نگاهي به زندگي  مهرداد مهرين؛ کسي که 80 سال زيست و 80 اثر بر جاي نهاد

خبرنگار نفت، مترجم پرآوازه شد

مترجمي که همواره در حال نوشتن و ترجمه بود. تاريخ ايران باستان پيوسته موضوع نوشتار او بود. بسيار گوشه گير و عزلت طلب بود، اما به رغم اين خصيصه، ناباورانه مردي دنيا ديده و بسيار اهل سفر بود. با کمترين هزينه ، بسياري از کشورهاي جهان را گشته بود. کسي که از همان بدو ورود به صنعت نفت، در مسير نوشتن قرار گرفت و نوشت و نوشت تا اين که بيش از 80 عنوان اثر متنوع با انگشتان پرتوان خود خلق کرد. مهرداد مهرين در 15 تير 1301 در خانواده اي اهل علم و در هندوستان به دنيا آمد. پدرش پروفسور عباس مهرين شوشتري، مردي وارسته و فاضل و از نويسندگان و علماي روزگار خود بود. پدر، دانش آموخته رشته زبان هاي اوستايي و سنسکريت از کشورهاي آمريکا و هندوستان بود. صاحب آثاري چون دوره تاريخ ادبيات، تاريخ ايران پيش از اسلام، ترجمه گات هاي زرتشت، کشورداري در عهد ساسانيان و تفسيري از قرآن که سال ها در دانشگاه هاي هند از جمله کالج مهاراجه ميسور هند در مقام استادي به امر تدريس اشتغال داشت. برگردان کتاب «بهگوگيتا» از متن سانسکريت به فارسي از جمله آثار قلمي مهرين پدر بود.

پدر نام محمدعلي را بر فرزند نهاد، نام مهرداد را بعدها فرزند براي خود برگزيد. مهرداد متناسب با فضاي خانه  متاثر از گرايش ها و علاقه مندي هاي پدر در امر نوشتار به خوبي رشد کرد و با پشتکار و تلاش پيگيرانه خود در قلمرو ترجمه به مقام استادي رسيد. ترجمه قريب به 20 اثر متنوع از آثار ديگران از افتخارات مهرين است که در کارنامه قلمي او مي درخشد. سابقه خدمتي مهرداد مهرين در صنعت نفت به قبل از ملي شدن نفت بازمي گردد. روابط عمومي نفت آبادان نخستين جايي است که اين نويسنده جوان را همچون نويسندگان و مترجمان جوان ديگر در نقش مترجم و خبرنگار پذيرا مي شود. او در کنار بزرگاني چون دکتر محمدعلي موحد، ابوالقاسم حالت، ابراهيم گلستان، نجف دريابندري، دکتر حميد نطقي در واحد انتشارات به امر ترجمه و خبرنگاري نشريات آن روز صنعت نفت مي پردازد.

در سفرها چيزي نبود که توجهش را جلب کند؛ ولي به قلم نياورد و از کنارش ساده بگذرد، حتي انديشه اي که در ذهنش مي گذشت و در شرايطي ذهنش را به خود مشغول مي داشت، بلکه اوهام و افکار مغشوش خود را با صراحت بر صفحه کاغذ مي کشاند و در اختيار خواننده قرار مي داد. به طور مثال در کتاب «در اروپا چه ديدم» ماجرايي را در همين حال و هوا نقل مي کند که خواندني است: «روزي از نزديک کاخ شايو مي گذشتم و مثل  هميشه درباره مرگ، امراض و پوچي زندگي مي انديشيدم. پيش خود گفتم: چه خوب بود اگر مي توانستم از روي برج ايفل خود را مي انداختم و از درياي وجود نجات يافته در صحراي عدم خيمه مي زدم. در حالي که نگاهم به زمين بود و در بحر افکار مغشوش و در هم غوطه ور بودم، ناگهان صداي زني را شنيدم که با فارسي گفت: آن مرد چي گفت؟ نگاهي به عقب افکندم و يک خانم ايراني را با شوهرش (که در دستش دوربين بود) و دو بچه ديدم. دو ماه بود از ايران دور بودم و الحان شيرين کلمات فارسي به گوشم نخورده بود. اين يک جمله فارسي مثل نوري که در ظلمت بتابد و يا مثل آب گوارايي که به لب تشنه برسد، در من اثر کرد و افکار سابقم را موقتا قطع کرد و مرا به فکر معني وطن و اهميت آن در زندگي افکند و سرانجام به اين نتيجه رسيدم: همان طور که تا ماهي در آب هست، پي به اهميت آب نمي برد، انسان هم تا در وطنش هست، داند وطن چقدر اهميت دارد.» طرفه اينکه در سفرها هيچ گاه فريفته ظواهر و زرق و برق فريبنده کشورها نشد. حتي در سفر به اروپا از بعضي مظاهر تمدن اروپايي به ديده انتقادي نگريست و در سفرنامه خود از خودخواهي و جنگ طلبي و پول پرستي مردم آن ديار نوشت، تا جايي که از اين وضع رنجه شد و سفر خود را نيمه کاره رها کرد و به ايران بازگشت.

مهرداد مهرين، بسيار اهل مطالعه بود. موضوعات فلسفي، بيشترين زمان مطالعات او را اشغال مي کرد. تمامي فيلسوفان برايش قابل احترام بودند و به عکس علاقه اي به سياست نداشت و با عينک بدبيني بدان مي نگريست. بخش قابل توجهي از آثار قلمي او حول محور فلسفه، تاريخ فلسفه و فيلسوفان دور مي زند. در اين راستاست کتاب هاي: فلسفه هاي ايران باستان، فلاسفه روسيه، فلسفه شرق، فلسفه و فلاسفه، فلسفه و فوايد آن، فلسفه هند، مکتب هاي فلسفي اگزيستانسياليسم، مکتب هاي فلسفي، شناخت حقيقت از نظر فلاسفه يونان، مختصري از فسلفه چين که جملگي از علاقه او به موضوعات فلسفي و فيلسوفان حکايت دارد. شدت علاقه او تا آنجا بود  که در سفر به اروپا گاه براي ديدن قبر فلان فيلسوف فرسنگ ها راه مي پيمود و براي رفتن به قبرستان خود را به فلان شهر مي رساند. از آن جمله است رفتن او به فرانکفورت که تنها براي ديدن قبر شوپنهاور انجام گرفت؛  دين زرتشت و تاريخ ايران باستان، موضوعات ديگري است که در صدر موضوعات نوشتاري و مورد علاقه مهرين قرار گرفته است. کتاب هايي همچون دين مزدايي، آيين زرتشت و تاثير و نفوذ آن در شرق و غرب، سيري در آيين مزديسنا، آيين راستي، يکتاپرستي زرتشت، دين بهي و فلسفه دين زرتشت و تمدن ايران باستان  در فهرست بلند آثار نوشتاري او قرار مي گيرند. او که مطالعه در آيين زرتشت را از پدر به ارث برده بود، گذشته از انتشار آثار قلمي در اين حوزه، در نشست هاي دوستانه از دين مزديسنا سخن مي راند و مطالعات خود را پيرامون اين موضوع به زبان مي آورد.

اما گذشته از اين موضوعات، مهرداد مهرين در نوشتن بيشتر اهل تنوع بود. به اقتضا و بر حسب ذوق خود، موضوعي را برمي گزيد و پيرامونش کتابي کوتاه و بلند مي نوشت. از اصول درماني خوراکي ها، راز کاميابي مردان بزرگ و سخنان برگزيده بزرگان شرق و غرب گرفته تا اسرار هيپنوتيزم، راهنماي مسافرت به کشورها، زن و نقش او و ضرب المثل هاي جهان، همه و همه موضوعات نوشتاري او بود. همچنين زندگي و افکار شخصيت هاي بزرگ همچون آدولف هيتلر، برنارد شاو، برتراند راسل و نيز گنجينه فرهنگ و علوم، بخشي از مجموعه علاقه مندي هاي نوشتاري او را تشکيل مي داد. اين تنوع در موضوع بيش از آن که در خور پرسش باشد، مخاطب را قدري شگفت مي آيد. کمتر نويسنده اي را مي توان سراغ گرفت که در نوشتن تا اين اندازه، پراکنده کار کند و در وادي نويسندگي موضوعات متنوع برگزيند. شايد او رمز نويسندگي را در پراکنده نويسي يافته بود و بيشتر مي خواست در اين قالب، تجربه قلمي خود را بيازمايد.

وي به لحاظ خلوت گزيني کمتر حاضر به مصاحبه و يا گفت وگو مي شد؛ بيشتر در خلوت مي نوشت و کمتر در جلوت مرئي مي شد. خود نوشت و يا حديث نفسي از او به يادگار نمانده است. آنچه که از او باقي است، 80 جلد اثري است که در اطراف موضوعات متنوع و پراکنده، به صورت تاليف و يا ترجمه، کوتاه يا بلند، به چاپ رسانده است.

 ترجمه تاريخ ايران باستان، پس از انتشار هشتادمين اثر خود در 26 مرداد 1381 به سبب ايست قلبي ديده از جهان فروبست. روي سنگ قبرش اين بيت نقش بسته است:

زنده  و جاويد ماند هر که نکونام زيست

کز عقبش ذکر خير زنده کند نام را

برگرفته از کتاب  نفت و قلم، نام آوران عرصه قلم در صنعت نفت ايران

 احمد راسخي لنگرودي

نظم

دلم بيمار شد

صـوفـي چـرا هـوشـيـار شـد ساقي چرا بي کار شد             مستي اگر در خواب شد مستي دگـر بيدار شـد

خـورشـيـد اگـر در گـور شـد عـالـم ز تو پرنور شـد             چشم خوشت مخمور شد چشم دگر خمار شد

گـر عـيـش اول پيـر شـد صـد عيش نو توفير شد              چون زلف تو زنجير شد ديـوانـگي نـاچار شـد

اي مطـرب شيرين نفس عشرت نگر از پيش و پس            کس نشنود افسون کس چون واقف اسرار شد

مـا مـوسيـيم و تـو مهـا گـاهي عـصا گــه اژدهـا              اي شـاهـدان ارزان بـها چـون غارت بلـغار شد

لـعلت شـکـرها کـوفـته چشمت ز رشک آموخته                  جـان خانه دل روفـته هيـن نوبت ديـدار شـد

هـر بار عذري مي نهي وز دسـت مسـتي مـي جـهـي          اي جان چه دفعم مي دهي اين دفع تو بسيار شــد

 از وصـل هـمـچـون روز تـو در هـجـر عالم سوز تو         در عشـق مکرآموز تو بس ساده دل عيار شـد

نـي تـب بـدم نـي درد سـر سـر مـي زدم ديــوار بـر             کز طمع آن خوش گلشکر قاصد دلم بيمار شد

مولوي

چه بشنویم؟

موسيقي شيرين ارکسترال

لوريس چکناواريان، زاده بروجرد است. اوتحصيلات موسيقي خود را از سال 1332 در هنرستان عالي موسيقي آغاز کرد. مدتي بعد به وين رفت و در آنجا تا سال 1340 به تحصيل آهنگسازي و رهبري ارکستر اشتغال داشت. چکناواريان اين روزها براي کودکان کار کنسرت دارد و دوشنبه 25 تيرماه در تالار وحدت تهران مي توان کارهاي او را شنيد؛ اما مجموعه اي از تمامي آثار اين هنرمند به همراه نسخه تصويري اپراي رستم و سهراب در آلبومي به نام «مجموعه آثار لوريس چکناوريان» منتشر شده است. موسيقي ارکسترال و دلنشين اين هنرمند ايراني تبار شنيدني است و اين هفته شنيدن آثار اين هنرمند را به شما پيشنهاد مي کنيم.

چه ببینیم؟

نمايش عروسکي وطني

نمايش عروسکي براي خيلي از ما لحظات شيرين گذشته هاي دور را تداعي مي کند. درباره دهه هاي 60 و 70 به قبل صحبت مي کنم. در آن دوران، برنامه هاي کودک رنگ متفاوتي نسبت به آنچه امروز براي کودکان ساخته مي شود، داشت. هر چقدر زمان جلوتر مي رود، اين تغييرات هم گسترش بيشتري پيدا مي کند. با اين حال فقدان سينمايي براي کودکان، در ميان بازار داغ سينماي بزرگسالان احساس مي شود. خوشبختانه در چند سال گذشته، دنياي سينما به اين موضوع پرداخته و نتيجه آن ساخت فيلم هاي سينمايي براي کودکان شده است. بعد از «فيل شاه» که زمان اکران آن در روزهاي نوروزي بود، اکنون در روزهاي گرم و پر حرارت تابستان، «خاله قورباغه» مهمان پرده سينماهاست.  صدا پيشگي اين فيلم جذاب از سوي شبنم مقدمي، مرضيه برومند، غزل شاکري، نگار اردلان، آناهيتا خسروي، عليرضا عليمرداني، احسان کرمي، عليرضا ناصحي، شهراد بانکي و . . . صورت گرفته است.  اگر مي خواهيد لحظات شادي را براي فرزندان خود ايجاد کنيد، تجربه ديدن اين فيلم را در سينما از دست ندهيد.

داستـانک

تنبل خانه واقعي

شاه عباس کبير يک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ايران به نوايي رسيده اند و هيچ کس نيست که بدون درآمد باشد. سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همين طور است؟ همه سخن شاه را تاييد کردند. از نمايندگان اصناف پرسيد، آنها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلـاش هاي شاه در آباداني مملکت تعريف کردند؛ اما وزير عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بي کلـاه مانده. شاه بلـافاصله دستورداد تا تنبل خانه اي در اصفهان تاسيس شود و به امور تنبل ها بپردازد. بودجه اي نيز به اين کار اختصاص داده شد. کلنگ تنبل خانه بر زمين زده شد و تنبل خانه مجلل و باشکوهي تاسيس شد. تنبل ها از سرتاسر مملکت در آن جاي گرفتند و زندگي شان از بودجه دولتي تامين شد. تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بيشتر مي شد. شاه گفت: اين همه پول براي تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبل ها زياد شده و هر روز هم بيشتر از ديروز مي شود!شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبل خانه بازديد کرد. ديد تنبل ها از در و ديوار بالـا مي روند و جاي سوزن انداختن نيست. شاه خودش را معرفي کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فايده اي نداشت. آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمي توانست داخل بشود. شاه دريافت که بسياري از اين ها تنبل نيستند و خود را تنبل جا زده اند تا مواجب بگيرند. به کاخ خود رفت و مسئله را به شور گذاشت. مشاوران هريک طرحي ارائه دادند تا تنبل ها را از غير تنبل ها تشخيص بدهند؛ ولي هيچ يک  از اين طرح ها عملي نبود. سرانجام دلقک شاه گفت: براي تشخيص تنبل هاي حقيقي از تنبل نماها همه را به حمامي ببرند و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدريج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمي آورند و از حمام بيرون مي روند و تنبل هاي حقيقي در حمام مي مانند. شاه اين تدبير را پسنديد و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها يک به يک از حمام فرار کردند. فقط دو نفر باقي ماندند که روي سنگ هاي سوزان کف حمام خوابيده بودند. يکي ناله مي کرد و مي گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. ديگري حال ناله و فرياد هم نداشت و گاهي با صداي ضعيف مي گفت: بگو رفيقم هم سوخت!

برگرفته از کتاب مثل هاي ايراني

 

چه بخوانیم؟

چرا عاشق مي شويم

چرا عاشق مي شويم – ماهيت و فرايند عشق رمانتيک – اثري از هلن فيشر، انسان شناس برجسته است. هلن فيشر قصد دارد در کتاب به اين سوال به ظاهر بي پاسخ جواب بدهد که «عشق چيست؟» همه چيز درباره عشق رمانتيک در اين کتاب بررسي شده است. از هورمون هاي ترشح شده در بدن گرفته تا رفتارهايي که از يک فرد عاشق سر مي زند.  مطالب کتاب در 90 درصد موارد بسيار جذاب و خواندني هستند و شما مي توانيد از تک تک جملات آن، نکات خوبي در مورد عشق ياد بگيريد. نکاتي که به رفتار شما در يک رابطه عاشقانه کمک مي کند و باعث مي شود با رعايت آنها بتوانيد کيفيت روابط خود را افزايش دهيد؛ اما در بعضي موارد هم مطالب کتاب خسته کننده مي شود.  شما در اين کتاب با ويژگي هاي عشق آشنا مي شويد و تک تک اثرات آن را روي انسان مي خوانيد. چرا عاشق مي شويم. اين کتاب منابع بسيار زيادي دارد و تقريبا براي هر حرفي که در اين کتاب زده مي شود، منبع وجود دارد. پس به راحتي نمي توان مطالب آن را نقض کرد يا از کنار آن گذشت.

بريده اي از کتاب

يکي از نخستين اتفاقاتي که بعد از عاشق شدن رخ مي دهد، تغيير شديد در خودآگاهي انسان است. «محبوب» شما به قول روان شناسان «معنايي خاص» پيدا مي کند و به موجودي بديع، منحصر به فرد و بسيار مهم بدل مي شود. به قول يکي از مردان دلباخته: «تمام دنيايم تغيير يافته و محور جديدي پيدا کرده بود به نام مرلين. » توصيف رومئوي شکسپير از محبوبش موجزتر و پربارتر است: «ژوليت خورشيد است. »

 ***

چرا چنين است؟

چون عشق و نفرت در مغز انسان، ارتباطي تنگاتنگ دارند. مدارهاي اوليه نفرت/خشم نواحي آميگدال تا هيپوتالاموس تا بخش خاکستري مغز را در وسط مغز در بر مي گيرند. چند بخش ديگر مغز نيز در خشم درگيرند. از جمله اينسولا، بخشي از کورتکس که داده هاي درون بدن و حواس را جمع آوري مي کند؛ اما کليد اصلي همين جاست: شبکه اصلي مغز براي خشم، با مراکز کورتکس پيشاني مرتبط است. وقتي انسان و حيوان مي فهمند که پاداش مورد نظرشان وصول شدني نيست، اين مراکز آميگدال را فعال مي کنند و موجب ايجاد خشم مي شوند.