گفت وگوي «مشعل»  با بهاره شيخ الاسلام ، فرزند يکي از  کارکنان صنعت نفت

نمايش احساس و استعداد ذاتي

مشعل   شادي بهرامعليان    در سير تغيير و تحولات تاريخي هنر، يکي از مناقشه برانگيزترين مباحث، بحثي است که که ما آن را «مدرن» مي دانيم. شايد در دهه هاي گذشته، مثلا دهه هاي 40 و 50، هنرمندان در هنر به تصوير کشيدن يعني همان نقاشي، پايبند به سبک سنتي بودند و به تغييراتي که در دنياي غرب رخ مي داد، توجهي نداشتند. شايد بتوان گفت هنر، بخصوص نقاشي، از موضوعاتي بود که در کشاکش بحث هاي مدرنيته، مورد چالش قرار مي گرفت؛ هرچند که اين سبک، منشا اروپايي داشته و دقيق تر فرانسوي بوده است؛ اما امروزه کمتر کسي وجود دارد که مدرنيته را نشناسد. در اين زمينه هفته نامه «مشعل»، مصاحبه اي را با  «  بهاره شيخ الاسلام»، يکي از فرزندان نفتي و نقاش جوان ايراني انجام داده است که مي خوانيد:

  کمي درباره خودتان و اينکه چطور اين هنر را انتخاب کرديد، بگوييد.

متولد 1364 هستم و هنر را از زمان کودکي شروع کردم؛ ولي به طور جدي کار نمي کردم. تا اينکه سال 87 در دانشگاه هنر تبريز قبول شدم و در آن زمان بود که به صورت حرفه اي، با هنر و نقاشي آشنا شدم؛ اما قبل از ورود به اين رشته، رياضي و تجربي مي خواندم وحتي ليسانس معماري گرفتم؛ ولي بعد از گرفتن ليسانس هنر، اين رشته را به صورت حرفه اي کار کردم. قبل از اين با مدرنيته آشنا نبودم و بعد از ورود به دانشگاه، سبکم را عوض کردم و ازرئال به مدرنيته تغيير دادم.

علاقه به هنر از چه زماني در شما به وجود آمد؟

فکر مي کنم از دوران کودکي، استعداد ذاتي آن را داشتم و حتي اطرافيان در اين زمينه تشويقم مي کردند، ولي چون در آن زمان،   هنر در جامعه به نسبت الان مورد توجه عموم نبود و نمي توانستم آن را به شکل امروز دنبال کنم و همچنين براي هنرمند ارزش کمتري قائل بودند، من اين رشته را جدي نگرفتم؛ اما به محض اينکه آن ديدگاه هاي قبلي منسوخ شد و نگاه جامعه به هنر و هنرمند تغيير کرد، تصميم گرفتم به طور جدي اين رشته را دنبال کنم و چند سالي است که آن را به صورت حرفه اي انجام مي دهم.

علت نبود نگاه مثبت به هنر در گذشته چه چيزي بود؟

در دهه 60 بيشتر توجه ها به رشته هاي مهندسي و پزشکي بود و اگر فردي هم به هنر علاقه نشان مي داد، به او توصيه مي شد که آن را در آموزشگاه هاي هنر دنبال کند. نه به عنوان يک رشته تحصيلي. همچنين سبک هايي که در ايران باب بود، بيشتر سبک هاي هنري سنتي و فقط کار چند استاد مطرح بود و هنر به شکل امروزي که با مدرنيته تلفيق شده باشد، وجود نداشت. مثلا کارهاي سورئال را نمي پسنديدند و سبک هاي نوستالژيک مورد پسند عوام بود. براي همين وقتي به مرور علايق تغيير کرد، اين جرات را پيدا کردم تا به صورت حرفه اي، هنر نقاشي را دنبال کنم.

سبک شما در نقاشي چيست؟

سبک من ترکيبي از رئال و سورئال است، در واقع ترکيب خيال با واقعيت.

آيا شما هم مثل ديگر هنرمندان، براي خلق اثر هنري، مديتيشن مي کنيد و فضاي خاصي را براي آن مي آفرينيد؟

باورم اين است يک هنرمند براي خلق يک اثر، بايد تحت تاثير شرايط خاص محيطي قرار بگيرد. براي مثال يک هنرمند ممکن است با ديدن يک فيلم، تحت تاثير قرار بگيرد و نتيجه آن، خلق يک اثر هنري باشد. يا فکر کردن به خاطرات گذشته، او را براي خلق يک اثر ترغيب کند. به نظر من، هنرمند واقعي کسي است که در لحظه بتواند احساس خود را به نمايش بگذارد و براي همين، وجود شرايط خاص الزامي نيست و زماني که به احساسات غليظ دست يافت، مي تواند اثري را خلق کند.

خانم شيخ الاسلام، مردم ايران را تا چه اندازه هنر شناس و صاحب مطالعات هنري مي دانيد؟

به نظر من، ديد هنري در ايران نسبت به سال هاي قبل تغيير زيادي کرده است، بخصوص در سبک مدرنيته؛ چراکه در گذشته، هرچقدر هنرمندان ظريف تر و شبيه تر به واقعيت کار مي کردند، کارشان بيشتر مورد پسند بود؛ ولي امروزه مردم ايران دوست دارند وقتي به يک تابلوي هنري نگاه مي کنند، ذهنشان به چالش کشيده شود. مثلا ممکن است 10 نفر به تابلوي شما نگاه کنند و 10ديدگاه و نظر مختلف داشته باشند. مثل قبل نيست که تا افراد تابلويي را مي بينند، کاملا موضوع آن را متوجه شوند.

به نظر شما آيا هنوز تصور مردم از ديدن نمايشگاه نقاشي، ديدن کارهاي کلاسيک مثل آثار  استاد فرشچيان و کمال الملک است يا کارهاي مدرن يا مدرن – مذهبي؟

فکر مي کنم هنوز سبک هاي رئال و قديمي، دوستداران خودش را دارد؛ ولي گرايش به مدرنيته را هم نمي توان ناديده گرفت. به عبارت ديگر مردم کنجکاو هستند کارهاي مدرنيته را دنبال کنند و برايشان جذابيت دارد. مي توان گفت که گرايش به رئال از بين نرفته و همچنان هم کارهايي مثل کارهاي استاد فرشچيان يا کمال الملک با روح ظريف ايران گره خورده و خوشبختانه مدرنيته همسو با آن در حال پيشرفت است.

برنامه اي براي آينده داريد؟

برنامه ريزي دوساله دارم. دوست دارم نه تنها در ايران، بلکه در جهان، مردم را با اين سبک آشنا کنم و کارهاي من به عنوان نماينده نقاشي مدرن ايراني در جهان مطرح شود و نشان دهم که ايران هم وارد مدرنيته و سورئال شده و نظر مردم کشورهاي ديگر را درباره نقاشي مدرن ايران بدانم و بگويم که ايران هم مي تواند در انواع سبک هاي هنري مطرح و حرفي براي گفتن داشته باشد.

استقبال از نمايشگاه چطور بود؟

خيلي خوب بود؛ اما قشر حرفه اي را که لازم داشتيم، در نمايشگاه حضور داشته باشند، وجود نداشت. شايد چون نمايشگاه دولتي بود. در واقع نمايشگاه هاي خصوصي، موفقيت بيشتري را نسبت به نمايشگاه هاي دولتي دارند و با استادان و منتقدان حرفه اي تري در ارتباط هستند و يا حتي خريداران حرفه اي تري دارند؛ ولي افرادي که آنجا بودند هم نظرات و انتقادات خوبي داشتند، بخصوص وقتي نظر عموم مردم را مي ديدم، از اين که اين حد از آگاهي درباره هنر درآنها وجود دارد، خوشحال مي شدم.

از اينکه فرزند نفتي هستيد، چه احساسي داريد؟

احساس خوبي دارم. پدر و مادرم در اين زمينه کمک هاي زيادي به من کردند؛ اما توقع داشتم که نفت براي فرزندان نفتي، امکانات بيشتري نظر بگيرد و حمايت بيشتري کند.

به اين فکر کرده ايد که آثاري هم درباره نفت خلق کنيد؟

اتفاقا چند سال پيش مسابقه اي در سبک انيميشن و کاريکاتور برگزارشد و من هم در آن شرکت کردم و جايزه گرفتم؛ ولي بعد از آن ديگر چنين مسابقاتي برگزار نشد و اگر موضوعي در اين زمينه مطرح شود، شايد بتوان اثري درخور آن توليد کرد.

و حرف آخر

تنها چيزي که مي خواهم به گوش مسئولان نفتي برسد، اين است که براي افرادي که در نفت هستند و هنر خاصي را دنبال مي کنند، زمينه اي براي رقابت و پيشرفت ايجاد کنند.

 

پيداي پنهان

دنياي موسيقي پاپ و سنتي ايران در آخرين روزهاي بهار 96، همچون هواي اين روزهاي کشور، داغ است و تقريبا هر هفته، شاهد انتشار آلبوم يا برگزاري کنسرت و حتي ويدئو کليپ هايي از خوانندگان جوان و مطرح کشور هستيم. آلبوم موسيقي «پيداي پنهان» با آهنگسازي احسان انوريان و آواز سالار عقيلي، از سوي مؤسسه فرهنگي هنري «آواي راز مهر کوير» روانه بازار موسيقي شد. آلبوم «پيداي پنهان» در فضايي از موسيقي کلاسيک و در قالب 8 قطعه به نام هاي «پيداي پنهان-مقدمه»، «پيداي پنهان»، «آرام جان-ساز و آواز»، «در ميان آب و آتش»، «تکنوازي سنتور»، «سوداي دل»، «شب-ساز و آواز» و «حکايت شيرين»، بر اشعاري از عطار، حافظ، مولانا، فائز دشتستاني و مهشيدالسادات کسايي به اجرا در آمده است. رضا انسان (تار)، علي فربودنيا (کلارينت)، پدرام فريوسفي (ويولون و آلتو)، بابک غسالي (عود)، مهرداد عالمي (ويولون سل)، ياشار شکرريز (بم تار)، مرجان خوش اندام (دف، تنبک، کوزه) و احسان انوريان (سرپرست، سنتور) در اين آلبوم به نوازندگي پرداخته اند.

 

صداقت

چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند، يک هفته قبل از امتحان پايان ترم به مسافرت تفريحي رفتند! زماني که از مسافرت برگشتند، متوجه شدند در مورد تاريخ امتحان اشتباه کرده اند و در حقيقت يک روز ديرتر رسيدند. بنابراين تصميم گرفتند پيش استاد خود بروند و علت جاماندن از امتحان را براي او توصيح دهند.

آنها به استادشان گفتند: ما به مسافرات رفته بوديم که در راه بازگشت، لاستيک ماشين مان پنچر شد و از آنجايي که لاستيک زاپاس همراه نداشتيم، مدت زيادي طول کشيد تا ماشيني را پيدا کنيم و از او کمک بگيريم. به همين دليل ديروقت به خانه رسيديم.

استاد با کمي مکث پذيرفت که آنها روز بعد امتحان بدهند!

فرداي آن روز، هر چهار دانشجو به دانشگاه رفتند و استاد هر کدام از آنها را به يک اتاق جداگانه فرستاد و به هر يک، ورقه امتحاني داد و از آنها خواست که شروع کنند.

اوليه مسئله که 5 نمره داشت، سئوال خيلي آساني بود و آنها به راحتي به آن پاسخ دادند. سپس ورقه را برگرداندند تا به سئوال آخر که 95 نمره داشت پاسخ بدهند! سئوال اين بود: «کدام يک از چهار لاستيک ماشين تان پنچر شده بود؟»

 

غزليات

نيـست بي ديـدار تو در دل شکيبايي مرا          نيست بي گفتار تو در دل توانايي مرا

در وصـالت بـودم از صـفرا و از سـودا تهي         کرد هجران تو صفرايي و سودايي مرا

عشق تو هر شب برانگيزد ز جانم رستخيز         چون تو بگريزي و بگذاري به تنهايي مرا

چشمهٔ خورشيد را از ذره نشناسـم همي         نيست گويي ذره اي درديده بينايي مرا

از تـو هـر جـايي ننالم تو هر جايي شدي         نيست جاي ناله از معشوق هر جايي مرا

گـاه پيري آمـد از عشـق تو بر رويم پديد          آنچه پنهان بود در دل گاه برنايي مرا

کـرد مـعزولـم زمانه گـاه دانـايـي و عقل         با بلاي تو چه سود از عقل و دانايي مرا

سنايي

 

عکس هاي ديدني در «جم»

نمايشگاه عکس گروهي «من هستم» با 64 اثر از 16 عکاس از يکشنبه 9 ارديبهشت به مدت 6 روز، به همت روابط عمومي سازمان منطقه ويژه پارس و روابط عمومي مجتمع مسکوني پارس جم، در فرهنگسراي توحيد شهرک توحيد جم برگزار شد.

 

سمفوني مردگان

سمفوني مردگان اثر عباس معروفي، کتابي است بسيار ستوده شده و از ماندگارترين کتاب هاي ادبيات ايران به شمار مي رود. اين کتاب در سال 2001، برنده جايزه بنياد انتشارات ادبي فلسفي سورکامپ شده است.

نوع روايت معروفي در سمفوني مردگان منحصر به فرد است. راوي داستان، چند بار عوض شده و هر بار داستان از ديد يک شخص متفاوت بيان مي شود. در هنگام خواندن متن کتاب  سمفوني مردگان شاهد بازگشت به گذشته در زمان حال و عوض شدن مکان و فضا هستيم و ...

 

بريده اي از کتاب

مهار آيدين لحظه به لحظه از کف پدر بيرون مي شد. سرکش و رام نشدني. در زيرزمين حبسش مي کردند، او در آن جا چنان سرگم مي شد که تا به سراغش نمي رفتند و اصرار نمي کردند، بيرون نمي آمد. کتاب را از بر مي خواند و املا مي نوشت. مدتي پول توجيبي اش را قطع کردند. در ماست بندي ميدان سرچشمه مشغول شد. پاتيل شير را هم مي زد و روزي يک قران مزد مي گرفت. پولش را کاغذ و کتاب مي خريد و پدر را بيشتر مي چزاند. برايش لباس نمي خريدند، با همان کهنه ها روزگارش را مي گذراند. در بند هيچ چيز نبود و تنها به اين فکر مي کرد که از تخمه فروشي بيزار است. از تکرار زندگي پدر بدش مي آمد. از خيلي چيزها که بچه ها در چنين سال هايي از عمر دوست دارند، بدش مي آمد.

***

رفتار آيدين با ديگران تفاوت داشت. دنيا را جدي تر از آن مي دانست که ديگران خيال مي کنند. آن شب فکر کردم از ترس دچار اين حالت شده، اما بعدها به اشتباه خود پي بردم و دانستم که درک او آسان تر از بوييدن يک گل است. کافي بود کسي او را ببيند و من نمي دانم آيا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟ آيا کسي مي توانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتي دارد و آدم را به چه ابديتي نزديک مي کند. آدم پر مي شود. جوري که نخواهد به چيزي ديگر فکر کند. نخواهد دلش براي آدم ديگري بلرزد و هيچ گاه دچار ترديد نشود.