امر به معروف و نهى از منكر در نهضت امام حسين (ع)   درس زندگی در خطبه زينب كبرى (س)

سخنراني در محيط هاي پرجمعيت به شرايط خاص نياز دارد. اول اينکه لازم است سخنگو تحت هيچ نوع فشار روحى و جسمى قرار نگيرد.

دوم اينکه در برابر او مناظر ناراحت كننده‏اى كه موجب تشويش و پريشانى فكر است، ديده نشود.

سوم اينکه مخاطبانش، نسبت به او نگاه منفى نداشته و به ديده حقارت به او ننگرند.

دقت در امور ياد شده و تطبيق آن با حضرت زينب كبرى (س) هنگام ايراد خطبه، يك بار ديگر برترى نيروى ايمان را بر قدرت‏هاى ظاهرى به نمايش گذاشت و به بشريت آموخت كه مى‏توان به رغم شكست ظاهرى، به برترين پيروزى‏ها دست يافت.

با وجود فراهم نبودن شرايط مناسب سخنرانى براى حضرت زينب(س) آن، حضرت مصمم به بيان حقايق شد! سخنانش همچون صاعقه‏اى بود كه از عالم معنا بر فرق كوفيان فرود آمد و آنان را كه به ذلت و فرهنگ پوچ روزمرگى و «اكنون زدگى» امويان تن داده بودند، به خود آورد. گفتارش نشان داد كه دريايى از عزت و ايمان در قلبش موج مى‏زند و گفتار كوتاه و كوبنده او نه از سر عصبانيت بلكه برخاسته از يك تعادل و قرار گرفتن در قله آرامش است. اکنون به تحليل خطبه آن حضرت(س) در برابر كوفيان مى‏پردازيم.

حضرت زينب (س) در آغاز خطبه براى آنكه مخاطبانش را آماده کند، با اشاره و حركات دست به آنان فهماند كه لحظاتى سكوت كنند.

با حركت دست او، معجزه‏وار سكوت بر جلسه حاكم شد و حتى زنگ‏هاى شتران نيز خاموش شدند!

آن حضرت گفتارش را اين چنين آغاز كرد:

الْحَمْدُ للَّهِ وَ الصَّلاةُ عَلى‏ أبى مُحَمَّدٍ و اله الطَّيبينَ الأخْيار

آغاز خطبه با حمد و ثناى الهى نشانه آن است كه قلب مقدس آن حضرت(س) همچنان به مقام حضرت حق متصل است و درياى مصائب كربلا و اسارت نتوانسته است ذره‏اى بين او و معبود حقيقى‏اش فاصله بيفكند.

سپس ادامه داد: وَ الصَّلاةُ عَلى أبِى محمدٍ وَ الِهِ الطَّيِّبين الأخيار؛ درود بر پدرم محمد و خاندان پاك و نيك او!

حضرت زينب (س) با بيان «و الصلاة على أبى محمد» آنان را متوجه اين حقيقت فرمود كه اگر ما را به عنوان اسير در اين شهر آورده‏اند، از خوارج نيستيم، بلكه فرزندان رسول اللَّه (ص) و پيامبر شماييم.

أما بعد: يا أهْل الكُوفَةِ يا أَهْلَ الخَتْلِ وَ الْغَدْرِ أَتَبكُونَ فَلا رَقَأَتِ الدَّمْعَةُ وَ لا هَدَأَتِ الرّنّةُ.

اى مردم كوفه: مردم فريبكار و بى وفا: هرگز ديده‏هاتان از اشك تهى مباد، هرگز ناله‏هايتان از سينه‏ها بريده نگردد.

حضرت زينب (س) بعد از حمد و ثناي خداوند و معرفى خود به كوفيان، در صدد آن است كه هويت حقيقى آنان را به خودشان بنماياند؛ از اين رو دو مشخصه بارز كوفيان را به آنان يادآور مي شود: يا أَهْلَ الْخَتْلِ وَالْغَدرِ: مردم فريب و خيانت.

أتبكون؟! آيا مى‏گرييد؟ آيا به اين شيوه مى‏خواهيد از عذاب وجدان و زشتى كارى كه كرديد، رهايى يابيد؟ آيا مى‏خواهيد ما را تحت تأثير قرار داده و بار خود را سبك کنيد؟!

مَثَل شما مَثَل همان زنى- احمق- است كه نخ‏هايى را كه رشته بوده، يكباره باز به پشم تبديل مى‏كرد! نه پيمانِ شما را ارجى است و نه سوگند شما را اعتبارى.

آيا در شما چيزى جز خودستايى- لاف زدن- آميخته با ننگ، سينه‏هاى پر از كينه، مانند كنيزكان تملق گفتن و در نهان با دشمن ساختن وجود دارد؟!

در اين بخش از خطبه، حضرت زينب (س) دلايل بى‏هويتى كوفيان و خروج آنان را از مدار انسانيت در چهار ويژگى بيان مى‏كند:

خودستايى آلوده به ننگ به همراه سينه پر از عداوت، چاپلوسى روابط پنهانى با دشمنان.

حضرت زينب (س) نيز در اين گفتار كوبنده مى‏خواهد كوفيان را از اين خواب عميق و بيمارى مرگبار رهانيده و هويت حقيقى‏شان را به آنان بنماياند؛ از اين رو صاعقه‏وار بر آنان بانگ مى‏زند:

ألا وَ هَلْ فيكُمْ الَّا الصَّلِفُ النَطِفُ؛ آيا در شما جز لاف زدن‏هاى بيهوده و آميخته با ننگ چيزى يافت مى‏شود؟!

حضرت به آنان مى‏فرمايد: نفاق در وجودتان ريشه دوانده، از اين رو خطر و ضرر شما بيش از خطر كسانى است كه آشكارا در برابر ما قرار گرفته‏اند. از سوي ديگر وجود اين آفت در شما، موجب خروجتان از جامعه انسانيت شده است، زيرا اين صفت آنقدر شنيع و زشت است كه به هيچ يك از گفتار شما نمى‏توان اعتماد کرد؛ در حالى كه قوام جامعه وابسته به اعتماد به يكديگر است.

حضرت(س) سومين تمثيل را در شناساندن هويت كوفيان به آنان گوشزد مى‏كند: شما همانند آن گياه سبز و تازه‏اى مى‏مانيد كه بر توده سرگين و مزبله روئيده باشد!

مفهوم اين بيان حضرت آن است كه شما انسانهايى هستيد كه دينداري تان بى‏پايه و بنياد است كه با كم‏ترين ضربه آسيب مى‏بيند.

شما همانند آن نقره‏اى هستيد كه روى قبر به عنوان زينت نهاده شده است.

«لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ»

اينجا حضرت در نتيجه‏گيرى از گفتار خود با اقتباس از آيه مى‏فرمايد:

آگاه باشيد فرجام چنين نوع ديندارى و صفات رذيله‏اى كه در شما وجود دارد، تدارك ديدن خشم الهى و عذاب ابدى است.

«أَتَبكُونَ وَ تَنتَحِبُونَ؟ أَي وَ اللَّهِ فَابكُونَ كَثِيرَاً وَ اضحَكُوا قَلِيلا»

حضرت (س) در اين بخش از سخنرانى عتاب دوم را به كوفيان چنين اظهار مى‏ کند:

آيا- بر ما- گريه مى‏كنيد و ناله سر مى‏دهيد؟ به خدا سوگند پس بسيار بگرييد و كم بخنديد. چرا نگرييد؟! پس همانا به عيب و ننگى دچار شده‏ايد كه با هيچ آبى، شسته نخواهد شد!

چگونه مى‏توانيد ننگ كشتن شخصيتى را از صفحه تاريخ سياهتان محو كنيد؛ که اين ويژگي ها را داشت:

1. عصاره وجود مقدس پيامبر (ص) بود: سليل خاتم النبوة

2. عصاره پايگاه رسالت پيامبر بود: سليل معدن الرسالة

3. سرور جوانان بهشت: سيد شباب أهل الجنة

4. پناهگاه شما در هنگامى كه متحير و سرگردان مى‏شديد: ملاذ حيرتكم

5. پناهگاه شما در بلاها و مصائب: ملاذ نازلتكم

6. مركز روشنايى و مكان درخشش دلائل و حجّت‏هايتان: منار حجتكم

7. مدار و كانون سنّت پيامبرتان بود: مدرة سنّتكم

 «ألا ساء ما تزرون»آگاه باشيد بد توشه‏اى براى آخرتتان بار کرده ايد.

حضرت (س) سپس دو نفرين در حق كوفيان مى‏كند:

 «و بُعْداً لكم و سُحْقاً»

از رحمت الهى به دور بوده، هلاكت و نابودى نصيبتان باد.

فَلَقَدْ خابَ السّعى و تَبَّتِ الأَيْدى‏ وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ وَ بُؤْتُمْ بغضبٍ مِنَ اللَّهِ وَ ضُرِبَتِ عليكم الذّلّة و المَسكَنَةُ.

پس همانا يكباره گذشته خود را بر باد داديد و دستانتان بريده شد!

و در معامله‏اى كه كرديد، باختيد و غضب خداوند را بر خودتان خريديد و از اين پس بايد با خوارى و ذلت و سرشكستگى زندگى كنيد.

حضرت زينب (س) در ادامه سخنرانى براى آنكه شعور جمعى‏ مردم را به تأمل وادارد، خيانت آنان را مستقيماً به پيامبر (ص) نسبت مي دهد، اظهار مى‏کند كه شما با كشتن حسين (ع) در حقيقت پيامبر (ص) را به شهادت رسانده و اهل بيت او را به اسارت گرفته‏ايد.

واى بر شما! آيا مى‏دانيد چه جگرى از پيامبر (ص) شكافتيد؟

آيا مى‏دانيد كدامين دختران و زنان حرم او را بى‏پرده در كوچه و بازار آورديد؟

آيا مى‏دانيد چه خونى از رسول اللَّه (ص) را بر زمين ريختيد و چه حرمتى از او را هتك كرديد؟!

و در ادامه عمق زشتى اين جنايت را اين گونه ترسيم مى‏كند:

جنايتى كه مرتكب شديد، بسيار سخت، شديد، تاريك، حماقت‏بار، نابود كننده و زشت منظر است، به گونه‏اى كه اين زشتى تمام زمين و آسمان را احاطه كرده است.

حضرت زينب (س) به گريه ملكوتيان اشاره مي کند، مى‏فرمايد:

 «أفَعَجِبتُم ان مَطَرَت السّمَاءَ دَمَاً»

آيا تعجب مى‏كنيد كه از آسمان قطره‏هاى خون بر زمين چكيد؟

در پايان خطبه، حضرت زينب (س) براى آنكه توهم ناصواب آنان را در تأخير انتقام و عذاب الهى- كه برخى آن را نشانه عفو يا محبت الهى مى‏دانند- از مغزشان بزدايد، مى‏فرمايد:

«فَلا يَسْتَخِفَنَّكُمْ الْمَهَلُ فَانَّهُ لَا يَخفَزَهُ البدار و لا يخاف فوت الثار و ان ربكم لبالمرصاد»

مهلتى كه به شما داده شده، خوشدل و مغرورتان نكند؛ همانا شتاب در عقوبت، خداوند را تحريك نمي کند و بيم از دست رفتن انتقام در او نيست.

درود خداوند بر زينب (س) و خاندان مطهرش كه مفهوم درست زندگى را با گفتار و سيره‏شان به بشريت آموختند.

كلام امام حسين (ع)

عبادت تجار، بندگان و آزادگان‏

إِنّ قَوْماً عَبَدُوا اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التّجّارِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ وَ إِنّ قَوْمَاً عَبَدُوا اللّهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الاَحْرَارِ وَ هِىَ اَفْضَلُ الْعِبَادَةِ

امام حسين (ع) فرمود: «گروهى خدا را از روى ميل به بهشت عبادت مى‏كنند كه اين عبادت تجارت‏كنندگان است و گروهى خدا را از ترس دوزخ مى‏پرستند و اين عبادت بردگان است و گروهى خدا را به سبب شايستگى مى‏پرستند و اين عبادت آزادگان است كه برترين عبادت است»

(تحف العقول، ص 279 ح4 )

   همراه با شهيدان كربلا

زاهر بن عمرو کندي

 زاهر، تربيت شده مکتب شيعي و از مواليان ايراني و آزاد شده «عمرو بن حمق خزاعي» است. «محمد بن سنان زاهري»، محدّث معروف شيعي، از نسل او است.وقتي عمرو بن حمق به دست معاويه به شهادت مي رسد، زاهر جنازه اش را دفن مي کند. وي در سال شصت هجري براي انجام حج به مکه مي رود و امام حسين(ع) را ملاقات مي کند، از عزم آن حضرت براي سفر به عراق آگاهي مي يابد. او که شوق جهاد با منحرفان و شهادت در راه معبود را از دوران بسيار دور در مکتب سرخ علوي، از صحابي بزرگ «عمرو بن حمق خزاعي» به نيکي آموخته بود، بي درنگ به کاروان امام حسين(ع) مي پيوندد و به سوي کربلا حرکت مي کند. سرانجام در نبردي دلاورانه، در اولين هجوم لشکر يزيد به شهادت مي رسد.

ايام حسيني

ورود امام حسين(ع) به كربلا

بنابر مشهور و در سال 61 هـ آقا و مولايمان حضرت اباعبدالله الحسين سيدالشهدا(ع) با اهل بيت (عليهم السلام) و اصحابشان وارد كربلاى معلى شدند.

نامه امام حسين(ع) براى اهل كوفه

امام حسين(ع) براى بزرگان كوفه نامه اى نوشتند و آن را به قيس بن مسهَّر صيداوى دادند كه به كوفه برساند. مأموران در بين راه قيس را گرفتند و پس از آنكه او بر ضد يزيد و ابن زياد سخن گفت، او را به شهادت رساندند.

 ورود عمر بن سعد به كربلا

عمر بن سعد با شش يا نُه هزار سوار براى قتل پسر پيامبر(ص) وارد كربلا شد و در مقابل آن حضرت لشكرگاه ساخت و خيمه برافراخت. ورود ابن سعد به كربلا در روز چهارم محرم هم نقل شده است.

فتواى شريح قاضى به قتل امام حسين(ع)

ابن زياد با استناد به فتوايى كه از شريح قاضى گرفته بود، در مسجد كوفه خطبه خواند و مردم را به كشتن امام حسين(ع) تحريص كرد.

احكام ويژه محرم

پرسش: استفاده از عَلَم در مراسم عزادارى سيدالشهدا (ع)، همچنين قرار دادن آن در مجلس عزا حمل آن در دسته عزادارى چه حكمى دارد؟

پاسخ: فى نفسه اشكال ندارد، اما نبايد اين امور جزء دين شمرده شود.

پرسش: استفاده از آلات لهو و موسيقى در مراسم عزادارى چه حكمى دارد؟

پاسخ: اگر از آلاتى است كه به لهو و حرام اختصاص دارد، نواختن آن (در هر حال) جايز نيست، اما اگر از آلات مشترك باشد، استفاده از آن به منظور مشروع اشكال ندارد. تفاوتى ميان مراسم عزادارى و جشن در حكم موسيقى نيست.