نگاه تاریخی به نقش نفت در یک «معامله سرزمینی» میان آمریکا و روسیه

سیاهی نفت در سپیدی برف

مشعل  اگرچه خاورمیانه یکی از سرزمین های اصلی اکتشاف نفت و استخراج آن است اما نقاط مختلفی از جهان طلای سیاه را در دل خود جای داده و سیاست و اقتصاد و جامعه و فرهنگ آن مناطق را تحت الشعاع خود قرار داده است. آلاسکا، سرزمین برف و یخبندان هم از تاثیر نفت دور نمانده سیاهی نفت بر سپیدی های این سرزمین خودنمایی خاص خودش را دارد. در مطلب پیش رو نگاهی داریم به یک معامله عجیب میان آمریکا و روسیه، معامله ای که با باز شدن پای نفت به آن، ناگهان سود سرشاری را نصیب یکی از طرفین معامله کرد.

آلاسکا سرزمینی است محصور در اقیانوس ها که مرز زمینی بسیار طولانی با کانادا دارد. البته نزدیک ترین مرز دریایی اش هم با روسیه است. آلاسکا، از زمان های بسیار دوری با نام اسکیموها، آلئوت ها و سرخ پوستان بومی آن عجین بوده و پس از قرن ها سکونت این اقوام حدود سال های 1741 میلادی بخش هایی از آن توسط یک دنیانورد دانمارکی که به استخدام  پطرکبیر  روسیه درآمده بود کشف شد. با پیدا شدن طلا در این سرزمین آمریکایی ها به فکر آلاسکا افتادند و بالاخره بعد چند دهه تلاش در سال 1867 میلادی آن را به مبلغ 7/2 میلیون دلار از روسیه خریداری کردند و سال 1959 آن را رسما به خاک خود ضمیمه کرده و به عنوان چهل و نهمین ایالت ایالات متحده آمریکا شناختند، بدون اینکه حتی یک سانتیمتر، مرز مشترک آبی یا زمینی با آن داشته باشند. بعد از کشف و استخراج طلا  در آلاسکا، نوبت به مس رسید و آمریکایی ها نشان دادند پولشان را اصلا هدر نداده اند. وقتی پای نفت به آلاسکا باز شد و مشخص شد که این سرزمین پوشیده از برف و یخ هم از این سوخت فسیلی بی بهره نیست، بازی خرید آلاسکا از روسیه، برای آمریکایی ها نه دو سر برد بلکه ده سر برد شد.

توصیف یک روز ویژه

با اینکه بیش از 150 سال از فروش آلاسکا به آمریکایی ها می گذرد اما هنوز هم که هنوز است تحلیل ها، مقاله و برنامه های متعددی دراین باره در رسانه ها و فضای مطبوعاتی تولید و منتشر شده است. در یک روز فوق العاده سرد و ابری دو پرچم عوض شدند. الکساندر تومان در نشریه معتبر آلمانی اشپیگل در این باره توصیف بسیار جالبی دارد: «دو شلیک پی درپی به نشانه خوشامدگویی در روز ۱۸ اکتبر ۱۸۶۷، سکوت را در بندر سیتکا شکست. یکصد سرباز روس و ۲۵۰ سرباز آمریکایی شانه به شانه یکدیگر در برابر کاخ فرمانداری صف کشیده بودند. هنگامی که پرچم روسیه پایین کشیده می شد در میانه راه به میله پرچم گیر کرد. به همین خاطر یک سرباز روس برای آزاد کردن پرچم خود را از میله بالا کشید. سرباز پرچم را آزاد کرد، اما در همان لحظه باد شدیدی وزید و پرچم روسیه را مستقیما به سوی سرنیزه های سربازان روسیه انداخت. نفس در سینه حاضران حبس شد و پرنسس «ماریا ماکسوتووا»، همسر آخرین فرماندار روس آلاسکا تقریبا غش کرد؛ زیرا از نظر افراد حاضر، این مساله می توانست نشانه ای از یک طالع نحس باشد. بار دیگر دو شلیک پی درپی خوش آمد، اما این بار پرچم ایالات متحده آمریکا بدون هرگونه مشکلی بالا رفت و به اهتزاز درآمد. ناخدا آلکسی الکسیویچ با عجله تشریفات رسمی را بجا آورده و این جمله را خطاب به همتای آمریکایی خود گفت: «ژنرال روسو، با اجازه اعلی حضرت تزار روسیه، مالکیت قلمرو آلاسکا را به ایالات متحده انتقال می دهم.» ژنرال لاول روسو نیز متقابلا از وی تشکر کرد و به این ترتیب قلمرو پهناور آلاسکا به صورت رسمی به مالکیت ایالات متحده آمریکا درآمد. نزدیک به شش ماه پیش از آن روز، یعنی در ۳۰ مارس ۱۸۶۷ بود که نمایندگان دو کشور روسیه و آمریکا امضای خود را پای سندی گذاشتند که فروش آلاسکا از سوی روسیه به ایالات متحده آمریکا را تصدیق و تایید می کرد. آمریکایی ها در مجموع ۷.۲ میلیون دلار بابت ایالت ۱.۵ میلیون مترمربعی آلاسکا به روس ها پرداختند و به عبارت دیگر هر مترمربع از این ایالت برای آمریکا فقط و فقط ۴.۷۴ دلار آب خورد. با این حال حداقل در آن زمان کمتر آمریکایی فکر می کرد که این معامله ارزشش را داشته باشد؛ زیرا آنها به درستی می دانستند که آن «سکوت یخ زده» یا «کنام خرس ها» منطقه ای بسیار دورافتاده است که نمی توان به راحتی از قلمرو آن محافظت و دفاع کرد. افزون بر آن جمعیت این منطقه تنها از مردم بومی تشکیل می شد و آمریکایی ها از مردم بومی خاطره خوشی نداشتند».

اقتصاد پیشا نفتی آلاسکا

پیش از کشف و استخراج نفت در آلاسکا، تجارت پوست، دندان نهنگ و کمی بعدتر زغال سنگ رونق داشت و بالاخره آلاسکا هم سود بدی به روسیه نمی داد، همین نویسنده در اشپیگل در این  باره نوشته است: «در این منطقه علاوه بر استخوان و چربی و پوست نهنگ، پارچه های چینی و چای نیز خرید و فروش می شد و جالب آنکه یخ مصرفی ایالت های جنوبی و گرم آمریکا هم (تا قبل از اختراع یخچال) از همین منطقه تامین می شد. رفته رفته جمعیت این منطقه افزایش یافت و این افزایش به ویژه پس از کشف معادن زغال سنگ رو به فزونی گذاشت و بدین ترتیب بود که معادن و کارخانه ها روزبه روز بیشتر شد و کلونی روس - آمریکایی روزبه روز رونق بیشتری گرفت. کنترل اقتصاد آن منطقه در اختیار شرکت تجاری روسی - آمریکایی (RAC) به رهبری الکساندر بارانف بود و این شرکت بیش از هزار درصد سود را در سابقه خود ثبت کرد. پس از بازنشستگی بارانف جانشین وی یعنی لودویگ فون هاگه مایستر با کمک همکاران نزدیک و گروهی از نظامیان به توسعه شرکت پرداخت؛ اما چیزی نگذشت که دستمزد کارکنان این شرکت کاهش یافت و درآمدهای آن روند نزولی به خود گرفت. ظاهرا همکاری با افراد محلی چندان نتیجه خوبی نداشت و در نهایت به غارت منابع زمینی و حیوانی منطقه منجر شد  و هنگامی که تزار الکساندر دوم در سال ۱۸۶۶ ورشکست شد، همه می دانستند که آن کلونی نیز از نظر تجاری به پایان کار خود نزدیک می شود. افزون بر آن طولانی بودن مسیرهای صادراتی نیز همان سود اندک را می بلعید و شخص تزار هر لحظه بیم آن را داشت که نیروهای بریتانیا از خاک کشور همسایه یعنی کانادا به نیروهای روسیه حمله ببرند و در این حالت روس ها طعمه ای سهل الوصول برای بریتانیایی ها بودند. به همین خاطر روابط با همسایه جنوبی یعنی ایالات متحده بهبود یافت و مدتی بعد تزار سفیر خود یعنی ادوارد فون اشتوکل را برای مذاکرات در مورد فروش آلاسکا نزد ویلیام اچ. سوارد، وزیر خارجه وقت آمریکا اعزام کرد».

نفت و تغییر نگاه به سرزمین یخبندان

در نگاه آمریکایی ها خریدن آلاسکا از روس ها خطای فاحشی بود اما کم کم با پیدا شدن طلا و استخراج زغال سنگ شرایط در افکار عمومی آمریکا درباره خرید آلاسکا از روسیه تغییر کرد. الکساندر تومان در نشریه معتبر آلمانی اشپیگل در این باره آورده است:«مطبوعات و افکار عمومی آمریکا از به اصطلاح این معامله ای که توسط سوارد انجام گرفته بود چندان راضی نبودند. آنها بر این عقیده بودند که سوارد در قبال دلارهای باارزش آمریکا سرزمین پهناوری را خریده که به غیر از یخ چیز دیگری ندارد و نمی توان آن را اداره کرد. در آن زمان تجارت خز نیز از رونق افتاده بود. در همان حال شایعاتی مبنی بر وجود معادن طلا در آلاسکا دهان به دهان می چرخید، اما چه کسی می توانست باور کند که در آن سرزمین یخی طلا وجود دارد. روزنامه «نیویورک ورلد» در شماره روز اول آوریل ۱۸۶۷ خود تیتر زد: «روسیه یک پرتقال گندیده به ما فروخته است». از نظر آمریکایی ها، آلاسکا سرزمینی بسیار دورافتاده، یخ زده و کاملا لم یزرع بود و هیچ کس حاضر نبود که در این سرزمین اقامت کند؛ اما هنگامی که اولین طلاها در آلاسکا یافت شد، این وضعیت نیز کاملا تغییر کرد. شمار بالایی از آمریکایی های خسته از بحران اقتصادی در سال ۱۸۶۹ به اصطلاح بوی طلاهای کلوندایک را حس کرده و بلافاصله دچار تب طلا شده و از طریق شمال خود را به آلاسکا و کانادا رساندند تا شاید سهمی از طلای این سرزمین ها را از آن خود کنند و به این ترتیب سی سال پس از آن معامله پرحرف و حدیث بود که آلاسکا بیش از آن پولی که به روسیه پرداخته شد، نصیب آمریکایی ها کرد. پس از کشف و استخراج طلا بود که دپارتمان آلاسکا تاسیس شد و دولت محلی آن شکل گرفت و در سال ۱۹۱۲ یک کرسی از کنگره به نماینده این حوزه تعلق گرفت. در سال ۱۹۴۶ آلاسکا رسما به عنوان بخشی از خاک ایالات متحده آمریکا پذیرفته شد و تازه 13 سال بعد، یعنی در سوم ژانویه ۱۹۵۹ این بزرگترین درون بوم جهان به عنوان چهل و نهمین ایالت آمریکا به رسمیت شناخته شد. کوتاه زمانی پس از آن بود که این ایالت جدید بر ارزش خود بیش از پیش افزود. در روز ۱۸ فوریه ۱۹۶۸ تلاش ها نتیجه داد و بالاخره اولین چاه نفت آلاسکا در خلیج پرادهو به ثبت رسید. ذخایر نفت این ایالت ۲۵ میلیارد بشکه تخمین زده می شود و از این نظر بزرگترین حوزه نفتی در آمریکای شمالی و یکی از بزرگترین 20 حوزه نفتی جهان به شمار می آید. این طلای سیاه بود که موج جدید ماجراجویان را راهی آلاسکا و صد البته خزانه های آمریکا را نیز از طلا و پول لبریز کرد».