نگاهی به آرا و احوال فرمانده کودتای نفتی مرداد سال 1332 خورشیدی (بخش دوم و پایانی)

سرانجام یک کودتاچی

شايد در ميان همه چهره سياسي عصر پهلوي دوم، هيچ چهره اي جنجالي تر از فضل الله زاهدي، فرمانده کودتاي 28 مرداد که بعد از محمد مصدق به نخست وزيري رسيد، وجود نداشته نباشد. او که 28 مرداد را در تاريخ ايران به روز عجيبي تبديل کرد، مزدش را گرفت، اما صنعت نفت، او را مجالي نداد و عنان حکومت را از دستش درآورد. درباره برآمدن و فرو افتادن فضل الله زاهدي سخنان بسياري وجود دارد. در بخش نخست کوشيديم پيشينه، فعاليت هاي سياسي و نظامي، نوع ورودش به کابينه مصدق و ماجراي اختلافش با او را روايت کنيم. اکنون و در بخش دوم مطلب پيش رو بنا داريم به زندگي و احوال فرمانده کودتاي نفتي تاريخ معاصر ايران از آغاز کودتا تا پايان زندگي اش بپردازيم.

تابستان 1332 خورشيدي به ميانه نزديک مي شد و گويي که به تبع گرم تر شدن هوا، فضاي سياسي ايران نيز داغ و داغ تر مي شد. محمد مصدق، ظاهرا در اوج قدرت بود، اما قدرتي که در ميانه آتشي از اختلافات عميق فکري و راهبردي مي سوخت. اختلافات بسيار جدي بين نيروي هاي مختلف نهضت ملي شدن نفت در بالاترين حد خود نمود يافته بود و فضاي مودت و احترام و اعتماد، پس از قيام 30 تير هر لحظه کمرنگ و کمرنگ تر مي شد. چنين محيط سياسي- اجتماعي براي هر نوع اتفاقي مستعد بود و گويا بذر کودتا در اين محيط بيشتر از هر چيز ديگري رشد کرد و طراحان و مجريان دست به کار شدند تا يکبار ديگر استعمار و استبداد با هم متحد شوند و کمر يک دولت و نهضت ملي را بشکنند.

آغاز کودتای نفتی 

باید به این نکته مهم اشاره کرد که پس از ماجراهای دادگاه بین المللی و شکست نفتی انگلستان از ایران، این کشور نمی توانست به این راحتی خود را از میدان بیرون رفته ببیند و از همان لحظه شکست از نهضت ملی شدن صنعت نفت، کار خود را شروع کرده بود. نتیجه پیگیری های سیاسی انگلیسی ها اندک اندک شکل می گرفت و خودش را نشان می داد. وحید سینایی در کتاب «دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران» آورده است: «طرح کودتای نظامی 28 مرداد 1332 را باید در اصل، یک طرح انگلیسی دانست. انگلیس که پس از کوتاه شدن دست خود از صنعت نفت ایران، منابع بسیاری را در منطقه و خصوصا ایران از دست داده بود، با قطع امید از رسیدن به توافق، وارد مطالعه طرح یک کودتای نظامی شد. انگلستان با دست کم گرفتن قدرت جنبش ملی ایرانیان که استعمارستیزی در راس آن قرار داشت، تلاش های بی وقفه ای را برای براندازی دولت قانونی در ایران به کار گرفت. انگلستان به عنوان یکی از قدیمی ترین استعمارگران، یک شبکه گسترده و قدیمی در ایران داشت. آنان کارشناسان فارسی زبانی در اختیار داشتند که برخی از آنها دارای 30 سال سابقه فعالیت در مورد ایران و در ایران بودند. آنها با سیاستمداران قدیمی، برخی از روسای ایلات و افسران ارشد ارتباط برقرار کردند. سازمان جاسوسی بریتانیا فهرست کاملی از افراد سرشناس ارتش را فراهم کرده و گرایش های سیاسی آنان را بررسی کرده بود».24 مردادماه کار آغاز شده بود و پهلوی دوم خیالش راحت بود که مصدق را زمین می زند و دوباره مدار نفت برای بقای حکومت خاندان پهلوی به حالت قبل بازمی گردد و چه بسا برای رضایت استعمارگران عواید آنها کمی چرب تر هم شود، اما 24 مرداد روز پهلوی ها نبود و کار به 28 مرداد کشید. پیتر آوری در کتاب «تاریخ معاصر ایران» و ماروین زونیس در کتاب «شکست شاهانه» این دو روز را چنین روایت کرده اند: «روز 24 مرداد 1332خورشیدی شاه با اطمینان از حمایت آمریکا و انگلیس، دو فرمان صادر کرد که یکی مبتنی بر عزل دکتر مصدق از نخست وزیری و دیگری فرمان انتصاب سرلشکر زاهدی به نخست وزیری بود. بعد شاه به تهران رفت و با شنیدن اخبار تهران راهی رم شد. دکتر مصدق از اجرای فرمان شاه سر باز زد. نقشه زاهدی برای دستگیری مصدق به شکست انجامید و زاهدی مخفی شد، اما «روزولت» که نقش اساسی را در این کودتا بازی می کرد، شکست خود را نپذیرفت و دست از تلاش برای سرنگونی مصدق برنداشت. او با تدارک سریع کودتای دوم که متکی بر اراذل و اوباش از طریق «شعبان جعفری» بود که به موفقیت رسید. زاهدی، نخست وزیر و مصدق دستگیر و از شاه دعوت شد تا پیروزمندانه به تهران بیاید».

زاهدی، جانشین مصدق

با وقوع کودتا اقشار مختلف مردم در بهت و شوک فرو رفتند. مردمانی که روزگاری امید بسته بودند که ایران را روی پای خودش ببینند، مجال نیافتند. مردمانی که عموما شکست مشروطه را دیده بودند، درد جانکاه اشغال ایران را به جان چشیده بودند، حالا که کورسوی امیدی به استقلال اقتصادی و سیاسی شان داشتند و می خواستند روی پای خودشان بایستند و در جهان بعد از جنگ جهانی دوم، سری در سرها درآورند، طعم تلخ شکست را چشیده بودند. سپهبد زاهدی سرمست از پیروزی اش بر دولت ملی مصدق و در چنین فضایی به نخست وزیری منصوب شد. او جاسوس ها را برگرداند و شیر نفت را دوباره در حلقوم استعمار فرو کرد. او کنسرسیوم را برپا کرد تا انتقام سخت انگلیس و آمریکا از ملی شدن صنعت نفت، نه یکباره، بلکه چندباره گرفته شود. جلال الدین مدنی و جهانگیر تفضلی در این باره نوشته اند: «اسقف کلیسای انگلیس که در اصفهان متهم به جاسوسی بود و از طرف دولت مصدق به او امر شده بود که از ایران خارج شود و همچنین «قدوسی مآب نورمن شارب»، روحانی کلیسای شیراز که متهم به تحریک عشایر جنوب شده بود و در دولت مصدق از ایران اخراج شده بود. زاهدی به هر دوی آنها اجازه داد که فعالیت خود را در ایران از سر بگیرند. در حکومت زاهدی سرقت و جنایات زیادی اتفاق افتاد؛ از اعدام افسران توده ای و بازداشت طرفداران مصدق تا ریختن به منزل «لطفی»، وزیر دادگستری سابق را می توان نام برد. زاهدی با برگزاری انتخابات فرمایشی مجلس شورای ملی که همه اعضای آن را خود انتخاب کرده بود، راه را برای انعقاد قرارداد «کنسرسیوم» و احیای امتیازات استعماری به سود انگلستان و آمریکا هموار کرد و بار دیگر برای مدت طولانی اجازه غارت منابع طبیعی کشور را داد. زاهدی که در جلسه مشترک مجلسین از محاسن قرارداد سخن می گفت، نکته ای از خود به یادگار گذاشت: «از فرصت استفاده کرده سر آمریکا و انگلیس را کلاه گذاشتیم، زیرا تا هفت، هشت سال دیگر نیروی اتم جای نفت را می گیرد، ذخایر نفت ایران بی مصرف می ماند. بنابراین در این دوره هرچه از کنسرسیوم بگیریم، وجهی بازیافتی است».حسین فردوست، نویسنده کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» تحلیل جالب توجهی درباره زاهدی دارد. او در خاطراتش می نویسد: «به اعتقاد من، در کودتای 28 مرداد، نقش اصلی با انگلیسی ها بود. سپهبد فضل الله زاهدی مامور انگلیسی ها بود، سرلشکر حسن اخوی (طراح کودتا) انگلیسی و مغز متفکر گروه ارفع بود، رشیدیان ها هم انگلیسی بودند و بالاخره انگلیسی ها موفق شدند موافقت آمریکا را با سقوط مصدق جلب کنند و کرمیت روزولت (مقام سیا) برای حُسن اجرای کودتا وارد تهران شد. دولت بریتانیا به منظور تغییر سیاست دولت آمریکا در قبال مصدق، خطر نفوذ کمونیست ها را خیلی بزرگ جلوه داد».

برکناری آقای کودتاچی

زاهدی بر تمام ارکان قدرت تکیه زده بود و هیچ چیز برای پهلوی دوم بدتر از ارتباط ویژه زاهدی با قدرت هایی چون انگلیس و آمریکا نبود. زاهدی سود نفت را به جیب این دو کشور و چند کشور قدرتمند دیگر سرازیر کرده بود و در میدان عمل ثابت کرد که منافع آمریکا و قدرت های بزرگ را به بهترین نحو و بیشتر از آنچه آنها تصور می کنند، تامین می کند. این ویژگی ها برای پهلوی دوم که خود در سرسپردگی آمریکا و انگلستان ید طولایی داشت، گران تمام می شد. پهلوی دوم منطقا نباید اجازه می داد که زاهدی گوی سبقت را در این زمینه از او برباید، وگرنه بر اساس قاعده حفظ و ازدیاد منافع قدرت های بزرگ، آنها از زاهدی حمایت می کردند، خصوصا که نشان داده بودند حسابی از زاهدی پشتیبانی می کنند. جهانگیر تفضلی در کتاب خاطراتش و ابراهیم صفایی در کتاب «زندگینامه سپهبد زاهدی» در این باره نوشته اند: «زاهدی قدرتمند بود و بر همه ارکان حکومت سلطه داشت و شاه که نمی توانست، حضور یک نخست وزیر قدرتمند را تحمل کند، پس از هفته ها تردید و نگرانی به او فهماند که با احترام باید نخست وزیری را کنار بگذارد. زاهدی هم به اطلاع شاه رسانید که من با تانک به نخست وزیری رسیده ام و جز با تانک هم نخواهم رفت. زاهدی که به پشتیبانی آمریکا و انگلیس اعتماد داشت، به هیچ وجه حاضر نبود نخست وزیری را از دست بدهد. به همین دلیل علم به عنوان رابط شاه با مقامات آمریکایی و انگلیسی وارد میدان و بر آن شد تا سیاستمداران این کشورها را به عزل زاهدی قانع کند و موفق هم شد. زاهدی که یک پست تشریفاتی دیپلماتیک به عنوان سفیر ویژه ایران در دفتر اروپایی سازمان ملل برای او ایجاد شده بود، می رفت که در ویلای گل سرخ مونترو(سوئیس) پایان عمرش را بگذراند. او تنها پسرش اردشیر را به شاه سپرد و شاه هم راضی شد که اردشیر با دخترش شهناز ازدواج کند. زاهدی از سال 1338خورشیدی بیمار شد و برای درمان گاهی در سوئیس و گاهی هم در پاریس بود؛ ولی پیوسته ناتوان تر می شد و سرانجام در 12شهریور 1342 در «مونترو» درگذشت و به وصیت او جنازه اش به وسیله اردشیر زاهدی به تهران آورده شد و با تشریفات رسمی و نظامی به گورستان «امامزاده عبدالله» منتقل و در آرامگاه اختصاصی مدفون شد».

منابع:

1- کتاب «دولت مطلقه، نظامیان و سیاست در ایران» نوشته وحید سینایی.

2- کتاب «شکست شاهانه»، نوشته ماروین زونیس.

3-کتاب «تاریخ معاصر ایران از تاسیس سلسله پهلوی تا کودتای 28 مرداد» نوشته پیتر آوری.

4- کتاب «خاطرات جهانگیر تفضلی»، نوشته جهانگیر تفضلی.

5- کتاب «تاریخ سیاسی معاصر ایران»، نوشته  جلال الدین مدنی.