مروری کوتاه بر کودتای 28 مرداد 1332، روزی که امیدهای نفتی ملت ایران به ناامیدی گرایید

چنگال های  نفتی  استعمار و استبداد

علی بهرامی     اکنون که نزدیک به 68 سال از 28 مرداد 1332 خورشیدی گذشته است، مرور بر یکی از تلخ ترین روزهای تاریخ معاصر ایران که پیوندی عمیق با صنعت نفت دارد، هنوز هم طعم بسیار بدی دارد و البته بسیار عبرت آموز است. ملت ایران پس از 4 سال مبارزه و پیگیری و تاکید بر حقوق ملی و اقتصادی شان، نخواستند زیر بار استعمار انگلیس و استبداد پهلوی بروند؛ اما ماجرا طور دیگری رقم خورد و امیدها رو به ناامیدی رفت. در مطلب پیش رو مروری کوتاه داریم بر این رخداد مهم تاریخ معاصر کشورمان و می کوشیم خیلی کوتاه همه ماجرا را بررسی کنیم.

برخی معتقدند که ماجرای کودتا از اعتماد دکتر مصدق به آمریکایی ها شروع شد. برخی، همدستی آمریکایی ها و انگلیسی ها علیه دولت ملی مصدق را عامل اصلی کودتا می دانند. عده ای دیگر معتقدند که اختلاف میان رهبران جنبش ملی شدن صنعت نفت، دلیل اصلی بروز کودتا بوده است. برخی از محققان هم معتقدند که نفوذ حزب توده در دولت مصدق بود که موجب کودتا شد و چند دلیل و برهان دیگر درباره چرایی وقوع کودتای 28 مرداد مطرح شده است. در اینجا می کوشیم صرفا بر وقایع نیمه دوم مرداد سال 1332 تمرکز و دو حرکت ضد ملی و استعماری و استبدادی 25 و 28 مرداد را توصیف کنیم و توضیح دهیم.

25 مرداد ماه چه خبر بود؟ 

  با ورود ایران به سال جدید خورشیدی، اوضاع و احوال کشور روز به روز بحرانی تر می شد. از هر طرف نقشه ای و از هر سویی دسیسه ای برای جنبش ملی شدن صنعت نفت در حال آماده سازی و مقدمه چینی بود. استبداد پهلوی و استعمار غربی به این نتیجه رسیده بودند که منافع و اهداف اقتصادی و سیاسی شان با دولت مصدق و حامیان مردمی و پرشمار آن، به دست نخواهد آمد. مصدق در دادگاه های بین المللی برنده میدان بود و مردم و آیت الله کاشانی به عنوان ضلع دیگری از رهبری جنبش، در 30 تیر سال 1331 نشان داده بودند که به هر قیمتی که باشد، حاضر نیستند دست از جنبش خود بر دارند. از سویی دیگر، منطقه خاورمیانه و کشورهایی چون مصر، سوریه، عربستان و ... بشدت تحت تاثیر نهضت ملی نفت ایران قرار گرفته بودند و فضای ضد استعماری و ضد استبدادی ایرانیان می رفت تا انگلیسی ها و آمریکایی ها را با چالش های بسیار جدی در سطح بین الملل مواجه سازد. مجموعه این مسائل، روز به روز عرصه را بر جنبش ملی شدن صنعت نفت تنگ تر می کرد و اختلافات و انشقاق ها میان رهبران جنبش و طیف های مختلف آن هر لحظه بیشتر و بیشتر رسانه ای می شد و عموم ملت از آن آگاه می شدند. ایران ملتهب آن روزها، هفته به هفته به نیمه دوم مردادماه نزدیک می شد و روز فاجعه فرا می رسید؛ اما پیش از آنکه در 28 مرداد بخواهد کار جنبش تمام شود، همه چیز برای 25 مرداد مهیا شده بود. احمد راسخی لنگرودی در کتاب موج نفت در این باره می نویسد: «مجموعه طرح ها و برنامه هاي سياسي که از آغاز اوج گيري نهضت ملي از سوی دو قدرت مسلط وقت – آمريکا و انگليس– در فضاي سياسي کشور شکل گرفت و به صورت پنهان و آشکارا با کمک ايادي داخلي به مورد اجرا گذارده شد، تنها يک هدف را تعقيب می کرد و آن عبارت بود از: سرکوبي نهضت ملي و جلوگيري از ملي شدن نفت. ساعت يک نيمه شب 25 مرداد، سرتيپ نصيري، رئيس گارد سلطنتي با کاميون نظامي و دو جيپ ارتش و يک زره پوش به منزل شخصي دکتر مصدق رفت و با اظهار اين مطلب که حامل فرمان شاه است، قصد اشغال خانه را داشت؛ اما مصدق که از نقشه کودتا مطلع شده بود، بلافاصله از طريق محافظان خود، رئيس گارد سلطنتي را بازداشت کرد. متعاقب اين جريان، تعدادي از مقامات از جمله معاون ستاد ارتش و دو تن از وزراي دولت از سوي نظاميان گارد سلطنتي دستگير، اما با تلاش دولت آزاد شدند. دولت صبح روز واقعه، ضمن انعکاس اين خبر، از آن به عنوان کودتادي نافرجام ياد و تعداد ديگري را به اتهام شرکت در آن ماجرا بازداشت کرد. بر کسي پوشيده نماند که اين کودتا از سوي دولت هاي آمريکا و انگليس شکل گرفته و به تاييد شاه نيز رسيده بود. پس از کودتاي نافرجام 25 مرداد و اعلام خبر آن از سوي دولت، شاه با هواپيماي اختصاصي خود به بغداد گريخت تا از ترکش حوادث بعدي در امان بماند. اين کودتا اگرچه ناکام ماند و به اهداف از پيش تعيين شده خود نايل نيامد؛ اما وقوع کودتاي بزرگتري را زمينه سازي کرد که در 28 مرداد 1332 با مداخله مستقيم و علني دولت هاي آمريکا و انگليس به وقوع پيوست و به سرنگوني دولت مصدق انجاميد.»

همه چیز مشخص شده بود، پهلوی دوم گریخته بود و بعدها مشخص شد که او با آمریکایی ها بر سر کودتای 25 مرداد حسابی مذاکره کرده و به آن امیدها بسته بود.

غلامرضا نجاتي در کتاب «جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران»، در خصوص ملاقات پنهاني محمدرضا شاه با کرميت روزولت، قبل از اجراي کودتا، می نويسد: «محمدرضا شاه در نيمه شب اول آگوست 1953 (10مرداد 1332) يعني قبل از رفراندوم، دزدانه درون اتومبيل در محوطه کاخ سعدآباد با کرميت روزولت، سرکرده جاسوسان آمريکايي ملاقات مي کند تا ترتيب اجراي کودتاي انگليسي آمريکايي را براي از ميان برداشتن نخست وزيري که براي استيفاي حقوق ملت ايران با همان استعمارگران انگليسي و آمريکايي در حال مبارزه بود، فراهم سازد. در اين ملاقات، کارگردان کودتا علامت و پيام رمزي را که معرف اعتبارنامه اش از سوي چرچيل و آيزنهاور بود، به شاه ايران اعلام می کند و مقام سلطنت که براي حفظ قانون اساسي به کلام الله مجيد سوگند ياد کرده بود، دستورهای فرستاده دشمن را موبه مو اجرا مي کند.» کرميت روزولت، کارگردانِ کودتا در کتاب خود با عنوان «ضدکودتا»، برنامه ريزي کودتا را قبل از تاريخ اجراي طرح همه پرسي ياد کرده و می نويسد: «خوشبختانه قبل از شروع انتخابات، مقدمات کار فراهم شده بود... بيل هرمن و من با نمايندگان اصلي شرکت نفت انگليس و ايران تماس برقرار کرده بوديم.» همه چیز آماده بود، فقط باید تکلیف جانشین دکتر مصدق مشخص می شد. احمد راسخی لنگرودی در کتاب «موج نفت» در این باره آورده است: «اجراي کودتا عليه دولت ملي، تنها برنامه اي نبود که از سوي دولت آمريکا تدارک ديده می شد؛ بلکه تعيين جانشين وي يعني سرلشکر زاهدي، موضوع ديگري بود که در چارچوب اين برنامه قرار می گرفت. شاه در 22 مرداد در اجراي طرح از پيش تدارک ديده شده کودتا به موجب فرماني، سرلشکر زاهدي را به نخست وزيري منصوب کرد؛ اما اين انتصاب تا چند روز بعد، آشکار شد و نزد زاهدي محفوظ ماند تا هر وقت که وي صلاح دانسته و موقعيت نيز اقتضا کرد، به اطلاع دکتر مصدق رسانده شود.»

28 مرداد، ضربه نهایی به دولت ملی

کار در 25 مردادبه پایان نرسید. چشمان پهلوی دوم و انگلیسی ها نگران و مضطرب بود. بالاخره سرنوشت نفت در ایران به کجا می رسید؟ نمی شد که یک پیرمرد حقوقدان بیاید و کار را از دست آنها بگیرد و به ملت بدهد. آنها نگران آینده نفت در ایران بودند. این نگرانی با ضربه کاری سه روز بعد بر پیکره دولت ملی نفت، بر طرف شد و امیدهای یک ملت به ناامیدی گرایید. احمد راسخی لنگرودی درباره جزییات و توصیفات وقایع روز 28 مرداد در کتاب «موج نفت» آورده است:«هنوز دولت ملي از آسيب ناشي از ترکش هاي کودتاي نافرجام 25 مرداد التيام نيافته بود که کودتايي ديگر، اما بزرگتر با مداخله مستقيم و علني دو دولت خارجي و با همکاري شاه و مزدورانش شکل گرفت. اولين جرقه هاي آن از ناحيه بازار در قالب اغتشاش از سوي هواداران شاه زده شد و آتش آن رفته رفته در سطحي وسيع، دامن گسترد. هواداران شاه مطابق برنامه با سر دادن شعار «زنده باد شاه» و «مرده باد مصدق» به دفاتر روزنامه هاي مخالف شاه از جمله «باختر امروز»، «توفيق»، «حاجي بابا»، «به سوي آينده» و... حمله برده و با اشغال مراکز ارتباط جمعي همچون اداره پست و تلگراف، راه ارتباط سران نهضت ملي را با مردم سراسر کشور بستند و در عوض با استفاده از وسايل ارتباط جمعي به پخش سرودها و بيانه هاي خود در مخالفت با دولت ملي و هواداري از شاه پرداختند و با اين کار قصد تحريک مردم را در سراسر کشور داشتند. همچنين گروهي از اوباش در هواداري از شاه دست به کار شده و در حوالي سبزه ميدان و ميدان ارگ استقرار يافتند. اينان به دسته هاي کوچک تر تقسيم شدند و حمله گسترده اي را به وزارتخانه ها، بانک ها و مراکز دولتي تدارک ديدند. همچنين در عصر همان روز کودتاچيان با چند تانک و ادوات نظامي به خانه نخست وزير هجوم آورده و پس از شکستن سد محافظان، خانه را تسخير کردند. در اين حمله تمامی اثاثيه به غارت رفت و قسمت اعظم خانه دچار حريق و به ويرانه اي تبديل شد. مصدق نيز قبل از اشغال کامل خانه به اصرار اطرافيان از مهلکه گريخت و شبانه به خانه هاي مجاور پناه برد. دکتر مصدق و همراهان او در فرداي روز واقعه از سوي ماموران انتظامي که براي بازديد خانه هاي مجاور آمده بودند، دستگير شده و به وسيله چند کاميون سرباز مسلح به باشگاه افسران انتقال داده شدند. روزنامه «اطلاعات» ماجراي اشغال خانه دکتر مصدق را به اختصار چنين گزارش می کند: «ساعت 5 بعدازظهر دستور داده شد چند تانک و عده اي سرباز به طرف منزل دکتر مصدق حرکت کنند، وقتي تانک ها به نزديک منزل رسيدند، با يک شليک شديد توپ و مسلسل به مقاومت مدافعان منزل دکتر مصدق خاتمه دادند. يک تانک سنگين با ضربت، در آهني خانه مصدق را ويران کرد و مردم به منزل او ريختند و تمامی اثاثيه آن خانه و نيز منزل پسرهاي دکتر مصدق را غارت کردند و آتش زدند. به طوري که نه تنها کوچک ترين چيزي در آن خانه ها نماند؛ بلکه خانه مصدق و خانه دکتر غلامحسين مصدق به صورت ويرانه اي درآمد و قسمتي از آن هم سوخت.»

فضل الله زاهدی و درباری ها خیلی زود کار صنعت نفت را دست گرفتند و اگر چه زاهدی کمتر از دو سال بعد مغضوب پهلوی دوم شد؛ اما دیگر کار از کار گذشته بود و آمال و آرزو های نفتی یک ملت ثروتمند که می خواست بیرون از دایره استعمار و استبداد، کشور خود را به وسیله متخصصان و کارگران و کارمندان خود بسازد، بر باد رفت.

منابع:

1-کتاب«موج نفت» نوشته احمد راسخی لنگرودی

2- کتاب«جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران» نوشته غلامرضا نجاتي