بررسی راهکارهای مطالعه و توجه به فرهنگ کتاب خوانی در گفت و گو با همکار نفتی

فکر عمیق و سخن ساده

عباسعلي حسين پور    «جايگاه مطالعه آزاد و کتاب خواني هنوز در کشور رضايت بخش نيست و مي توان گفت که کتاب در جامعه مظلوم واقع شده است. تنها در بخش کودکان و دانش آموزان کتاب خواني اندکي رونق دارد. به همين علت است که پرداختن به کتاب و کتاب خواني، امروزه يکي از دغدغه هاي اصلي فرهنگ کشورمان به شمار مي رود.» اين چند سطر را در مقدمه کتابي خوانده بودم و دائما در ذهنم تکرار مي کردم تا اينکه در اسفند 98 براي تهيه عکس و خبر گندزدايي و ضدعفوني ساختمان هاي مرکز انتقال نفت شهيد سربرزگر شاهرود، همراه تيم اچ اس اي اين منطقه وارد اين مرکز شدم. در بين همه اماکني که ضدعفوني کرديم، يک دفتر توجهم را بيشتر از ساير نقاط به خود جلب کرد: «آزمايشگاه کنترل کيفيت مواد نفتي مرکز انتقال نفت و تاسيسات شهيد سربرزگر شاهرود»، دفتري که در کنار تجهيزات آزمايشگاهي به يک کتابخانه کوچک؛ اما پربار مجهز بود. کتابخانه اي که کتاب ها به طور مرتب در آن چيده و بر اساس مضمون و محتوا طبقه بندي شده بودند. تکنيسين اين آزمايشگاه از ضايعات قفسه هاي چوبي زير پله مرکز منطقه، کتابخانه اي درست کرده و کتاب هاي مورد علاقه اش را در آن چيده بود. او به جاي به انتظار نشستن براي ساخت يک کتابخانه مجهز در اين مرکز انتقال، خودش با کمترين امکانات، کتابخانه اي را بنا نهاده و ضمن مطالعه خود، همکارانش را نيز به مطالعه تشويق و ترغيب مي کرد. به سراغ اين همکار خلاق رفتيم تا با مرور تجربه هايش، نام و ارزش کارش را در ترويج کتاب خواني گرامي بداريم. او اصالتا مشهدي است و طبق گفته خودش در سال 91 به صورت غيرقابل باوري به استخدام شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت ايران درآمده و از همان زمان تاکنون در منطقه شمال شرق خدمت مي کند. کتاب هاي زيادي خوانده تا جايي که حسابش از دستش در رفته است؛ اما مهمترين عامل تغيير مسير زندگي اش را مطالعه کتاب «موفقيت نامحدود در 20 روز» مي داند. آنچه در ادامه مي خوانيد، خلاصه اي از گفت وگوي دو ساعته ما با اين همکار خلاق و اهل فرهنگ است که دست تنها، هم خودش مطالعه مي کند و هم بسياري از همکارانش را کتاب خوان کرده است.

لطفا خودتان را معرفي کنيد و بگوييد از چه زماني و چگونه وارد خانواده صنعت نفت شديد؟

من رضا تاتار هستم. در يک خانواده هفت نفره بزرگ شده ام و فرزند ارشد خانواده هستم. يک برادر و سه خواهر دارم. متاهلم و حدود 15 ماه است که خداوند به من و همسرم لطف کرده و پسرم اميرعلي را به ما داده است. در سال 81 به دليل يک حساسيت پوستي نتوانستم در رشته صنايع شيميايي دانشگاه ثامن الحجج مشهد مقدس ادامه تحصيل بدهم، معدلم هشت شد و مهر دانشجوي اخراجي (تحصيلي) روي کارنامه ام نقش بست؛ اما نااميد نشدم، دوباره تلاش کردم و مدرکم را گرفتم. يک روز آفتابي تابستان سال 90 به صورت اتفاقي چشمم به آگهي استخدام وزارت نفت در روزنامه بازارکار افتاد. آخرين روز مهلت قانوني براي ارسال مدارک بود. با هر زحمتي بود مدارک را تهيه و ارسال کردم. در آزمون استخدامي قبول شدم و محل کارم پالايشگاه تبريز شد. همان سال بخشنامه دادند که اين پالايشگاه خصوصي شده و من و ساير دوستانم را به شازند اراک فرستادند، از آنجا دستور جديدي آمد و ما وارد شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت ايران شديم و هر فرد با توجه به زادگاهش به يک استاني فرستاده شد. قسمتم اين بود که به منطقه شمال شرق بيايم. خوشحالم که اين اتفاق افتاده و از همان زمان تاکنون در شاهرود مشغول به فعاليت هستم.

 از چه زماني و چگونه به کتاب خواني علاقه مند شديد؟

از همان کودکي به کتاب خواني علاقه داشتم. پدرم بيسواد بود؛ اما کتابخانه داشت و هميشه فردي را مي آورد تا برايمان داستان هاي «اميرارسلان نامدار» و «قصه هاي هزار و يک شب» را بخواند. اين مهم، عامل اصلي گرايش ما به کتاب خواني شد. دوران دبستان و راهنمايي آنقدر از کتابخانه مدرسه کتاب مي گرفتم که هميشه در مقابل نامم پر بود از نام کتاب ها و برخي مواقع همکلاسي هايم باور نمي کردند که کتاب ها را بخوانم و تصورشان اين بود که فقط يک کار احساسي و بچگانه براي خودنمايي انجام مي دهم؛ اما من همه آن کتاب ها را مي خواندم.

 تا به حال پيش آمده که با کتاب قهر کنيد؟

شايد قهر کلمه درستي نباشد؛ اما در دوره دبيرستانم به علت يک اشتباه، دو يا سه سالي دوستانم را جايگزين کتاب کردم و مدتي از کتاب خواني فاصله گرفتم که هنوز هم از اين موضوع ناراحت و پشيمانم و ديگر اجازه ندادم که اين اتفاق تکرار شود، حتي قبل از ورود به صنعت نفت زماني که شاگرد مشاور املاک يکي از دوستان پدرم بودم، هر روز رمان مي خواندم. يادم مي آيد، رمان «خسروپرويز»، «افسانه شجاعان» و «سمک عيار» آنقدر برايم جذاب بود که مشتريان را رد مي کردم و به مطالعه ادامه مي دادم.

 در کتاب چه ديديد که اين همه شيفته اش شديد؟

نويسنده کتاب «گلوله برفي» يکي از ثروتمندان مشهور جهان است که در بورس اوراق بهادار فعاليت دارد و بنا به اظهارات خودش روزي 700صفحه کتاب مي خواند. من هم مثل او معتقدم که رسيدن به آرزوها فقط با کتاب ميسر است. آرامش و آسايش مي خواهيد؟ خوشبختي و زندگي موفق مي خواهيد؟ روابط اجتماعي بالا و تربيت عالي فرزندان مي خواهيد؟ عاقبت بخيري اين دنيا و آن دنيا را مي خواهيد؟ و حتي اگر ثروت مي خواهيد «کتاب بخوانيد، کتاب بخوانيد و کتاب بخوانيد.» روايت داريم يک ساعت تفکر از 70 سال عبادت بهتر است. کتاب، مصالح تفکر را به ما مي دهد. متاسفانه امروزه فضاي مجازي جاي کتاب را گرفته و جوانان ما اقيانوس با عمق يک سانت فضاي مجازي را با اقيانوس بزرگ کتاب جايگزين کرده اند. اين يک زنگ خطر جدي براي نسل آينده ماست، مسوولان فرهنگي بايد فکري به حال آن کنند.

 يعني شما مخالف فضاي مجازي هستيد؟

خير، مخالف فضاي مجازي نيستم؛ اما اين نسل را که غرق در فضاي مجازي شده اند، درک نمي کنم. معتقدم فضاي مجازي جاي کتاب و کتاب خواني را نمي گيرد. در همين ايام قرنطينه اجباري کرونا، روزي نيم ساعت براي فضاي مجازي وقت مي گذاشتم و مابقي وقتم را به کتاب خواني اختصاص مي دادم. لذت مطالعه، غيرقابل وصف است. به قول نويسنده اي «بهشت يک کتابخانه بزرگ است» و مطالعه يعني لذت بي پايان.

 وضعيت کتابخانه هاي عمومي را چگونه مي بينيد؟

خوشبختانه مخزن کتابخانه ها پر از کتاب هاي خوب است؛ اما متاسفانه خيلي از آنها سال هاست که در قفسه مانده و کسي مطالعه نکرده است. شناسنامه پيوست جلد کتاب، گواهي مي دهد که گاه يک دهه است که کسي اين کتاب را براي مطالعه پيشنهاد نداده است. بعضي از عزيزان براي مطالعه کتب درسي شان به کتابخانه مي آيند. اين خوب است؛ اما کتاب درسي هرگز کتاب خواني به حساب نمي آيد.

 تجربه به من مي گويد که برخي مواقع، به دليل نگارش سخت برخي کتب، جوانان از مطالعه سرباز مي زنند. شما موافق هستيد؟

بله؛ اما اين مشکل هم راهکار دارد. شما اگر با مطالعه 10 تا 20 صفحه اول هر کتاب، جذ ب آن نشديد، آن کتاب را کنار بگذاريد؛ چون از مطالعه آن لذت نخواهيد برد و همين موضوع باعث دلسردي شما شده و قطعا از آن مطالعه چيزي دستگيرتان نمي شود. اکثر جوانان ما در محاوره از کلمات پرطمطراق استفاده مي کنند؛ اما انديشه اي پشت اين حرفشان نيست. فقط طوطي وار کلماتي را که شنيده اند، بازگو مي کنند و اتفاقا مستمع خوبي هم ندارند. به نظرم بايد عميق فکر کرد و ساده سخن گفت، مثل امام خميني(ره) که با همين ادبيات، همه را مجذوب خودش کرده بود.

 اگر بخواهيم فرهنگ کتاب خواني را افزايش بدهيم، چه بايد بکنيم؟

1- قانون 15 دقيقه مطالعه در روز راه بيندازيم: يک قانون براي خودمان وضع کنيم و خود را ملزم به رعايت دقيق آن بدانيم، يعني به خود تکليف کنيم که لااقل روزي 15دقيقه کتاب بخوانيم. 15 دقيقه در روز، يعني حدود 20 صفحه رمان يا چند داستان کوتاه، يعني سالي 20جلد کتاب. به عبارت ديگر اگر هر روز فقط 10 صفحه کتاب مطالعه کنيم، سالي 3650 صفحه کتاب خوانده ايم. يعني حدود 18 کتاب 200صفحه اي و اگر يک سوم اين کتاب ها درباره رشد فردي باشد، زندگي مان متحول مي شود.

2- بلند کتاب بخوانيم: بلند کتاب خواندن، آن هم در کنار خانواده يکي از مهمترين راهکارهاي کتاب خواني فرزندان است، بچه ها مي بينند و تکرار مي کنند.

3- کتاب در دسترس باشد: دسترسي به کتاب آسان باشد، يعني به جاي داشتن کتابخانه هاي بزرگ با چند هزار جلد کتاب در اداره ها، قفسه هاي کوچک با پنج تا 10جلد کتاب تهيه کرده و در همه اتاق هاي اداري قرار دهيم. کتاب ها با موضوعات متنوع در اين قفسه ها قرار داده شود و به صورت مستمر کتاب ها را در بين قفسه ها جابه جا کنيم تا سليقه همه همکاران را در تهيه کتاب رعايت کرده باشيم.

4- هر چيزي را از کتاب ها ياد مي گيريم، با ديگران به بحث بگذاريم: اين کار باعث خواهد شد با زاويه هاي ديد مختلفي يک کتاب را بخوانيم. به ديگران نيز اين نکته را ياد بدهيم تا همه با هم لذت ببريم.

5- نبايد کتاب را فقط خريد، بلکه مي توان امانت داد يا امانت گرفت و حتي کرايه کرد.

6- فرهنگ کتاب خواني از کودکي آغاز مي شود: نبايد فراموش کنيم که اگر بچه ها هميشه در دست ما بزرگترها کتاب ببينند و چشم هايشان به ديدن کتاب عادت کند، گام بزرگي در علاقه مند کردن آنها براي کتاب خواندن و تغيير فرزندمان، کشورمان و حتي جهان برداشته ايم.

 در دوران مدرسه مشوقي براي کتاب خواني داشتيد؟

در مدرسه معلم يا همکلاسي هايي که مشوق کتاب خواني و قصه گويي باشند، نداشتم. اصرار زياد معلم ها براي خواندن کتاب هاي درسي و مخالفت با مطالعه کتاب ها و مجلات متفرقه، مزيد بر علت بود؛ اما من راهم را انتخاب کرده بودم. تقريبا کتابي در کتابخانه مدرسه نبود که نخوانده باشم.

 آيا برنامه اي براي کتاب خواني يا قصه گويي براي فرزند تان داريد؟

بله؛ با کمک همسرم به جاي لالايي، براي پسرم شعر مي خوانيم و قصه هاي کودکانه تعريف مي کنيم، به شکلي که عادت به قصه قبل از خواب، بخشي از برنامه تربيتي ما و برنامه زندگي فرزندم شده است. همچنين يکي از بازي هايي که سه نفره انجام مي دهيم، خواندن کتاب با صداي بلند است. چند صفحه من و چند صفحه مادرش؛ البته تا حدي که خسته نشود. گاهي فقط چند خط خوانده مي شود، گاهي نيز وقتي خودش مشغول بازي است، ما کتاب مورد علاقه مشترکمان را بلند مي خوانيم، شايد بگوييد خيلي کوچک است؛ اما در ناخودآگاهش ثبت مي شود.

 نقش قصه گويي يا کتاب و کتابخواني براي آرامش کودکان آن هم در روزگار امروز که عصر انفجار اطلاعات در شبکه هاي مجازي است، چيست؟ آيا آن را مؤثر و سودمند مي دانيد؟

فرزندم در دهه 90 به دنيا آمده، بنابراين درک شرايط امروز تربيت کودکان براي من و همسرم قابل لمس تر است و همين شرايط ما را وادار مي کند تا با هر امکاني به فرزندمان اميد و امنيت بدهيم و اتفاق نظر داريم که قصه گويي فعال و کتاب خواني جمعي، يکي از بهترين و کوتاه ترين راه هاست؛ از اين رو برنامه هميشگي ما شده تا جايي که از الان يک کتابخانه کوچک با کتاب هاي قصه متفاوت در اتاق خواب او در نظر گرفته ايم و برنامه مطالعه روزانه را در حضور او ادامه مي دهيم که ايجاد انگيزه کند.

 در ايام کرونا و خانه نشيني چه مي کنيد؟

در اين روزها که پويش در خانه ماندن همگاني شده، مهم ترين سرگرمي من و خانواده ام کتاب خواني است، حتي ايام فراغت از کارم را نيز به همين امر اختصاص مي دهم. در هر جمعي که حضور پيدا مي کنم، سعي خواهم کرد با توجه به سن و علاقه حضار، خلاصه اي از کتبي که در همان زمينه خوانده ام را خدمت دوستان ارائه کنم، شايد مفيد فايده باشد و اينگونه توانستم يکي از عزيزانم را به کتاب خواني علاقه مند کنم و اگر کسي در جمع تجربه مشابهي داشت حتما از تجارب او استفاده خواهم کرد تا دوستي را بيشتر تمرين کنم و با هم از اين موضوع لذت ببريم.

 آخرين کتاب هايي که خوانده ايد؟

آخرين کتاب هايي که خوانده ام عبارتنداز: «دخترکي که رهايش کردي»، «سالار مگس ها»، «فرار به غرب» و «جنگل نروژي».

  چه پيشنهادي داريد که مادران و پدران جوان براي بچه هايشان قصه بگويند يا کتاب بخوانند؟

بچه هاي امروز با بچه هاي ديروز خيلي فرق دارند. تبلت و بازي هاي کامپيوتري دارند. خيلي از آنها تک فرزند و تنها هستند. خيلي از بچه هاي اين نسل دست والدين گوشي مي بينند و اينکه همه چيز در تلگرام و اينستاگرام جالب شده است. خب اين بچه ها وقتي کتاب خواني و قصه گويي و بازي مداوم با همسالان و بستگان ندارند، چطور مي توانند لذت هايي که والدينشان داشتند را تجربه کنند. بچه هاي نسل اينترنت تنها هستند. پيشنهاد مي کنم عزيزان تضمين خداوند رزاق بر تامين روزي فرزندان را جدي بگيرند و براي اضافه شدن چند خواهر و برادر ديگر براي فرزندشان همت کنند. تحقيقات و کتاب هاي خوبي از معايب تک فرزندي و مزاياي چند فرزندي وجود دارد. پيشنهاد مي کنم کتاب خواني را براي کودکان هيجان انگيز کنيم يا کتاب هايي که کارتون و فيلمشان را ساخته اند با هم برايشان بخريم. وقتي خيلي کوچک هستند، کتاب هايي بخريم تا آنها فقط پاره شان کنند. اگر کتاب خودمان را برداشتند به زور از دستشان نگيريم، حتي اگر يک صفحه اش را هم پاره کردند. من خودم خيلي روي کتاب حساسم، اما وقتي فرزندم کتابم را مچاله مي کند با صبوري از او مي گيرم تا در آينده در برابر خواندن کتاب مقاومت نکند.

 براي ترويج کتاب و کتاب خواني در بين همکارانتان چه راهکاري داريد؟

همکاران ما با کتاب خواندن مي توانند از صفات خلاقيت، ايده و... برخوردار شده و شيوه يا راهکار تازه اي براي بالابردن بهره وري ارائه دهند و محيط کار خود را از روزمرگي رها ساخته و در پرنشاط کردن فضاي کاري گامي بلند بردارند. من نيز هر آنچه را که در توان دارم، خالصانه تقديم خواهم کرد تا فرهنگ مطالعه در بين همکاران رواج پيدا کند، مثلا حاضرم هزينه هايي را که همکاران براي کتاب خواني مي کنند، بپردازم. کتاب هاي کتابخانه شخصي خود را به دوستان امانت داده و حتي هديه کنم. براي انتخاب کتب به دوستان و همکارانم کمک کنم و تجربياتم را در اختيارشان قرار دهم. به مسوولان کتابخانه منطقه شمال شرق براي تجهيز کتابخانه هاي مراکز انتقال نفت و تاسيسات تابعه اين منطقه کمک کنم. با همکاري مدير و روابط عمومي منطقه، کتابخانه هاي سيار داخل خودروهاي شرکت راه اندازي کرده تا همکاران ما در زمان سفرهاي کاري و ماموريت بتوانند از کتب موجود در خودرو استفاده کرده و وقتشان را به بطالت نگذرانند. پويش 15 دقيقه مطالعه در روز راه بيندازيم و خودمان لااقل روزي 15دقيقه کتاب بخوانيم و آن را به پويش همگاني تبديل و از اين پويش حمايت کنيم.

 چه توصيه اي در رابطه با مطالعه و انس با کتاب براي جوانان داريد؟

1- قدرت کلمات و واژه ها را دست کم نگيريد. معجزه آخرين پيغمبر خدا، کتاب آسماني قرآن است. اين خود بهترين گواه براي اهميت کتاب است.

2- کتاب «بنويس تا به دست آوري» را حتما بخوانيد. اين کتاب اثبات مي کند که با نوشتن مي توان به تمام آرزوها دست پيدا يافت.

3- کتاب «آيين دوست يابي»، زندگي 500 ثروتمند دنيا را بررسي کرده و بهترين راهکارها را پيشنهاد داده است، به راحتي از کنار اين کتاب رد نشويد.

4- کتاب هاي «جزء از کل»، «ملت عشق»، «دايي جان ناپلئون- ايرج پزشکزاد» و «اثر مرکب» را حتما مطالعه کنيد.

 حرف آخر؟

 سال ها پيش يکي از دوستانم به دليل مشکلاتي مجبور بود شب ها در محل کارش بخوابد. يک روز چهار کتاب و تعدادي دي وي دي به او هديه دادم، مطالعه کرد و گوش داد و همزمان در چند سمينار هم شرکت کرد. الان يک هلدينگ در شهر مشهد مقدس راه اندازي کرده و دو سال پيش در برج ميلاد سمينار موفقيت گذاشته بود، يک کتاب به نام «نتيجه» دارد که در مقدمه اين کتاب به اين موضوع و هديه من  البته بدون ذکر نامم- اشاره کرده و علت موفقيتش را مطالعه همان کتاب ها و دي وي دي ها ذکر کرده است. پس فرصت ها را غنيمت بشماريم و براحتي فرصت سوزي نکنيم.