احياي دوباره ششمين جايگاه سوخت  تهران

امير کريمي  اهميت نقش و جايگاه صنعت نفت در تحولات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و توسعه فناوري در کشور، از جمله دلايلي است که تأسيس موزه اي را با هدف حفظ و بازتاب بخش مهم و تأثيرگذاري از تاريخ و گذشته اين سرزمين و ترسيم چشم اندازي براي آينده، ضروري ساخته است. در همين زمينه مديريت موزه ها و مرکز اسناد صنعت نفت ايران تلاش دارد تا با بازيابي، مرمت و نمايش اشيا و تجهيزات به جاي مانده از يک قرن و اندي تلاش و فعاليت در عرصه صنعت نفت و گاز کشور، سهمي در حفظ اين ميراث و انتقال آن به  نسل هاي آينده داشته باشد. از اين رو در تهران، جايگاه سوخت  دروازه دولت که ششمين جايگاه سوخت تهران به شمار مي آيد، در دست مرمت و احياي دوباره است تا به عنوان يکي از موزه هاي نفت افتتاح شود و آثار و اسناد مربوط به پخش و توزيع فرآورده هاي نفتي در آن به نمايش درآيد. اين موزه براي جلوگيري از فراموشي نمونه هايي از معماري در مبلمان شهري و حفظ و معرفي خاطرات و مستندات اصيل مربوط به تاريخچه شيوه هاي سوخت رساني عمومي در جايگاه ها از آغاز ورود، مصرف انبوه و سپس توليد خودرو در کشور احداث خواهد شد.

پمپ بنزين دروازه دولت از نخستين جايگاه هاي عرضه محصولات نفتي و بنزيني در شهر تهران بود که به همراه جايگاه پمپ بنزين ري در خيابان 15 خرداد که از نظر سبک معماري و کالبد بنا شبيه به هم هستند، ساخته شد. سبک معماري بنا، بخصوص براي جايگاه سوخت رساني در نوع خود جالب به نظر مي رسد و در زمان خود به الگوي مشابهي براي ساخت پمپ بنزين هاي متعدد تبديل شد و بين تمامي جايگاه هاي سوخت بنزيني، تنها جايگاهي است که ارزش هنري و تاريخي و از نظر ايستايي عمومي، شکل ظاهري خود را حفظ کرده است. اين بنا در شهر تهران، کمي پايين تر از خيابان سعدي و در کوچه بن بستي به نام فيات قرارگرفته است. علت اين نام‏گذاري، وجود نمايندگي اصلي فيات يعني شرکت کاوش در سال‏هاي 1340 در آن کوچه بود. اين اثر سال گذشته (در تاريخ 1 خرداد 1396) به شماره 31711 در سازمان ميراث فرهنگي کشور ثبت ملي شد.

 

تاريخچه پمپ بنزين هاي تهران

اگرچه بسياري از مورخان معاصر نوشته اند که درباره سرنوشت احداث و بهره برداري از نخستين پمپ بنزين، اطلاعات دقيقي در دست نيست، اما داده هاي خبري و رويدادهايي که در بدو ورود نخستين اتومبيل به ايران- از سوي مظفرالدين شاه قاجار- به طور پراکنده چاپ شده است، حکايت از آن دارد که نخستين پمپ بنزين ها نيز بايد در همان سال ها ساخته شده باشند؛ البته طبق سند کتاب آگهي‏هاي تاريخي، بنزين در ابتدا در قوطي‏هاي حلبي از روسيه وارد مي‏شد و با نام PAN يا پرس- آذ (مخفف پرشيا-آذربايجان) به فروش مي‏رسيد؛ ولي با تأسيس شرکت نفت ايران و انگليس، آنها نيز محصولات خود را با نام بنزين پارس و نفت نخلي عرضه کردند؛ البته به علت محدود بودن تعداد اتومبيل‏ها، تهيه بنزين از طريق دکان‏هاي فروش نفت انجام مي‏شد. در پايگاه دائمي و نمايشگاه عکس هاي قديمي وزارت نفت، عکسي از دورنماي يک پمپ بنزين قديمي ديده مي شود که گويا در سال 1306 در آبادان گرفته شده و حکايت از قدمت 84 ساله اين اثر دارد. به استناد کتاب راهنماي ايران و تهران که در آذر1330 از سوي دايره جغرافيايي ستاد ارتش، زيرنظر سرتيپ رزم آرا و نشر تابان آن روزگار منتشر شده، در تهران آن روزگار 10 پمپ بنزين وجود داشته که نويسنده آن کتاب، فهرست نخستين پمپ بنزين هاي تهران را در صفحه 41 کتاب به اين شرح آورده است: پمپ بنزين شماره (يک) خيابان پهلوي (وليعصر امروزي) چهارراه گمرک، پمپ بنزين شماره (2) خيابان شاه رضا (انقلاب فعلي)، پمپ بنزين شماره (3) خيابان ري، پمپ بنزين شماره (4) خيابان بوذرجمهري (بازار امروز)، پمپ بنزين شماره (5) خيابان دروازه شميران (مقابل خان مجلس)، پمپ بنزين شماره(6) خيابان سعدي (دروازه دولت)، پمپ بنزين شماره (7) خيابان نظامي، (جنب کارگر)، پمپ بنزين شماره (8 ) ميدان اعدام، پمپ بنزين شماره( 9) خيابان حافظ- چهارراه يوسف آباد (کالج امروزي) و پمپ بنزين شماره 10 دروازه قزوين (جاده قديمي کرج). پس از گذشت سال ها و بنا به دلايلي نامعلوم، تنها سه عمارت از پمپ بنزين هاي قديمي آن روزگار باقي مانده است؛ پمپ بنزين هاي شماره (3)، (4) و (6) و متأسفانه پمپ بنزين ري با اينکه در فهرست آثار ملي قراردارد، شبانه تخريب شد و پمپ بنزين واقع در خيابان 15 خرداد نيز به صورت ناشيانه مرمت شده که خوشبختانه تاکنون تخريب کامل نشده است.

 

تاريخچه جايگاه شماره 6 (دروازه دولت)

دروازه دولت، نام يکي از قديمي ترين دروازه هاي شهر تهران است که تا دوره محمدشاه قاجار با نام «دروازه اسد الدوله» شناخته مي شد و از دوره ناصرالدين شاه به بعد، به  دروازه دولت معروف شد.

اين مکان كه در تقاطع خيابان هاي انقلاب و سعدي واقع است، در دوره پهلوي اول همچون دروازه هاي ديگر تهران تخريب شد واکنون تنها نامي از آن بر جاي مانده است. سخن در مورد تاريخچه اين منطقه،  دروازه دولت و خيابان سعدي بسيار است، اما آنچه به آن مي پردازيم، جايگاه قديمي پمپ بنزين  دروازه دولت است که همچنان   بخشي از خاطرات گذشته پايتخت ايران را بازگو مي کند.

بعد از ورود اولين اتومبيل به ايران از سوي مظفرالدين شاه در سال 1281 خورشيدي، تمايل براي استفاده از اين وسيله، روز به روز در بين مردم افزايش يافت. استفاده مردم از اتومبيل سبب شد تا بنزين نيز به بازار راه پيدا کند. ابتدا يك شرکت انگليسي، بنزين را به وسيله دکان هاي نفت فروشي، خواربار فروشي و سرايداران گاراژها در شيشه هاي نيزه اي (که اين اواخر براي آب ليمو و آب غوره استفاده مي شد و هنوز هم در بعضي خانه ها پيدا مي شود) در دسترس مردم گذاشت. سپس اين شيشه ها به پيت هاي حلبي معروف به «پيت بنزيني» با گنجايش 15 ليتر تبديل شد. از طرف ديگر روسيه با راه اندازي شرکتي با نام «پرس– آذ– نفت» در تهران، واقع در خيابان اميرکبير و شرکت انگليسي بريتيش پتروليوم (B.P) در خيابان امام خميني (سپه سابق) نبش خيابان استخر، اقدام به فروش نفت و روغن کرد. (به نقل از كتاب «اين اتولي که من مي گم، تاريخچه اتومبيل در ايران»، حسيني، عباس، 1389: 1).

يکي از نکات جالب در مورد نفت و بنزين توليد شده از سوي شرکت نفت انگليس و ايران آن است که مردم، محصولات اين شرکت را بنزين پارس مي ناميدند؛ B ابتداي بنزين و P ابتداي پارس.

باتوجه به  افزايش مصرف بنزين و همچنين از آنجا كه خريد آن با ظرف به صرفه نبود و نيز به سبب خطرات ناشي از نگهداري بنزين در ظرف، رفته رفته  اولين پمپ هاي بنزين ها ساخته شد؛ هرچند در مورد تاريخ احداث اولين پمپ بنزين هاي ايران صحبت بسيار است، اما تلمبه بنزيني که بيش از يک قرن قدمت دارد و در موزه سنجش تبريز نگهداري مي شود، مي تواند دليلي بر وجود پمپ بنزين در آن زمان باشد.

همانطور که اشاره شد، جايگاه پمپ بنزين دروازه دولت در تقاطع خيابان انقلاب – سعدي، سر کوچه فيات واقع شده و بناي اصلي آن آجرنماست که با کاشي هاي هفت رنگ و معرق تزيين شده است. کاربرد اين پمپ بنزين و از همه مهم تر موقعيت آن در شهر باعث شده که اين مکان شاهد بسياري از حوادث تاريخي معاصر نيز باشد که از آن جمله مي توان به دوران ملي شدن صنعت نفت اشاره کرد. در سال 1330 خورشيدي، عده اي از مردم در حمايت از دکتر مصدق و قانون ملي شدن صنعت نفت، به جايگاه پمپ بنزين دروازه دولت رفتند و پرچم سه رنگ ايران را بالا بردند. آنان همچنين کلمه « شرکت نفت انگليس »را از تابلو حذف کردند و  «نفت ايران» را باقي گذاشتند.

جايگاه پمپ بنزين  دروازه دولت اگر چه بارها از نظر ظاهري دچار دگرگوني هاي اساسي شده است، اما به نظر مي رسد که نسل هاي مختلفي از تلمبه هاي بنزين، خودروها و ... را به خود ديده است. اين جايگاه تنها يادگار بجا مانده از آن دوران است که تغيير کمتري در نماي خود دارد و ساختمان اصلي آن با نماي آجري و کاشي هاي معرق و هفت رنگش به همان صورت اوليه باقي مانده است. بعلاوه وجود يک شعبه فروشندگي نفت و فرآورده هاي آن همچون گازوييل، امشي و ... در کنار اين جايگاه بر اهميت آن افزوده است. متأسفانه از تاريخ دقيق ساخت بنا، اطلاعات مشخصي در دست نيست، ولي با استناد به کتاب راهنماي ايران و تهران، به طور قطع مي توان گفت که اين اثر در سال 1330 به عنوان ششمين جايگاه پمپ بنزين، با همين کاربري فعاليت مي کرد و قدمت آن به دوره پهلوي بر مي گردد.

نگاهي به قيام سي تير

تير  اراده  مردم  به قلب استبداد   نشست

سيد نعمت اله امام-  دکتر محمد مصدق در تاريخ 7 ارديبهشت 1330 به نخست وزيري رسيد، آن هم در شرايطي كه پيشتر در اين زمينه با او مذاكره شده و نپذيرفته بود. مصدق ترجيح مي داد در مجلس باقي بماند و تا طرح کامل ملي شدن صنعت نفت، به اتفاق همفکرانش تلاش کند.

در مجلس شوراي ملي، جبهه ملي از سويي و طرفداران واگذاري نفت شمال ازسوي ديگر، به دليل ناکامي و واگذار نشدن به شوروي، اختلاف نظرها و مشاجراتي داشتند. احزاب چپ و ساير گروه هاي سياسي هر روز به تنش آفريني مشغول شده، فقر و بيکاري به دليل عدم فروش نفت، مردم را به خيابان ها کشانده و درگيري هاي زيادي به وجود آمده بود.اعلام حکومت نظامي يا ساير اقدام هاي دولت نيز کارساز نبود. براي تعيين تکليف نخست وزيري در مجلس غوغايي بود و سخنان تندي رد و بدل مي شد. در تاريخ 7 ارديبهشت 1330، جمال امامي، نماينده تهران براي اينکه دکتر مصدق و ياران او را کيش و مات کند، وي را براي سمت نخست وزيري پيشنهاد کرد، به تصور اينکه او قبول نمي کند، ولي دکتر مصدق فورا اعلام آمادگي کرد. به دنبال آن، راي گيري انجام شد و اکثريت اين پيشنهاد را پذيرفتند.

به اين ترتيب، دكتر مصدق براي دريافت حکم نخست وزيري به دربار معرفي شد و مجلس سنا نيز در همان روز با نخست وزيري وي موافقت کرد. محمد رضا شاه، با اينکه تمايلي به اين کار نداشت و  فرد ديگري را در نظر گرفته بود، مصدق را به مجلس معرفي كرد و سرانجام در تاريخ 12 ارديبهشت 1330 دولت اول دکتر مصدق از مجلس شوراي ملي راي اعتماد گرفت.

اما احزاب و گروه هاي سياسي وابسته، بيکار ننشستند و بشدت به کارشکني در کار دولت و شوراندن مردم مشغول شدند. دکتر مصدق براي حل موضوع شکايت شرکت سابق نفت ايران و انگليس، به لاهه و نيويورک سفر کرد و هيچکدام از راه حل هاي دولت هاي خارجي را نپذيرفت. در آن زمان دولت آمريکا هنوز قصد مشارکت و سودجويي از نفت ايران را نداشت، بنابراين «ارول هريمن» را به عنوان نماينده ويژه ترومن  -رئيس جمهور آمريکا- براي وساطت به ايران فرستاد که مذاکرات وي نيز مورد قبول واقع نشد.

همكاري نکردن شاه با مصدق، نپذيرفتن شرايط او در اداره مملكت و همچنين شرايط بد اقتصادي دولت و نااميدي و سرخوردگي مردم، کار را به جايي رساند که در تاريخ 25 ارديبهشت 1331 دکتر مصدق استعفاي خود را تسليم كرد و در 27 ارديبهشت 1331، شاه، احمد قوام را به نخست وزيري برگزيد.

احمد قوام در همان روز با اعلاميه اي شديد اللحن و ظاهرا ملي گرايانه، با عنوان «کشتيبان را سياستي دگر آمد» مردم را به آرامش دعوت کرد و با اعلام حکومت نظامي و دستگيري عده اي از رجال ملي، تلاش كرد تا آرامش را به کشور برگرداند. او در آن اعلاميه بشدت به مذهبيون و حزب توده تاخته بود.

اما اين اقدام هاي قوام، با واكنش تند مردم و گروه هاي سياسي رو به رو شد. تظاهرات و درگيري هاي خياباني اوضاع را بدتر کرد، به طوري که در روزهاي 30 و 31 تير 1331، شورش و اغتشاش در تهران و شهرستان ها، تجمع مردم در ميدان بهارستان و شعار مرگ بر قوام و زنده باد مصدق، خون ريزي، کشته و مجروح شدن عده اي از افراد از سوي سربازان حکومت نظامي را به دنبال داشت. اين شورش ها و درگيري ها گاه به خيابان هاي اطراف مجلس، اکباتان، خيابان صفي عليشاه و ساير جاها کشيده مي شد. نمايندگان مجلس با محوريت حسين مکي و همفکرانش، با ابراز نگراني از اوضاع به وجود آمده در جلسه اي اضطراري در روز 31 تير 1334 پيشنهاد دادند که دکتر مصدق دوباره براي سمت نخست وزيري به دربار معرفي شود. براي اين منظور چهار نفر را از بين خود انتخاب کردند و به دربار فرستادند تا با شاه مذاکره کنند. شاه به ناچار پيشنهاد مجلس را پذيرفت که به استعفاي قوام منجر شد.دکتر مصدق به دربار احضار و به او پيشنهاد تشکيل دولت داده شد که نپذيرفت، مگر با اختيارات ويژه كه از آن جمله فرماندهي کل قوا بود. شاه به ناچار پذيرفت؛ ولي دو نفر از امراي ارتش را به عنوان نماينده خود در تصميم گيري هاي ارتش معرفي كرد. در تاريخ 12 ارديبهشت 1331 دکتر مصدق، هيئت دولت خويش را به مجلس معرفي کرد و راي اعتماد گرفت.

ظاهرا اوضاع آرام شده بود، ولي مخالفان داخلي و خارجي دست بردار نبودند. از اشتباهات دکتر مصدق در اين دوران، انحلال دوره هفدهم مجلس شوراي ملي بود؛ آن هم در شرايطي که ديگر حامي موثري نداشت. حزب توده از دکتر مصدق، تقاضاي اسلحه کرد تا اوضاع را آرام كند که مصدق نپذيرفت؛ زيرا قبول اين کار به معني دعوت پياده نظام ارتش سرخ به کشور ايران بود.

بنابراين نمايندگان مجلس منحله، عده اي از رجال سياسي، مذهبيون و حزب توده از دکتر مصدق روي برگرداندند و نتيجه آن شد که دولت دوم مصدق، پس از يک سال به وسيله چند تانک ارتش، عده اي از اراذل و اوباش و مزد بگيران اجانب، در 28 مرداد 1332 سقوط کرد.

دکتر مصدق با اينکه تحصيلات و سوابق سياسي داشت، ولي مردم زمان خود را نشناخته بود و حتي تصوري نداشت از اينکه طرفداران ميليوني وي، پس از يک سال بي تفاوت شده و با چشم بسته فقط دهان باز کرده و از هر چه كه ديگران ديکته کنند، پيروي مي كنند.

در اواخر دولت دوم دکتر مصدق، آيت الله کاشاني از طراحي کودتا به او خبر داد که او در پاسخ نوشت: «من به پشتيباني ملت مستظهرم.»