرجان طباطبایی- تصور شما از زندگی روی اسکله آهنی غول پیکر در وسط دریا چیست؟ اینکه زندگی و کارتان روی سکوهای آهنین خلاصه شود که چاشنی آن نه آبی دریا؛ بلکه از جنس سختی آهن و طلای سیاه باشد.شاید زندگی در دنیای وسط آب را با صدای دریا و آبی بی انتهای آن عجین ببینید؛ اما آهنگ ناتمام تاسیسات، موتورخانه و امواج مغناطیسی و سروصداها و سختی کار که حاصل جمع آن تولید برای اقتصاد کشور است، زیبایی دریا را برایتان کمرنگ خواهد کرد. به قول شاعر، اینجا آبی دریا و شوق تماشا قدغن است و بسیاری از زیبایی ها برایتان رنگ خواهد باخت. صحبت از زندگی روی یک سکوی نفتی است که اقتصاد کشور به آن وابسته است؛ اما مردانی هم این نوع زندگی را انتخاب کرده اند؛ برخی شاید از روی علاقه یا به خاطر تخصص و برخی هم برای اقتصاد زندگی یکی از آنان می گوید: «قسمت ما با دریا نوشته شده است.»

 

مقصد، سکوي نفتي رشادت است که راه آساني براي رسيدن به آن طي نمي کنيم. نقطه شروع براي حرکت، استقرار در هلي برد است که شرايط آب و هوايي، امکان سفر با هليکوپتر را نمي دهد، از اين رو با کشتي که نام CHARLIE2 بر آن حک شده، راهي سکو مي شويم. خارج از کشتي و در اتاق انتظار، مسافران سکوهاي مختلف به چشم مي آيند که از روي ساک هاي دستي شان مي شود مقصدشان را فهميد، اسامي متنوعي چون سلمان، بلال، رشادت و....اختلاف مسير با پرواز50 دقيقه و با کشتي 4 ساعت است.

سوار شناور که مي شويم، جذابيت کشتي سواري تنها در همان دقايق اوليه است و سروصدا و بالا و پايين هاي مکرر و صداي موتور شناور، حتي خواب آساني را هم برايتان به همراه ندارد و اگر خوش شانس نباشيد، ممکن است در طول اين مسير دريا  زده هم شويد. از اين رو تمام ثانيه ها انتظار براي رسيدن است تا اينکه بعد از ساعت ها مشعلي روشن از دور ديده مي شود و اين يعني نويد رسيدن به مقصد. تصوير يک اسکله آهني با چهار پايه که از آب بيرون زده، خودنمايي مي کند. نزديک تر که مي شويم، شکل واضح تري از آنچه يک سکوي نفتي است و نفت از آن استخراج مي شود، پيش رويمان قرار مي گيرد. سکو در ارتفاع زيادي قرار دارد، از اين رو بعد از هماهنگي با شناور کنار سکو با سوار شدن روي بسکت از طريق يک جرثقيل به بالا و روي سکو منتقل مي شويم.

جزيره اي آهني روي آب

حالا درست نقطه اي در چاله خليج فارس، 108 کيلومتري جنوب غربي جزيره لاوان هستيم. روي سکويي که نام امروزي آن «رشادت» است و آن را R4 مي خوانند؛ مخففي از سکو که به صورت بزرگ روي اين اسکله آهني حک شده است. پيش ترها هم نام رستم را روي خود داشته؛ همان ايامي که ايتاليايي ها آن را کشف کردند تا زمان بهره برداري از آن به سال 1347 برسد.

در يک سکوي نفتي چه خبر است؟

از بسکتي که ظرفيت 4 نفره دارد، پياده مي شويم و در همان بدو ورود، رعايت نکات ايمني از سوي رئيس اچ اس اي سکو تذکر داده مي شود. به کلاه ايمني تجهيز مي شويم و از بخش هاي مختلف آن بازديد مي کنيم. سکوي نفتي قوانين خاص خود را دارد و رفتن به هر بخش آن مجاز نيست. بايد گفت با جزيره اي آهنين و کاملا مردانه و  دور از دنياي عادي مواجه هستيم که در محاصره کامل آب قرار دارد و بوي نفت و گاز و صداي مکرر روندي که چرخه نفت از آن در جريان است؛ رد زيباي آب را کمرنگ مي کند. سکويي که در آن افرادي با لباس هاي غالب نارنجي و گاه آبي و قرمز به چشم مي آيند. اکبر عظيمي، معاون 44 ساله سکوي نفتي رشادت مي گويد که در هر شيفت کاري نزديک به 40 نفر مشغول فعاليت هستند. 18 تا 20 نفر رسمي و باقي پيمانکاري. در يک سکوي نفتي همه چيز در کار خلاصه مي شود. او توضيح مي دهد که با يک گروه، کار از 6 صبح شروع مي شود و تا 6 عصر ادامه دارد و از 6 غروب تا 6 صبح هم گروه ديگري مشغول فعاليت مي شوند. دراين ميان، تنها زمان ناهار و نماز فعاليت کمتر است. براي صرف ناهار با آنها در رستوران سکو هم سفره مي شويم.

ترکيب سني ساکنان سکو جوان است و معاون سکو، ميانگين سني آنان را 25 سال اعلام مي کند و مي گويد: مسن ترين فرد بالاي 55 سال دارد که چند سال ديگر با بازنشستگي از اين صنعت خداحافظي مي کند. او ادامه مي دهد که جوانان همه از صفر و استخدامي مشغول به کار شدند. رشته هاي مختلف کامپيوتر، برق، ابزار دقيق ونفت.80 درصد فوق ليسانس هستند. ساير سکوها درخواست انتقال نيروهاي ما را دارند.

در اين سکو مي توان ايراني کوچک را در دل خليج فارس يافت که از استان هاي مختلف کشور در آن ديده مي شوند. از گلستان، تهران، خوزستان، تبريز و... و از هر طايفه و قشري. يکي از آنان مي گويد  اولين بار است که خبرنگار به اينجا مي آيد. خوشحاليم که سختي کارمان ديده مي شود.

کارکنان اينجا حتي در شب هم بايد آنکال باشند. اين يعني اهميت و حساسيت توليد نفت. اگر موضوعي با توليد مرتبط باشد، همه غير شيفتي ها هم بيدارباش هستند.

با چرخي روي اين جزيره آهنين، علاوه بر بخش هاي فني و کاري مرتبط با توليد همچون اتاق کنترل، تعميرات، جوشکاري، برق، چاه هاي نفت و استخراج آن و ... نمازخانه، باشگاه ورزشي، خانه پرندگان و گلخانه هم مقابل چشمان ما نمايان مي شود که ساخت آن حکايت از تلطيف فضاي خشک و سخت  سکو دارد. آن سوتر هم رستوراني ديده مي شود که در کنار آن فوتبال دستي قرار دارد. راهرويي هم در بخش داخلي سکو  است که کارکنان را به اتاق هاي خواب و استراحت روانه مي کند.

مقصد اول؛ اتاق کنترل

قلب هر سکويي، اتاق کنترل آن است. از اين رو در اولويت بازديد قرار مي گيرد. احمدرضا عليزاده با سابقه 34 سال فعاليت، مسئول اتاق کنترل سکو مي گويد: کار ما کنترل توليد و ارسال نفت به لاوان است. درباره روند کار توضيح مي دهد که توليد با سه مانيتور چک مي شود؛ سيستم توليد، بهره برداري و ايمني سکو. توليد، چاه ها، دستگاه ها و مخازن جداکننده نفت و سيستم ايمني مانيتور مي شوند.

مقصد بعدي، طبقات پايين تر سکوست. نقطه اي که از لابه لاي آهن ها، دريا زير پايمان است و خط لوله اي که نفت از طريق آن پمپ شده و به جزيره لاوان مي رود. حسين انصاري، اپراتور بهره برداري اهل پارسيان و از قديمي هاي نفت که سابقه فعاليت 34 ساله در سکوهاي مختلف نفتي را در کارنامه دارد، عمليات انتقال نفت به جزيره را توضيح مي دهد و مي گويد که کل تجهيزات زير نظر اپراتور است و کنترل چاه ها و مانيتور را بايد هر دو ساعت چک کنيم. با دست چاه ها را نشان مي دهد و  مي گويد: بعد از تفکيک، نفت از طريق خط لوله 18 اينچي، پمپ و به لاوان ارسال مي شود. گفت وگو با او درباره زندگي و کار روي سکو ادامه مي يابد.

دوري از خانواده

کار روي سکو به شکل اقماري است؛ 14 روز کار و 14 روز هم استراحت، به اصطلاح خودشان رست. تعداد روزهاي کاري که بايد آن را ضرب در تعداد روزهاي سال کرد تا دوري آنها از خانواده عيان تر شود. ساکنان اينجا هر دو هفته يک بار از دنيايي که همه در آن زندگي مي کنيم، دور هستند.

انصاري که بالاي 50 سال سن دارد و آفتاب جنوب در پوستش ردي از خود بجا گذاشته، مي گويد: من بچه اقماري هستم؛ اقماري ها در خانواده مشکلات زيادي دارند. پدرم هم اينجا بود، وقتي سرکار آمدم، تازه فهميدم چه خبر است. با آنکه برايم صرفه اقتصادي ندارد، اما چاره اي نيست.  از عليزاده، مسئول اتاق کنترل مي پرسم بزرگترين چالش کار روي سکو چيست؟ مي گويد: دسترسي نداشتن به خانواده. اين حرف مشترک بيشتر سکو نشينان است. ادامه مي دهد که اينجا کار از صفر تا100 پر از استرس است. 2 فرزند دارم. هنوز بعد از اين همه سال، با آنکه به کارم عادت کرده اند؛ اما آن را نپذيرفته اند. گاهي مي گويند کاش يک هفته ديرتر مي رفتي. پسرم نمي پرسد کجا کار