پايانه ميعانات گازي عسلويه ؛
 جايي که ارزش راهبـردي آن کم از پايانه نفتي خارک نيست

بار شما آماده است

جنگ چندسالي مي شد که تمام شده بود؛ جوان هاي ما خيلي هايشان رفته، اما برنگشته بودند. ده ها هزار شهيد و جانباز و مجروح ، يادگار صدام بود براي ايراني ها و شايد آن روز که از آن سوراخ هزارتو در تکريت، بيرونش کشيدند با آن ريش هايي که همه را ياد رابينسون کروزوئه مي انداخت، قبل از هرچيز، خاطرات جنگ و يادگارهاي تلخ صدام بود که پيش چشم ايراني ها رژه مي رفت. سوغات شوم جنگ ، رفتن هاي بي بازگشت بود. هرچند تا چندسال بعد هم ، هر از گاه پيکرشهدا مي آمد به تهران از شناس تا ناشناس. رفتن هاي بي بازگشت اما ، تنها يادگار جنگ نبود؛ گرداب پيچ واپيچ بيکاري و مشکلات ديگر هم آرام آرام داشت همه جا را مي بلعيد و قبل از هرجا، اين ذهن خانواده ها و جوان هاي ايراني بود که مي افتاد توي دست انداز مشکلات.

همان جا و در سال هاي آغازين دهه هفتاد، دوباره رفتن ها کليد خورد؛ اما اين بار نه براي دفاع از کيان که براي به کف آوردن نان؛ مقصد نه جبهه هاي جنگ که شرق آسيا بود يعني ژاپن، سرزميني که صنعتش داشت با سرعتي سرسام آور اوج مي گرفت و برق بازار کارش نشسته بود بر مردم چشم مردم ما؛ آن هم جوان هاي طبقات متوسط و اقشار کم درآمد شهرهاي بزرگ. در ايران، کار به سختي گير مي آمد و دولت سازندگي، يکي از راه هاي برون رفت از آن وضع را تاسيس دانشگاه هاي غيردولتي مي ديد که مي توانستند تاچند سالي موقتا موج بيکاري را منحرف کنند. از سر ِ جايي مثل ژاپن، اما جنگ سايه شومش را از 1945 برداشته بود و مردمانش سودايي ِ پيشرفت بودند؛ نفت و گاز نداشتند اما يک ارکستر همت پر از ساز داشتند. آنجا بود که نيروي کار نسبتا ارزان را از سراسر دنيا فراخوانده بودند براي کار و پيش بردن چرخ صنايع سبک و سنگين و خدماتشان. جوان هاي ايراني هم خيلي هايشان راه آنجا را پيش گرفتند و رفتند؛ خيلي هايشان با انباني پرپول برگشتند و وضعشان دگرگون شد و خيلي هاي ديگر هم ماندند همان جا. تنها موج مهاجرت بود که سواحل بيکاري پساجنگ ايران را مي شست. در چنين حال و هوايي بود که بعد از دوم خرداد 76 و روي کار آمدن دولت اصلاحات که وزير نفتش، همين وزير نفت فعلي بود، عسلويه دوباره همچون ققنوسي از خاکستر تاريخ خود سربرآورد.

بندري که يک روز حدود چهارصد سال پيش، معين الدين فالي سپاهيانش را در آنجا به کشتي نشاند و به بحرين حمله برد تا از دست پرتغالي ها بازپس بستاندش ، بندري که روزگاري در عهد زمين گير بودن سيراف به خاطر زلزله و طغيان آب، تنها آلترناتيو موجودش بود و سرآخر، بندري که همين اواخر ِ تاريخ نزديک تر به ما، عرصه پايمردي تنگستاني و دشتستاني ها و مابقي وطن پرستان بوشهر و اطراف بود در مقابل قواي استعمارگر انگليس. حالا که چون ققنوس، سر از خاکستر برآورده بود، براي خيلي ها شد مقصدي به جاي ژاپن و بعضي ديگر از کشورهاي شرق آسيا تا درد بيکاري را مرهمي کنند.

عسلويه انگار دورترين جاي جهان بود براي شهرنشينان کلانشهرهاي ايران. هيچ برداشت و تصوري جز گرماي طاقت فرساي هوا از آن، در ذهن خيلي ها نبود. با اين وصف اما با کشف پارس جنوبي و عزم بيژن زنگنه و هم قطاران اصلاح طلبش در مجموعه وزارت نفت ِ آن زمان، عسلويه با تشکيل سازمان منطقه ويژه اقتصادي انرژي پارس و آغاز سرمايه گذاري ها در شکل گيري و تولد فازهاي مختلف پارس جنوبي يکباره همچون معجزه اي صنعتي متولد و قطب صنايع نفت و گاز ايران شد.

آرام آرام شرکت هاي مختلف داخلي و خارجي آمدند و عسلويه، همگام با اژدهاي خفته پارس جنوبي ، بيدار شد.

توليد ميعانات گازي که يکي از ارزآورين توليدات همراه گاز به حساب مي آيد، با گسترش و توسعه روزافزون فازهاي پارس جنوبي شدت گرفت و حالا ضرورت داشت در کنار جزيره خارک که از ديرباز، قطب صادرات نفت و فرآورده هاي نفتي کشورمان بود، پايانه اي هم در عسلويه شکل بگيرد که کارش ذخيره سازي، اندازه گيري، جابه جايي و انجام مقدمات عمليات صادرات ميعانات گازي با تحويل آن به نفتکش هاي لنگرگرفته در خليج فارس باشد؛ از همان جا پايانه ميعانات گازي عسلويه پا گرفت؛ پايانه اي که به جرات مي توان گفت ارزش راهبردي و کارکردي آن اگر بيشتر از پايانه نفتي خارک نباشد، قطعا کمتر ازآن نيست؛ پايانه اي که کارکنان زحمتکش و خستگي ناپذيرش روز و شب نمي شناسند؛ اکثرشان اقماري و نوبت کارند، اما نه هواي داغ و شرجي، نه امواج دريا و نه حساسيت هاي مافوق تصور کارشان، حتي يک لحظه هم از عزمشان نکاسته است.

ديدار با شماري از آنها چندروزي پيش از آغاز سال 97 ميسر شد؛ هم در ستاد و هم بر عرشه يدک کشي که سر و کارش با نفتکش هاي غول پيکر است. يدک کش شهيدبابايي در يک غروب زيبا بنا داشت تا افسر اسناد پايانه را به نفتکش «سي استار» برساند تا حساب و کتاب بار نفتکش که حدود يک ميليون و 300 هزار بشکه ميعانات گازي بود، با کاپيتان نفتکش انجام و چک حامل مبلغ بار از کاپيتان دريافت شود. دريا موج مي زد و يدک کش بابايي انگار به طاق آسمان مي خورد و دوباره بر پهنه آب مي نشست. آنجا اما کار يک فريضه بود، مثل نماز، مثل روزه.

در نگاه هيچ کدام از کارکنان يدک کش، نه خستگي بود و نه نوميدي. هرچند آنها هم مثل خيلي هاي ديگر از کارکنان نفت، اميدهاي زيادي داشتند براي بهبود وضع معيشت و رفاهشان. اميدشان هزار بود و نوميدي هيچ. مي گفتند چهارده روز توي يدک کش زندگي مي کنيم، با تمام ملايمات و ناملايمات دريا و تنها انتظارمان اين است که ديده شويم و شنيده.

درد دل هايشان هم بسيار بود و مهمترين خواسته آنان، قرار گرفتن کارشان در زمره مشاغل سخت و زيان آور، اما مي گفتند با اين همه، کارشان را چون جان عزيز مي دارند. بيشتر آنها اهل جنوب ايران بودند؛ با تمام آن صفاي ذاتي و غريزي که در مردمان جنوب سراغ مي توان گرفت. نفتکشي که تازه از گوي شناور پايانه ميعانات گازي جداشده بود، هم تماشايي بود؛ همسنگ و همصولت ِ «سانچي»، همان نفتکشي که پارسال، داغ دريادلانش را بر دلمان گذاشت و در درياي چين به خاک افتاد. بچه هاي يدک کش شهيد بابايي همه شان سانچي را خوب به ياد داشتند؛ مي گفتند خيلي از کارکنانش رفقاي ما بودند و همين جا از بندرگاه فاز 12 بارش را گرفت و به سفر بي بازگشت شرق آسيا رفت.

اين نوشته نمي دانم چرا ناخواسته حول مفاهيم و واژه هايي گشت که قرابت بسيار باهم دارند و ندارند؛ شايد به خاطر عسلويه و آن چشمه هاي عسلش، شايد براي دريا و آن پهنه بي پايان و تاريخ ساز و تاريخ مندش و شايد به خاطر صنعتي که شکل گيري اش در آن سرزمين طلاخيز، کار و معاش شمار زيادي از فرزندان ايران را رقم زده است.

بچه هاي يدک کش شهيد بابايي و بقيه کارکنان پايانه ميعانات گازي عسلويه، مثل کارکنان جاهاي ديگر در صنعت نفت، دلي به قدر خليج فارس دارند دريايي؛ گاه آرام و رام و گاه مواج و طوفاني. راستي را که با هرکدامشان هم کلام شدم، درک شان از مشکلات و موانع پيش روي صنعت نفت چندان زياد بود که گاهي حيرت زده مي شدم. آنها با شوق و عشق و اميد و با نهايت دقت و مسئوليت پذيري به کارشان مشغولند و نمي گذارند چرخ صادرات ميعانات گازي ما يک لحظه هم بلنگد و در ازاي آن مي خواهند از جانب بالايي ها بيشتر ديده شوند و گام هاي عملي بيشتري براي زدودن مشکلات از پهنه زندگي شان برداشته شود.

حرف هاي بچه هاي نفت در همه جا بسيار است که بايد آنها را شنيد و گفت.

 

گپي با ايرج قوامي  رئيس پايانه صادرات ميعانات گازي عسلويه

ايرج قوامي، رئيس پايانه صادرات ميعانات گازي عسلويه، متولد سال 1342 در آبادان است. او سال 65 وارد دانشکده علوم دريايي شرکت ملي نفت در محمود آباد شد و تا سال 69 در آنجا بود، سپس بورسيه شرکت ملي نفتکش ايران شد. از سال 69 تا 83 در شرکت ملي نفتکش ايران حضور داشت و در اين مدت تا زماني که در دريا بود، به عنوان ناخدا روي کشتي ها فعاليت مي کرد و بعد از آن در قسمت آفيس (کارشناس ارشد آموزش هاي دريايي) مشغول خدمت شد.  سال 83 به شرکت پايانه هاي نفتي ايران منتقل شد و از آن زمان تا سال 94 در جزيره خارک، رئيس مهندسي سيستم ها و بهره وري، رئيس آموزش نيروي انساني و مدير تعالي سازمان بود. از سال 94 تا کنون نيز سمت رياست پايانه ميعانات گازي عسلويه را به عهده دارد.  به گفته او، اصل فعاليت و ماموريت اين پايانه در عسلويه، صادرات ميعانات گازي است که شامل عمليات دريايي(پهلو دهي و جداسازي نفتکش از گوي هاي شناور)، عمليات بارگيري تانکر، اندازه گيري، صدور اسناد و آزمايش هاي کيفي مي شود.  قوامي مي گويد: حوزه فعاليت در منطقه عسلويه دو سايت يک و (2) است. سايت (يک) شامل منطقه عسلويه مي شود که در آن دو گوي شناور شماره (يک) و شماره (2) را داريم . سايت (2) نيز در منطقه تنبک قرار دارد و يک گوي شناور در آن فعال است که صادرات آن از طريق فازهاي 12 و 15 انجام مي شود. همچنين يک گوي شناور نيز در حال ساخت است که بزودي در سايت (2) نصب مي شود.  رئيس پايانه صادرات ميعانات گازي عسلويه مي افزايد: صادرات در سال 96 از طريق 228 کشتي انجام شد و 167 ميليون و 319 هزار و 510 هزار بشکه صادرات داشتيم که نسبت به سال 95 شاهد رشد 8 درصدي بوديم.  او ادامه مي دهد: ميعانات گازي را نيز به عنوان خوراک به پتروشيمي برزويه ارسال مي کنيم، همچنين ستاره خليج فارس در بندر عباس را داريم که ميعانات گازي آن از طريق خطوط لوله ارسال مي شود و در سال گذشته شاهد 360 درصد افزايش نسبت به سال 95 بوديم. قوامي مي گويد: فعاليت ديگر ما صادرات و مصرف است که نفت کوره از پالايشگاه اصفهان به وسيله تانکرهاي زميني براي ما ارسال و در مخازن ذخيره مي شود و کشتي هايي که کار بارگيري انجام مي دهند، نفت کوره را به عنوان سوخت مصرفي به تانکرها و نفتکش هايي که در لنگرگاه هستند، مي دهند و مسئوليت آن تا زمان اندازه گيري، آزمايش هاي کمي و کيفي، صدور اسناد و ترخيص کشتي ها با ماست، همچنين آزمايشگاهي داريم که به عنوان مرجع شناخته شده و علاوه بر داشتن ايزو، قادر به قضاوت کردن است. به گفته او، کاري که تا کنون در منطقه انجام شده، تعمير و نگهداري گوي هاي شناور است که شامل حوزه هاي بارگيري، تعميرات بدنه، تعميرات بخش چرخنده مي شود و در زمان هاي مشخص نيز تعميرات اساسي داريم، ضمن آنکه اصلاحاتي براي توربينگ ليترها داشته ايم که با اين روش، خطاها از بين مي رود. علاوه بر آن کارکنان نظارت بر صادرات همراه با کارکنان عمليات، کار اندازه گيري را انجام مي دهند و با تاييد آنها اسناد صادر مي شود.  رئيس پايانه صادرات ميعانات گازي عسلويه مي افزايد: اکنون يک ليتر ساخت داخل داريم که زير آزمايش است و 10 بارگيري بايد انجام شود تا مورد تاييد قرار گيرد. تا کنون 2 تا 3 بارگيري انجام شده و مشکلي پيش نيامده است. اگر اين ليتر جواب دهد، تحولي در صنعت ليتر ايران به وجود مي آيد؛ زيرا علاوه بر ما، پالايشگاه ها و شرکت هاي پخش فرآورده هاي نفتي نيز مي توانند از آن استفاده کنند .   قوامي در ادامه به مسئوليت اجتماعي اشاره مي کند و مي گويد: وظيفه مسئوليت اجتماعي در عسلويه، به عهده سازمان منطقه ويژه اقتصادي است و ما در حد توان خود سعي کرده ايم از بيش از 50 درصد نيروهاي بومي استفاده کنيم.  او در ادامه به کمبودها و سختي هاي کار در منطقه عسلويه اشاره مي کند و ادامه مي دهد: سعي کرده ايم تا مشکلات عملياتي در منطقه عسلويه را بر طرف کنيم، همچنين نيروهاي اقماري در مسائل حقوقي مشکلاتي دارند، زيرا بايد ميزان دريافتي کارکنان با سختي هاي کار متناسب باشد که در مقطعي لحاظ مي شد؛ اما اکنون اين روند انجام نمي شود که نارضايتي هايي به همراه دارد. رئيس پايانه صادرات ميعانات گازي عسلويه مي گويد: در مباحث عملياتي نيز کمبود غواص داشتيم که با جابه جايي نيروهاي غواص از خارک و ماهشهر به عسلويه اين مشکل بر طرف شد. همچنين از نظر تعداد کارگران شناور و کشتي که طناب ها را به گوي شناور متصل کنند، کمبود نيرو داشتيم که سعي کرديم با جابه جايي کارکنان در مناطق، اين مشکل را هم برطرف کنيم.  قوامي در پايان مي افزايد: اکنون شرکت ما، واحد پژوهش دارد که در سطح وزارت نفت نيز مقام آورده و توانسته ايم قطعات مورد نياز خود مانند پمپ هاي اندازه گيري و .... را در داخل توليد کنيم.