گزارشی از رشادت های کارکنان پالایشگاه آبادان در دوران دفاع مقدس

  دفــاع زیر باران بمب و آتش

مشعل     تعریف دیروز برای امروز در گذر زمان و نسل فاصله دار با آن سال ها به دلیل اقتضای سن، بدون ترسیم حال و هوای آن روز، میسر نیست. شهر آبادان 31 شهریور 1359 آماج بمباران و گلوله های ریز و درشت قرار گرفت و روزهای «مهر» با نامهربانی گره خورد و درخشم متجاوز، به خون وآتش ودود بدل شد.

همه چیز غیرعادی است؛ بحران ، اضطراب، حرکات دشمن، دود وآتش، صدای پی درپی آژیر آمبولانس ها، پیام هایی که از رادیو نفت ملی پخش می شود، حجم صدمات وکثرت زخمی ها وشهدا، همچنین تلاش خستگی ناپذیر پرستاران و پزشکان برای کمک به مجروحان چند برابر شده است؛ آتش نشان هایی که مقابل شعله های زبانه کشیده ناشی از حملات دشمن، قدعلم کرده و سقفی از دود سیاه که آبادان را همچون شبی تاریک درخود فرو برده  است. اینها و شماری دیگر، روایاتی هستند که مکی دریس،رئیس روابط عمو می پالایشگاه آبادان و علی پارسا که امروز بازنشسته این پالایشگاه است، از آن سخن  می گویند.

 دفاع در سن کم

روزها و شب های آبادان زمان جنگ را تنها افرادی به خاطر دارندکه یادر آن ایام ساکن این شهر بودند یا در آن دوران به عنوان رزمنده به این شهر اعزام شدند.

مکی دریس، رئیس روابط عمومی پالایشگاه آبادان که در زمان شروع جنگ وحمله به شهرش، آبادان، تنها 13سال داشته، می گوید: درنخستین روزهای حمله ددمنشانه رژیم بعث عراق به خاک کشورمان، مردم مجبور به ترک شهر شدند. برخی اسباب واثاثیه ای راکه ثمره سال ها زندگی شان بود، بار وانت یاهر وسیله نقلیه ای که کردند تابتوانند خانواده خود را در جای امنی پناه دهند. برخی نیز با اطمینان از امنیت خانواده، برای دفاع از شهرشان، بازگشتند تا در برابر دشمن زبون به مقابله برخیزند.

وی ادامه می دهد: درشروع جنگ، به دلیل شدت حملات دشمن، به همراه خانواده ودیگر همشهریان مجبور به مهاجرت به نقطه امن تری شدیم. ازسوی دیگر دشمن متجاوز، جاده های آبادان-ماهشهر و آبادان- اهواز را تصرف کرده بود؛ بنابراین مجال درنگ نبود و بایدبر می گشتیم و سلاح در دست می گرفتیم و ازخاک و ناموسمان دفاع می کردیم.

اشتیاق به شرکت در عملیات

رئیس روابط عمومی پالایشگاه نفت آبادان که پس از شکست حصر آبادان دوباره به زادگاه خود بازگشته ، اظهار می کند: در دوران دفاع مقدس، نوجوانان، جوانان و حتی افراد مسنی بودند که پای به میدان نبرد گذاشتند تا از کشورشان دفاع کنند و با رشادت وصف ناپذیری که ازخود نشان دادند، نماد مقاومت و ایثار شدند.  مکی دریس بااشاره به حضور خود  درجبهه جنگ اظهار می کند: بعد ازطی یک دوره آموزشی، افتخار شرکت در عملیات مختلفی از جمله والفجر 8، اروند کنار، کربلای 4، کربلای 5 و کربلای 8 را در کنار دیگر هم قطاران خود داشتم.  وی افزون بر شرکت در این عملیات، در بخش های دیگری مثل ناوتیپ کوثر، همراه با دیگر همسنگران خود به دفاع از کشور پرداخته است. وی می افزاید: درجبهه، بویژه آن زمان که قرار بود عملیاتی انجام شود، فضای معنوی خاصی توام با اشتیاقی حاکم می شد. به این معنا که همه دوست داشتند در آن شرکت داشته باشند. به طوری که قبل ازمن برادر بزرگترم (ناصر )به جبهه اعزام شده بود و در عملیات جزیره مجنون به شهادت رسید.  مکی دریس می گوید: در زمان جنگ، حضور افراد مختلفی را درجبهه هاشاهد بودیم که تاثیر بسزایی بر نگاه و نگرش فکری ما داشتند؛ آنها درس های بزرگی از فداکاری و ایثار به ما دادند و هم اکنون نیز از شخصیت اخلاقی شان کمک می گیریم.

 حمله به پالایشگاه آبادان و اقتدار در اوج جنگ

وی به حمله دشمن به پالایشگاه آبادان و اهمیت آن اشاره و تصریح می کند: پالایشگاه آبادان از همان ابتدای جنگ، یعنی 31 شهریور 1359 مورد هجوم دشمن و حمله هوایی قرار گرفت و از آنجا که کارکنان پالایشگاه، آن را مانند فرزند خود می دانستند، با تمام توان و اقتدار از این تاسیسات نفتی دفاع کردند.   آنچه ازپیشکسوتان پالایشگاه شنیده ایم، حکایت از آن داردکه نقش پالایشگاه آبادان در دوران جنگ به دلیل موقعیت راهبردی که داشت، بسیار مهم بود. در این پالایشگاه از خدمات فنی، مهندسی وکارگاه مرکزی به منظور ساخت قطعات مورد نیاز برای پل سازی استفاده می شد، ضمن اینکه در زمینه نقل و انتقال تجهیزات هم نقش بسیار مهمی داشت، به طوری پس از یک سال، حصر آبادان شکسته شد.  مکی دریس با بیان اینکه یکی از ویژگی های مهم جنگ، ظرفیت بالایی است که در زندگی به آن دست یافته ایم، اظهار می کند: وقتی شرایط سخت ومتنوعی در زندگی پیش می آید، گذر از آن برایمان  چندان سخت نیست و چیزی که ما را در برابر شرایط مقاوم می سازد، معنویات و ارتباط با خداست؛ چیزی که درفضای جبهه بیشتر قابل درک و دستیابی بود.

تغییر کاربری در دوران جنگ

علی پارسا، متولد سال 1332 در شهر آبادان، در سال 1354 پس از یک دوره آموزشی، با افتخار کارگری وارد دنیای آرزوهایش در صنعت نفت شد و با آغاز جنگ، در پالایشگاه آبادان  کار خود را شروع کرد.

پارسا با نگاه قبل ازجنگ درباره پالایشگاه آبادان و با اشاره به اینکه آبادان تنها یک پالایشگاه نبود؛ بلکه همه چیز بود، از خدمات رسانی بهداشت و درمان تا رادیو ملی نفت، دانشکده نفت و ... می گوید: باشروع جنگ تحمیلی، تولید فراورده در پالایشگاه عملا امکانپذیرنبود. بنابراین با ارائه خدمات فنی- مهندسی و درمانی به رزمندگان، اطفای آتش سوزی ها، سنگرسازی، ساخت پل بشکه ای روی رودخانه بهمنشیر، تراش صحفه کلاچ تانک، رفع گیر و تراش موردی سلاح های رزمندگان، تامین آب آشامیدنی رزمندگان و بخشی از ساکنان درمنازل، همچنین تشکیل ستادهای سوخت و تخلیه کالا، ارائه خدمات استحکامات و. . . تغییر کاربری داد. تشکیل ستادپدافند غیرعامل درپالایشگاه آبادان نیز نکته مهمی در بخش منابع انسانی است که در تشکیل مدیریت شهری، نظامی، دانشجویان دانشکده نفت و پالایشگاه بسیار مؤثر و سازنده بود.

درس گرفتن از شهدا

او در باره رشادت کارکنان پالایشگاه آبادان در آن دوران می گوید: نوع و ماهیت کار در پالایشگاه به گونه ای است که هر لحظه امکان رویارویی با خطر وجود دارد. حال تصور کنید کار در  شرایط جنگ و آتش و دود و زیر بمباران های پیاپی دشمن همچنان ادامه دارد. در مقابل این همه رشادت، بجز تکریم  و احترام،  چیز دیگری نمی توان گفت؟

پارسا از دوران جنگ ودفاع خاطراتی دارد که می گوید: اگر از هر رزمنده ای سؤال کنید، ازجنگ و دفاع با وجود ناخوشایند بودنش، در نفس عمل و معرفت درونی، به نیکی یاد می کند؛ عشق الهی، ارادت عاشورایی و انجام تکالیف خدایی، همه اینها معانی است که کمتر پیش می آید یکجا در آدمی رسوخ کند.

پارسا درباره شهید تندگویان، وزیر نفتی که در آبان 1359 به اسارت دشمن در آمد، می گوید: اسارت این شهید بزرگوار وشکنجه شدنشان از سوی نیروهای بعثی، از جمله خاطرات  فراموش ناشدنی است، همچنین شهادت محمد رضا حسینیان، کارمند تعمیرات پالایشگاه آبادان در تعمیر پلی که رزمندگان باید از آن عبور می کردند یا شهادت کرم کریمی با زبان روزه در زیر آوار چند تن بار کالای نفتی که باید به نقاط امن فرستاده می شد، خاطراتی هستند اگرچه تلخ؛ اما باید نصب العین قرار گیرند تا فراموش نکنیم که برای این امنیت چه خون های پاکی بر زمین ریخته شده است.

وی در کلام پایانی می گوید: از نوع زندگی شهدا آموخته ام که متاع دنیا قلیل است و نباید آلوده این دنیا و توجیه گرانش شوم و از خداخواسته ام که کمکم کند راه امام حسین (ع) را بروم. به امید عاقبت بخیری.