نگاهی به آراء و احوال فرمانده کودتای نفتی مرداد سال 1332 خورشیدی (بخش اول)

چکمه های زاهدی و کودتای نفتی

شايد در ميان همه چهره سياسي عصر پهلوي دوم، هيچ چهره اي جنجالي تر از فضل الله زاهدي، فرمانده کودتاي 28 مرداد که بعد از محمد مصدق به نخست وزيري رسيد وجود نداشته نباشد. او که 28 مرداد را در تاريخ ايران به روز عجيبي تبديل کرد، مزدش را گرفت، اما نفت، او را مجالي نداد و عنان حکومت  را از دستش در آورد. درباره برآمدن و فرو افتادن، فضل الله زاهدي سخنان بسياري وجود دارد اما در مطلب پيش رو کوشيده ايم تا زندگي و احوال فرمانده کودتاي نفتي تاريخ معاصر ايران را از زاويه جديدتري مورد بررسي اجمالي قرار دهيم.

با ظهور و بروز اختلاف هايي که بعد از 30 تيرماه هر روز و هر روز عميق تر مي شد، جريان هاي مختلف و متحد در نهضت ملي شدن صنعت نفت بيشتر و بيشتر وارد خصومت مي شدند. اختلاف ها ميان آيت الله کاشاني و دولت مصدق بسيار بالا گرفت و فضا به سمت و سويي رفت که طراحان کودتا احساس کردند که وقت ضربه نهايي فرا رسيده است. 25 مرداد 1332 ضربه ناکام ماند و دفع شد اما روز 28 مرداد، جولان تانک ها در خيابان هاي تهران کار خودش را کرد و مردمي ترين و ضد استعماري ترين دولت تاريخ معاصر ايران که بر خلاف جريان کلي آب سياست و کمراني پهلوي ها شنا مي کرد، از بين رفت. اين ميدان طراحاني مهم و البته مجرياني بسيار مهم نيز داشت. اصلي ترين مجري کودتاي نفتي، يک نظامي با سابقه به نام فضل الله زاهدي بود کسي که به نخست وزيري رسيد و بعد از برکناري اش جمله مهمي گفت که در تاريخ ثبت شده است و نشان از قدرت نمايي و جاه طلبي او دارد. ابراهيم صفايي در کتاب «زندگي سپهبد زاهدي» درباره اين جمله نوشته است:«وقتي زمزمه برکناري زاهدي بر سر زبان ها افتاد، او عنوان نمود که من با تانک به نخست وزيري رسيده ام و با تانک هم کنار مي روم. اين جمله به خوبي مبين آن است که زاهدي به قدرتي فراتر از شاه و قانون مي نگريست».

رسیدن به ریاست شهربانی

پس ماجرای شکست زاهدی در فارس، او یک سال بیکار بود تا اینکه پهلوی اول او را می بخشد و برای دلجویی و قدردانی از خدماتش به ریاست کل شهربانی منسوب می کند. اما یک ماجرای عجیب دوباره او را مغضوب پهلوی اول کرده و تا پایان شهریور 1320 بدون پست حساس لشکری یا کشوری باقی می ماند. اما عجیب تر اینکه بعدها به جرم جاسوسی برای آلمانی ها از طرف انگلیسی ها به فلسطین تبعید می شود. ابراهیم صفایی در کتاب«زندگی نامه سپهبد زاهدی» در این باره می نویسد:«در زمان ریاست شهربانی زاهدی یکی از زندانیان معروف به نام «سیدفرهاد» و «لوریس» انگلیسی که به اتهام جاسوسی دستگیر شده بودند، از زندان قصر فرار کردند. این واقعه باعث شد، او از طرف رضاخان از پوشیدن لباس نظامی منع شود، زندانی شود. او با شفاعت عده ای آزاد شد و به سمت تشریفاتی ریاست باشگاه افسران برگزیده شد؛ اما تا شهریور 1320خورشیدی شغل حساسی به او داده نشد... در دی 1320خورشیدی، زاهدی با اجازه پهلوی دوم از سوی وزارت جنگ به خدمت دعوت شد و با درجه سرلشگری به فرماندهی لشگر اصفهان منصوب شد. زاهدی در جنگ جهانی دوم به علت فعالیت ها و هواداری هایی که از نازی ها می کرد، توسط انگلیسی ها دستگیر و به فلسطین تبعید شد. گفته می شد، او برای حفظ امنیت منطقه فارس و اصفهان با خان  های متنفذ بختیاری و قشقایی روابط دوستانه برقرار کرد. «مایر» جاسوس آلمانی به اصفهان رفت تا با کمک زاهدی ترتیب طغیان قبایل جنوب را بر حذف بر حکومت مرکزی، همزمان با ورود ارتش آلمان بدهد... زاهدی پس از سه سال تبعید به ایران آمد»

زاهدی و جبهه ملی

بعد از اینکه هژیر ترور می شود، پهلوی دوم زاهدی را به سمت شهربانی کل کشور منصوب می کند. حالا که هژیر ترور شده است و مشخص شده که ترور او به خاطر تقلب اش برای انتخابات مجلس بوده، به نظر می رسد که زاهدی حساب کار دستش آمده باشد. پس نوبت به جبهه ملی و عوامل نهضت نفت است که با رئیس پرماجرای شهربانی ارتباط بگیرند و او را برای ملی شدن صنعت نفت همراه خود کنند. آنچه از مطالب تاریخی برمی آید این است که زاهدی در برابر رزم آرا به خواست نفتی مجلسی ها تن داد و نه به خاطر باور به آرمان آنها.  ابراهیم صفایی و محمود طلوعی در کتاب های خود در باره این همراهی و ارتباط نفتی می گویند:« پس از ترور «هژیر» وزیر دربار، رییس شهربانی از کار برکنار شد و از سوی شاه، زاهدی به ریاست شهربانی منصوب شد. جبهه ملی برای موفقیت در انتخابات مجلس شورای ملی بر آن شد، تا با زاهدی ارتباط برقرار کند و سرانجام توانستند، او را برای پشتیبانی از جبهه ملی در جریان انتخابات تهران همراه سازند. کمک زاهدی در موفقیت جبهه ملی تأثیر زیادی گذاشت؛ البته رقابت بین زاهدی و رزم آرا که در آن موقع در رأس ستاد ارتش بود، به پیروزی دکتر مصدق و یاران او انجامید. در واقع کار زاهدی مبارزه جویی با رزم آرا بود، نه علاقه و اعتقاد به دکتر مصدق، ولی همین امر روابط دوستانه ای بین آن دو به وجود آورد». این همکاری که فضای ملی شدن صنعت نفت را مهیاتر کرده بود، زاهدی را برای حضور سیاسی بیشتر شایق کرد. زاهدی تصمیم گرفت وارد وادی سیاست شود، لذا در 20 بهمن ماه 1328 وارد مجلس سنا شد و به سناتوری رسید. با ترور رزم آرا و روی کار آمدن دولت بسیار محافظه کار و کوتاه مدت حسین علاء، فضل الله زاهدی که سناتور همدانی ها بود به مقام وزارت کشور رسید و در دولت علاء جایی دست و پا کرد. علاء که کنار رفت و مصدق به نخست وزیری رسید به مقام و وزارت زاهدی دست نزد و بدین ترتیب، فضل الله زاهدی از اعضای کابیه دکتر مصدق شد. دولتی که نفت را ملی کرد و سیاست های خاص ضد استعماری اش در جهان صدا کرده بود.

پیشینه آقای کودتا

زاهدی سال 1276 خورشیدی در شروین همدان متولد شد، از کودکی به مسائل نظامی علاقه داشت و بالاخره بعد از پایان تحصیلات متوسطه اش به مدرسه نظامی رفت. خیلی زود به جرگه قزاق ها پیوست و   و زیر دست رضاخان شد. جالب ترین نکته این است که زاهدی پیش از کودتای 28 مرداد در کودتای اسفند 1299 نیز به همراه رضاخان بوده و مشق کودتا را خیلی خوب بلد بوده است. طلوعی، مهدی نیا و صفایی در کتاب هایشان به نام های، «بازیگران عصر پهلوی»، «زندگی سیاسی سپهبد زاهدی» و «زندگی نامه سپهبد زاهدی» اطلاعات بسیار دقیقی درباره پیشینه زندگی او تا رسیدن به ریاست کل شهربانی نوشته اند:«در نیروی قزاق ترقی کرد و در 25 سالگی به درجه سروانی رسید. هنگامی که رضاخان به فرماندهی آتریاد همدان منصوب شد، زاهدی به درجه یاوری یا سروانی رسیده بود. زاهدی افسر زیردست رضاخان بود که همراه او در جنگ با «جنگلی ها» و «بلشویک ها» در گیلان شرکت کرد و هنگامی که رضاخان به درجه میرپنجی یا سرتیپی رسید، زاهدی هم سرهنگ شد. زاهدی در کودتای 1299 خورشیدی همراه افسران تحت فرمان رضاخان شرکت کرد... در بهار 1301 خورشیدی «آذربایجان» گرفتار ناامنی شد، در این منطقه حساس «اسماعیل آقا سمیتقو» علم طغیان برافراشته بود که زاهدی توانست، با حمله بر قلعه چهریق بر او پیروز شود و به موجب این پیروزی توانست، نشان ذوالفقار و آجودانی را از رضاشاه بگیرد...  زاهدی مأمور خواباندن شورش نفتی شیخ خزعل در خوزستان شده بود... او توانست شیخ خزعل را دستگیر کند. پس از این مأموریت زاهدی از طرف رضاخان به فرماندهی کل نیروهای خوزستان و فرماندار نظامی آن منطقه منصوب شد... زاهدی در آغاز پادشاهی پهلوی اول به ریاست کل امنیه مملکتی(ژاندارمری) منصوب شد. در فروردین سال 1308 خورشیدی عازم جنوب شد، تا در سرکوبی شورش فارس به نیروهای مستقر در آن استان کمک کند؛ اما زاهدی در این مأموریت توفیقی نیافت و به دستور رضاخان خلع درجه شد».

سنگ بنای اختلاف

 دوستی و مراودات زاهدی با مصدق خیلی طول نکشید چرا که در 30 تیرماه 1330 خورشیدی در بهارستان اتفاقی افتاد که زاهدی را از کابینه مصدق خارج کرد و اندک اندک در برابر نهضت ملی شدن صنعت نفت قرار داد. صفایی در کتاب«زندگی نامه سپهبد زاهدی» در این باره می نویسد:« تیرماه 1330خورشیدی «هاریمن» نماینده ویژه رییس جمهور آمریکا وارد تهران شد. مردم در میدان بهارستان تظاهرات کردند که با شلیک نیروهای پلیس و کشتار تظاهرکنندگان همراه بود. دکتر مصدق که مخالف تیراندازی بود، رییس شهربانی را مقصر دانست که بدون کسب اجازه، دستور تیراندازی داده است و سرلشگر «بقایی» را از کار برکنار کرد. زاهدی در اعتراض به اظهارات مصدق و برکناری رییس شهربانی از وزارت کشور استعفا داد؛ ولی از سناتوری استعفا نداد. او چندی بعد در اندیشه نخست وزیری افتاد». ماجرای بعدی که مصطفی فاتح در کتاب « 50 سال نفت ایران» روایت کرده است، کار زاهدی  با دولت ملی مصدق را به جای باریک تری کشاند و روابط زاهدی و مصدق را تا مرز اتهام به قتل، بازداشت های متعدد و تلاش برای براندازی دولت مصدق رساند مسائلی که کار خصومت های زاهدی را به مرزهایی برد که به هر طریق و با همکاری هر شخص و دولتی برای سرنگونی دولت ملی شدن صنعت نفت تلاش کند.«حکومت دکتر مصدق چند روزی با نخست وزیری «قوام السلطنه» متوقف شد. مصدق پس از زمامداری مجدد و مسائل پیش آمده، شاید حدس زده بود که باید قدرت را در قبضه انحصاری خود در آورد... از این به بعد بسیاری از سناتورها، مخالف کارهای دولت مصدق شدند و او که تحمل این مخالفت ها را نداشت، با نهایت سرسختی از دولت خود دفاع می کرد... زاهدی سرسختانه برای براندازی دولت تلاش می کرد، از این رو دکتر مصدق به فکر بستن مجلس سنا افتاد و به موجب طرحی که در آبان 1331خورشیدی به تصویب مجلس شورا رسانید، مجلس سنا را منحل کرد. پس از انحلال آن زاهدی مورد پیگرد قانونی قرار گرفت. یک بار هم در 4 اسفند 1331خورشیدی به استناد قانون حکومت نظامی بازداشت شد؛ اما چون بازداشت زاهدی در میان ارتشیان برای دولت بازتابی نامطلوب داشت، آزاد شد؛ ولی در روز 13 اردیبهشت 1332ش. پس از کشته شدن یکی از افسران طرفدار دکتر مصدق سرتیپ «افشار طوس» رییس شهربانی که مصدق منصوب کرده بود، چند تن از مخالفان دولت و از جمله سرلشگر زاهدی و اردشیر زاهدی متهم به قتل او شدند و زاهدی 14 اردیبهشت در مجلس شورا متحصن شد». 

ادامه دارد...

. منابع:

1-کتاب«زندگی نامه سپهبد زاهدی» نوشته ابراهیم صفایی.

2-کتاب«50 سال نفت ایران» نوشته مصطفی فاتح.

3-کتاب «بازیگران عصر پهلوی» نوشته محمود طلوعی.

4-کتاب «زندگی سیاسی سپهبد زاهدی» نوشته جعفر مهدی نیا.