بازگشت افتخارآمیز پس از50 قرن صبوری

آسیا دیگر قاره نیست

 فریدون برکشلی - چنانچه قرن ۱۹ را «قرن انگلستان» و قرن ۲۰ را «قرن آمریکا» بدانیم، با اطمینان می توانیم بگوییم که قرن ۲۱ «قرن آسیا»ست. قاره آسیا برای فرارسیدن این زمان ۵۰۰ سال صبر کرده است؛ تحمل 500 سال حقارت، استعمار و استثمار. امروز آسیا نزدیک به ۵ میلیارد نفر جمعیت دارد و عمر متوسط آنها زیر ۴۵ سال است. البته  1.5 میلیارد نفر از این جمعیت در چین زندگی می کنند، اما آسیا چین نیست. نزدیک به همین تعداد هم در هند، زندگی می کنند، اما آسیا هندوستان نیست. چنانچه آسیا می توانست به رشد تولید ناخالص داخلی خود در سطح ۵ درصدی که در سال ۲۰۱۹ تجربه کرد، ادامه دهد، در ۱۰ سال آینده بقیه آسیا به اندازه چین، تولید ناخالص داخلی خواهد داشت.

آسیا در حقیقت حتی بزرگ تر از آن محدوده ای است که از نظر جغرافیایی، آسیا نامیده می شود. بخش های مهمی از اروپا هم که امروز اوراسیا (Eurasia)خوانده می شود، در قاره پهناور آسیا واقع است. آسیا تنها یک قاره نیست؛ آسیا یک مگاقاره یا ابرپهنه ای است که بزرگ ترین تولیدکنندگان نفت و گاز و بزرگ ترین مصرف کنندگان انرژی جهان را در خود جای داده است. بزرگ ترین منابع و ذخایر زیرزمینی دنیا هم در آسیاست. از نزدیک به ۸ میلیارد نفر جمعیت جهان، تنها کمتر از ۷۵۰ میلیون نفر در قاره اروپا ساکن هستند و عمر متوسط سن آنها از ۴۵ سال عبور کرده و به سرعت پیر می شود. تمام قاره اروپا تنها ۲۲ درصد جهان است. آمریکا هنوز هم ظرفیت رشد دارد و پا به پای آسیا حرکت خواهد کرد؛ البته آفریقا هم علائم خوب و مثبتی از رشد و توسعه بروز داده و احتمالا قرن ۲۲ را هم باید قرن آفریقا نامید.

آسیا و منطقه گرایی نوین

ظهور پدیده ترامپ و ترامپیسم در آمریکا، برخاسته از واقعیت هایی بود که نشانه های آن از قبل هم وجود داشت و دیده می شد. هنری کیسینجر، سیاستمدار آمریکایی، در نشست مجمع جهانی اقتصاد در داووس در سال ۲۰۱۸ می گوید که وقتی رونالد ریگان، رئیس جمهوری اسبق آمریکا خطاب به میخائیل گورباچف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق گفت که آقای گورباچف آن دیوار را پایین بیاورید و فقط مدت کوتاهی بعد از آن، اتحاد جماهیر شوروی، فرو ریخت، من از شدت شادمانی شب ها نمی خوابیدم. تمام فکرم بر محور موفقیت بزرگ ما آمریکایی ها بود. کابوسی که از ۱۹۴۹، با ظهور اتحاد شوروی ایجاد شده بود، حالا فرو ریخته است و آمریکا، تنها ابرقدرت جهان است. اما در پایان دهه ۱۹۹۰ به این نتیجه رسیده بودم که جهان دوقطبی، برای آمریکا جای امن تری بود. در جهانی که تهدید اتحاد شوروی نیست، مفهوم ابرقدرتی امریکا دیگر چیست. آنچه در سال ۲۰۱۶ در ادبیات و کلام دیپلماسی ترامپ دیده شد، اذعان به این واقعیت بود که رهبری جهانی امریکا، چه معنایی دارد. ناتو برای چیست، سازمان های بین المللی متعددی که در دوران جنگ سرد شکل گرفتند و هدف آنها حفظ و حراست جهان در برابر شوروی است، دیگر چه جایگاهی دارند. اصلا سازمان ملل متحد، برای چیست یا بلکه حالا باید یک سازمان غیر ملل متحد داشت.

گریز تدریجی امریکا از ایفای یک نقش بین المللی، برگرفته از ظهور قدرت های منطقه ای پراکنده و متعدد است. اینکه امریکا، حالا باید از چه و به چه دلیل دفاع کند. پیمان آتلانتیک شمالی، حالا برای امریکا چه نقش و جایگاهی دارد.

دل مشغولی امروز امریکا، حفظ و تثبیت اقتدار اقتصادی و تجاری است تا نگرانی از تهدیدی که ممکن است در زمانی، اروپا را به خطر بیندازد. از میان روسای جمهوری امریکا، بیل کلینتون، بیشترین تلاش را برای ورود چین به سازمان تجارت جهانی کرد. فرایند بین المللی گرایی اقتصاد چین، از ورود این کشور به سازمان تجارت جهانی شدت پیدا کرد و شتاب کم سابقه ای گرفت. تاریخ ۱۱ دسامبر ۲۰۰۱ که چین به سازمان تجارت جهانی پیوست، برای پکن، لحظه موعود بود. کلینتون تصور می کرد که با پیوند دادن چین کمونیست به خانواده جهانی بازرگانی دنیا، چینی آرام و بی دغدغه را مهندسی کرده است، اما چین به کارخانه جهان تبدیل شد. بیشتر کمپانی ها با توجه به نیروی کار ارزان و بازار عظیم چین، راهی آن کشور شدند. چین به موتور رشد آسیا تبدیل شد و بسیاری از کشورهای آسیایی و به خصوص کشورهای آسیای جنوب شرقی شد.آسه آن (ASEAN)، خود به موتور رشد کشورهای آسیای شرقی مبدل شد و چرخه رشد و رونق به کشورهای دیگر قاره آسیا سرایت پیدا کرد.

حالا چین و آسیا تبدیل به نگرانی و دل مشغولی اصلی آمریکا شده اند. آسیا در شرایطی قرار گرفته که تمام ابزارهای لازم را برای توسعه درون قاره ای در اختیار دارد. البته این به آن معنا نیست که آسیا از درگیری های درون قاره ای به دور است. آسیا یک قاره همگون و یکپارچه یا تک نژادی نیست. در واقع تنوع نژادی، قومی، مذهبی، فرهنگی و دیگر عوامل در این قاره بسیار است، اما در عین حال، در مقام مقایسه با اروپا که در طول ۳۰۰ سال گذشته بیش از ۱۷۰ جنگ ثبت شده داشته است، هنوز تعداد جنگ های قاره آسیا زیر ۵۰ جنگ است.

آسیا با پیمان های منطقه ای گوناگونی در پیوند است. اسه آن، منشور شانگهای، سازمان اکو، شورای همکاری های خلیج فارس و بسیاری دیگر از پیمان ها، زمینه همکاری مابین کشورهای آسیایی را مستحکم می سازد. جالب توجه است که برخی از این پیوندهای سازمان یافته، حتی پیش از تشکل بازار مشترک اروپا و حتی قبل از بنلوکس متشکل از بلژیک، هلند و لوکزامبرگ یا اتحادیه موسوم به زغال سنگ و آهن شکل گرفتند. شرایط برای یک بازار مشترک آسیایی در آن سال ها هنوز فراهم نبود. جنبش غیرمتعدها در دورانی نقش آفرینی کرد. اتحادیه عرب هم همین طور. اما شرایط جهان و آسیا، حالا کاملا متفاوت است. آسیای کنونی دوسوم کل تولید ناخالص جهان را در اختیار دارد.

آسیا، برای اولین بار طی چند قرن هویت، خود را بازیافته است. تکرار می کنم، آسیا ، چین نیست. هند هم نیست. در واقع نیاز چین به آسیا، امروز بیش از هر زمانی دیگر  است. چین ۷۰ درصد از غذای خود را وارد می کند. هند واردکننده عمده کود شیمیایی و مواد شیمیایی است. چین نیمی از سال در خشکسالی است و نیمی دیگر، سیلاب است. چین ناچار است برای کشاورزی معادل 2.5 برابر متوسط جهانی از کود شیمیایی استفاده کند. دنیای کنونی، آسیا را عمدتا با چین می شناسد. آسیا بسیار فراتر از چین یا هندوستان است.