روايت «مشعل» ازدل هاي صاف و نيت هاي خالص در سرزمين طلاي سياه
ارزش  اينـجا  از  يونيـت   نفتي کمتـر نيست    

از همه مديران مناطق نفت خيز جنوب مي خواهيم با حضور در اين موسسه، انسان دوستي کارکنان خود را ببينند
مشعل     بهروز بلمه    استان زرخيز خوزستان را همه مردم ايران به نفت ميشناسند. نفتي که از زير پاي مردم اين سرزمين بيرون ميزند و کل اقتصاد کشور را ميچرخاند. انتظاري که مردم ايران احتمالا خواهند داشت اين است که در اين سرزمين حداقل آسيبهاي اجتماعي ناشي از مشکلات اقتصادي ديده نشود، اما بعضا ديده ميشود! اين قضيه البته شاخص هاي متنوع و متعددي دارد که در جاي خود بايد بررسي شود. جداي از مديريت شهري، استاني و صنعتي در خوزستان که ميتواند جداگانه بررسي شود، اگر بخواهيم نصف تقصيرهايي را که به نارساييهاي
فرهنگي-اقتصادي در خوزستان منجر ميشود، به گردن مردم بيندازيم بايد مردم خوزستان را با مردم تبريز مقايسه کنيم که طبق آمارهاي اعلام شده و درصد بيکاري و تکديگري در اين شهر نزديک به صفر است. در اينجا تقصيرهاي مديران شهري و استاني خوزستان را کاري نداريم، تقصيرهاي مردم خوزستان را هم کاري نخواهيم داشت. بلکه اتفاقا به کوشش بخشي از همين مردم که اکثر آنها در زيرمجموعههاي وزارت نفت شاغل هستند،ميپردازيم که با هدف درمان درد بزرگ فقر اقتصادي، اجتماعي اين استان به ميدان آمدهاند. لطيفيان يکي از همين مردم است که همراه با اعضاي خانواده و بعضي همکارانش سال به سال خستگيناپذيرتر به اين مهم پرداخته اند. مردان و زنان ايثارگري   در قالب موسسه گلشن آل طه کارهاي بزرگي ميکنند که از چشم ما دور مانده، اما زندگي بسياري از کودکان معصوم و زجرکشيده را نجات بخشيده اند. آن هم در اهواز روي دريايي از طلاي سياه. در بازديدي که از اين موسسه داشتيم، لطيفيان قصه شکل گيري موسسه را برايمان تعريف و کلي درد دل کرد که خلاصهاي از آن را در ادامه ميآوريم:
در برهه اي از زمان هستيم که آمار طلاق، فقر، کودکان کار، کودکان بيسرپرست و اعتياد بالا رفته است. اگر فرهنگ نوع دوستي را گسترش دهيم و همه ما بتوانيم گوشه اي از زندگي متمولانه خود را وقف کنيم، مطمئنا بخش عظيمي از اين معضلات را از بين خواهيم برد. ضمنا از شما اصحاب رسانه خواهش ميکنم هدفتان از اطلاعرساني درباره فعاليتهاي امثال ما را  فرهنگ سازي قرار دهيد و نه فقط اطلاعرساني. در شهر اهواز حدود 6 مرکز نگهداري ايتام داريم که يکي هم دولتي است. سه تا مربوط به موسسه جواد الائمه و دوتا هم مربوط به موسسه گلشن آل طه است. يعني حدود 40 درصد از ايتام شهر اهواز در مراکز موسسه گلشن نگهداري ميشوند. اين موسسه از سال 91 کار خود را آغاز کرده است. ما يک جمع خانوادگي هستيم که اين کار را آغاز کرده ايم. پس از صدور مجوز در سال 92 مرکز نگه داري از کودکان 3 تا 6 سال را راهاندازي کرديم. به اين صورت که خانهاي را اجاره و به کمک مردم آن را تجهيز کرديم. در ادامه مرکز شماره دو را در سال 93 راهاندازي کرديم که دختران 6 تا دوازده سال را نگهداري و سال 94 رفتيم به سراغ کودکان کار و بازمانده از تحصيل شهر اهواز. فعاليتهاي اين موسسه با هماهنگي واحد آسيبهاي اجتماعي بهزيستي استان خوزستان انجام ميگيرد و يک هيئت مديره خانوادگي دارد.  وقتي اين موسسه راهاندازي شد، من  به علت اينکه کارمند شرکت نفت هستم، با بعضي از دوستان در شرکت وارد مذاکره شدم. آن زمان برآورد ما اين بود که مرکز با 300 ميليون تومان راهاندازي ميشود. آن زمان صندوق خانوادگي ما بيشتر از دوازده ميليون تومان پول نداشت. ما در يک جلسه قرآن اين موضوع را با همکاران مطرح کرديم که حتي در همان جلسه هم بحث بالاگرفت که نميشود چنين کاري انجام داد. اما با توکل به خدا شروع کرديم. در مهر 92 پيشنهاد داديم. نه خانواده ام ميپذيرفت و نه بهزيستي. آنها هم گفتند کار بسيار سنگيني است و نميتوانيد از پس آن برآييد مگر اينکه چهارنفر بازاري پولدار بياوريد تا حمايتتان کنند. من گفتم به جاي چهار بازاري چهارصد کارمند ميآورم. اينجا بهزيستي به ما مجوز نداد و گفت با اين ترتيب ابتدا شما مرکز را راهاندازي کنيد سپس به شما مجوز ميدهيم.
دقت کنيد که پنجشنبه جلسه قرآن بود. شنبه صبح رفتم بهزيستي، شنبه بعد از ظهر خانه اجاره کرديم و شروع کرديم به تعمير کردن. پيشبيني  کرديم تعميرات خانه از برج هفت تا پايان سال و پيش از عيد نوروز تمام ميشود. خانهاي اجاره کرديم که بسيار هم آسيب ديده بود. دو هفته بعد در خانه تعمير شده  جلسه قرآن بعدي را برگزار کرديم. باورمان نميشد. براي مثال حداقل هزار قلم کالاهاي مختلف نياز داشتيم براي اين خانه. ظرف اين دو هفته فقط با تلفن زنگ ميزديم به دوستان مختلف و همکاران در شرکت نفت و از هر کسي يک سري کالا تهيه کرديم. بعد از دو هفته وقتي جلسه قرآن برگزار شد، باورشان نميشد از هزار قلم کالا 650 قلم به دستمان رسيده بود.  بهزيستي که بازديد کرد، کمي اعتماد پيدا کرد و در ابتدا شش بچه را به اين مرکز فرستاد. من هم ارتباط بيشتري با همکاران در شرکت نفت برقرار کردم و واقعا اين عزيزان کمک بسيار زيادي کردند. واقعا پشتوانه اي که ايجاد شد، به دلگرمي ما و ادامه کارمان منجر شد.
در همينجا از آقاي عاليپور، مديرعامل شرکت ملي مناطق نفت خيز جنوب ميخواهم  بيايند ببينند که کارکنانشان در کنار خدمتي که در شرکت نفت ميکنند، چه کارهاي ديگري نيز انجام ميدهند. متاسفانه هنوز ايشان فرصت نکرده از اين مرکز بازديد کنند حتي رئيس روابط عمومي مناطق نفت خيز جنوب هم هنوز بازديدي از موسسه نداشته است. چراکه از نظر ما اهميت و ارزش اين موسسه از يک يونيت نفتي کمتر نيست. به نظر ما لازم است مديران نفت بيايند و عملکرد خاموش کارکنان نفت را ببينند. به همين دليل از اين فرصت هم استفاده ميکنم و از همه مديران عزيز که هنوز فرصت بازديد از فعاليتهاي موسسه گلشن آل طه را نداشته اند دعوت ميکنم. همواره دلايلي براي بي سرپرست شدن کودکان وجود خواهد داشت بنابراين مراکز ايتام نيز هميشه بوده و خواهد بود اما غير از ايتام و کودکان بي سرپرست، بسياري از آسيبهاي ديگر اجتماعي اقتصادي مثل کودکان کار و کودکان بدسرپرست و کودکان داراي بيماريهاي خاص به راحتي ميتواند از بين برود و مشکلاتشان مهار شود.
ماجراي عاطفه و عاطفه ها از زبان مربيان
  در بازديد« مشعل»  از مرکز کودکان سه تا شش سال موسسه گلشن با مربيان اين مرکز گفتوگو کرديم و به داستان بعضي از اين کودکان گوش فرا داديم. کودکاني که به علت شرايط ويژه برخي در ميان کل پرسنل شرکت نفت معروف شده اند و زندگي شان دگرگون شده است.
بيتا   لطيفيان، مدير مرکز بچههاي سه تا شش سال در باره اين مرکز ميگويد: در اينجا بچههايي هستند که با حکم قضايي و نامه بهزيستي وارد اين مرکز ميشوند و تعدادي نيز از شيرخوارگاه ميآيند. اين کودکان ويژگيهاي کاملا مختلف و متعددي و هر يک داستان کاملا جدا و متفاوتي دارند.وي در ادامه به شرح حال عاطفه، يکي از کودکان مشهور مرکز ميپردازد: بعضي از بچههايي که اينجا ميآيند، شرايط بسيار ويژه اي دارند. براي مثال از گروه اول بچههايي که وارد مرکز شدند، عاطفه را ميتوانم مثال بزنم که ويژگي بسيار خاصي داشت و  در شرايط بسيار بدي بود. بچه اي بود که شنوايي بسيار ضعيفي داشت. درست نميديد و اصلا نميتوانست صحبت کند. در سن حدودا چهارسالگي. ابتدا برايش عينک مناسب توسط چشم پزشک تهيه شد و سمعک مناسب و دوسال تحت تربيت شنيداري قرار گرفت. يعني ياد گرفت که بشنود. بعد از آن گفتار درماني را برايش تدارک ديديم. در ادامه دختر بچه اي که پزشک در ابتدا او را عقب افتاده ذهني ميدانست اندک اندک توانست دوره پيش دبستاني را بگذراند، سپس در مدرسه عادي ثبت نام شد، بعدها ديديم ضريب هوشي اش از هم شاگرديهاي خودش بالاتر است. الان کلاس اول دبستان را گذرانده و در حال حاضر کلاس دوم است و از اين مرکز به مرکز مربوط به دختران 6 تا 12 ساله منتقل شده است. از خانم برومند يکي ديگر از مربيان پرتلاش مرکز ميپرسيم که اگر بخواهيم يک رقم تقريبي براي کل هزينههاي چنين کودکي محاسبه بکنيم به چه عددي ميرسيم.مي گويد: ببينيد کارهاي توان بخشي متعدد هستند و طولاني مدت. مثل يک عمل جراحي پزشکي نيست. براي مثال عاطفه در چهارسالگي براي اولين بار قدرت شنوايي پيدا ميکند. براي اولين بار آواها را ميشنود و بايد برايش مفهوم سازي انجام شود که هر آوايي چه مفهومي دارد. شايد باور نکنيد که يک ماه طول کشيد تا عاطفه توانست مفهوم کلمه آبي را بفهمد. اين يک پروسه است تحت عنوان تربيت شنوايي که هزينه آن هر جلسه اي حدود چهل هزار تومان خواهد بود. دو سال مداوم هفته اي دو جلسه تربيت شنوايي انجام ميشود. در کنار آن گفتار درماني هم بايد انجام شود. اين هم جلسه اي سي-چهل هزار تومان به همان صورت. براي دختري مثل عاطفه که چهار سال است نزد ما در اين موسسه تحت مراقبت و تربيت است تمامي اين پروسهها در حال انجام است و حتي يک جلسه را هم از دست نداده ايم. اين هزينهها را در کنار هزينههاي درماني از جمله عمل جراحي پزشکي و جراحي زيبايي و جراحيهاي ترميمي اش،  کالاهاي مورد نيازش و هزينههاي نگهداري در موسسه کنار هم بگذاريد تا به عددي نسبي برسيد. براي يک بچه نرمال در حدود ماهي دو ميليون تومان در اين موسسه هزينه ميشود. براي افرادي مثل عاطفه طبيعتا بسيار بيشتر خواهد بود.
از آنها ميپرسيم بهترين اتفاقي که در اين موسسه ميافتد، از نظر شما چيست؟همه به اتفاق يک پاسخ ميدهند؛ ترخيص بچهها. يعني بچه يک پذيرش خوب توسط يک خانواده خوب داشته باشد. اين اتفاق خستگي از تن ما در ميآورد.  مي گوييم آيا خانواده لطيفيان از اين کار خسته نشده است؟ بيتا لطيفيان ميگويد: خيلي جاها آدم خسته ميشود. يه جاهايي اصلا جان به لب ميشويد و ميخواهيد رها کنيد اما همان لحظه يکباره اتفاقي ميافتد که تمام خستگيتان از بين ميرود. مثلا خانواده اي که بچه را به سرپرستي برده اند، بعد از مدتي يک عکس از شرايط زندگي جديد بچه براي ما ميفرستند. با ديدن شرايط جديد کودک، انگار دنيا را به ما داده اند.
در ادامه به وضعيت مالي موسسه ميپردازيم و ميپرسيم که ميزان کمک به موسسه از نظر شما چقدر ايده آل هست؟
برومند پاسخ ميدهد: در اين حد که در يوميه بچهها کم نياورده ايم، اما مشکلات بزرگمان سرجايش است. مثلا مشکل ساختمان هاي اجاره اي و خودروهاي اجاره اي همچنان بزرگترين مشکلات ما است. هر چندسال يک بار مجبوريم به اسباب کشي که بسيار عظيم و سنگين است، تن بدهيم . وي در ادامه ميافزايد: اما در سه سال و نيم از آغاز به کار اين موسسه حدود بيش از هفتاد کودک را ترخيص کرديم. اين بزرگترين موفقيت ما است. تقريبا ده نفر فرزندخواندگي بوده و بقيه برگشت به خانواده خود کودک بوده. در حدود هر سه هفته يک کودک ترخيص شده است.
خانم عسگري ديگر مربي اين مرکز نيز در ادامه ميگويد: بعضي از ترخيصها بسيار موفق بوده اند و  اکنون که پيگيري ميکنيم ميبينيم خانوادههاي بد سرپرست به کمک بهزيستي سامان دهي شدهاند و کودکان را به آغوش خانواده بازگردانديم. يا اينکه کودک در شرايط بسيار اسفباري به اينجا آمد و امروز مثل يک شاهزاده در خانواده اي موفق يا متمول و پر احساس دارد زندگي ميکند.