آواز ايراني در پستو

صادق شيخ زاده  در گفت وگو  با«مشعل» :هم سن و سال هاي من در هنرآوازخواني کجا هستند؟ من در اين هنر احساس تنهايي مي کنم

شادي بهرامعليان  در اين روز هاي جامعه ايران که موسيقي پاپ توانسته سيطره اي بيش از پيش بر سلايق مردم پيدا کند، سخن گفتن ازآواز ايراني کاري است کارستان و بسي دشوار. در اين روزها، گوش مرد م خالي است از صداي ني، دف و تار. رشد سريع و پيوسته موسيقي پاپ و پخش اين نوع موسيقي از راديو و تلويزيون عرصه را براي فعاليت هاي موسيقي سنتي تنگ کرده است. موسيقي پاپ بعد از گذشت حدود دو دهه از پيروزي انقلاب  اسلامي توانست جاي پاي خود را در فرهنگ شنيداري ايرانيان محکم تر از پيش کند. شايد بشود گفت که موسيقي، پرچم فرهنگ ايرانيان است و موسيقي سنتي، نماد آن. گفت وگوي اين شماره را اختصاص داديم  به سايه اي که روي هنر موسيقي سنتي ايراني افتاده است. به اين بهانه با يکي از خوانندگان ايران مصاحبه اي انجام داده ايم که مي خوانيد:

   صادق شيخ زاده، خواننده جوان ايراني متولد 21 اسفند 66  و دانش آموخته دکتراي زبان و ادبيات فارسي است که در پيشگاه استادان آوازي از قبيل استاد محمد اسماعيل قنبري، احمد ابراهيمي و خوش فکر شاگردي کرده و از سال 83 تاکنون در کارگاه هاي استاد شهرام ناظري شرکت دارد.

  از چه زماني احساس کرديد به موسيقي علاقه داريد؟ چون شما در دوران نوجواني قاري قرآن بوديد. اين علاقه از چه زماني شروع شد؟

از سال 79 يا 81 بود که آموختن دو يا سه تکنيک، من را به سمت آواز ايراني سوق داد؛ چرا که اصلا با اين فضا آشنا نبودم و قصد آموختن آواز ايراني را هم نداشتم، ولي به خاطر قرائت هاي مجلسي که از استادان بزرگي شنيده بودم، علاقه داشتم تعدادي از تکنيک ها را بياموزم، بخصوص بعضي تحرير هاي حلقي را که مصطفي اسماعيل، شحات محمد انور، غلوش و عبدالباسط استفاده مي کردند. وقتي خاستگاه اين تحرير ها را جست وجو کردم، متوجه شدم که به آواز ايراني منجر مي شود. زماني که شما مي خواهيد وارد يک روستا شويد، بايد کدخدا را ببينيد، ماهم از اين قاعده مستثنا نبوديم و بسيار خوشحالم که براي نخستين بار با کار استاد شجريان اين اتفاق براي من افتاد. بعد از آن، اين مسير علاقه مندي ادامه پيدا کرد، هرچند که نتوانستم تکنيک هايي را که مد نظرم بود، کسب کنم؛ ولي خواننده آواز ايراني شدم.

 با آواز خواني شروع کرديد يا با ياد گيري دستگاه هاي مختلف؟

آواز ايراني از دو بخش کلي تشکيل مي شود: بخش نخست، پردازش صداست و پس از آن آموزش دستگاه ها و نغمه ها. مقصود ما از دستگاه، يک سخت افزار نيست، بلکه نرم افزار است. به مجموعه نت هايي که به صورت قراردادي در يک بازه اي قرار مي گيرند - اين بازه مي تواند چهارتايي و يا هشت تايي باشد - گوشه، آواز يا دستگاه گفته مي شود. هر چقدر که اين نت هاي مرتبط به هم، بزرگتر باشند، شما به يک جامعه بزرگتري نسبت به نغمات دست پيدا مي کنيد. اين جامعه بزرگتر را دستگاه و بعد آواز و سپس گوشه مي گويند. من به واسطه پردازش صدا وارد اين هنر شدم، ولي زماني که ديدم مي توانم نغمه ها را با اين صدايي که پردازش مي شود، بخوانم ، به آن علاقه مند شدم. بعد رديف کار کردم و بعد هم خوانندگي شروع شد.

  چه شد که از قرائت قرآن به سمت اين هنر سوق پيدا کرديد؟

در دوره اي که ما روي قرائت کار مي کرديم، اتفاق تخصصي اي رخ نمي داد. همان طور که گفتم در دوران نوجواني قرائت کار مي کردم؛ اما بعد از آن احساس کردم که ديگر قرائت به پايان رسيده، چون استادها مشخص بودند و مي دانستم که از اين چند حالت هم خارج نيست. در بين برخي نغمه ها که بعضي استادان مصري اجرا کرده بودند، به يک تکنيک هايي رسيدم که فکر کردم خيلي دست يافتني نيستند. دارالقرآن ها هم مجمع هايي بودند که جوانان براي ساعاتي در آنجا قرآن مي خواندند و معلم و آموزگاران آنجا نيز متخصص نبودند. بنابراين احساس کردم بايد يک وارداتي در اين مقوله انجام داد. وقتي وارد دنياي موسيقي شدم، متوجه شدم که موسيقي يک درياي بيکران است که جذابيتش براي من  بيشتر بود.

  «اينک از اميد» از بين 174 اثر ارائه شده به دانشنامه «فردريک لونورمان» توانست نامزد دريافت نشان خيام شود. کمي درباره اين موفقيت صحبت کنيد.

در سال 91 با شاهين شهبازي آشنا شدم. با او درباره کاري صحبت کرديم که وحدت موضوع داشته باشد. مثلا در کارهايي که الان منتشر مي شود و در آن سال هم منتشر مي شد، در هر قسمتي از آلبوم به يک موضوعي پراخته بود. ما تصميم گرفتيم که آثار ترمولوژيکي توليد کنيم، يعني موسيقي، ابزاري باشد براي اينکه بتواند جهان بيني ما را به مخاطبا نمان عرضه کند. در اين راه شاعر که نبوديم تا بتوانيم اشعار قابلي را در اين زمينه عرضه کنيم. پس تصميم گرفتيم يک موضوع مشخصي را انتخاب کرده و پيرامون  آن شعر انتخاب کنيم. اتفاق نظر پيدا کرديم که «اميد» موضوع بسيار خوبي است. شعرهايي از  حافظ و مولانا و چند قطعه از خيام و يک تصنيف قديمي هم بازسازي کرديم که موضوعي آن  «اميد» باشد. اين فرايند را که انجام داديم، پس از انتشار در سال 92 ، از طريق رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران- چون نخستين اثر داراي  وحدت موضوع در 15 سال اخير بود - در جشنواره icm اتريش، که در آنجا آثار موسيقايي مطرح مي شود، شرکت کرديم. در آن جشنواره «اينک از اميد» رتبه دوم icm را کسب کرد. «اينک از اميد» يک آواز شوشتري دارد که بر مايه مکتب اصفهان است و در واقع از شور شروع مي شود و  مرکب خواني در آن به وقوع مي پيوندد. اين آواز از طریقicm اتريش به دانشنامه «فردريک لونورمان» فرانسه ارسال شد و توانست نشان درجه يک خيام را کسب کند که بعد از آن ما يک امتياز نشر آلبوم موسيقايي تحت ليسانس فرانسه را هم به دست آورديم، به نام «اينک از حافظ» که درسال 93 منتشر شد.

  آقاي شيخ زاده، در دنياي موسيقي ما خلائي احساس مي شود. به صورتي که هنرمندان يک دوراني دارند و بعد از فعاليت هاي چند ساله کمرنگ مي شوند. شما دليل آن را چه مي دانيد؟ يا بهتر است بگويم علت ماندگاري موسيقي سنتي چيست؟

زماني که من جوان بودم، فکر مي کردم اين اتفاق به خاطر خود موسيقي است، يعني موسيقي اصيل به دليل اصالت خودش ماندگار است، ولي بعد ها متوجه شدم که دليلش نوع، موسيقي آن نيست  يعني خيلي مهم نيست که آن موسيقي، کلاسيک غربي باشد يا موسيقي پاپ ايراني و يا از اين نوع. هر اثر هنري که جميع الجهات باشد، ماندگار است و اين مهم نيست که با چه شکلي ارائه شود. مثلا اگر من براي شما اثري توليد کنم که اين اثر در مورد روز درختکاري باشد، اين اثر تا زماني ماندگار است که درختي وجود داشته باشد و يا تا زماني که مناسبتي به اين نام وجود داشته باشد. ولي اگر من براي شما اثري توليد کنم درباره مکارم اخلاقي آفرينش يا اثري درباره «اميد» يا از حافظ و سعدي سخن بگويم و ازاين دست، تا زماني که آنها ماندگاري داشته باشند، آن اثر هم ماندگار است. در عرصه موسيقي پاپ هم آثاري داريم مثل آثار محمد اصفهاني يا خشايار اعتمادي که ماندگار شدند؛ چون از مفاهيمي سخن گفتند که مفهوم مهر جاودانگي داشته است. چه بسا در عرصه موسيقي سنتي هم آثاري وجود دارد که ماندگار نشدند.

  آينده موسيقي را چگونه توصيف مي کنيد؟

مردم، داراي قريحه موسيقي هستند. رسانه ها هم تا جايي که مي توانند از موسيقي هاي فاخر حمايت مي کنند، اما اگر همين روند پيش برود، يعني تهيه کنندگاني که نام آشنا هستند و به موسيقي، نگاه تجاري دارند، به حضور خود در عرصه موسيقي فاخر ادامه دهند، فکر مي کنم اين موسيقي فاخر به تباهي کشيده مي شود؛ ولي اگر هنرمندان را به حال خودشان بگذاريم و تهيه کنندگي را به خودشان بسپاريم و اجرا در سالن هايي که قابليت اجراي موسيقي جدي دارند را به خود هنرمندان واگذار کنيم، در اين آشفته بازار، شاهد رشد و نمو قابل توجهي در توليد آثار فاخر خواهيم بود. اين آثار فاخر که از بطن جامعه و ژرفاي وجود کساني که به آن اهتمام مي ورزند، ساطع مي شود، مي تواند مخاطب حداکثري را که در اين سال ها در حق آنها قصور شده است، به خود جذب کند.

  جايي گفتيد که مايل نيستيد نسبت به آثار فعلي در مقام مقايسه قرار بگيريد. کمي درباره آن توضيح دهيد؟

وقتي جايزه اي به شخصي داده مي شود و مورد تقدير قرار مي گيرد، افرادي مي گويند که اين شخص مگرچه کسي بود که جايزه گرفت. اين موضوع هم برمي گردد به زماني که من جايزه گرفتم و موجي به راه افتاد که چه کسي ادعا کرده شما از همه بهتر هستيد؟ من در پاسخ گفتم که اين جوايز بيانگر آن است که من داراي استانداردي در موسيقي ايراني هستم که اين استاندارد، استاندارد بين المللي است. من ادعا نمي کنم که از شما بهتر هستم و جوايز هم ميزان و معيار مقايسه من با کسي نيست؛ بلکه ميزان و معيار مقايسه من با خود من است. اين جوايز را پشتوانه خود کردم تا بتوانم با آن حرکت کنم. من خوشبخت هستم که همين جوايز باعث فعاليتم در رسانه مي شود که بتوانم ساز ايراني را معرفي کنم. متاسفانه به غير از محمد معتمدي که حداقل 10 سال از من بزرگتر است کسي را در اين حوزه نمي بينم که به صورت حرفه اي کار کند. هم سن و سال هاي من در اين هنر کجا هستند؟ من در اين هنر احساس تنهايي مي کنم.

  شما دکتراي زبان و ادبيات فارسي داريد و قبل از اين انتخاب، به سمت موسيقي رفتيد؟ اين انتخاب چقدر متاثر از علاقه شما به موسيقي بوده است؟

واقعيت اين است که اگر آواز نمي خواندم، ادبيات فارسي هم نمي خواندم. من ديپلم رياضي دارم و پيش دانشگاهي را هم رياضي خواندم و در کنکور رياضي هم شرکت کردم و حتي يک سال هم مهندسي خواندم؛ در سال 83 اولين بار به کلاس آواز خواني رفتم. استادان در کلاس شعر مي خواندند و ما هم بايد از روي کتابي که آنجا بود، شعر مي خوانديم. در جلسه اول و هنگام خواندن غزل معروف «يوسف گم گشته باز آيد به کنعان غم مخور» 13 غلط داشتم. اين موضوع بسيار مرا ناراحت کرد و اولين جرقه را در ذهنم زد که به سراغ ادبيات فارسي بروم. زماني هم که وارد رشته مهندسي شدم، احساس کردم از آن لذت نمي برم و برعکس وقتي کنار دوستاني که فلسفه، حقوق يا ادبيات مي خواندند، مي نشستم، متوجه مي شدم «آني» است که مرا به سمت خودش جذب مي کند. ادبيات فارسي به معناي واقعي کلمه برايم دلبري کرد و اين دلبرانگي همچنان ادامه دارد.

  يک آرزو؟

اگر روزي اين اتفاق بيفتد که صبح از خواب بيدار شوم و ببينم دست مردم کتابي است مربوط به ادبيات عرفاني، شايد آن روز، بهترين روز من باشد. ديدن روزي که راننده تاکسي، بعد از خواندن کتاب ليلي و مجنون شروع به حرکت کند، يا کنار دستي من مشغول خواندن منطق الطيرعطار باشد، يا وقتي وارد مترو مي شوم، کتاب بوستان و گلستان را در دست مردم ببينم و اصطلاحات آن در ادبيات عامه به کار رود، آرزوي من است.

 

«صد قدحِ نوش»

سعدي بي شک از قلل رفيع شعر، ادبيات و عرفان ايران و جهان است. غزليات وي دنيايي پر از زيبايي، حکمت و عاشقي است. شنيدن اين اشعار با همراهي سه تار براي هر مشتاقي لذتبخش خواهدبود. عباس هدايتي اصل با خوانش صحيح و پراحساس و نيما بغدادي با همراهي سه تار، آلبوم «صد قدح نوش » را منتشر کرده اند.

 عباس هدايتي اصل و نيما بغدادي در همکاري مشترک خود در اين آلبوم، به خوانش و اجراي موسيقي بر صد غزل از سروده هاي سعدي شيرازي پرداخته اند. «اول دفتر به نام ايزد دانا»، «محبوب سيم اندام سنگين دل»، «ما نيز هم بد نيستيم»، «حکايت پيش جانان»،«چشمان ترک مست»، «دو دوست»، «قطره باران بهاري»، «هوس صحرا»، «چشم من و پروين»، «جمال طلعت»، «سل المصانع»، «وقت بهار»، «باد نوبهاري»، «بوي وصال دوستان»، «ماه دو هفته»، «بار فراق دوستان» و «سرو بوستاني» از جمله صد غزل خوانده شده در اين اثر هستند.

عباس هدايتي اصل متولد 1355 در قزوين، سعدي پژوه و برگزارکننده کلاس هاي سعدي پژوهي براي دبيران ادبيات ( 1396 - 1395) و داراي مدرک ممتاز در خط نستعليق از انجمن خوشنويسان ايران (1394) است.

نيما بغدادي متولد 1367 در قزوين، کارشناس ارشد موسيقي از دانشگاه آزاد تهران است که ساز سه تار و تار را نزد کمال رضايي و کيوان ساکت فراگرفته است . تاسيس گروه موسيقي ايراني راوسين و برگزاري کنسرت هايي با اين گروه، آهنگسازي مجموعه تئاتر ميني مال، آلبوم هاي سرو بلند قامت دوست، قصه رنگ پريده خون سرد و ميني مال هايي براي سه تار، آلبوم هايي براي تکنوازي سه تار و تکنوازي شورانگيز از جمله فعاليت هاي اين موزيسين جوان است.

 

راه و روش انديشيدن را ياد بگير

با کتاب« شفاف انديشيدن »

 کتاب «هنر شفاف انديشيدن»، اثر ماندگار رولف دوبلي است که عادل فردوسي پور، بهزاد توکلي و علي شهروز ترجمه آن را انجام داده اند.  نويسنده کتاب، يک رمان نويس و کارآفرين است و اين کتاب، صرفا حاصل سال ها يادداشت برداري او در زمينه خطاهاي ذهني است که براي خود نوشته بود.  رولف دوبلي بعد از نوشتن اين کتاب، بسيار معروف شد و اين اثر از او بسرعت در صدر جدول کتاب هاي پرفروش آلمان قرار گرفت و به زبان هاي متعددي ترجمه شده است.

فردوسي پور در مقدمه اي  براي ترجمه فارسي اين کتاب مي گويد: «تصور کنيد در زمين هيچ خطايي اتفاق نمي افتاد. آن وقت واژه اي به نام پنالتي، اخطار و اخراج هم معنا نداشت. اشک ها و لبخندها محو مي شدند و زيبايي فوتبال هم رنگ مي باخت. آدم ها شبيه ربات هاي برنامه ريزي شده  بودند که وظيفه شان بردن، بدون کوچک ترين اشتباه بود. حالا تصور کنيد که در اين جهان پهناور که هزاران زمين فوتبال را در خود جاي داده، قرار بود هيچ انساني دچار خطا و اشتباهي نشود؛ آيا جهان بهتري داشتيم؟»

چند پاراگرافش را بخوان

اگر 50 ميليون نفر چيز احمقانه اي بگويند، آن چيز کماکان احمقانه است. فرض کنيد در مسير يک کنسرت، سر يک چهار راه با گروهي از آدم ها مواجه مي شوي که همه به آسمان خيره شده اند. بدون اينکه فکر کني، تو هم به بالا زل مي زني، چرا؟ تاييد اجتماعي.

چرا بايد به قبرستان ها سر بزنيد: ديديد ما تا يه آدم موفق و معروف مي بينيم، سريع خودمونو ميذاريم جاش؟ حالا يه سريا هستن که کلا ميان يه سري چيزاشونو فدا مي کنن تا برن تو کار همون آدم معروف و فکر مي کنن عاقبتشون يه جور مي شه. مثلا يکي «جي کي رولينگ» رو مي بينه و مي خواد نويسنده بشه يا «ادل» رو مي بينه و مي ره تو کار خوانندگي. غافل از اينکه ميليون ها آدم هم بودن که تو اين راه موفق نشدن و کسي هم نمي شناسدشون؛ چون رسانه ها فقط آدماي موفق رو نشون مي دن. براي شروع هر کاري بايد اين رو هم در نظر بگيريم که درصد باختمون بسياااار بالاست و خيليا هم مثل ما جو گير شدن و نتونستن. با اينکه همون شرايطي رو داشتن که «جي کي رولينگ» يا «ادل» داشت.