نقش و تاثیر نخست وزیران در جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران

صنعت نفت ملی  و عبور از پنج

مانع سیاسی

علي بهرامي    چه بخواهيم و چه نخواهيم، نفت در تاريخ ايران با سياست پيوند عميقي برقرار کرده است. يکي از عميق ترين دوران هاي اين پيوند، جنبش ملي شدن صنعت نفت است. همان زماني که نفت ايران ابعاد جهاني پيدا کرد و مناقشه بر سر اين منبع انرژي که در حقيقت منبع قدرتي براي بهره مندان از آن بود، بالا گرفت. در ميان اين مناقشه علاوه بر دربار، يکي از بازيگران اصلي، نخست وزيران بودند. در مطلب پيش رو نگاهي تاريخي به نقش و تاثير اين نخست وزيران داريم. نخست وزيراني که از «عبدالحسين هژير» آغاز و به «حسين علاء» ختم مي شوند.

هفت سال از برکناري پهلوي اول مي گذشت و اندک اندک بهار سال 1327 خورشيدي رو به پايان مي رفت. هفت سال پر تلاطم براي رژيم پهلوي دوم به گونه اي سپري شده بود که مطبوعات و احزاب سياسي مجال اندکي براي فعاليت هاي اجتماعي و سياسي يافته بودند و از هر طرف انديشه ها و مرام هاي تازه اي در پهنه جامعه، خود را نشان مي دادند. آگاهي هاي سياسي خيلي بيشتر از دوران پهلوي اول رشد کرده بود و طبقه متوسط شهري علاوه بر رشد و شموليت بيشتر، ميدان وسيع تري براي حضور اجتماعي و تاثيرگذاري هاي سياسي و اقتصادي يافته بود. با رشد مطبوعات و نشريات متعدد، آگاهي هاي مدني به لايه هاي پايين تري چون روستاها و شهرهاي بسيار کوچک نيز نفوذ کرده بود. دوران نخست وزيري کساني چون محمدعلي فروغي، علي سهيلي، احمد قوام، محمد ساعد، مرتضي قلي بيات، ابراهيم حکيمي، محسن صدر و رضا حکمت سپري شده بود و کم کم جامعه به سمتي مي رفت که از نفت پرسش هاي بيشتري ايجاد مي شد. مردم مي خواستند بدانند که سرمايه ملي آنها به کجا مي رود و چگونه براي کشور خرج مي شود و اساسا چقدر از نفت ايران، به ايرانيان مي رسد. در اين بحبوحه و هنگامه اجتماعي- سياسي، نخست وزيران نقش بسيار تعيين کننده اي در به ثمر رسيدن جنبش ملي شدن صنعت نفت داشتند. در ادامه مي کوشيم تا به اجمال، نقش و تاثير نخست وزيراني چون: «عبدالحسين هژير»، «محمد ساعد»، «علي منصور»، «علي رزم آرا» و «حسين علاء»  را در اين جنبش بررسي کنيم.

 مرگ در برابر رای

عبدالحسین هژیر وزیر دارایی کابیه قوام السلطنه بود، او پس از ابرهیم حکیمی نخست وزیر شد و دوران نخست وزیری اش از 23 خرداد 1327 شروع شد و 16 آبان همان سال به پایان رسید، اما در زمانی که که وزیر دربار شد، به ضرب گلوله فدائیان اسلام و هنگام خروج از مسجد سپهسالار از بین رفت. انور خامه ای در کتاب خاطرات اش علت نخست وزیری هژیر را ارتباط ویژه اش با دربار و اعتماد خاص شاه به او می داند و در این باره می نویسد:«علاوه بر جاه طلبی خود هژیر افراد دربار از جمله شخص محمد رضا شاه و اشرف پهلوی در به قدرت رسیدن هژیر موثر بوده اند. هژیر به دلایل مختلف از جمله آگاهی از حساب های مالی رضاشاه در بانک های خارجی مورد اعتماد محمدرضاشاه بود». هژیر به شدت انگلیسی بود و از طرف سفارت انگلستان مورد حمایت بسیار جدی قرار داشت. هر چند او می کوشید تا چهره دیگری از خود نشان دهد و توانست با فریب کاری خاصی، خود را حتی مخالف قرارداد 1933 نفتی جا بزند. اما آنچه او در عمل انجام می داد خدمت به منافع نفتی انگلستان در ایران بود. دلیل اصلی ترور او نیز تقلب بسیار گسترده ای بود که در انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی وقت و علیه جبهه ملی انجام داد. او عاملی شده بود که دربار را از شر خواسته های نفتی و ملی تعدادی از نمایندگان احتمالی برهاند. یعنی همان نمایندگانی که وقتی به مجلس رفتند قانون ملی شدن صنعت نفت را تصویب کردند. در هر حال این تقلب برای هژیر بسیار گران تمام شد و ترور او طلیعه ای بود برای ملی شدن صنعت نفت در اسفند سال 1329 یعنی تقریبا دو سال چها ماه بعد.

تلاش برای یک پایان

وقتی هژیر ترور شد، محمد ساعد نخست وزیر بود. در حقیقت او از 22 آبان 1327 تا 2 فروردین 1329 به نخست وزیری خود ادامه داد. ساعد طراح قرارداد گس- گلشائیان بود. همان قراردادی که با مخالفت مجلس شانزدهم روبرو شد و به مقدمه ای بسیار جدی برای ملی شدن صنعت نفت تبدیل شد. البته پای محمد ساعد مراغه ای پیش از گس- گلشائیان، یک بار دیگر به نفت باز شده بود. پیتر آوری نویسنده کتاب «تاریخ معاصر ایران» در این باره آورده است: «ساعد از جمله نخستین نخست وزیران ایرانی بعد از شهریور 13۲۰ بود که نفت و مسئله نفت دامنگیرش شد و تا چند نخست وزیر بعد از وی نیز این مهم ادامه یافت. در دوره وی، شوروی که روی ساعد حساب ویژه ای باز کرد مسئله نفت شمال را مطرح کرد و حتی کافتارادزه در رأس هیئتی به ایران سفر کرد تا از طریق زیر فشار قرار دادن دولت ساعد این امتیاز را دریافت کند، اما پارادوکس تاریخ مخالفت ساعد با این مسئله و ایستادگی بر موضع خود بود و بعدها اعلام کرد تا مشخص شدن وضعیت جنگ جهانی مسکوت ماندن امتیاز ادامه دارد». اما ماجرای گس- گلشائیان او نیز جالب توجه است. جمشید ضرغامی در کتاب «دولت های عصر مشروطیت» درباره آن نوشته است:«پس از این ماجرا چرخش دیگری نیز در ساعد ایجاد شده بود و آن مهیاسازی تجدیدنظر در قرارداد نفتی بود؛ گلشائیان برای مذاکره به ایران آمده بود، اما مخالفان زمان را کشتند تا قرارداد نفتی جدید در مجلس پانزدهم به تصویب نرسد، اما تمام هم و غم دولت ساعد مهیاسازی تصویب قرارداد در مجلس شانزدهم بود و عملیاتی ترین راهکار نیز این بود که مخالفان قرارداد به مجلس شانزدهم راه نیابند؛ کارگردانان اصلی این مسئله نیز هژیر و منوچهر اقبال بودند، اما ترور هژیر بسیاری از نقشه ها را نقش بر آب کرد». ساعد که فضا را کاملا نامساعد می دید پس از اینکه اواخر اسفند ماه 1328 کابینه اش را نیز معرفی کرد، چند روز بعد و در ابتدای فروردین سال جدید، استعفا داد.

 کوشش های بی ثمر

علی منصور بعد از محمد ساعد نخست وزیر شد اما او پیش تر نیز به این سمت دست یافته بود. به هر حال دور دیگر نخست وزیری او از از فروردین 1329 آغاز شد و حمایت بسیار جدی و شدید انگلیسی را پشت سر خودش داشت. انگلیسی ها گمان می کردند منصور به عنوان یک سیاست مدار کارکشته و حامی انگلستان می تواند گس- گلشائیان را به مجلس بقبولاند. او تلاش کرد با آیت الله کاشانی و اعضای جبهه ملی ارتباط خوبی بگیرد و خصومت های پیش آمده را کاهش دهد. در این مسیر تا جایی پیش رفت که وقتی گس- گلشائیان را تقدیم مجلس کرد سخنی در دفاع از آن نگفت. همین مسئله انگلیسی ها را بسیار نگران کرد. پنجم تیر ماه 1329 بود که علی منصور به طور ناگهانی به دربار احضار شد و بی هیچ توضیحی از او خواسته شد که استعفا دهد. همه چیز مشخص شده بود و انگلیسی ها که منصور را مرد میدان عمل خواسته ها و تامین منافع نفتی شان در ایران ندیده بودند، آنها علی رزم آرا یک نظامی سابقه دار را برای این کار برگزیده بودند و کار منصور با رفتن به ایتالیا به عنوان سفیر، به پایان رسید.

 اصرار بر تامین منافع خارجی ها

با توپ پر و حمایت بی بدیل دربار و انگلستان پای به میدان مبارزه و مقابله با مجلس برای تامین منافع نفتی خارجی ها گذاشت. او دولت را در حالی در دست گرفت که بسیاری به او رضا خان دوم می گفتند. رزم آرا مهره ای بود که انگلیسی ها پس از سیاستِ ملاطفت منصور با نمایندگان، برگزیده بودند تا گس- گلشائیان به هر طریق ممکن تصویب شود. علیرضا ازغندی نویسنده کتاب «روابط خارجی ایران 1320- 1357»، در این باره می نویسد:«شاه از یک سو به نخست وزیری رزم آرا تمایل داشت، زیرا انگلیس متمایل به این موضوع بود و از آنجا که شاه یارای مقاومت در برابر انگلیس را نداشت، به ناچار و در تبعیت از این کشور، از این موضوع استقبال نمود. اما در بخش دیگر داستان که واقعیت نهانی را آشکار می کند، شاه نسبت به نخست وزیری رزم آرا سخت بیمناک بود. اولین دلیل این موضوع به وجهه سیاسی انگلیس بر می گشت. انگلیسی ها به خاطر دخالت های طولانی در مسائل نفت، میان مردم وجهه ای نداشتند و گسترش روابط با این کشور بدین سبب می توانست از اعتبار شاه بکاهد. به طوری که خود شاه برای بدنام و بی اعتبار کردن برخی از نخست وزیران قدرتمند، مانند مصدق، احمد قوام و… آنها را متهم به انگلیسی بودن می کرد». اما ماجرای رزم آرا به همین جا ختم نشد. اصرارهای او بر تائید قرارداد الحاقی گس- گلشائیان و تحقیرهایی که به ملت ایران روا داشت، موجب ترور او شد. تروری که توسط خلیل طهماسبی انجام شد و مورد تایید مجلس نیز قرارگرفت و جاده را برای ملی شدن صنعت نفت هموارتر از همیشه کرد. جلال متینی در کتاب نگاهی به «کارنامه سیاسی دکتر مصدق» رای مجلس را چنین نقل کرده است:«چون خیانت علی رزم آرا و حمایت او از اجانب بر ملت ایران ثابت است بر فرض اینکه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد از نظر ملت بی گناه و تبرئه شده شناخته می شود».

پیشنه کردن سیاستِ سکوت

بعد از رزم آرا، کار ملی شدن صنعت نفت تمام شده بود. درجه و میزان خصومت ها حسابی بالا رفته بود و دربار می کوشید حالا که وضع بدین شرایط رسیده و دربار و مجلس به چنین شرایطی دچار شده اند کسی را بعد از رزم آرا بگذارد که از التهاب ها بکاهد. انگلیسی ها که به شدت به او فشار می اوردند تا شعله نخستین و برافروخته شده جنبش ملی شدن نفت را خاموش کند و شرایط را به قبل از ترور رزم آرا باز گرداند به طور مداوم از او درخواست هایی داشتند. اما علاء که شرایط را بسیار بحرانی می دید، سکوت و مسالمت را ترجیح داد و با برخی از خواسته های انگلیسی ها مخالفت کرد. فخرالدین عظیمی در کتاب«بحران دموکراسی در ایران» در این باره نوشته است:«ملی شدن نفت انگلیس ها را روز به روز نگران می کرد. انگلیسی ها انحلال فوری مجلسین را بهترین راه حل و تنها شانس نجات دادن امتیاز نفتی شان تلقی می کردند، اما هدف علاء آرام سازی اوضاع داخل بود و با انحلال مجلسین مخالفت کرد». تیر انگلیسی ها در انحلال مجلسین که به سنگ خورد، دیگر کار تمام شده بود و در آخرین روز از اسفند ماه 1329 نفت ایران ملی شد و جنبش ملی شدن صنعت نفت به نقطه ای رسید که دیگر نمی شد با سیاست های پشت پرده انگلیسی جلوی آن را گرفت.

منابع:

1-کتاب خاطرات دکتر انور خامه اي؛ از انشعاب تا کودتا.

2-کتاب تاريخ معاصر ايران نوشته پيتر آوي با ترجمه محسن مهرآبادي.

3- کتاب بحران دموکراسي در ايران نوشته فخرالدين عظيمي.

4-کتاب  روابط خارجي ايران 1320- 1357 نوشته عليرضا ازغندي.