نگاهي تاريخي به درآمدزايي نفتي نافرجام ايران در دهه 50 خورشيدي

ثروتی که برای ایرانیان فقر آورد

مشعل       با آغاز دهه پنجاه خورشيدي، مجموعه تحولات بين المللي و منطقه اي، درآمد ايران از نظر فروش نفت چنان بالا رفت که هيچ کدام از حاکمان رژيم گذشته و شخص پهلوي دوم فکرش را نمي کرد که حکومتش به چنين درآمد سرشاري برسد، درآمدي که نتوانست براي کشور کارساز باشد و ايران را به سوي توسعه متوازن و رشد و تعالي پيش ببرد، بلکه بر عکس موجب شد تا کشور با هرج و مرج اقتصادي روبرو شده و فساد عجيب و گسترده اي رژيم پهلوي را درنوردد. در اين بخش از تاريخ نفت به بررسي افزايش درآمد نفتي در دهه پنجاه و پيامدهاي آن در تاريخ ايران معاصر پرداخته ايم.

«دو هفته گذشته را طبق معمول همه ساله در کيش گذرانديم. شاه هر روز به سواري يا شنا پرداخت. هواي عالي... به او گفتم که يک يک آرزوهايش ظاهرا به تحقق پيوسته است. تقريبا باورنکردني است، اما درآمد نفتي ما از دوميليارد دلار به شانزده ميليارد دلار افزايش يافته؛ باران سنگين نويد برداشت محصول خوبي را مي دهد ...»  شايد اين جمله هاي اسدالله علم که در جلد دوم کتاب خاطراتش در صفحه 571 نوشته است، مدخل خوبي باشد براي ورود به بحث تاريخي افزايش عجيب و غريب درآمدهاي نفتي ايران در دهه پنجاه.

افزايش توليد و افزايش قيمت

بعد از کودتاي 28 مرداد سال 1332 خورشيدي و ورود غول هاي نفتي به ايران، شايد يکي از اصلي ترين تحولات نفتي در کشورمان، ماجراي افزايش ناگهاني قيمت نفت در ابتداي دهه پنجاه باشد. ماجرايي که با تحولات منطقه اي و جهاني پيوند عميقي داشت. اگر چه اوپک سال 1339 تشکيل شد و مقر آن در سال 1344 به وين اتريش رفت، اما تا ابتداي دهه پنجاه خورشيدي تاثيرگذاري چشم گيري نداشت. بعد از جنگ دوم اعراب و رژيم صهيونيستي که به جنگ اکتبر و يا «يوم کپور» مشهور شد، اوپک نقش بسيار پررنگي در صحنه سياسي، اقتصادي و بين المللي منطقه خاورميانه و جهان ايفا کرد. اتخاذ تصميم براي تحريم فروش نفت به غرب، قيمت اين کالاي استراتژيک را از بشکه اي سه دلار به بشکه اي دوازده دلار رساند يعني درآمدهاي ايران که تازه با افزايش توليد نيز مواجه شده بود، به چهار برابر رسيد. در کتاب «مقدمه اي بر انقلاب اسلامي» نوشته صادق زيباکلام آمده است«جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل (1346ش) و نيز جنگ کيپور در سال 1352 و متعاقب آن اقدام کشورهاي عربي براي جلوگيري از صادرات نفت به اسرائيل و حاميان آن، مقدمات افزايش قيمت نفت را فراهم کرد. ايران نيز که بر اساس دکترين نيکسون براي انجام مأموريت ژاندارمي منطقه نياز به سلاح هاي پيشرفته و نيز سامان بخشيدن به اقتصاد کشور براي کسب مشروعيت داشت، از خلأ به وجودآمده، براي صادرات بيشتر بهره برداري کرد؛ به گونه اي که درآمد ايران که در اواخر دهه 1320 حدود هفده ميليون دلار بود، در سال هاي پاياني دهه 1350 به بيش از بيست ميليارد ريال رسيد. بر همين اساس صادرات نفت ايران از سه ميليون بشکه در اواخر دهه 1340 به ميانگين 4/5 تا 6 ميليون بشکه رسيد. به روايتي ديگر درآمدهاي نفتي ايران از 437 ميليون يا کمتر از نيم ميليارد دلار در سال 1342 به 20 ميليارد دلار در سال 1357 مي رسد».

چه کنيم با اين همه پول؟

باز هم بد نيست براي درک بهتري از ورود ثروت و پول هنگفت به دربار پهلوي دوم به بخش ديگري از خاطرات اسدالله علم رجوع کنيم او در اين باره حرف هاي زيادي زده است و از جمله آنها، گفته است««شرفيابي ... مدتي درباره آخرين افزايش بهاي نفت صحبت کرديم که درآمد ما را يک شبه دو برابر کرده و به ميزان سرسام آوري بالا برده است...». حسين بشيريه در کتاب «موانع توسعه سياسي در ايرانم»، به نکته مهمي اشاره مي کند و آن وضعيت وابستگي هاي نفتي بود که رژيم گذشته را روز به روز نفتي تر مي کرد. «سهم درآمدهاي نفتي در کل عوايد حکومت از 11 درصد در سال 1333 به 45 درصد در سال 1342، 56 درصد در سال 1350 و سرانجام 77 درصد در سال 1356 رسيد. در سال هاي 1342- 52 درآمدهاي نفتي بين 60 تا 90 درصد درآمدهاي ارزي را تشکيل مي داد». به نظر مي رسيد فرصت بسيار خوبي است تا پهلوي دوم تلاش کند چهره مخدوش و کدر خود را اندکي ترميم کند. اما شاه و دربار و دولت هاي دست نشانده او چه راه و روشي را در برابر افزايش ثروت نفتي ايران در پيش گرفتند؟ عليرضا ازغندي در کتاب تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران معاصر آورده است«شاه تصور مي کرد با پول نفت و تشکيل ايدئولوژي واحد مي تواند بر حقارت هاي داخلي و بين المللي غلبه کند. بر اين اساس شاه نياز داشت در سطح داخلي ايدئولوژي شاهنشاهي را به مثابه يکي از اجزاي مهم نظام سلطنتي و شاه شاهان را به عنوان نماد حاکميت بلامنازع چند قرني سلطنت و تنها ناخداي سرنوشت ملت و جامعه به مردم معرفي کند». اسدالله علم در اين باره تحليل جالبي دارد و مي گويد«پول نفت و افزايش قدرت، عامل مهمي در تحقق اين هدف بود. از سويي تشکيل يک کشور قدرتمند و در رأس آن يک شاه مستقل نيز مي توانست وجهه بين المللي شاه را بهبود بخشد، چرا که شاه بارها از سوي متحدين غربي خود تحقير شده بود. هر چند شاه هيچ گاه نتوانست از بار وابستگي سياسي خود به غرب بکاهد. علم در يک نمونه در اين رابطه گفته است در نخستين سفر به انگلستان نيز در تابستان 1327(1948) که مقارن با بازي هاي المپيک در آن کشور بود به گونه اي سرد و حتي زننده با او رفتار شد، در مراسم گشايش اين بازي ها پادشاه و خانواده سلطنتي و سپس نخست وزير و چند تن از وزيران انگلستان در جلو و شاه ايران و همراهانش به دنبال آنان به ورزشگاه رفتند و به همان ترتيب در جاي خود قرار گرفتند». شاه براي اين درآمد نقشه ها کشيده بود، نقشه هايي طول و دراز که دست آخر هيچ کدام از آنها نتوانست حکومت او را نگه دارد. در اين برهه تاريخي نيز روحيه استبدادزده پهلوي دوم کار دستش داد و نتوانست افق هاي بلندتري را بنگرد. رفتار اقتصادي او به قدري عجيب بود که عباس ميلاني، نويسنده و تاريخ نگار او را «تجسم استبداد در عرصه اقتصادي» دانست. عباس ميلاني در کتاب «معماي هويدا» در اين باره نوشته است«به دنبال افزايش درآمدهاي نفتي دو ديدگاه در کشور براي نحوه مواجهه با آن به وجود آمد: يک ايده که جوانان تحصيل کرده در سازمان برنامه و بودجه و نيز غالب اقتصاددانان بر آن بودند اين بود که در صورت تزريق سريع بودجه به اقتصاد، به دليل فقدان بسترسازي و نيز عدم توان اقتصاد کشور به جذب اين همه منابع، کشور با تورم بالايي روبه رو خواهد شد و سرعت بخشيدن به رشد و رفاه را معکوس خواهد کرد. اما در آن سوي ماجرا شاه قرار داشت که به دليل شتاب براي رسيدن به دروازه تمدن و نيز کسب اعتبار بيشتر و جلب افکار عمومي و نيز کسب وجهه بين المللي در جهان، معتقد به بهره گيري فوري از درآمدها براي رسيدن به رفاه از طريق واردات سريع کالاهاي ضروري، ايجاد صنايع، تقويت نيروهاي نظامي از طريق واردات تسليحات پيشرفته، افزايش دستمزد و امثال آن بود. شاه در کنفرانس رامسر نگاه و نظر اقتصاددانان را در اين خصوص به سخره گرفت». استبداد راي محمدرضا پهلوي فرصت افزايش قيمت نفت و افزايش درآمدهاي کشور را به تهديدي بزرگ تبديل کرد. او که پس از کودتاي 28 مرداد حاکم و فرمانرواي تماميت خواه ايران شده بود، نتوانست تدبير درستي براي اقتصاد ايران بينديشد چرا که اصلا استبداد راي با تدبير سر سازگاري ندارد. پهلوي دوم سوداهاي خود را با منافع و مصالح ملي ايرانيان، يکي انگاشته بود. آبراهاميان و مهدوي در کتاب هاي «ايران بين دو انقلاب» و «سياست خارجي ايران در دوران پهلوي» به نکات بسيار دقيقي اشاره کرده اند.«ورود درآمدهاي نفتي به عرصه اقتصاد بر زندگي شهرنشينان و افراد مرفه موقتا تأثير مثبتي گذاشت، اما روستاييان و مردم عادي از اينکه اين درآمد نقشي در سفره هاي آنان نداشت ناراضي بودند. پول هاي نفتي بيشتر صرف واردات به ويژه سلاح هاي پيشرفته اي شد که براي کشورهاي عضو ناتو نيز گران قيمت بود... ايران در افزايش درآمدهاي نفتي ميلياردها دلار سلاح هاي جديد به آمريکا سفارش داد به ويژه پس از سفر نيکسون به ايران مبلغ 2/1 ميليارد دلار سفارش به آمريکا داد که تا آن زمان بزرگ ترين معامله سلاح به شمار مي آمد که شامل 175 فروند جت جنگنده و پانصد هليکوپتر و تعداد زيادي موشک هاي زمين به هوا بود».

چهار ضلعي غلط

شايد هيچگاه براي پهلوي دوم نيز قابل پذيرش نبود که وقتي پول نفت دهه پنجاه را خرج چـــهـار ضلعي قدرت خويش کند، باز هم دوام نياورد. توسعه نامتوازن و درهم ريخته صنايع در کنار پروپاگانداي شديد فرهنگي و تقويت قواي نظامي با خريد تسليحات از ناتو و در نهايت واردات عجيب و پر حجم، چهار ضلعي بود که وهم قدرت بي نهايت را روز به روز بر ذهن و فکر محمدرضا پهلوي مستولي مي کرد. درباره رشد غلط صنايع با دلارهاي نفتي، کارشناسان زيادي سخن گفته اند. رشدي که ريشه هاي فروپاشي را بايد در دهه چهل و انقلاب به اصطلاح «سفيد» محمدرضا پهلوي، جست و جو کرد. در کتاب سقوط شاه در اين باره آمده است«پس از اصلاحات ارضي، اين عامل، يعني واردات بي رويه کالاهاي کشاورزي را مي بايست مهم ترين عامل مهاجرت روستاييان به شهرها محسوب کرد؛ بر اثر اين سياست ها، تعداد زيادي از کشاورزان بيکار شدند و براي ادامه حيات و معاش به شهرها هجوم آوردند». مشکلات پيش آمده در اين باره بسيار زياد بود. به حدي که رژيم پهلوي در پايان سال 1355 خورشيدي، سراسيمه و بهت زده به نتايج استبداد اقتصادي محمدرضا نگاه مي کرد. در کتاب «اقتصاد ايران قبل و بعد از انقلاب اسلامي» آمده است: «توزيع نامتعادل درآمدها و هزينه نشدن دلار در توسعه زيرساخت هاي کشاورزي، و آبرساني موجب شد همچنان تنها يک سوم زمين ها قابل کشت بماند، زيرساخت هاي ديگر کشور نيز همچنان مغفول ماند؛ در نتيجه سوء تغذيه در شهرها و روستاها مرتفع نشد، کمبود تخت هاي بيمارستاني، پرستارها و نرخ مرگ و مير نوزادان همچنان کشور را آزار مي داد... با ازدياد درآمدهاي نفت و بالا رفتن حجم نقدينگي، قيمت کالاهاي وارداتي با تورم بالايي وارد بازار شد و عملا موجبات خنثي شدن افزايش دستمزدها را فراهم کرد. آسيب زدن واردات به توليد داخلي نيز سبب بيکاري کارگران شد. تنزل قيمت نفت در اواخر 1355خورشيدي، وضع را بحراني تر کرد و فقر و حاشيه نشيني را افزايش داد و در کنار بحران معيشتي و بهداشتي، مشکلات در قالب نارضايتي هاي اجتماعي در کشور نمايان شد».

منابع:

1-کتاب خاطرات اسدالله علم

2-کتاب مقدمه اي بر انقلاب اسلامي، نوشته صادق زيبا کلام

3-کتاب تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران، نوشته عليرضا ازغندي

4-کتاب معماي هويدا، نوشته عباس ميلاني

5-کتاب ايران بين دو انقلاب، نوشته يرواند آبراهاميان

6-کتاب سياست خارجي ايران در دوران پهلوي، نوشته هوشنگ مهدوي

7- کتاب سقوط شاه، نوشته فريدون هويدا

8- کتاب اقتصاد ايران قبل و بعداز انقلاب اسلامي، نوشته حسن دادگر