نگاهی به نقش نفت در روابط ایران با یک استعمارگر ناکام (بخش اول)

عشق نفتی آلمانی ها به ایران

   علي بهرامي- درباره استعمار و استمارگران در ايران سخن بسيار است اما اکثر آنها يک چند نقطه را نشانه رفته اند. انگلستان، آمريکا، روسيه و نهايتا فرانسه و کمتر به نقش استعماري و تلاش آلمان براي تسلط بر ايران اشاره شده است. کشوري که به ايران علاقه نشان مي داد اما عشق آلمان به ايران، آغشته و آلوده به نفت بود و اين عشق را سياه و سياه تر از هر رنگ ديگري کرد. اگر خيلي ها بازي خوردند و خيلي ها هم ديگران را فريب دادند و ايرانيان ميهن دوست را در برخي مواقع دل بسته آلمان کردند، اما آنچه مشهود است اين است که اين کشور هم چشم طعم اش به نفت ايران بود. در مطلب پيش رو کوشيده ايم اندکي از سوابق تاريخي متکي به نفت بين ايران و آلمان را نشان دهيم. بخش نخست اين را مي خوانيد:

با اشغال اصفهان توسط محمود افغان و سقوط امپراطوري صفويه، ايران در سال 1101 و در آستانه ورودش به قرن دوازدهم خورشيدي، يکي از مهم ترين و اصلي ترين عوامل قدرت بخشي و اتحاد سرزميني اش را از دست داد. چندي بعد نادرشاه افشار توانست مهاجمين را از ايران بيرون کند، اما امپراتوري فروپاشيده و سازمان حکومت داري نابود شده اش ديگر هيچ گاه نتوانست احيا شود. نادر با تکيه بر قدرت نظامي اش هند را تسخير کرد و اگرچه انتقام ايرانيان را از دار و دسته محمود افغان که به دربار دهلي هندوستان فرار کرده بودند گرفت اما با ضعف هندوستان پاي انگليسي ها بدان سرزمين باز شد. با خطاهاي راهبردي نادرشاه، افشاريان خيلي سريع از بين رفتند و زنديان پاي به عرصه حکومت داري در ايران نهادند. از همين دوران بود که چشم طمع انگليسي ها به ايران باز شده بود. با آغاز دوران قاجار و فرو افتادن زنديان و کشتن لطفعلي خان زند به آن طرز فجيع در کرمان، نگاه روس ها هم به ايران دوخته شد، خصوصا که ايرانيان با همه رشادت هاي عباس ميرزا، در زمان فتحعلي خان قاجار دومين شاه از دودمان قاجارها، قافيه را به آنها باختند و بخش هاي بسيار زيادي از شمال و شمال غرب ايران واگذار شد. با ورود نفت، در بازي هاي ديپلماسي و سياسي، انگلستان بخش هاي بزرگتري از ايران را قبضه کرد و در نهايت روس و انگليس بر سر منافع مالي و اقتصادي ايرانيان به رقابت هاي بعضا خونيني روي آوردند و گاه نيز معامله هايي کردند. در ميان رقابت و کشمکش بي نهايت روس و انگليس، فرانسه نيز در طرفي ديگر و در ابعادي خاص دست به استعمار کشور مي زد. پاي امريکا هم که اندکي پيش از نهضت ملي شدن صنعت نفت حسابي باز شده بود و بعد از مرداد 1332 خورشيدي امريکا و انگلستان، در ميدان استعمار ايران حسابي يکه تازي مي کردند. در ميان اين قدرت ها، کشور آلمان هم به مثابه يک استعمارگر مي کوشيد تا جاي پاي پر رنگ و محکمي در ايران پيدا کند و در اين ميانه نفت ايران بيش از همه چشم نوازي مي کرد.

سابقه استعماری آلمان

آلمانی ها از آغاز قرن هفدهم سر از آفریقا در آورده بودند و با ابتکار بیسمارک، سیاست مدار مشهور آلمانی، در طرح تقسیم افریقا، بخش هایی چون«آفریقای جنوب باختری»، «کارون» و «آفریقای خاوری» را به چنگ آورد. اما با وقوع جنگ جهانی اول(1918-1915) و در اثنای این جنگ همه این سرزمین ها را از دست داد اما برای به دست آوردن سرزمین های دیگر هیچ گاه از تکاپو نیفتاد لذا در قالب آلمان نازی کوشید تا سیاست نفوذ را در پیش بگیرد و از این بابت در ایران به موفقیت هایی رسید. آلمانی ها پهلوی اول را نشانه گرفته بودند و با دقت چاه های نفت ایرانی را زیر نظر داشتند. نورالدین نعمتی در مقاله ای با عنوان «گسترش نفوذ آلمان در ایران، 1320-1313» و هوشنگ مهدوی در کتاب «سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی» در این باره نظرات جالب توجهی دارند که حکایت گر برنامه ریزی عمیق آلمان نازی برای ورود به اقتصاد نفتی ایران از دریچه ایدئولوژی و فرهنگ بود. «علاقه مندی آلمان ها به ایران ریشه در ذخایر عظیم و موقعیت جغرافیایی این کشور داشت. آلمان نازی با توجه به شرایط مبهم و خاص خود مجبور بود برای رسیدن به اهداف خود از هر وسیله ممکن استفاده کند و مسئله «حس معنوی» در این نمونه جایگاهی نمی توانست داشته باشد. سیاست دولت ها چنین ایجاب کرده است که برای حفظ منافع کشور و ملت خود روابط پیچیده و عجیبی با کشورهای دیگر برقرار کنند که بنا بر شرایط، از حالات مختلفی نظیر دوستی، بی اعتنایی، دشمنی و فدا کردن دوست دیروز تشکیل می شد. مقاصد دولت آلمان نازی نیز در گرو پیگیری چنین خط مشی هایی بوده است. در بررسی نگرش آلمانی ها به ایران پیش از جنگ جهانی دوم باید بر «سیاست گسترش نفوذ» آلمان، که همواره به عنوان یکی از سیاست های قدرت های بزرگ مطرح بوده است تمرکز کرد. مهم ترین ویژگی این سیاست این است که محدود و نتیجه بخش است... در سیاست گسترش نفوذ، نتیجه ممکن است تسخیر یک کشور باشد، اما مقدمه ورود به سیاست یک کشور، گسترش روابط مبتنی بر نفوذ است که بیشتر وجه مسالمت آمیز دارد و با مبنای فرهنگی صورت می گیرد. در این راستا موقعیت ویژه ایران در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس، مرزهای طولانی با شوروی، مرز مشترک با ترکیه و عراق، با توجه به جایگاه عراق در منطقه، به عنوان مرکز تبلیغات آلمان ها در ناسیونالیسمِ عرب، جنبه هایی از اهمیت ایران بود که آلمان ها از آن آگاه بودند. نخستین اقدام فرهنگی آلمان این بود که آنها تبلیغات وسیعی در مورد مشترک بودن نژاد آریایی دو ملت ایران و آلمان انجام دادند. آنها هدف های دو کشور را هم در مبارزه با کمونیسم و امپریالیسم یکی نشان می دادند».

فعالیت در فرهنگ، چشم به اقتصاد

 آلمانی ها کوشیدند تا در میدان عظیم فرهنگی ایران رد پای بسیار پررنگی از خود به جای بگذارند و در این زمینه در برخی از زمان ها، اندکی از رقیب فرهنگی و دیرین خود یعنی فرانسه نیز، گوی سبقت را ربودند. اما فرهنگ برای آلمانی ها پلی بود برای رسیدن به اقتصاد و از اقتصاد به منبع اصلی ثروت آن زمان ایران یعنی «نفت». تاسیس مجلات مختلف، انتشار کتاب های فراوان و تاثیرگذار و تاکید بر اشتراکات نژادی – آریایی از جمله مهمترین فعالیت های فرهنگی – دانشگاهی آلمانی ها برای جذب نخبگان و عوام مردم ایران بود. علیرضا امینی در کتاب «تاریخ روابط خارجی ایران دردوران پهلوی» و فاطمه پیرا در کتاب «روابط سیاسی ـ اقتصادی ایران و آلمان بین دو جنگ جهانی» روایت تحلیلیِ دقیقی از نفوذ فرهنگی آلمانی ها ارائه داده اند: «آلمانی ها اقداماتی در خلال جنگ جهانی اول و به ویژه تضمینِ استقلال و حاکمیت و تخلیه قوای خارجی از ایران را که بر اثر اصرار آلمان در عهدنامه «برست لیتوفسک» (1918م) قید شده بود به منظور تأکید بر استقلال و شوکت آریایی ها انجام دادند. یکی دیگر از مهم ترین اقدامات فرهنگیِ آنها ایجاد کرسی زبان فارسی در بعضی از دانشگاه های آلمان، انتشار مجله «ایران باستان» به زبان فارسی، اهدای ۷۵۰۰ جلد کتاب با حمایت روزنبرک کارشناس فرهنگی آلمان به ایران، ایجاد مؤسسه های ایران شناسی و شرق شناسی در آلمان، تأسیس انجمن ایران و آلمان با هدف شناساندن ایران به خارج و ایرانیان خارج از کشور بود... در حقیقت، این کتاب ها که با دقت و کارشناسی انتخاب شده بودند، در نظر بود خوانندگان ایرانی را با رسالت فرهنگی آلمان در شرق و پیوندهای نازی ها با فرهنگ آریایی آشنا کند. آلمان ها در حقیقت، از نژاد و قومیت آریایی، به عنوان ابزاری مهم برای تحکیم روابط دو کشور بهره بردند. علاوه بر این، دولت آلمان در فرمانی ویژه، قوانین و مقررات نژادی نورنبرگ را مشمول ایرانیان ندانسته و خلوص نژاد آریایی ایران را به رسمیت شناخت و طرح وحدت نژادی آریایی را مطرح کرد... با این کار، آلمان ها نشان دادند که طرح مفصلی برای گسترش نفوذ فرهنگی و جذب ایران دارند؛ چیزی که تا این زمان، حتی بریتانیایی ها هم در آن مانده بودند. به عبارت دیگر آلمانی ها از اهمیت ایران در رسیدن به اهداف خود در توسعه ارضی و سیاسی آگاه بودند و برای تحقق چنین اهدافی، استفاده از ابزارهای فرهنگی بهترین و در دسترس ترین وسیله ای بود که می توانست از طریق تأکید بر مشابهت های نژادی و فرهنگی زمینه را برای نفوذ آلمان ها فراهم آورد».

از اقتصاد به نفت

اقتصاد ایران پس از تحولات مشروطه و روی کار آمدن رضا شاه و فعالیت های دوران او روز به روز بدتر شده بود. حال خراب اقتصاد ایران چشم ها را به سوی آن می کشاند. با یک اقتصاد بسیار ضعیف شده چه می توان کرد؟ این پرسشی بود که وزیر اقتصاد آلمان را به ایران کشاند. آلمانی ها مواد خام می خواستند و ایران دریایی از مواد خام بود. فاطمه پیرا در کتاب«روابط سیاسی ـ اقتصادی ایران و آلمان بین دو جنگ جهانی در این باره آورده است: «در سال های قبل از جنگ جهانی دوم آلمانی ها در صنعتی کردن ایران بدون ادعا در راستای اهدافی که داشتند اقداماتی را انجام دادند. بر اساس این نگاه استراتژیک به ایران، در نوامبر 1935م دکتر یالمار شاخت، وزیر اقتصاد آلمان، به تهران آمد و در مورد توسعه روابط بازرگانی دو کشور با مسئولان ایران مذاکراتی انجام داد. یک قرارداد تهاتری در دسامبر 1935م (1314ش) امضا شد. مدت این قرارداد سه سال بود و مبنای تجارت ایران و آلمان درهر سال چهل میلیون مارک تعیین شد. به یمن این قرارداد، مشکل اصلی ایران در زمینه تجارت خارجی کشور (کمبود ارز مورد نیاز) حل شد و نقش آلمان در اقتصاد ایران بار دیگر اهمیت پیدا کرد. در عرض پنج سال صادرات آلمان به ایران پنج برابر شد و این کشور بزرگ ترین خریدار مواد خام صادراتی ایران گردید. صدها مهندس و کارشناس آلمانی وارد ایران شدند و کالاهای آلمانی با شرایط سهل در اختیار ایرانیان قرار گرفت. در سال 1938م خط کشتی رانی مستقیم بین هامبورگ و خرمشهر دایر گردید و شرکت هواپیمایی لوفت هانزا خط هوایی مستقیم تهران ــ برلن را برقرار ساخت».

ادامه دارد...

منابع:

1- مقاله «گسترش نفوذ آلمان درایران،1320-1313» درنشریه پژوهش های علوم تاریخی نوشته نورالدین نعمتی.

2- کتاب «سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی» نوشته عبدالرضا هوشنگ مهدوی.

3- کتاب «تاریخ روابط خارجی ایران دردوران پهلوی» نوشته علیرضا امینی.

4- کتاب «روابط سیاسی ـ اقتصادی ایران و آلمان بین دو جنگ جهانی» نوشته فاطمه پیرا.