نگاهي به تحولات صنعت نفت ايران در دوران پهلوي اول (بخش اول)

نمایش پیچیده نفتی

علي بهرامي       قرارداد دارسي در اواخر دوره قاجار يعني سال 1280 خورشيدي منعقد شد و اساسا صنعت نفت در دوران حکومت اين سلسله بر ايران بود که ريشه دواند. وقتي عوامل دارسي در سال 1286 خورشيدي و در بحبوحه درگيري هاي استبداد صغير و فتح تهران به نفت رسيدند، هنوز هيچ خبري از پهلوي ها نبود، اما کمتر از ده سال بعد، انگليسي ها ميدان سياست ايران را طور ديگري ديدند و به نوع و شکل ديگري به ادامه بلعيدن نفت ايران مشغول شدند. در اين مطلب که بخش نخست آن را مي خوانيم نگاهي داريم به تحولات تاريخي نفت در دوران پهلوي اول.

  انگليسي ها حسابي به نفت ايران مشغول بودند و در همان سال هاي 1286 تا 1304 خورشيدي، نيم نگاهي هم به اوضاع سياسي ايران داشتند. آنها مي دانستند که اگر نفت ايران را براي سال هاي سال و بلکه مادام العمر مي خواهند، بايد حواسشان باشد که در مملکت ايران چه خبر است و روي تحولات آن نيز اثرگذاري اصلي را داشته باشند. تهران فتح شده و محمدعلي شاه قاجار به روس ها پناه برده بود. سال هاي مشروطه از پيش هم مي آمدند و مي رفتند و اوضاع ايران چنانکه تاريخ نگاران آورده اند، از پيش از وقوع مشروطه بهتر نشده بود. همه چيز در ايران به هم ريخته بود، با فروريختن سلطه قاجار، مشروطه خواهان هم نتوانسته بودند به اوضاع کشور سرو ساماني بدهند. اواخر قرن سيزدهم خورشيدي سر و کله رضا مير پنج يا همان رضا قلدر در صحنه سياست ايران پيدا مي شود. او در اسفند سال 1299 خورشيدي کودتا مي کند، خود وزير جنگ مي شود و سيد ضياءالدين طباطبايي را به نخست وزيري مي رساند. البته سه ماه بعد، طباطبايي برکنار شد و قوام السلطنه به جاي او نشست و پهلوي اول همچنان بر سر جاي خود باقي ماند. پهلوي اول سال 1302 خورشيدي به مقام نخست وزيري رسيد و البته حالا ديگر ضعيف ترين و بي رمق ترين شاه قاجارها، يعني احمد شاه، در نظامي که تبديل به مشروطه شده بود بر تخت سلطنت نشسته بود. راه به قدرت رسيدن هاي پهلوي اول، هموار مي نمود تا اينکه سال 1304 رضا ميرپنج، سلسله پهلوي را بر پا کرد و به همراه حامياني چون تيمورتاش، علي اکبر داور، محمدعلي فروغي و... به حکومت طولاني قاجارها پايان داد. ماجراهاي نفتي او از زمان شاه شدنش کم کم آغاز شد و او را متوجه صنعت نفت کرد.

   آغاز يک مسئله نفتي

جنگ جهاني اول تمام شده بود و اوضاع براي حکومت جديد بعد از قاجار، يعني پهلوي ها تا حدود زيادي تثبيت شده مي نمود. اما از سوي ديگر انگليسي ها به نفت بيشتري احتياج داشتند. مصطفي فاتح و ايرج ذوقي در کتاب هاي «پنجاه سال نفت ايران» و «مسائل سياسي اقتصادي نفت ايران» نوشته اند: «بعد از جنگ جهاني اول و از سال 1920 به بعد شرکت نفت ايران و انگليس به توصيه مشاوران حقوقي و مالي خود به اهميت نفت جنوب ايران براي دولت بريتانيا درصدد برآمد تا علاوه بر تمديد امتياز دارسي، برخي از اختلافي که درباره مسائل مالي و فني قرارداد وجود داشت را رفع کند... نياز بريتانيا به نفت ايران سبب شد تا توليد نفت ايران از يک ميليون و 743 هزارتن در سال 1921 به رقم 7 ميليون و 87 هزار تن در سال 1933 افزايش بيابد. با اين حال ميزان رشد حق امتياز ايران در اين سالها نه تنها به اندازه رشد استخراج نفت نبود بلکه برخي از سال ها کمتر از ميزان تعيين شده نيز مي شد. به عنوان مثال در سال 1931 حق امتياز ايران 872 هزار لير برآورد شد؛ اين در حالي است که سال قبل به ايران يک ميليون و 288 هزار لير پرداخت شده بود».  اين وضعيت موجب شد تا انگليسي ها يک سري تحرکات اقتصادي جدي براي رسيدن به منافع شان انجام دهند. سرجان کدمن، رئيس هيئت مديره شرکت با پيشنهادي به ايران مي آيد. بنجامين شواداران در کتاب «خاورميانه، نفت و قدرت هاي بزرگ» در اين باره نوشته است:«همين مسائل سبب شد تا در سال 1927 ميلادي(1306خورشيدي) مذاکراتي را به منظور تمديد قرارداد دارسي با ايران شروع کنند. ازاين رو در سال 1929 سرجان کدمن، رئيس هيئت مديره شرکت به ايران آمد و يک رشته پيشنهاد ها را به ايران ارائه داد. اين پيشنهاد ها شامل واگذاري 20 درصد از سهام شرکت نفت به ايران و محدود شدن حوزه عمليات امتياز به يک صد مترمربع و پرداخت دو شيلينگ حق امتياز براي هر تن استخراجي و تمديد امتياز دارسي به مدت 30 سال بود. از طرفي دولت ايران نيز درخواست 25 درصد سهام و حق انتخاب دو مدير در هيئت مديره شرکت را ارائه داد. همچنين ايران خواهان تضمين حداقلي از درآمدهاي نفتي بود به طوري که درآمدهايش مانند گذشته نوسان زيادي نداشته باشد. ايران همچنين درخواست مشخص شدن وضعيت مالياتي شرکت را داشت».

انگليسي ها به خواسته هاي ايران بي توجه بودند، پهلوي اول هم که با همراهي و همکاري همين انگليسي ها کودتا کرده بود، دستور داد در روزنامه ها درباره تمديد قرارداد دارسي، انتقاد کنند. ديکتاتور چراغ سبز داده بود و سخن از آزادي بيان مي کرد. لئوناردماسلي، در کتاب «سياست وکودتا در خاورميانه» نوشته است:«بي توجهي انگليس به خواسته هاي ايران سبب شد تا به دستور رضاخان روزنامه هاي ايران شروع به انتقاد از قرارداد نفتي کنند. علي دشتي، نماينده مجلس هم با انتقاد از قرارداد نفتي خطاب به تقي زاده وزير ماليه درخواست تجديدنظر در قرارداد را کرده بود. در اين زمان دولت انگليس به ايران نسبت به مطالب روزنامه ها انتقاد کرده بود اما مقامات ايراني به بهانه اينکه روزنامه ها آزاد هستند از خود رفع مسئوليت کردند بااين وجود روند انتقادات به مرور به حداقل رسيد».

   قرارداد دارسي در بخاري

پهلوي اول که حکومتش را مديون انگليسي ها بود، وقتي ديد که همان ها به خواسته هاي نفتي اش بي توجهي مي کنند در جلسه اي، قرارداد دارسي را در بخاري مي اندازد و مي سوزاند و البته آن را اقدامي وطن پرستانه و افتخارآميز جلوه مي دهد. محمود طلوعي در کتاب «بازيگران عصر پهلوي» در اين باره نوشته است:«بي توجهي

به درخواستهاي ايران باعث شد تا رضاخان در يکي از جلسات دولت قرارداد نفتي دارسي را به بخاري انداخته و بسوزاند. آن زمان به دستور رضاخان همه روزنامه ها دراين باره مطلب نوشته و تلاش کردند تا اين اقدام او را ايستادگي در برابر دولت انگليس نشان دهند. در اين زمان به دستور دولت وقت جشنهايي نيز درباره لغو قرارداد در ايران برپا و روزنامه ها درباره خيانتهايي که قاجارها با انعقاد قرارداد به ايران کرده بودند، نوشته شد». ايران به انگليس خبر مي دهد که قرارداد لغو شد و انگليس هم به جامعه ملل آن زمان شکايت مي کند حالا در ژنو، نماينده ايران که علي اکبر داور است، براي اداي توضيحات حضور پيدا مي کند. اما ظاهر قضيه يک چيز بود و پشت پرده اين نمايش قدرت شاه پهلوي چيز ديگر. محمود طلوعي در کتاب«بازيگران عصر پهلوي» در اين باره مي نويسد:« در اين زمان ظاهر قضيه نشان مي داد که ايران بر احاقه حقوق خود پافشاري کرده و حاضر به عقب نشيني از موضع خود نيست، اما تقي زاده در خاطرات خود تعريف مي کند باوجوداينکه رضاخان دستور داده بود، داور به ژنو برود اما از رفتارش تزلزل نسبت به ادامه تخاصم عليه شرکت نفت مشخص بود براي همين به زودي دستور داد که با اين شرکت تفاهم نامه اي امضا شود».

 

    نمايش وطن پرستي

تبليغات بسيار زيادي انجام مي شود و پهلوي اول تلاش مي کند خود را ناجي نفت ايران و حق ايرانيان بداند. اما ماجرا چيز ديگري بود، ناصر فرشادگهر در کتاب «سيري در قراردادهاي نفتي ايران» آورده است:«به دستور رضاخان قرارداد 1933 منعقد مي شود. در آن زمان روزنامه ها و دولت اعلام کردند که با اين قرارداد ايران امتيازهايي مانند محدود شدن حوزه عمليات شرکت و افزايش سهم ايران و رفع حق انحصاري لوله کشي به خليج فارس را به دست آورده و شرکت نيز متعهد شده تا سالانه 10 هزار لير به اعزام دانشجويان ايراني به اروپا براي اخذ تخصص نفت بپردازد. همچنين شرکت بايد تمامي مدارک و نقشه هاي مهم را در اختيار ايران قرار دهد... با وجود تلاش رضاخان براي اينکه نشان دهد اين قرارداد با تلاش وطن پرستانه او و ايستادگي در برابر بريتانيا به دست آمده، اين ماجرا داراي ايرادهاي زيادي بود. به عنوان مثال در قرارداد 1933 شرکت نفت انگليس و شرکت هاي تابعه از کليه معافيتهاي گمرکي و مالياتي بهره مند شدند. اين شرکت هرچند داير حوزه عملياتي اش محدود شد، اما توانست به اختيار خود اين حوزه ها را مشخص و مکان هايي که بيشترين حوزه نفتي را داشت، انتخاب کند. همچنين باوجوداينکه به شرکت حق لغو قرارداد داده شده بود اما ايران اين حق را نداشت. علاوه براين شرکت الزامي به تبديل ارز حاصل از فروش نفت به پول ايراني نداشت». مصطفي فاتح هم تحليل جالب توجهي در اين زمينه دارد او در کتاب «پنجاه سال نفت ايران» مي نويسد:«پهلوي اول با به راه انداختن تبليغات زياد نشان داد او فردي ملي و ضد انگليسي بوده که توانسته بعد از صدسال خمودگي و انفعال در برابر بريتانيا ايستاده و حقوق ايران را احاقه کند. او براي تحقق اين پروژه از تمامي افرادي که در کنارش بودند مانند داور، فروغي و روزنامه هاي رسمي کشور استفاده کرد. بااين حال براي اينکه اين پروژه طبيعي جلوه دهد دولت انگليس نيز پاي کار آمده و با اتخاذ موضع انتقادي دولت ايران را به برهم زدن توافقي که جنبه بين المللي داشت متهم کرد، اما واقعيت امر اين بود که تمامي صحنه به گونه اي آراسته شده بود که نتايج انعقاد قرارداد به تداوم حضور طولاني تر انگليس در ايران منجر شود».  لئوناردماسلي در کتاب«سياست وکودتا در خاورميانه» به يکي از اصلي ترين دلائل انعقاد قراداد 1933 اشاره مي کند. اين محقق به رقابت عجيب امريکايي ها

و انگليسي ها بر سر نفت ايران تاکيد دارد و نمايش رضاخاني با سناريو وطن پرستي او را نشان مي دهد. سناريويي که به مشروعيت بخشي هر چه بيشتر افکار پهلوي اول در آن برحه زماني، کمک مي کرد:«يکي از مهم ترين دلايل انگليس براي انعقاد قرارداد نفت را مي توان به رقابت اين کشور با آمريکا در اين سالها بر سر تصاحب نفت خاورميانه دانست که سعي شده بود تا اين کشور با تحريک رضاخان قرارداد دارسي را تمديد و حضور طولاني خود در ايران را تضمين کند. بااين حال اين کار بايد به گونه اي صورت مي گرفت که مشروعيت رضاخان نيز نه تنها دچار تزلزل نشود بلکه به تقويت پايه هاي حکومت او نيز منجر شود».

پول نفت در جیب همایونی

همه این نمایش ها را که به کناری بگذاریم، یکی از نکات عجیبی که در تاریخ ثبت شده است، واریز درآمد نفتی ایران به حساب شخصی پهلوی اول است. این دیکتاتوری اقتصادی نشان می دهد که اساس سلطنت پهلوی فرسنگ ها و کیلومترها با اندیشه مشروطه خواهی اواخر قاجار فاصله داشت. محمد قلی مجد در کتاب «رضاشاه و بریتانیا» نوشته است: « شواهد مستندی وجود دارد که نشان می دهد از 155 میلیون دلاری که بابت حق الامتیاز نفت به دولت ایران پرداخت شده، 100 میلیون دلار آن به حساب شخصی رضاخان واریز شده است». در یکی از اسناد معتبر تاریخی نیز آمده است:   شماره 378  تاریخ 25 آگوست 1932 (3 شهریور 1311)

 بدین وسیله اعلام می شود مبلغ یکصد و پنجاه هزار دلار از اعلیحضرت رضاشاه پهلوی به بستانکاری حساب سپرده نزد بانک وست مینستر با مسئولیت محدود به مدت شش ماه تا تاریخ 25 فوریه 1933 با نرخ بهره 1/5 درصد در سال دریافت گردید.

[امضا] صندوقدار، گاس حیسون