چرا بريتانيا از جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران نفرت داشت؟

نفی انگلیسی ها؛  از سیاست تا اقتصاد

شکستن ابهت بریتانیای کبیر 

کمتر از 10 سال از پيروزي بزرگ انگليسي ها به عنوان رهبري متفقين نگذشته بود که ايرانيان، صنعت نفت خود را ملي کردند. اين مهم براي انگليسي ها خيلي گران تمام شد؛ چرا که آنها مقتدرانه جنگ جهاني دوم را برده بودند و کم کم فرهنگ و زبان شان را از طريق رسانه، اقتصاد و سياست بر جهان حاکم مي کردند. آنها هر جا مي خواستند، مي رفتند و حکومت ها را تغيير مي دادند و يا بر سر ملت هاي مختلف، حاکماني انگليسي قرار مي دادند. مستعمره هاي خود را افزايش مي دادند و بزرگان سياسي خويش را بزرگ تر از آنچه بودند، نشان مي دادند. بريتانيايي ها حسابي اقتدار داشتند و به خود مي باليدند که جهان آن زمان را زير يوغ خود دارند. در چنين اوضاعي جنبش ملي شدن صنعت نفت، اقتدار سياسي بريتانيا را زير سوال برد. کار زماني براي انگليسي ها بدتر شد که در مجامع بين المللي و دادگاه ها نيز از ايرانيان شکست حقوقي خوردند و نتوانستند حرفشان را به کرسي بنشانند. بدتر از اينها، تاثير شگرف ملي شدن صنعت نفت در منطقه خاورميانه و شمال آفريقا موجب شد که جنبش هاي بزرگ و کوچک بسيار زيادي در اين منطقه شکل بگيرد؛ جنبش هايي که همگي عليه استعمار و نفود انگليسي ها بودند. غلامرضا نجاتي، نويسنده کتاب«جنبش ملي شدن صنعت نفت» در اين باره مي نويسد:« انگلستان يک ابرقدرت جهاني بود که معروف بود آفتاب در امپراتوري آن غروب نمي کند؛ يعني همه جا نفوذ داشت؛ حال از سوي ايران، يک کشور جهان سوم، ضربه مهلک خورده بود. به علاوه، اين حرکت ايران به صورت الگويي نمود پيدا کرد. بنابراين نهضت ملي نفت ايران، اولين حرکت جدي ضد استعماري در خاورميانه بود. از اين رو ايران الگويي براي ساير کشورها شد؛ به طوري که بعد از ملي شدن نفت، ژنرال نجيب و جمال عبدالناصر عليه خاندان فاروق قيام کردند و کانال سوئز در 26 ژوئيه 1956 ملي شد.

شرکت های انگلیسی نمی خواهیم

ريشه هاي انگليسي صنعت نفت ايران، چنان عميق و قطور بودند که نبايد خلع يد را در سال 1330 خورشيدي دست کم گرفت. کافي است مروري بر آغاز صنعت نفت ايران داشته باشيم. دارسي و يارانش با هزار زحمت، امتياز نفت را گرفتند. انگليسي ها با چنگ و دندان قرارداد 1919 را حفظ کردند و با هزار جان کندن و حذف هاي سياسي خود را به دوران پهلوي دوم رساندند. نفت ايران را از ميان آتش و خون دو جنگ جهاني اول و دوم گذر دادند و از سرمايه سياه ايرانيان، براي خود پل پيروزي ساختند. اينها همه را که به کناري بگذاريم، بعد از مرگ نادرشاه، براي تک تک امتيازات و حضورهاي فيزيکي شان در ايران، چه خون هايي که نريختند و چه خون بهايي که ندادند. انگليسي ها گام به گام و سنگر به سنگر در تمام دوران زنديه و قاجاريه براي وجب به وجب خاک زرخيز ايران نقشه ها طرح کردند و بهره ها بردند. حالا اين ملت به رهبري يک پيرمرد حقوق خوانده، آنها را «خلع يد» مي کند. ايرانيان مي گويند: « برويد به شما نيازي نداريم؛ البته اول نفتمان را پس بدهيد، بعد تشريف ببريد.»  غلامرضا نجاتي، نويسنده دو کتاب تحقيقي به نام هاي «جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران» و «مصدق، سال هاي مبارزه و مقاومت» روايت بسيار دقيقي از ماجراي خلع يد دارد. ماجرايي که پاي انگليسي ها را کمتر از دوماه بعد از تصويب قانون ملي شدن صنعت نفت در مجلس، يعني در تاريخ 7 ارديبهشت 1330 از صنعت نفت ايران بريد. او در اين باره آورده است:« بعد از ملي شدن نفت، انگليسي ها هنوز در خاک ايران مستقر بودند؛ بنابراين اولين اقدام، اخراج آنها بود. از اين رو، کميسيون نفت قانون 9 ماده اي ملي شدن نفت را که به خلع يد معروف شد، تصويب کرد و در 7 ارديبهشت 1330 مجلس شوراي ملي و 9 ارديبهشت مجلس سنا، طرح مزبور را به تصويب رساند. خلع يد، اصطلاحي حقوقي است به معني کوتاه کردن و رفع تصرفات غيرمجاز از ناحيه غيرمالک در ملک غيرمنقول (خانه، مغازه، زمين) ؛ يعني پايان دادن به سلطه کسي که به زور و اجبار ملکي را در اختيار خود گرفته است. اين قانون مهم در دوره نخست وزيري دکتر مصدق اجرا شد. در اواسط ارديبهشت 1330 مجلس شوراي ملي، دکتر علي شايگان، دکتر عبدالله معظمي، اللهيار صالح، حسين مکي و ناصرقلي اردلان و مجلس سنا مرتضي قلي بيات، دکتر احمد متين دفتري، محمد سروري، ابوالقاسم نجم و دکتر صادق رضازاده شفق را به عنوان هيأت مختلط نظارت بر اجراي خلع يد انتخاب کرد. هيأت نمايندگي خلع يد نيز عبارت بود از: مهدي بازرگان، محمد علي وارسته، کاظم حسيبي، دکتر عبدالحسين علي آبادي و مهندس محمد بيات. دولت انگليس در برابر تصميم قاطع دولت ايران در اجراي قانون 9 ماده اي ملي شدن (خلع يد) شروع به اقدام هاي قضايي کرد. در 6 خرداد 1330 به عنوان اقامه دعوي عليه ايران به ديوان دادگستري بين المللي (دادگاه لاهه) دادخواست داد، اما به نتيجه نرسيد. در تاريخ 20 خرداد 1330، هيأت مديره موقت شرکت ملي نفت در ساختمان مرکزي نفت در خرمشهر (استان خوزستان) مستقر شد. هيأت مديره بعد از استقرار در خرمشهر به متصديان امور شرکت سابق اخطار داد که از صدور هرگونه دستوري جز با امضاي هيأت مديره موقت شرکت ملي نفت خودداري کنند. همچنين از اريک دريک (Eric Drake)، مديرکل شرکت سابق، خواست از تاريخ ملي شدن نفت، محاسبات و دفاتر معاملات را تسليم کند. از سويي، هيأت مديره موقت از دريک در مورد ادامه خدمت او تحت نظارت هيأت مديره شرکت ملي نفت سؤال کرد؛ اما او از شرکت خارج شد و به دنبال او، مستر ميس (معاونش) و بقيه کارکنان انگليسي از شرکت بيرون رفتند و با کشتي به طرف بصره حرکت کردند. بعد از دريک، مهندس مهدي بازرگان به عنوان اولين مديرعامل شرکت ملي نفت انتخاب شد. 29خرداد 1330، روز خلع يد از شرکت نفت انگليس و ايران نام گرفت و پالايشگاه آبادان که بزرگ ترين پالايشگاه جهان به شمار مي رفت و در اختيار انگليس بود، در اختيار شرکت ملي نفت قرار گرفت. مردم غيور ايران به يک پيروزي درخشان دست يافتند و دست انگليس را از چاه هاي نفت کوتاه کردند و بعد از سال ها، پرچم سه رنگ ايران، بر فراز پالايشگاه آبادان به اهتزاز درآمد.»

برای کسب درآمد بروید جای دیگر

پيام جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران به انگلستان خيلي واضح بود: براي کسب درآمد برويد جاي ديگر. ايرانيان به طور علني گفتند که ما ديگر نمي گذاريم بخشي از چرخ هاي عظيم اقتصاد بريتانيايي ها با نفت ايران بچرخد. انگلستان، قدرت اصلي خودش را از توانايي بالاي اقتصادي اش به دست مي آورد و اين توانايي بسيار بالا به مدد دو قرن سياست هاي استعماري اين کشور ممکن شده بود؛ سياست هايي که به کمترين بها و در بيشتر موارد، بدون هيچ بهايي، مواد اوليه براي توسعه و رشد اقتصادي بريتانيا را به دست مي آورد. هند، آفريقا، خاورميانه و بسياري از مناطق ديگر دنيا، آسايشي از مطامع اقتصادي انگلستان نداشتند. کشور ايران نيز به مدد ناتوانايي هاي دولت هاي قاجار و پهلوي، دچار همين بليه شده بود؛ اگر چه تنها ماده اوليه اي که از سوي بريتانيايي ها از ايرانيان به يغما مي رفت، نفت نبود؛ اما نفت اصلي ترين آنها محسوب مي شد. محققاني چون لئوناردو ماسلي در کتاب«نفت، سياست و کودتا در خاورميانه»، شاهرخ وزيري در کتاب«نفت و قدرت در ايران» و زهير مقداشي در کتاب «تجزيه و تحليل مالي امتيازات نفتي خاورميانه» درباره چپاول اقتصادي نفت ايران از سوي انگليسي ها به موارد بسيار مهمي اشاره کرده اند:«دولت انگلستان و شرکت نفت ايران و انگليس سال ها از امضاي اولين قرارداد نفت با دولت ايران، منافع سرشاري به دست مي آوردند و ايران حق الامتياز ناچيزي دريافت مي کرد. دولت ايران از امتياز دارسي 16 درصد و از قرارداد 1312، 20 درصد حق الامتياز مي گرفت و بيشتر منافع را انگليس و شرکت نفت انگليس مي بردند. بنابراين بعد از ملي شدن نفت، انگليس بيشتر منافع و عوايد خود را از دست داد. بخش زيادي از منابع ارزي بريتانيا از طريق شرکت نفت تأمين مي شد؛ يعني ماهانه 40 ميليون دلار نصيب خزانه بريتانيا مي شد. از سويي، انگليس بيشتر سوخت مورد نياز خود را با نرخ مطلوب از شرکت نفت انگليس و ايران تأمين مي کرد. افزون بر اين، دولت ايران نمي توانست هيچگونه مالياتي از شرکت نفت انگليس بگيرد، اما خود شرکت نفت به دولت انگليس ماليات مي پرداخت. با در نظر گرفتن معافيت شرکت از حقوق گمرکي، آنچه تکان دهنده است، نبود تناسب ميان مبالغ پرداختي به دولت ايران و جمع ماليات هاي پرداختي شرکت نفت به حساب دولت انگليس است. اگر دولت ايران به جاي برقراري دريافت حق الامتياز، تمام معادن را به رايگان در اختيار صاحب امتياز قرار مي داد و در عوض فقط ماليات عادي از او دريافت مي کرد، از 1905 تا 1932 ماليات دريافتي، فقط از طريق گمرک بالغ بر 19/998/509 ليره و 16 شيلينگ مي شد. در حالي که به عنوان حق الامتياز از سال 1901 تا 1932 فقط حدود 11 ميليون ليره دريافت کرده بود. در سال 1931 درآمد نفت از 000/1437 ليره به 307000 ليره کاهش يافت؛ درحالي که در همين سال 1931 دولت انگليس متجاوز از 800 هزار ليره از کمپاني ماليات گرفت. در سال هاي 1931 تا 1950، جمع مبالغ دريافتي دولت ايران 807000 101 ليره استرلينگ بود، حال آنکه دولت بريتانيا در همين دوره فقط بابت ماليات بر درآمد، مبلغ 174304000 ميليون ليره از شرکت نفت دريافت کرده بود. درکل، اگر توليد نفت ايران، منافع شرکت نفت ايران و انگليس، ماليات انگليس و مبالغ پرداختي به دولت ايران طي سال هاي آغازين و پاياني فعاليت اين شرکت محاسبه و بررسي شود، نشان مي دهد که منافع خالص شرکت نفت ايران و انگليس از 2/3 ميليون ليره به 33/1 ميليون ليره، يعني 15 برابر افزايش يافته بود. از سويي، اگر سود خالص شرکت را با ماليات هاي پرداختي به انگلستان و سود خود انگلستان به عنوان سهامدار اصلي اضافه کنيم، مشاهده مي کنيم که مبلغ پرداختي به ايران حدود پنج برابر کمتر است.»

منابع: 1-کتاب «مصدق؛ سال هاي مبارزه و مقاومت»، نوشته غلامرضا نجاتي.  2-کتاب «جنبش ملي شدن صنعت نفت ايران»، نوشته غلامرضا نجاتي.  3-کتاب «نفت، سياست و کودتا در خاورميانه»، نوشته لئوناردو ماسلي. 4-کتاب «نفت و قدرت در ايران»، نوشته شاهرخ وزيري. 5-کتاب «تجزيه و تحليل مالي امتيازات نفتي خاورميانه»، نوشته زهير مقداشي.