نگاهی به تاریخ اقتصادی نفت در دوران پهلوی دوم در بیان دو کارشناس خبره تاریخ معاصر ایران

پول نفتی از کجا آمد و به کجا رفت؟

مشعل درباره تاریخ اقتصاد سیاسی نفت ایران سخن اندک است و ادعاها بسیار. این ادعاها وقتی کلان تر و حجیم تر می شوند که مسائل درباره ارتباط درآمدهای نفتی با پهلوی دوم مطرح می شود و پای دربار در میان است. در مطلب پیش رو کوشیده ایم تا درباره دو ادعا واکاوی کنیم اول اینکه پهلوی دوم چه نقشی در افزایش قیمت نفت اوپک در دهه پنجاه داشت و دوم اینکه اساسا درآمدهای نفتی در دوران او چگونه هزینه می شد. بخش اعظم پاسخ ها و بررسی ها، خلاصه ای از بیان نظرات تخصصی دو تن از محققان و خبرگان حوزه تاریخ معاصر ایران محمد شفیعی فر و مرحوم علی اکبر رنجبر کرمانی است. پس اگر می خواهید کمی از تاریخ اقتصادی پهلوی دوم به طور دقیق مطلع شوید، با ما همراه شوید.

 درآمدهای نفتی پهلوی دوم کجا هزینه شدند 

  شاید خیلی از ما با این پرسش اساسی مواجه شده ایم که بسیار خوب، ایران در دهه پنجاه درآمدهای سرشاری از نفت به دست آورد اما بالاخره این درآمدها کجا هزینه شد؟ حرف های رنگارنگ زیادی شنیده ایم که تهران توسعه پیدا کرد، شهرها تقویت شدند و کالاهای لوکس وارد کشور شدند. همه اینها را که در نظر بگیریم، تاریخ اقتصاد نفت ایران می گوید که پهلوی دوم نخواسته و نتوانسته و اساسا دغدغه بنیادینی برای توسعه ایران نداشته است. به عبارت دیگر پهلوی دوم نفت را در خدمت توسعه و منافع ملی ایرانیان هزینه نکرد. به هر حال قیمت نفت در دهه پنجاه بالا رفت و باید دید که سرمایه ایرانیان به کجاها میل کرده است. در این باره علی اکبر رنجبر کرمانی گفته است: در دوران فوران دلارهای نفتی، شاه مقدار زیادی از دلارها را از طریق خرید از آمریکا و غرب، به خودشان برگرداند. مخصوصا به شکل خرید اسلحه از کمپانی های اسلحه سازی آمریکا، که همه این قراردادها مشحون از فساد و به ضرر ایران بود. بخش زیادی از پول های نفت، به کشورهای غربی «وام» داده شد، که این از کارهای عجیب و غریب و خیانت ها و خودنمایی های شاه بود. شاید مردم ندانند یا آنها که به سن و سال من هستند، فراموش کرده باشند که یکی از وام های کلان شاه، وامی بود که برای توسعه و تعمیر تأسیسات آب لندن، به انگلستان داده شد. کشوری که بخش زیادی از مردمش آب سالم لوله کشی نداشتند، شاهش چنین وامی به کشورهای دیگر می داد. حتی در کشور آفریقایی سنگال با پول ملت ایران، یک شهرک مدرن به نام شهرک فرح ساخته شد. شاه مثل پولدارهای تازه به دوران رسیده آمریکاییِ اوایل قرن بیستم عمل می کرد که به تقلید از اشراف زاده ها و لردهای اصیل انگلیسی و برای خودنمایی و توی چشم آمدن، میهمانی های بزرگ می دادند. شاه در سال های بعد از فوران دلارهای نفتی، مثل عموجان تازه به دوران رسیده ای بود که به برادرزاده ها و افراد فامیل، عیدی های درشت و چشمگیر می داد، غافل از آنکه این کار پشتوانه ندارد و معلوم نیست در آینده بتواند آنها را ادامه دهد. از جمله کارهای «گتسبی وار» شاه این بود که با ارتشی که با پول نفت این ملت درست و قوی شده بود، به نفع آمریکا در منطقه و حتی در مناطق دور و بی ربط به منافع و امنیت ملی ایران مثل زئیر (کنگوی فعلی)، مراکش، ویتنام و شاخ آفریقا، دخالت نظامی می کرد. اینها همه، به دور از چشم مردم انجام می شد و کمتر کسی از آن خبر دارد. چون هنوز شرح این دخالت های پرخرج شاه در درگیری ها و کشمکش های خارج از خاک ایران، که همه اش در جهت منافع آمریکا و غرب بود، برای مردم باز و تشریح نشده است. رژیم یک نفره همین است. در ظفار که ارتش ایران دخالت نظامی گسترده ای کرد، تمام مجروحان جنگی ارتش ایران را به بیمارستان های آلمان و شاید انگلستان می بردند؛ درحالی که همه مجروحان را می شد در ایران معالجه کرد. اما بیم از آنکه کسی از این ماجرا باخبر شود، باعث شد مجروحان را در خارج از کشور معالجه کنند. در سال های 1355 و 1356، ایران روزی تا شش میلیون بشکه نفت می فروخت. قیمت نفت در این سال ها، بین چهارده تا پانزده دلار بود. البته با احتساب نرخ تورم سال 2021م (به نقل از سایت معتبر inflation.com)، می شود به پول امروز هر بشکه شصت دلار و سی سنت؛ یعنی به پول امروز، ایران 132 میلیارد درآمد نفتی داشته است. این همه پول را شاه حیف و میل کرد برای ارضای بلندپروازی ها و خودنمایی های کودکانه اش. در سال 1356، بسیاری از پروژه های عمرانی متوقف شده بود. برق روزی هشت ساعت قطع می شد. البته برق از سال های 1353 به بعد قطع می شد، ولی در سال 1356 به اوج رسید و روزی هشت ساعت (چهار ساعت در پیش از ظهر و چهار ساعت در بعد از ظهر) قطع می شد. بحث برق را مخصوصا پیش کشیدم چون چند روزی در تابستان فعلی، برق در ایران برای چند ساعت قطع می شد و دیدید که در رسانه های خارجی و در فضای مجازی، چه سر و صدایی برپا شد. آن روز که ایران 132 میلیارد دلار (با حسابی که گفتم) درآمد داشت، جمعیت ایران سی ‎میلیون نفر بود و روستاهای ایران برق نداشت. در شهرها، در همین تهرانِ پایتخت، در هر خانه شب که می شد، تنها یک شعله لامپ روشن می شد. افراد خانواده عمدتا در یک اتاق حضور داشتند و لامپ اتاق های دیگر خاموش بود! در واقع سبک زندگی، مانند الان نبود. حالا روز روشن، چراغ همه اتاق ها روشن است! آن روزها همان یک لامپ را هم، فقط از سر غروب و هنگام تاریکی روشن می کردند و بااین حال در تأمین همین مصرف کم با آن همه پول، درمانده بودند! حالا به هر ساختمان که نگاه می کنید، فقط ده ها شعله لامپ برای روشن کردن و تزئین روکار ساختمان، تعبیه شده است. این همه پارک و اتوبان و خیابان، با چراغ ها و نورافکن های قوی وجود نداشت! امروز جمعیت ایران، هشتادمیلیون است و تقریبا همه روستاهای ایران، برق دارند و سطح زندگی و سرانه مصرف مردم، به مراتب بالاتر است.

پهلوی دوم و قیمت نفت  در اوپک  

  پس از کودتای 28 مرداد تا مدت ها به طور رسمی نفت ایران دست دربار و پهلوی دوم نبود. کنسرسیوم و خواهران نفتی هر کاری که می خواستند با نفت ایران می کردند. 40 درصد دست آمریکایی ها، 40 درصد دست انگلیسی ها و الباقی هم به هلندی ها و فرانسوی ها رسیده بود. هشت سال به همین منوال گذشت تا پهلوی دوم از ابتدای دهه چهل خورشیدی تحرکاتی برای در اختیار گرفتن بخشی از ثروت ملی ایرانیان یعنی نفت داشته باشد. او کارهایش را با شرکت های ایتالیایی شروع کرد اما همه آنها به بن بست خوردند. تا اینکه ماجرای درگیری اعراب و اسرائیل پیش آمد. محمد شفیعی فر، یکی از تاریخ نگاران معاصر کشور در این باره گفته است: در شرایطی که کشورهای عربی، فروش نفت به رژیم اسرائیل و غرب را تحریم کرده بودند، از قضا شاه تحت فشار و باج خواهی کنسرسیوم، مجبور شد از کشورهای تحریم کننده غرب در اوپک فاصله بگیرد، که سفیر انگلیس و نیز برخی سیاستمداران هواخواه انگلیس در ایران، در این روند مؤثر بودند. نهایتا شاه به داد غربی ها رسید و با وارد کردن نفت خود به میدان، غربی ها را از تحریم و افزایش بیشتر قیمت نفت نجات داد وگرنه شاه کوچک تر از آن بود که بخواهد در مقابل غرب بایستد. بعدها هم که شاه قدرت چانه زنی خود را افزایش داد، از طریق زدوبند در پایتخت های غربی و به ویژه در خلال دیدارهای سالانه در واشنگتن بود که با توسل به جایگاه جمعیتی و جغرافیایی ایران و خطر کمونیسم، در آن مقطع اجازه پیدا کرد که خواهان افزایش تولید نفت ایران، توسط کنسرسیوم شود. در واقع وقتی نفت عرضه اش در بازار کم می شود، قیمتش بالا می رود؛ به همین دلیل شاه هم از آن فرصت استفاده کرد و درآمدهایش را افزایش داد. این افزایش درآمد هم باعث خرید بیشتر ایران از غرب می شد. پول نفتی که از طریق افزایش درآمد به دست می آمد، باز هم به نفع خود غرب تمام می شد. شاه پول نفت را که می گرفت، باز به خود آمریکا برمی گرداند. حتی رژیم پهلوی در روزهای آخرِ قبل از پیروزی انقلاب، با پول حاصل از فروش نفت، دوازده میلیارد دلار تجهیزات نظامی از آمریکا خرید. البته این تجهیزات با آنکه پولش پرداخته شده بود، هیچ وقت به ایران تحویل داده نشد و هنوز هم آمریکا از این بابت، دوازده میلیارد دلار به ما بدهکار است. برنامه های شاه در چهارچوب برنامه های غرب قرار داشت، نه استقلال کشور. چیزی که در ایران به عنوان پیروزی بزرگ جلوه داده شد و نخست وزیر بابت آن، نشان سلطنتی گرفت، مربوط به اواخر سال 1970م (زمستان 1349) است. به خاطر کاهش ارزش دلار و پوند، اوپک تصمیم گرفت که قیمت گذاری نفت را تابع نوسانات نرخ مبادله ارز کند. ایران که رئیس زیرگروه خلیج فارس اوپک بود، نماینده های کنسرسیوم را برای گفت وگو در این زمینه به تهران فراخواند که آنها سر باز زدند و همین باعث عصبانیت شاه شد که تهدید به توقف تولید کرد. سرانجام آنها مجبور شدند به میز گفت وگو بازگردند، اما یک روز قبل از جلسه، معاون وزیر خارجه آمریکا با نامه و توصیه نیکسون، به ملاقات شاه رفت و پس از بازگشت، به نیکسون اطمینان داد که ایران جزء اعضای میانه رو اوپک است و شاه خواهان ثبات قیمت پنج ساله نفت است. پس از شش هفته رایزنی در تهران، توافقی به امضا رسید که براساس آن، به جای اینکه کنسرسیوم تا سال 1358 به کار خود ادامه دهد، شرکت های عضو کنسرسیوم، به خریداران عمده و ممتازِ طولانی مدتِ نفت ایران تبدیل شده و از امتیازاتی برخوردار شدند. این توافق در تیرماه 1352 و برای یک دوره بیست ساله، با کنسرسیوم به امضا رسید که براساس آن، ایران حق مالکیت خود بر نفت را که با کنسرسیوم از دست داده بود، به دست می آورد، اما شرکت های عضو هم اختیار داشتند که با تخفیف های ثابت، حجم ثابتی از نفت خام را برای صادرات بردارند و بر این اساس، ایران در سال 1355و اوج تولید و صادرات نفت می توانست فقط دومیلیون بشکه در روز خودش را بازاریابی کند و صادرات عمده، همچنان در اختیار اعضای کنسرسیوم بود.

 ضمن اینکه مدت پنج ساله باقی مانده کنسرسیوم نیز به بیست سال افزایش یافته بود. این توافق، شبیه قرارداد 1312 (معروف به قرارداد 1933) بود که رضاشاه قرارداد دارسی را در آتش بخاری انداخت، ولی به تعبیر کاتوزیان، چون سُمبه پرزور بود، مجبور شد قرارداد به مراتب بدتری را با انگلیس منعقد کند و آن را پیروزی بزرگ جلوه دهد و جشن بگیرد.