رفتار پیامبر  اسلام(ص) با کودکان

کودک به دلیل نزدیک بودن به مبدأ فطرت و داشتن ذهن و دلی پاک و بی آلایش، زمینه بسیار مناسبی را برای تربیت پذیری دارد. او هدیه ای است الهی که با سرشت ساده و زلال خویش پا به جهان هستی گذاشته و از هرگونه زشتی و ناپاکی به دور است و این والدین و مربیان کودک هستند که با تربیت نادرست خویش، مسیر فطرت پاک و الهی او را منحرف می سازند. بنابراین، در برخورد با کودک باید ویژگی های ذاتی او را در نظر گرفت. مهربانی، نوازش و انس با کودک، نقش مهمی در تربیت و شکوفایی استعدادهای نهفته او دارند. رسول خدا(ص) همواره از روی محبت و تواضع، با بچه ها رفتار می کرد. مطلب پیش رو می کوشد تا زاویه ای از رفتار نورانی و تربیت محورانه پیامبر گرامی اسلام را با کودکان بیان کند.

پیامبر اسلام(ص) به استعدادهای فطری آنها توجه داشت و از رنجش و ناراحتی شان سخت آزرده خاطر می شد. در همنشینی با کودکان، خود را همسان آنان می پنداشت و با آنها سرگرم بازی می شد و به دیگران نیز سفارش می کرد: «مَن کانَ عِنْدَهُ صَبِیٌّ فَلْیَتَصابَّ لَهُ؛ کسی که نزد او کودکی است، باید کودکانه رفتار کند».

 رسول گرامی اسلام(ص)، حسین(ع) را بر دوش خود سوار می کرد و به آنها می فرمود: «خوب مرکبی دارید و شما هم خوب سوارکارانی هستید». آن حضرت حتی در حضور جمع، خود را هم پایه کودکان قرار می داد و با آنان انس می گرفت. همچنین به یاران خود می فرمود: «با کودکان مأنوس شوید و آنان را در آغوش بگیرید». کودکانی نیز که رسول خدا(ص)، آنان را به دوش می گرفت، به این امر افتخار می کردند.

 رعایت حال کودکان؛ حتی در نماز

گاهی خردسالان هنگام نماز خواندن والدینشان، از طولانی شدن نماز آنها، به سبب گرسنگی یا تنهایی، بی تابی می کنند. در این شرایط، پدر و مادر با به کارگیری سیره پیامبر خدا(ص) و اهل بیت معصوم(ع) باید بکوشند تا هیچ گاه از یاد خدا غافل نمانند و در ادای فریضه سستی نورزند. در کنار آن، برای اینکه به خواسته ها و نیازهای کودک نیز اهمیت دهند، بهتر است تا حد امکان، نمازشان را کوتاهتر بخوانند.

پیامبر گرامی اسلام(ص) نماز ظهر را با مردم به جماعت برگزار و دو رکعت آخر آن را به سرعت تمام کرد. پس از نماز، مردم گفتند: «یا رسول اللّه! آیا در نماز حادثه ای رخ داد؟» حضرت فرمود: «چرا می پرسید؟» گفتند: «دو رکعت آخر نماز را با سرعت خواندید». فرمود: «مگر صدای گریه و فریاد کودک را نشنیدید؟»

از جابربن عبداللّه انصاری نقل شده است که نماز را در محضر رسول اللّه(ص) خواندم. همین که آن حضرت سلام داد، به ما فرمود: «صبر کنید، کوزه ای با مقداری حلواست». آنگاه برای تقسیم آن از جا بلند شد و به هر کس مقداری حلوا می داد تا اینکه به من رسید. من کودک بودم. آن حضرت انگشتی حلوا به من خوراند، سپس فرمود: «باز هم بدهم؟» گفتم: آری! آن حضرت انگشتی دیگر به خاطر خردسال بودنم به من خوراند.

 چنین رفتارهای ناب مذهبی سبب می شود بذرهای ایمان از همان طفولیت در دل فرزندان کاشته شود و خاطراتی شیرین و زیبا از این دوران به یاد داشته باشند.

 شاد کردن کودکان

یکی از آموزه های مهم اسلام، مهرورزی و نشاط بخشی به کودکان است. بازی کردن پدر و مادر با کودک، خریدن پوشاک زیبا و مناسب، قصه گفتن هنگام خواب یا دادن هدیه، فرزند را شاد و خوشحال می سازد.

روزی پیامبر اکرم(ص) برای نماز به مسجد می رفت. در راه، گروهی از کودکان انصار بازی می کردند که تا آن حضرت را دیدند، دور او جمع شدند و به دامن او آویختند به گمان اینکه چون آن حضرت همواره امام حسن و امام حسین(ع) را بر دوش خود می گرفت، این بار آنها را نیز به دوش بگیرد. پیامبر از یک سو نمی خواست آنها را برنجاند و از سویی دیگر مردم در مسجد منتظرش بودند و می خواست خود را به مسجد برساند. در این حال، بلال حبشی از مسجد بیرون آمد و به جست وجوی پیامبر پرداخت. پس از مدتی، آن حضرت را کنار گروهی از کودکان یافت و جریان را فهمید. خواست کودکان را تنبیه کند، ولی پیامبر او را از این کار نهی کرد و فرمود: «تنگ شدن وقت نماز، برای من بهتر از رنجاندن کودکان است»، آنگاه به بلال فرمود: «به خانه برو و آنچه از گردو یا خرما یافتی، بیاور تا خود را از این کودکان بازخرید کنم». بلال رفت و پس از جست وجو، هشت دانه گردو یافت و آن را به حضور پیامبر آورد. پیامبر آنها را میان کودکان تقسیم کرد و بدینگونه کودکان راضی شدند آن حضرت را آزاد کنند.

 رعایت مساوات میان فرزندان

از وظایف بسیار مهم پدران و مادران آن است که بکوشند همواره بر اساس عدالت و مساوات میان فرزندان خود رفتار کنند و هیچ گاه در محبت و توجه کردن به فرزندان، پسر را بر دختر یا فرزندی را بر فرزندان دیگر مقدّم ندارند. پیامبر گرامی اسلام می فرماید: «از خدا بترسید و میان فرزندانتان با عدالت رفتار کنید همان گونه که دوست دارید آنان به شما نیکی کنند».

تنها نقطه امید و مایه شادی و آرامش کودک، محبت و حمایت پدر و مادر است. هیچ کاری به اندازه محبت والدین، کودک را آسوده خاطر و آرام نمی کند و هیچ مصیبتی مانند دور شدن از محبت والدین، روح و روان او را آزرده و پریشان نمی سازد. به همین دلیل، حسادت کودک به فرزند تازه متولد شده خانواده تعجب آور نیست؛ زیرا می پندارد از بخشی از مهربانی ها و مراقبت هایی که تاکنون متعلق به او بوده است، محروم خواهد شد.

والدینی که در ابراز علاقه و محبت به کودکانشان، عدالت را رعایت نمی کنند و هرازگاهی، یکی را بر دیگری ترجیح می دهند، در واقع آنها را تحقیر و به شخصیت آنان اهانت و به کودک اینگونه القا می کنند که تو شایستگی احترام و محبت را نداری. گفته اند روزی پیامبر گرامی اسلام، مردی را دید که دو فرزند خود را به همراه داشت. مرد یکی از فرزندانش را بوسید و دیگری را نبوسید. رسول خدا(ص) به مرد فرمود: «چرا میان دو فرزندت، عدالت و برابری را رعایت نکردی؟»

تفاوت گذاشتن میان کودکان، روح آنها را خسته و ناتوان می کند و به بیماری های روانی دچار می سازد. گاهی نیز کودک را به انتقامجویی از برادر، خواهر یا والدین خود برمی انگیزد و او را فردی کینه توز بار می آورد.

 بازی کردن با کودکان

یکی از راه های ابراز محبت والدین به فرزند، تهیه کردن وسایل بازی و سرگرمی مناسب سن اوست. همچنین هرگاه کودک از والدین بخواهد که با او بازی کنند، پدر و مادر باید به این درخواست او پاسخ مثبت دهند، ولی شیوه اداره بازی را بر عهده کودک بگذارند و خواسته های خود را بر او تحمیل نکنند. بازی افزون بر اینکه نشاط و شادابی را به کودک هدیه می کند، به رشد استعدادهای نهفته او نیز می انجامد. پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت(ع)م با تأکید بسیار بر این موضوع، خود در بازی فرزندانشان، شرکت و به نظارت بر بازی آنها، آنان را بر این امر تشویق می کردند.

روزی امام حسین(ع) در کوچه سرگرم بازی بود. پیامبر نیز به همراه یارانش از خانه خارج شدند. وقتی چشم پیامبر به امام حسین(ع) افتاد، به طرف او رفت و دستانش را گشود تا او را در آغوش بگیرد. امام حسین(ع) خنده کنان به این طرف و آن طرف می گریخت. پیامبر نیز خندان دنبال او می دوید تا اینکه سرانجام او را گرفت. پس دست زیر چانه اش گذاشت و او را بوسید.

یکی از نزدیکان پیامبر نقل می کند که رسول خدا(ص) گاهی زبان خود را برای حسین(ع) که کودک بود، از دهان بیرون می آورد. کودک با مشاهده این کار پدربزرگ خود، غرق در خنده و شادی می شد. مردی که این کار پیامبر را می دید، با تعجب گفت: به خدا سوگند! پسرم مرد گشته و ازدواج کرده است، ولی تا حالا من او را نبوسیده ام. پیامبر که از سنگدلی مرد شگفت زده شده بود، فرمود: «هر کس لطف و مهربانی نشان ندهد، به او نیز مهر و محبت نمی شود».

 کودکی، بهترین دوران یادگیری

آگاهی های دینی اگر درست و متناسب با نیازها و شرایط روحی کودک در اختیارش قرار بگیرد، نقش مهمی در سرنوشت او خواهد داشت؛ زیرا اساس زندگی آدمی را بینش و اعتقادات او تشکیل می دهد و اگر مبتنی بر آموزه های محکم دینی باشد، زندگی او رنگ و بوی الهی می یابد.

پیامبر گرامی اسلام می فرماید: «محفوظات طفل نورس همچون نقشی است که روی سنگ حک شده باشد، ولی محفوظات مرد بزرگسال مانند نوشتن بر روی آب است». روزی پیامبر با دیدن تعدادی از کودکان فرمود: «وای بر فرزندان آخرالزمان از روش ناپسند پدرانشان» گفتند: یا رسول اللّه، از پدران مشرکشان؟ فرمود: «نه! از پدران مسلمانشان که چیزی از احکام دین را به آنان نمی آموزند و اگر فرزندان بخواهند خود درصدد آموزش مسائل دینی برآیند، آنان را از این کار بازمی دارند و تنها به این دل خوشند که فرزندانشان بهره ناچیزی از دنیا به دست آورند. من از این قبیل پدران بیزارم و آنان نیز از من بیزارند».

 

رسول خوبی ها

سرآغاز تاریخ اسلام از روزی است که پیامبراسلام در خلوت با محبوب، در دل غاری که در دامن کوهی در شمال مکه بود، راز و نیاز می کرد. گویا غار حرا هنوز هم پژواک مناجات پیامبر اکرم(ص) را در قطعه قطعه سنگ ریزه های خود به یادگار دارد و در گوش عاشقان حضرت که در آن وادی قدم می گذارند، نجوا می کند. در آغاز کلام بر او سلام می کنیم که پیامبر رحمت و مهربانی است:

سلام بر تو که در سلام کردن بر کودکان نیز پیشی می گرفتی.

سلام بر تو که دندانت را شکستند و شکمبه ها بر روی مبارکت خالی کردند، ولی تو بر هدایت آنها اصرار می ورزیدی.

سلام بر تو که آن جوان به تو بی احترامی کرد، ولی هنگام مریضی اش به عیادت او رفتی.

سلام بر تو که گناه نمی کردی و روزی هفتاد بار توبه می کردی، ولی ما هفتاد بار گناه می کنیم و توبه را نمی شناسیم.

سلام بر تو که در خوراک و پوشاک بر کنیزان و غلامانت برتری نمی جستی.

سلام بر تو که روی زمین با بردگان غذا می خوردی.

سلام بر تو که با مزاح هایت مردم را مسرور می کردی.

سلام بر تو که کفشت را خودت وصله می زدی و گوسفند را خودت می دوشیدی.

سلام بر تو که اگر چیزی به تو تعارف می کردند، آن را رد نمی کردی؛ حتی اگر خرمای پوسیده ای می بود.

سلام بر تو که همیشه تبسم بر لب داشتی.

چگونه می توان سلام بر تو را هر لحظه تکرار نکرد، ای رسول خوبی ها.

 

ستاره ای بدرخشید

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را رفیق و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

خیال آب خضر بست و جام اسکندر

به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد

طرب سرای محبت کنون شود معمور

که طاق ابروی یار منش مهندس شد

لب از ترشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود

که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد

چو زر عزیز وجود است نظم من آری

قبول دولتیان کیمیای این مس شد

ز راه میکده یاران عنان بگردانید

چراکه حافظ از این راه رفت و مفلس شد

 شعر:  حافظ شیرازی