روایتی از مرکز انتقال نفت اوریم

انتقال نفت از جایی نزدیکتر به خدا

حسن تیموری    اینجا، یکی از مرتفع ترین مراکز انتقال نفت ایران است؛ جایی نزدیک تر به خدا که بر بلندای البرز، سایه به سایه دماوند، روزها و شب های سال را ثانیه به ثانیه نفس می کشد.  160کیلومتر دورتر از پایتخت، سوار بر فراز و نشیب جاده تهران - سوادکوه، آنگاه که شهرهای استانِ پایتخت، یکی یکی رو به پایان می گذارد، در پس گردنه سردسیر گدوک و آن زمان که کنار طاقِ نصرت تاریخی ورسک،لحظه ای به این شاهکار در صنعت پل سازی جهان که پل پیروزی اش لقب داده اند، چشم می دوزی، درست 5 کیلومتر آن سوتر، نقش بسته بر تابلویی با خطوطی سفیدرنگ «استانداری مازندران، بخش مرکزی سوادکوه، روستای اوریم» بر دیدگان ظاهر می شود.

 مسیر جاده فرعی روستا را که پیش می گیری، 4 کیلومتر پیچ درپیچ به سمت بالای کوه، نیمه های راه، قبل از رسیدن به روستای زیبای اوریم، تاسیسات نفتی جلب توجه می کند؛ تاسیساتی که بر سر در ورودی اش، به خطی نیلگون عبارت مرکز انتقال نفت همنام روستای اوریم رخ می نماید؛ آری اینجا مرکز انتقال نفت اوریم است؛ تاسیساتی مربوط به شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت شمال در ارتفاعات روستایی به همین نام. قبل از ورود به مرکز، بی درنگ لحظه ای به پشت سر نگاه می کنم، آنچه پیداست، منظره ای است بی بدیل از دو رشته کوه استوار و سر به فلک کشیده، یکی مقابل دیدگان است و در بالاترین نقطه اش، دکل مخابرات صنعت نفت همچون فانوس کوهستان، دورافتادگان از دنیای ارتباطات را ندا می دهد و آن دیگر، همان است که از آن بالایش آمده ام. میان این دو رشته کوه نیز دره ای است عمیق که در آن اتوبان تهران- شمال، خرامان به پیش می رود؛ منظره ای شبیه به آنچه در طبیعت بکر زیباترین کشورهای جهان می توان یافت.

از اینجا که ایستاده ام، به بالا نگاه می کنم. قله روستای قدیمی و باستانی اوریم، بالاتر از این مرکز انتقال نفت، در پیشانی کوه خودنمایی می کند، روستایی که نزدیک به هزار سال قبل، ساکنان آن زرتشتیانی بودند که با ورود دین مبین اسلام در قرن پنجم هجری قمری، جملگی داوطلبانه به این آیین کامل گرویده و اکنون افراد مشهوری دارد که شاید معروف ترین آنها استاد کیوس گوران، شاعر مازندرانی و پارسی گوی است.

اوریم با ارتفاع 1550 متر از سطح دریا

اوریم، یکی از مرتفع ترین مراکز انتقال نفت ایران به شمار می رود که بر بلندای البرز، در ارتفاع 1550 متری از سطح دریا، سایه به سایه دماوند روزها و شب های سال را ثانیه به ثانیه نفس می کشد؛ گاه زیر تلالو کم رمق خوشه های خورشید تابستان، گاه زیر سکوت مخملین برف طاقت فرسای زمستان کوهستان و هر لحظه نفت خام را از جانب ساحل کاسپین به پالایشگاه تهران یا برعکس پمپاژ می کند.

تابلوی مرکز انتقال نفت اوریم همچنان مقابلم به چشم می آید. وارد آن که می شوم، پرچم سه رنگ کشورمان بالاتر از پرچم آبی رنگ شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت ایران، سوار بر باد سرد کوهستان می رقصد و به گرمی خوشامد می گوید. نگهبانی میانسال و خونگرم با موهایی که به سپیدی گراییده، پیش می آید. اسمش غانم بغلانی و اهل جنوب کشورمان است، با چند پرسش و پاسخ، خوشامدگویم می شود و اجازه ورود به مرکز را می دهد. پیش می روم، لحظه ای صدای زوزه باد می آید و آنگاه که قطع می شود، صدای پاهای خود را به وضوح می شنوم، حسی غریب می گوید در پس این سکوت، دنیایی از کار و تلاش نهفته است.

به راهم ادامه می دهم، پشت بوته ها، درختان و گل های سرسبز، چند قدم جلوتر، دروازه ای بزرگ مرا فرامی خواند. به محوطه صنعتی که نزدیک می شوم، لوله های نقره ای رنگ بزرگ و کوچک تنیده درهم که زیر سقف سایه بانی بلند، دست در دست الکتروموتورها، مخازن، توربین ها و الکتروپمپ های آهنین سخت در کار و حرکتند، جلب توجه می کنند.

 قدری آن سوتر، مردانی با لباس های یکدست آبی مشغول کارند. هرچه جلوتر می روم، باد هم با من می آید، گویی می خواهد زودتر از من به آنها خداقوت بگوید. حال به آنجا رسیده ام که قلب تپنده مرکز انتقال نفت اوریم است؛ اتاقی که شاید بتوان آن را مغز متفکر این قلب تپنده برای کنترل تمام تجهیزات مرکز توصیف کرد.

 حالا دیگر صدای دستگاه ها را بخوبی و البته با شدت زیاد می شنوم، مثل سربازان صحنه جنگ، هرکس مشغول کاری است. گاهی با هم حرف می زنند؛ یکی مشغول جوشکاری لوله ها، یکی در حال سرویس روتین تجهیزات، آن دیگر، قرقره بزرگ کابل برق را غلطان می آورد و آن طرف تر چند نفر در حال رنگ کردن لوله ها هستند، صحنه ای شبیه تابلوهای نقاشی هنرمندان معروف که برای ثبت تاریخی تلاش مردم کشورشان در جهت پیشرفت و توسعه، رسم کرده اند.

با صدای نسبتا بلند، طوری که حداقل 10 نفر بشوند، سلام می گویم و گوشه ای می ایستم. چند نفر با بلند کردن دست هایی که از کار و تلاش بسیار، زمخت و سترگ شده اند، جواب سلامم را می دهند و به آنها خداقوت می گویم؛ جمله ای که با شنیدنش گویا خون تازه ای در رگ هایشان جاری شده است.

همه این افراد، روزهای متمادی از خانواده دورند تا این وظایف مهم به انجام برسد. بیشترشان اهل مازندران هستند؛ اما از تهران، گلستان، آبادان، سمنان، گیلان، کرمانشاه یا اصفهان هم همکارانی هستند که اینجا جمع شده اند. این را یکی از مهندسان جوان مرکز انتقال نفت اوریم می گوید. او ادامه می دهد: اینجا خانه نخست ماست؛ زیرا سرما و گرما، شادی و غم، لبخند عید یا اشک محرم را کنار هم و با هم تجربه می کنیم.

این مرکز، یکی از دهگانه فعال در منطقه شمال تابعه شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت ایران است که در مساحتي حدود 13 هزار و 600 مترمربع در اوایل دهه 80 شمسی به دست مهندسان ایرانی، همراه با خط لوله 32 اینچ نکا –  ساری–  ری با هدف سوآپ نفت خام کشورهای حاشیه دریای خزر ساخته شده، ظرفيت كلي انتقال خط لوله 500 هزار بشكه در روز است و هم اکنون نیز با توجه به حجم مورد نیاز صنعت نفت مورد استفاده قرار می گیرد.

احساس وظیفه ما را دور هم جمع کرده است

 اسماعیل آقایی، یکی از کارکنان اتاق کنترل این مرکز انتقال که چند متر دورتر، کنار تابلوی «اول ایمنی بعد کار» ایستاده نیز می گوید: 6 سال است که یک هفته در میان به دور از خانواده اینجا مشغول به کار هستم و با همه سختی ها از شغلم راضی ام.

او لبخند بر لب ادامه می دهد: طبیعت اینجا در فصولی از سال بسیار زیباست. به قول همکارانی که از پایتخت می آیند، گاهی ممکن است آن را شبیه به بهشت خدا تصور کنیم؛ اما اگر عشق و اراده برای انجام کار و ادای وظایف نباشد، لحظه ای نمی توان در این بهشت دور از خانواده درنگ کرد. همین احساس مسؤولیت، ما را دور هم جمع کرده، وگرنه زمستان اینجا را باید دید، به گفتن برنمی آید.

میثم لشکری که کارمند حراست است، وارد بحث می شود و ادامه می دهد: ما اینجا به خدا نزدیک تریم؛ چون شب‎ها تا صبح برای تامین معاش خانواده و رفاه و آسایش مردم کشورمان بیداریم. با هم دوستیم و همچون برادران مومن و متحد برای رسیدن به یک هدف، تلاش می کنیم، احساس می کنم همین ویژگی ها در کنار صمیمیت و اعتقادات ما را به خدا نزدیک تر کرده است؛ کارها بخوبی پیش می رود و گرهی نیست که با دستان همین همکاران باز نشده باشد.

در اين مركز 36 نفر در دو شيفت 18 نفره به شكل اقماري مشغول خدمت هستند. هرکس جایگاه خود را دارد. از کارکنان اتاق کنترل که چشم در چشم مانیتورها و پنجه در پنجه غول های پولادین محوطه صنعتی، فرایند انتقال نفت خام را زیر نظر و در مشت خود دارند تا عوامل حراست، خدمات و البته تکنیسین‎های فنی که برای انجام تعمیرات و سرویس های روتین، هرازگاهی مهمان این مرکز هستند. اینها را هم محمد توکلی، رئیس50 ساله مرکز می گوید و تاکید می کند: همه این افراد با تحصیلات بالا، تخصص، مهارت و سوابق متفاوت، برای یک هدف واحد، یعنی استمرار فرایند انتقال ایمن نفت خام و اعتلای صنعت انتقال نفت ایران تلاش می کنند.

 در ادامه گشت وگذار در مرکز انتقال نفت اوریم، خارج از محوطه صنعتی، ساختمان های کوچک و بزرگتری هم دیده می شود، يك مهمانسرا با 28 اتاق، رستوران، سالن ورزشي و اتاق بهداري با يك پزشكيار ثابت که به نظرم امکانات اولیه خوبی برای این کارکنان تدارک دیده شده است.

در لحظه ترک و خروج از مرکز انتقال نفت اوریم، باد همچنان در پرچم سه رنگ و خوش نقش ایران می وزد؛ اما این بار صدای غرش توربین ها، پمپ ها و نوای چکش استادکاران، گویی رقص پرچم ملی را چشم نوازتر از همیشه کرده است، واقعا این مردان بی ادعا و گمنام صنعت نفت به خدا نزدیک تر هستند. تا این روحیه نشاط و تعهد در میان آنها وجود دارد، اوریم واقعا جای دیگری است.