به احترام شهدای غریب با وضو وارد شويد

جلوه هایی از  ایثار    و    پایمردی در تنگ فنی

عباسعلي حسين پور      دفاع مقدس صفحه ای درخشان از تاريخ پرشکوه ایران است. با حمله دشمن متجاوز بعثي در31 شهريور1359 مردم قهرمان ايران مجالي مي يابند تا صفحاتي از مفاهيم بلند انساني و اسلامي ايمان، ايثار، خلوص، ولايت پذيري، وطن دوستي و شجاعت را نزد دیدگان اهالي عالم بگشايند. صفحاتي از کتاب قطور تاريخ دفاع مقدس به شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت ايران اختصاص دارد، صفحاتي که همانند بانيان آن در عين مظلوميت و گمنامي کمتر خوانده شده و کمتر روايت شده است. با مرورکوتاه زندگي و سفر شهداي مرکز انتقال نفت تنگ فني شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت ايران جلوه هايي به چشم مي آيد که مي توان از آن درس زندگي گرفت، لحظه هايي ماندگار مي شود که براي هميشه در جان ودل مي نشيند و اگر چشم نبسته باشيم، گاه گاه در خلوتي خاموش بر وجود غفلت زده مان تلنگر مي زند. بازديد خبرنگاران مناطق دوازده گانه شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت ايران از «تنگ فني» آن هم در سالروز تاسيس اين شرکت که با هفته دفاع مقدس همزمان شده، راهگشاي ما بود تا در محضر شهداي همکارمان زانو بزنيم و بياموزيم دفاع از ميهن و ناموس مرد عمل مي خواهد و دل شير.

ساعت 12و نيم ظهر است، حدود سي وپنج دقيقه تا اذان مانده. تازه به مرکز خطوط لوله و مخابرات نفت منطقه لرستان رسيده و مورد استقبال همکاران اين منطقه قرار گرفتيم. بعد از حال و احوال به سمت مسجد رفته، وضو گرفتيم، هم زمان منادي مسجد با صداي بلند مي گفت: «بشتابيد به سوي نماز»، نماز را به جماعت خوانديم، به سمت ناهارخوري حرکت کرديم، دبستان هاي دخترانه و پسرانه محوطه منازل سازماني مرکز تعطيل شده بودند و همين بهانه بس بود تا بوي گل، بوي باران، بوي تبسم درختان، بوي نسيم خنک، بوي کتاب، بوي دفتر و بوي مهرباني تمام فضاي مرکز منطقه لرستان را سرشار از ذوق و شوق کودکانه کند. آفتاب پاييزي و صداي خنده بچه ها همه جا را پر کرده است. با نواخته شدن زنگ آخر باز هم شادي اين سو و آن سو خيابان هاي مرکز مي دويد. چه زيباست اين لحظه ها. چه زيباست تفريح در فضايي که پدر در آن نزديکي مشغول به کار است. چه زيباست دست در دست همکلاسي ها تکرار «باز هم مهر، باز هم مهرباني، باز هم بهار دانش». آنقدر فضاي بازي هاي کودکانه دلنشين بود که دقايقي را نظاره کردم انصافا خش خشِ برگ درختان با صداي کودکان، همچون سمفوني شماره 9 بتهوون نواي «حيات» را در مرکز انتقال نفت لرستان مي نواخت.

 حرکت به سوي تنگ فنی

ناهار را خورديم، موضوع زمان برگشت، بليت پرواز همکاران مناطق مختلف، خستگي رانندگان، اصرار بر حرکت شبانه نداشتن و... همگي دست به دست هم داده بود تا برنامه به گونه اي پيش رود که بازديد از تنگ فني کنسل شود. دو پيشنهاد مطرح بود؛ نخست اينکه بازديد انجام شود و شب خرم آباد بمانيم و صبح زود به سمت تهران حرکت کنيم تا همه به پروازهايشان برسند، دوم اينکه بازديد تنگ فني را کنسل کرده و به يکي ديگر از مراکز انتقال نفت منطقه لرستان سر بزنيم و ساعت 15همان روز چهارشنبه مطابق با جدول سين برنامه، به سمت تهران عزم سفر کنيم. سرپرست گروه همه سناريوها را با رييس روابط عمومي شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت ايران درميان گذاشت. تصميم نهايي گرفته شد «بازديد از تنگ فني ارزش تحمل ناملايمات سفر را دارد، پس انجام شود». بعد از ناهار به سمت تنگ فني حرکت کرديم، به دليل خرابي جاده قديم از اتوبان رفتيم، عوارضي 18هزار توماني را پرداخت کرديم، در همين اوضاع باتري خودروي ما توان ياري نداشت و کولر ماشين خاموش شد. گرما طاقت فرسا بود، باد بيرون هم بسيار گرم بود. باز کردن پنجره هاي خودرو، نشستن روبه روي سشوار را برايمان تداعي مي کرد. همگي خسته، خيس عرق، کاسه هاي صبر لبريز و توان ها طاق شده بود. تصورم اين بود که چون تنگ فني در ارتفاعات مستقر است، پس قطعا هواي مطبوعي خواهد داشت، ولي اصلا اين گونه نبود. به هر سختي بود رسيديم. از خودرو پياده شديم، ولي هوا نه تنها خنک نشده بود که شايد گرم تر هم بود، وضعيت کلافه کننده اي داشتيم. از در نگهباني پس از تشريفات حراست عبور کرديم. آبسرد کن جنب حراست همه ما را دور خود جمع کرد، رييس تلمبه خانه به استقبال ما آمد، توضيحاتي داد و به معرفي مرکز انتقال نفت شهداي تنگ فني پرداخت. براي ما که در مراکزي مشابه اين مرکز کار کرده بوديم چيز جديدي نبود. ميزان حجم انتقال، تعداد خطوط انتقال، تاسيسات و... که از چهره ها مي شد فهميد سوالات بي جواب به صورت رگباري از ذهن همه ما مي گذرد. اصرار بر بازديد از اين مرکز انتقال براي چه بود؟ آن اهميت تاريخي و دستاوردهاي ويژه مرکز که همه از آن ياد مي کردند، کجاست؟ اطلاعات ارائه شده در مصاحبه رييس مرکز که هم در سايت شرکت موجود است و هم مي شد در همان مرکز منطقه شنيد، پس چرا اين همه مشقت؟ و...

 ما نديده ايم، فقط شنيده ايم

بازديد به نيمه راه رسيد، در يکي از کانکس هاي مرکز که با هواي خنک کولرهاي گازي بسيار دلنشين شده بود، گرد هم آمديم، همکاران ما از نقاط مختلف ايران با هم کار مي کردند. شايد اگر بگوييم تنگ فني يک ايران کوچک شده بود، اغراق نکرده باشيم. همه جوان بودند، از هرکس سراغ زمان بمباران ها را مي گرفتم يک جواب مشترک مي شنيديم «من زمان جنگ اينجا نبودم، فقط شنيده ام!». براي پذيرايي به سمت اتاق کنترل مرکز که يک ساختمان تمام بتني است، حرکت کرديم اين ساختمان در زمان جنگ محل استقرار پدافند هوايي بود، ديوار در ورودي آن به تمثال مبارک هفت شهيد مرکز مزين شده بود. شهيد رازي سيفي بلمکي، شهيد سيدجعفر درخشان، شهيد رضا قلندري، شهيد شفيع کوگاني، شهيد خدامراد عادل قلي، شهيد جدار قلاوند و شهيد جمال الدين ميرزايي.