از خلق حماسه خونين  شهرتا صيانت از صنعت نفت

پاسداشت به وسعت ايران

به بهانه سالروز آزادسازي خرمشهر و ثبت ايثار مرداني مرد از خيل عظيم کارکنان صنعت نفت که در سال هاي خلق حماسه دفاع مقدس، ميدان جهاد را از جبهه هاي جنگ به حفاظت از شريان هاي سوخت تغيير دادند، يادي کنيم چرا خرمشهر، خونين شهر لقب گرفت.

مشعل    به  مناسبت سالروز آزادسازي خرمشهر و ثبت ايثار مرداني مرد از خيل عظيم کارکنان صنعت نفت که در سال هاي خلق حماسه دفاع مقدس، ميدان جهاد را از جبهه هاي جنگ به حفاظت از شريان هاي سوخت تغيير دادند، يادي کنيم. چرا خرمشهر، خونين شهر لقب گرفت.  آخرين روزهاي تابستان گرم سال 59 است و کمتر از بيست ماه از تشکيل نظام نوپاي جمهوري اسلامي مي گذرد. صدام با ظاهر شدن در برابر دوربين هاي تلويزيون عراق با پاره کردن قرارداد 1975 الجزاير، آغاز تجاوز رژيم بعث به خاک ايران را اعلام کرد و نويد فتح يک هفته اي تهران را داد و با ناتمام گذاشتن سخنراني خود، ادامه آن را به ايراد از ميدان آزادي تهران موکول کرد!

 

حمله به خاک وطن

31 شهريور ناقوس جنگ نواخته شد و کوردلان شب پرست به زعم خود آهنگ تصرف سرزمينمان را کردند و در نخستين اقدام با هجوم به خرمشهر آن را از زمين و هوا مورد هجوم قرار دادند و پس از گذشت بيش از يک ماه مقاومت مردمي در 4 آبان سال 59 اين شهر را به تصرف خود درآوردند. اما زهي خيال باطل که ايراني تحمل تصرف يک وجب از خاکش را در اشغال بيگانه داشته باشد.

اين شهر پس از 575 روز اشغال که بر جاي جاي آن زخم کينه و دشمني ثبت شد توسط دلاورمردان از جان گذشته طعم آزادي را چشيد تا آنجا که به تعبير امام راحل(ره) خرمشهر را خدا در 3 خرداد سال 61 طي عمليات« الي بيت المقدس» به دست مرداني از تبار فرشتگان الهي به آغوش مام ميهن بازگردانيد. شرح رشادت اين غيورمردان حديث مفصل مي طلبد در کنار همه آن دلاوراني بودند، افرادي که افزون بر آنکه نقش بي بديلي در صحنه هاي خلق حماسه داشتند و به فرمان مقتدايشان امام دل ها لبيک گفتند و سر از پا نشناخته براي دفاع از ميهن و ناموس مملکت به جبهه هاي جنگ شتافتند. پس از پايان جنگ نيز با احساس اينکه ميدان خدمت و مجاهدت به کنار مخازن و تأسيسات نفتي توزيع سوخت تغيير ماهيت داده، در به جريان افتادن سوخت، اين ماده حياتي در شريان هاي اصلي در سراسر اين رگ هاي حياتي ايفاي نقش مي کنند و حافظ خطوط هستند.  حميدرضافرج الهي، مسئول کنترل کيفيت مرکز انتقال نفت رفسنجان با سابقه 42 ماه حضور در جبهه از روزهاي شور و حماسه آزادسازي خرمشهر به ما مي گويد: «من به شکل داوطلبانه و بسيجي و مدتي در قامت نيروهاي امدادي هلال احمر راهي جبهه هاي جنگ شدم و در حماسه پاکسازي خرمشهر از لوث وجود دژخيمان در قامت راننده آمبولانس توفيق حضور داشتم.

 

به هيچ چيز رحم نکردند

اگر از خاطره قابل ذکر آن روزها براي شما بخواهم بگويم، عراقي ها شهر را که اشغال کردند، به هيچ چيز رحم نکردند، خانه و مغازه ها را غارت کردند، از مواد غذايي گرفته تا لوازم خانگي، خلاصه هر چه ارزش دزدي را داشت، از دستبرد آنان در امان نمانده بود. بي انصاف ها تا آنجا که توانستند، دزديدند و بردند و زماني که مجبور شدند لباس خفت به تن کرده و از شهر رانده شدند هر چه را که نتوانستند، با خود ببرند، آتش زدند.   وقتي شهر آزاد شد، مي ديديم از وسايل دزدي از ايراني ها چه دم و دستگاهي در سنگرها براي خود فراهم و براي بساط عيش و نوش خود چيزي کم نگذاشته بودند؛ سنگرهاي بتون آرمه اي که به زعم خود مي کوشيدند از خشم الهي آن را در امان نگه دارند، اما نمي دانستند دست خدا بالاي همه دست ها است. آن زمان ها مسئوليت خط گمرک خرمشهر را داشتم و فاصله ما تا عراقي ها 250 تا 300 متر بيشتر نبود.  هيچوقت خاطره روزهاي درگيري شديد در خرمشهر و اشغال شهر از ذهنم پاک نمي شود، يادم هست نيروهاي ما به دليل خيانت بني صدر در ممانعت از رساندن مهمات با دستان خالي مي جنگيدند تا اينکه دشمن بر شهر مسلط شد و به ناچار تا جايي که امکان مقاومت بود، نيروهاي بسيج و مردمي مقاومت کردند تا آنجا که به ناچار شهر تخليه شد و رزمنده ها عقب نشيني کردند.  در آن روزهاي حماسه علاوه بر مقاومت مردمي، نيروهاي ارتش و بسيج و سپاه نيز حضور داشتند اما حضور بسيجيان پررنگ تر بود.

 

روزهاي غير قابل وصف

يادم نمي رود در گرماگرم مبارزه براي آزادسازي خرمشهر با کمبود آب مواجه شديم و از آب شطي مي نوشيديم که تلخ بود، اما چاره اي نداشتيم چرا که بايد توان مبارزه را در خود حفظ مي کرديم.

آن روزها قابل وصف نيست تا خود از نزديک نبينيد، برايتان ملموس نيست. خرمشهر يا خونين شهري که شما مي شنويد، به همين راحتي باز پس گرفته نشد. بسيار شهيد داديم البته از دشمن هم زياد اسير گرفتيم. من از نزديک مي ديدم دشمن براي از دست ندادن خرمشهر چه جناياتي مي کرد تا جايي که شيميايي زدند و دوستان زيادي از ما دچار مجروحيت شدند که هنوز هم درگير هستند و درمان 100 درصدي براي آنان وجود ندارد و حتي بعضاً به شهادت رسيدند.»

همه چيز شبيه معجزه بود

او در ادامه گريزي به خاطرات ديگر حضورش در جبهه هاي جنگ زد و به ما گفت: «16 سال بيشتر نداشتم که همپاي بقيه دوستان عازم مناطق جنگي شدم پس از آزادسازي خرمشهر در گردان پدافندي پاوه، گيلان غرب و قصر شيرين حضور داشتم.»

فرج الهي از دو شهيد بزرگوار شهيدان سعيدي و عبدالحميد اميري به نيکي ياد مي کند و خاطرات شهيد مصدق را فراموش ناشدني توصيف کرده و هيچوقت خاطرات تلخ دوستان شهيدش را که در کنار او جان مي باختند، از صفحه ضميرش پاک شدني نمي داند و ادامه مي دهد: «آن زمان هواپيماهاي دشمن حمله مي کردند و به شکل خطي مناطق حضور رزمندگان را بمباران مي کردند و با گرفتن خيل عظيم تلفات منطقه را ترک مي کردند.» او از واقعه اي که بيشتر شبيه معجزه بود به عنوان خاطره شيرين حضور خود در جبهه ياد مي کند و مي گويد: «يک روز جمعي از دوستان در سنگر نشسته بوديم؛ من براي آوردن آب از سنگر خارج شدم و درست همان لحظه خمپاره اي درست در وسط سنگر فرود آمد با رعب و وحشت انتظار شهادت دوستانم را داشتم، اما در عين ناباوري چند لحظه بعد در ميان گردوخاک ناشي از اصابت خمپاره يک به يک دوستانم از سنگر خارج شدند و من به چشم خود معجزه الهي را در آن صحنه ديدم.»

 

جدا شدن مرد از نامرد

فرج الهي مي گويد دوره آموزشي کادر رهبري جنگ را ديده و اگر خداي ناکرده جنگي اتفاق بيفتد، بار ديگر داوطلبانه آماده جان فشاني است و ذره اي براي دفاع از مملکت ترديدي به خود راه نمي دهد.

با پخش شدن صحنه هاي جنگ از تلويزيون خاطرات جبهه برايش تداعي مي شود و مي گويد: «با يادآوري آن خاطرات غم عجيبي تمام وجودم را فرا مي گيرد. در زمان جنگ يک عده بودند که به معناي واقعي خدايي بودند. ما بايد حواسمان براي پاسداري از ارزش هايي که شهدا براي آن جان دادند، باشد.» طبل جنگ که نواخت، مرد از نامرد شناخته شد. براي غيورمردان صحنه جهاد توفيري ندارد، گاهي اين ميدان مجاهدت در کنار خطوط لوله است و گاهي در ميدان جنگ نظامي، وظيفه وظيفه است و براي کارکنان پرتلاش صنعت نفت نيز همانند ديگر مجاهدان عرصه خدمت گزاري ميدان جهاد تفاوتي نمي کند. به سراغ يکي ديگر از کارکنان منطقه که از حاضران در آزادسازي خرمشهر بود، رفتيم تا برايمان از آن روزها بگويد ... عباس زارع، از بازنشستگان منطقه که به تازگي به اين افتخار نائل شده است، او که در زمان دفاع مقدس 23 سال داشت. 27 ماه توفيق حضور در جبهه ها را يافت و در عمليات هايي همچون بيت المقدس (آزادسازي خرمشهر)، رمضان، کربلاي 5، والفجر مقدماتي، محرم و والفجر هشت (تصرف فاو) شرکت کرده است تا نامش در خيل افرادي که به دفاع از دين، کشور، حريم ناموس و ولايت مجاهدت کردند، ثبت شود.  پاي سخنانش مي نشينيم تا از دليل حضور خود در جنگ تحميلي برايمان بگويد، او گفت: «در آن زمان ها جوانان گروه گروه به جبهه اعزام مي شدند و براي آزادي سرزمين اسلامي خود که در اشغال دشمن بعثي بود سر از پاي نمي شناختند و من هم همانند آنان براي آزادي سرزمينم به جبهه رفتم.» او در ادامه با آرزوي علو درجات براي روح مطهر شهدايي که توفيق همجواري با آنان را داشت از آنان نام برد و گفت: «ياد شهدايي همچون محمد متفکري، علي دهقان منشادي، ذبيح الله عاصي زاده، سيدخليل موسوي، حسن انتظاري، خليل حسن بيگي همواره با من است.»

 

شيريني لحظه شهادت

بر تن او زخم آن دوران باقي مانده؛ موج انفجار او را به خيل جانبازان انقلاب نائل کرده است. او خاطره به اسارت گرفتن سه افسر عراقي را جزء شيرين ترين خاطرات خود ذکر مي کند و مي گويد: «بدترين خاطره من مربوط به لحظه شهادت دوستان و همرزمانم است.» زارع معتقد است که اگر خداي ناکرده دوباره جنگ روي دهد، به جبهه ها خواهد شتافت و به ما گفت: «در زماني که دوستان و همرزمانم را مي بينم، به يادمان شهدا مي روم و يا از تلويزيون صحنه هاي جنگ پخش مي شود و يا به مناطق جنگي به همراه کاروان راهيان نور مي روم و گاه گاهي سري به عکس هاي آن دوران مي زنم خاطرات آن روزها برايم زنده مي شود.»

کارکنان منطقه، گوي سبقت را در حضور در جبهه هاي حق عليه باطل در طي دفاع مقدس ربودند و برگ زرين ديگري بر تارک پر افتخار خدمت بيش از صدسال صنعت نفت به مردم ايران ثبت کردند. يکي ديگر از اين دلاوران، مردي از خطه کريمان است. عباس رمضاني، اپراتور منطقه در سال هاي 60 و 61 در قامت بسيجي راهي مناطق جنگي شد و توانست مجدداً در سال 65 در لباس خدمت مقدس نظام وظيفه رخت رزمندگي به تن کند و در جبهه ها حضور يابد.  او که بر پيشانيش اش حضور در عمليات هايي همچون رمضان، بدر و فتح المبين حک شده است، مي گويد: «من با آن جثه کوچک خود در پادگان دوکوهه نگهبان زاغه مهمات بودم و طعم حضور در چزابه، تنگه ابوغريب را طي حضور 27 ماهه خود در جنگ چشيدم.» جوان 16 ساله داستان که از 15 سالگي سابقه حضور در بسيج را داشت و براي دفاع از دين، مملکت و براي کسب رضاي خدا عازم جبهه ها شد و در همان سن و سال توانست مدال پرافتخار جانبازي بر گردنش بياويزد و پارگي پرده گوش يادگار آن دوران است که بر تنش اثر به جاي گذاشت و زخم تاول آثار شيميايي هنوز بر روي ساق پايش ثبت مانده است.  او در رابطه با اوج خباثت دشمن بعثي به ما گفت: «هواپيماهاي دشمن انواع ضايعات جنگي و پاره آهن را بار مي کردند و بر سر رزمندگان تخليه مي کردند؛ به اين هدف که هم رزمندگان بر اثر اصابت پاره آهن از آن ارتفاع جان دهند و هم اينکه روحيه رزمندگان را درهم بشکنند اما اين خيال خامي بيش نبود.» او از دوستاني ياد مي کند که در عرض يک ساعت بر اثر اصابت گلوله تفنگ يا خمپاره اي ديگر در کنار او نبودند و بايد با غم فراغشان سر مي کرد.  رمضاني از آموزش هاي سخت دوران سربازي براي ورزيده شدن در طي دفاع مقدس ياد مي کند و مي گويد: «ما مجبور بوديم درازکش روي برف خوابيده، انواع تمرين هاي سينه خيز رفتن را اجرا کنيم تا بدنمان در شرايط جنگي تاب مقاومت داشته باشد.»

 

مردان اول صف

او به ما مي گويد: «هر زمان ناقوس مبارزه براي وطن نواخته شود مطمئن باشيد ما مردان صف اول هستيم و براي دفاع ار ارزش ها و براي کسب رضاي خدا ترديدي به دل راه نمي دهيم و با صلابت در هر صحنه اي براي دفاع از ميهن حاضر مي شويم.»

خاطرات جنگ براي او هم زمان با هفته دفاع مقدس که تلويزيون صحنه هايي از آن دوران پخش مي کند و با حضور در مراسم سالگرد شهدا و گاه گاهي که بر سر مزار شهدا فاتحه مي خواند، تداعي مي شود.  جنگ، عرصه تاخت وتاز جبهه باطل و مقاومت جبهه حق بود تا در اين ميدان حق از باطل متمايز شود و ميزان سرسپردگي افراد براي دفاع از آرمان هاي خود به بوته آزمايش گذاشته شود.  هر يک از کارکنان منطقه که مدال شجاعت آن دوران بر سينه او ثبت بود، به سراغش رفتيم.

احمد زين العابدين، از راهبران ترابري افتخار حضور ده ماهه در جبهه هاي جنگ را داشته و بسيجي وار عزم ميدان مبارزه تثبيت ارزش ها را کرد و در سال 65 عازم نبردگاه حق عليه باطل شد. گردان غواصي 410 به فرماندهي شهيد علي عابديني خاطره حضور او را در خود ثبت کرده است و عمليات هايي همچون شلمچه، کربلاي 5 آوردگاه ثبت حماسه او شد.  او که براي دفاع از ميهن و به تبعيت از فرمان امام (ره) عازم مناطق جنگي شده بود، خاطره همرزم شهيد خود قاسم زينلي را گرامي داشت و به ما گفت: «در آن سال ها که من بيشتر از 15 سال نداشتم و يک روستايي زاده از اهالي روستاي شريف آباد رفسنجان بودم، يادم هست که از باغ هرندي کرمان به مناطق جنگي جنوب عازم شديم.»

 

هنوز هم مي رويم

زين العابدين که خود را خجالت زده خانواده شهدا مي داند، معتقد است: «اگر کاري کنيم که خداي ناکرده پا روي خون شهدا بگذاريم، جواب خانواده شهدا را چه مي خواهيم بدهيم.» او از آن دوران يادگاري در بدن دارد و با گاز خردل جانباز شيميايي شده و از ناحيه کمر و ريه مجروح شده است.

زين العابدين خود را هنوز بسيجي مي داند و در پاسخ به اين سؤال که حاضر است باز هم در جنگ حاضر شود، قاطعانه مي گويد: «بله، چرا نرويم؟ ما براي دفاع از مام وطن و دفاع از ناموس سر از پاي نمي شناسيم.» او که مشتاق بود به صف مدافعان حرم نيز بپيوندد، از ممانعت اعزام خود برايمان گفت و اينکه دوست داشت در دفاع از حريم اهل بيت(ع) مدافع حرم شود.  امام راحل(ره) سرسلسله عاشقان، ياران خود را براي پيوستن به صف ياران آخرالزماني حضرت مهدي(عج) فرا خواند و با لبيک آنان که در سرسپردگي گوي سبقت را از ياران امام حسين(ع) در عاشورا ربودند، ذره اي ترديد از حق بودن طريقت به خود راه نداده و تا آخرين قطره پاي آرمان هاي خود ايستادند و منجر به اين شد که با تقديم هزاران شهيد، يک وجب از خاک کشور را به دشمن تقديم نکنند.

 

حفاظت از مام ميهن

احمد صوغاني، کارمند ارشد مرکز انتقال نفت رفسنجان از آن دسته کوچک مردان بزرگ دلي بود که در 12 سالگي و اوايل جنگ، عازم مناطق جبهه حق عليه باطل شد و مجددا اواخر سال 67 رخت سرباز وظيفه را به تن کرد و راهي جبهه جنوب شد. او از حاضران در عمليات مرصاد و مقابله با پاتک بزرگ عراق بود و دشت عباس، سومار و دهلران مناطقي بود که حضور او را به چشم خود ديدند.  او که براي حفاظت از مام ميهن، دفاع از ناموس و به تبعيت از فرمان امام(ره) در جبهه ها حاضر شده بود، از شهيد حسين عليزاده از همرزمان خود خاطراتي زيادي به ياد دارد و از اين شهيد به نيکي ياد مي کند. يادگاران آن دوران که همچون مدال افتخار بر تن او ثبت شده اند، ترکش هاي پاتک بزرگ عراق در اواخر جنگ به پهلو و کمر او هستند. او که از نزديک شهيد صياد شيرازي را ديده است، از اين شهيد به نيکي ياد مي کند و مي گويد: «اگر سنم اقتضا کند، هميشه از ميهنم دفاع مي کنم.» مردان مردي از تبار خميني در طول هشت سال جنگ حماسه هايي آفريدند که زبان و قلم را ياراي به تصوير کشيدن حقايق آن روزگار نيست اما بايد خاطرات آن دوران ثبت شود تا نسل هاي آينده بدانند ميراث دار چه نسل با عظمتي هستند.  به تبعيت از فرمايش مقتدايمان، مقام معظم رهبري که حفظ و ثبت خاطرات آن روزها را کمتر از شهادت نمي دانند، در لبيک به فرمايش ايشان اين خطوط نگارش يافت تا با ثبت ايثار مرداني مرد از خيل عظيم کارکنان صنعت نفت نقش اندکي در تداوم و حفظ آثار اين دلاوران داشته باشيم و به بهانه سالروز آزادسازي خرمشهر يادآوري کنيم که خرمشهر چرا خونين شهر لقب گرفت.

اعظم محمدشفيع زاده/ منطقه جنوب شرق

شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت ايران